سلام
لطفا"اینجاتعریف خودتون روازشعربفرمایید.
ممنون.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
لطفا"اینجاتعریف خودتون روازشعربفرمایید.
ممنون.
تعریف خودمون؟
خب یه سری کلمات که از درون آدم نشات می گیرن و بیشتر برای بیان احساسات هستن.ممکنه این کلمات بر وزن خاصی کنار هم قرار بگیرن یا نه نظم و وزن خاصی نداشته باشن
تا همین جا ذهنم می کشه فعلا
دوستان دیگه شعرنمی خونن ؟یانظری ندارن ؟؟؟
_______________
به نظرمن شعربه یک سری کلمات گفته میشه که درکنارهم حالت زیباوروانی روبه وجودمی آورند.
نتیجه ی تاپیک = 1.دوستان محترم دیگرشعرنمی خوانند .2.اگرشعرهم می خواننداین تاپیک راقابل نمی دانند نقطه.
شعر در حقیقت حداکثر بار معنایی است که ادمی در جهت بیان حس بر واژگان تحمیل میکند برای مثال چراغ صاعقهی ان سحاب روشن باد که زد به خرمن ما اتش محبت او تمام واژگان نهایت کارایی حسی خود را نشان دادهاند سارا از عدم استقبال دوستان از درخواست تعریف کردن یک سوژه subject ناراحت نشو مردم ما دوچار تباهی تفکرند که علل تاریخی عقیدتی دارند چند نفر را در روز میبینی که چون زندهاند تعریف درستی از زندگی داشته باشند؟من حاضرم بحث را ادامه بدیم
نقل قول:
سلام
بالعكس من فكر مي كنم موضوع جالبيو مطرح كردين. و اونايي كه از اين تاپيك استقبال نمي كنن صد در صد اهل شعر نيستن.
من يه تعريف ساده دارم. شعر يعني گفتن حرف دلمون چه عشق و عرفان و... باشه چه انتقاد وشكايتو... فقط به طريقي كه دلنشين باشه!
ممنون
به نظر من شعر یعنی احساس. و شاعر یعنی منتقل کننده حس. هرکسی حرف دلش رو با احساسات و واقعیات به صورت لطیف و نغز بنویسه شعر گفته و میشه شاعر. و اصلا مهم نیست که موزونه یا نه. قافیه داره یا نه. ممنون
شعر یه نوع سخن خیال انگیزه که شاعر توی اون احساسات خودش رو اعم از غم و شادی بیان می کنه و سعی در انتقال اون احساسات به خواننده داره ... آهنگین و موزونه بعضی اوقات هم می تونه(آهنگین و موزون) نباشه ...
این سوال برای من هم پیش اومده بود !
فهمیدم که شعر از نظر فلسفی یا ادبی یا ... تعبیر های مختلفی داره ! بهترین تعبیری که خوندم این بود :
شعر رستاخیر کلمات است
سلام
ممنون از همه
جناب drkarbassi حرف ناراحتی نیست...
جناب Majestic تعبیر های دیگه ش رو هم بفرمایید، ممنون می شم
خب همونطور که همه ی دوستان هم گفتن شعر یک مجموعه از کلماته که بر پایه ی احساسات و عواطف درونی
افراد سروده میشه ، و به نظر من باید یه وزن یا قافیه ای هم داشته باشه.
