تا ذات نهاده در صفائیم همه//// عین خرد و سفرهٔ ذاتیم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه//// چون رفت صفت عین حباتیم همه
"ناصرخسرو"
نمایش نسخه قابل چاپ
تا ذات نهاده در صفائیم همه//// عین خرد و سفرهٔ ذاتیم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه//// چون رفت صفت عین حباتیم همه
"ناصرخسرو"
هر ناوک مژگان که دلم در نظر آرد
در دیده نهـــــالی شود وگریه برآرد
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
"باباطاهر"
دالانی از بهشتم بخشید و دل بخواهم
آری بهشت دیدم دالان دلبخواهی
"شهریار-دالان بهشت"
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آئینه ی عبرت انداز
(حافظ شیرازی)
زاهد ار اهل بهشتی تو بدین خلق وسرشت
همچو دانم که خدا خلق نکردست بهشت!!
تعلقم به حیاتست موسم پیری
که مفت باخته ام موسم جوانی را...
(کلیم کاشانی)
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
**شیخ اجل***
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام "از رباعیات حافظ"
من ندانم کیستی!یا از کجایی!چیستی؟!
اخم اگر کردی یقین دارم که از ما نیستی...
یک تار موی او به دو عالم نمی دهند
با عشقش این معامله گفتیم و سر گرفت
"شهریار-چشم مست"
تو اندر بوستان باید که پیش سرو ننشینی
وگرنه باغبان گوید که دیگرسرو ننشانم!
(سعدی)
ماهم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر ائینه ی شوق و دل آگاهش نیست
"شهریار-کاروان بی خبر"
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
هر شب چو مهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم
"شهریار-چه می کشم؟"