من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
نمایش نسخه قابل چاپ
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
دلم ازجنس شقایق دلم از جنس هنر،
پاک شد نام من از لیست چرا یادم نیست ؟
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم..
مُرده بُدم ، زنده شدم ، گریه بُدم ، خنده شدم
دولت ِ عشق آمد و من دولت ِ پاینده شدم ...
مــا مــرغ اســیــر بـی پـر و بـال تـویـیـم
هـر جـا که روی چون سایه دنبال توییم
ما عاشق و رند و مست عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی
:44:
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دی شاخ شکوفه در چمن می خندید
بـر سـنبل و نسرین و سمن می خندید
از دور ســپــیـده ی سـحـر را دیـدم
بر روز خود و به شام من می خندید
در بارگاه قدس که جایگاه ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
محتشم کاشانی
-تو وطوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست:5:
تا تو را دیدم ندادم دل به کس
عاشقم کردی به فریادم برس
سـرمـایه ی عیش، صحبت یاران است
دشــواری مـرگ، دوری ایـشـان اسـت
چـون در دل خـاک نـیـز یاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تـا بـر لـب مـن آه شـرر بـاری هست
بر ساز شکسته ی دلم تاری هست
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم:44:
مسکین دلم از خلق وفائی میجست
گـمـره شـده بـود، رهـنمائی میجست
مـانـنـدهٔ آن مـرد خـتـائـی کـه بـه بلخ
بـرکـرد چـراغ و آشـنـائـی مـیجـست