________________________
از ویکی پدیا : [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نقل قول:
جناب Majestic تعبیر های دیگه ش رو هم بفرمایید، ممنون می شم
دانشنامه رشد : [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
والا منم اول با شما هم عقیده بودم طوری که گاهی وقتا با دبیرم نصف وقت کلاس رو برای این موضوع میگرفتیم !!! یه مدتی هم تو کتاب خونه ها پیگیر این موضوع بودم ! درباره این که شعر با قافیش خوبه ما برای این، این طور تصور میکنیم چون مردم کشورمون به نظم در شعر عادت کردن و طبیعتا هر چیزی که نظم داشته باشه به دل میچسبه ! ولی باید این رو هم در نظر گرفت که میگن هرچه از دل برآید بر دل نشیند ( اگه درست گفته باشیم :دی )نقل قول:
اگه شعرهای آقای علی اسفندیاری رو برسی کنید میبینید واقعا هدف ایشون ارائه اشعاری مثل شعر هایی که متاسفانه الان رایج شده نبوده ! ( قبل از ایشون هم تعدادی شعر به این صورت وجود داشته ! ) شعر های ایشون شاید قافیه نداشته باشه ولی یه ریتم حداقل داره که باعث میشه گاهی وقتا بیشتر از یه شعر با نظم به دل بشینه ! شاید اگه در شب شعر ها و یا محافل شعری که آموزش و پرورش برپا میکنه شرکت کنید بتونید منظور منو از شعر های نو یا سپید یا آزاد امروزی برداشت کنید ! باور کنید شاید اشعاری خونده بشه که شاید تصورش برای خیلی ها سخت باشه و حتی به صورت کتاب هم چاپ بشه ! ( مثلا یکی اومده بود میگفت ( در قالب شعر آزاد !!!! : داشتم چای درست میکردم ، آیفون زنگ زد ! برداشتم دیدم عمومه ! ) واقعا نمیدونم ولی یه جمله تو یه کتاب که دقیقا اسمش رو یادم نیست خوندم که مفهومش اینطوری بود که مردم ما برداشت خوبی از شعر نیمایی نداشتن که همین باعث از بین رفتن هدف نیما شد ! به نظرم چون تعریفی که از قالب نیمایی میشه یه تعریف آزاد هست باعث این مشکل شد ! هنوز هم خیلی از اساتید کهنه کار ادبیات با این سبک مخالفن ...
ببخشید که زیاد نوشتم :)
خوب majestic عزیز درست به همین دلیل است که میگویم زمانی گفتهای شعر است که واژه ها بارمعنایی متفاوتی از زندگی روز مره را بپذیرند اما در مورد شعر سپید با شما موافق نیستم برای مثال ترجمه شعر المانی :دلتنگی هایی ادمی را باد ترانه ای میخواند که شاملو خوانده است گرچه وزن بسیار خفیفی دارد ولی به راستی شعر حس میشود در حالی که برای مثال: یکی گربه در خانهی زال بود سعدی با داشتن تمام شرایط فرم اساسا نوعی نثر موزون است چون کلمات مفهوم معمول و یک بعدی خود را میدهند اساسا فرم از محتوی پیروی میکند یا از همه بهتر باید شعر فروغ: پرنده روزنامه نمیخواند را مثال بزنیم در تمام لحظات شعر است براستی ما در شعر معاصر چند جا از واژه مامان استفاده کردهایم در حالی که مطمینم اکثر شما عزیزترینتان را همینطور صدا میکنید ولی در شعرتان از واژه مادر استفاده میکنید چرا؟چون فرم شعر شما را از حس کنونی دور میکند باید فرم نتواند حس را در بند کد
والا حرف حق جواب نداره !نقل قول:
شما کاملا درست میگی...منم نظرم رو برای همه اشعار نگفتم....منظورم اینه که تو هر مقوله ای استثناهایی هم هست... :)
حالا دوستان نظر بدید شعر یک ترانه چه خصوصیاتی برای ماندگاری میخواهد توجه کنید که بسیاری از اشعار ترانه ها از لحاظ مضمون کم ارزشند اما مانده اند در حالی که بسیاری برعکس مضمون عالی داشته اند اما کم کسی انها را به یاد دارد؟
سلام.من واسه خودم یه تعریف دارم.اگه شعر و ترانه نگم دیونه می شم.چون شعر و ترانه وسیله ای برای تخلیه ی روحی من(گر چه ترانه هام اصلا خوب و به درد بخور نیستن)