دانی که را سزد صفت پاکی؟
آن کو وجود پاک نیالاید
پروین
نمایش نسخه قابل چاپ
دانی که را سزد صفت پاکی؟
آن کو وجود پاک نیالاید
پروین
دلی بستم به آن عهدی که بستی
توآخر هر دو را با هم شکـــستی
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
فیض
تا ز میخانه و می، نام و نشان خواهد بود//سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود "حضرت حافظ"
دانشا! چون دریغم آیی؟ از آنک،
بی بهایی، ولیکن از تو بهاست
ابوالحسن شهید بلخی
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم//// اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم "سعدی"
تو میروی و دل از دست میرود
مرو که با تو هرانچه هست میرود
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد؟
سایه
در کوی نیک نامی، ما را گذر ندادند/// گر تو نمی پسندی، تغییر کن قضا را "حضرت حافظ"
آگه نشود زلف تو از حال دل من
زنجیر جنون شورش دیوانه چه داند
دل به داغش مبتلا کردم، خطا کردم خطا///سوختم خود را برای او، غلط کردم غلط "وحشی بافقی"
طایر جان را چه کنی لاشخوار؟
نزد کلاغش چه نشانی؟ هماست!
(پروین اعتصامی)
تن آدمی شریف است، به جان آدمیت /// نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت "سعدی"
تا به تو افتدم نظر ....چهره به چهره روبه رو
شرح دهم غم تو را ... نکته به نکته مو به مو
واعظ ما بوی حق نشنید، بشنو کاین سخن /// در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم "حضرت حافظ"
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
"شهریار-گوهر فروش"