با سلام
تاپیک مشاعره قبلی که داشت یه تاپیک عالی می شد متاس?انه به دلایل نا معلومی حذ? شد امیدوارم این تاپیک نام پدرش رو زنده کنه
بسمه الله
این دلو عاشقش نکن اگه منو دوست نداری
راحت بگو اگه می خوای قلب منو جا بذاری
نمایش نسخه قابل چاپ
با سلام
تاپیک مشاعره قبلی که داشت یه تاپیک عالی می شد متاس?انه به دلایل نا معلومی حذ? شد امیدوارم این تاپیک نام پدرش رو زنده کنه
بسمه الله
این دلو عاشقش نکن اگه منو دوست نداری
راحت بگو اگه می خوای قلب منو جا بذاری
امیدواریم ! انشااله که همینطور میشه !
یارا به نگاهی خوش، ما را به خود آوردی
اما چو شدم عاشق، رسم دگری کردی
یک رو گشتیم باد و عالم زان رو
یکرنگ شده است سبحه و زنارم
این و تو مشاعره قبلی گ?تم ولی ایرادی نداره این جا هم می گیم
بردي از يادم ، دادي بر بادم ، با يادت شادم
دل به تو دادم ، در دام ا?تادم ، از غم آزادم
دل به تو دادم ?تادم به غم
اي گل بر اشك خونينم مخند
ایشالا جز جیگر بگیره هر کی اونو عمدا اگه پاک کرده ماااااااااادر... هاها
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
دلا شبها نمینالی به زاری
سر راحت به بالین میگذاری
یا علی جان مقتدای من تویی
مایه ی آرامش جانم تویی
خوب تو كه ي دوست نداري چرا باز ي ميدي ؟
يوس? مصر را بگو سكه به نام خود مزن
هر پسري عزيز شد ياد پدر نميكند
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
كان شاهد بازاری وين پرده نشین باشد
در زماني كه و?ا قصه بر? به تابستان است
و صداقت گل نايابي است ...
این دیگه چه شعری بود ?انوس جان...
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هرچندمابدیم تومارابدان مگیر
شاهانه ماجرای گناهان گدابگو
و?اداران بر عهدیم و پیمان
تو هم رسم و?ا داری نگه دار
گر ريا نباشد در كار ياران
ز چرخ روزگار اسان بگردان
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
نازنینا گر که یار من شوی
سرنوشت دیگری پیدا کنم
از لبانت دور، اما از نیاز
هر زمان یادی از آن حلوا کنم
من با تو نگویم که تو پروانه من باش
چون شمع بیا روشنی خانه من باش
در خانه من رونق اگر نیست ص?ا هست
تو رونق این کلبه و کاشانه من باش
شاهدی صورت زیبای تو
بوده به دلداده زرحمت دری
بی سببت من نشدم در جنون
کز همه لیلا ص?تان خوش تری
تو چو آزرده شدی زندگی ام یکسره ر?ت
من ولی مردم و یک لحظه نپرداختی ام
شده بود از غم تو غصه خوری عادت من
آه اگر آن همه را یک نظر انداختی ام
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
كاول نظر به ديدن او ديده ور شدم
من ولی عمری به گردت گشته ام
باز از کوتاهی اما شرمگین
حاجیان را گرد منزلگاه دوست
گردش ه?تم بباشد آخرین
ن?س خروس بگر?ت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گ?تی و نیامدت جوابی
هاها.. ی بدین حالا
یک ذره از آیینه ی خورشید صداقت
در ظلمت ره ، توشه ی راه س?رم ده
من پرتو گسترده ی خورشید امیدم
تعبیر به یک ذره ی بی پا و سرم ده
تا چند کني قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر اين همه ا?سانه ندارد
در انجمن عقل ?روشان ننهم پاي
ديوانه سر صحبت ?رزانه ندارد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
كان شاهد بازاری وين پرده نشین باشد
در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد
کس جاي در اين خانه ويرانه ندارد
دل را به ک? هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداري ديوانه ندارد
تا روزها گذشت و گذشت و به من رسيد
سهم مرا به رسم خودش درد و آه كرد
حالا كه روز ها به عقب ميرود، ببين
قطعا خدا از اول عالم گناه كرد
تو هم هی *ت* بده !
تا کی سکوت و خلوت این کوچه های سرد
بر چشم های پنجره تحمیل می شود
آیا دوباره مثل همان سال های پیش
امسال هم بدون تو تحویل می شود؟
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
حالا ی بدین تا حال کنیم
ياران چه غريبانه،ر?تند از اين خانه
هم سوخته شمع ما،هم سوخته پروانه
بشكسته سبوهامان،خون است به دل هامان
?رياد و ?غان دارد، دردى كش ميخانه
همه عمر ایچنینم نبوداست شاد و خرم
به حق ج?ای یاری که به کس و?ا ندارد
برویم مست امشب به وثاق آن شکر لب
که زجان کم گریزم چو کسی قبا ندارد
و یک روز بی تردید خواهم مرد
بدون ترس و تهدید خواهم مرد
شعر من وص? دل و حال من است
وص? درد و رنج و احوال من است
دوست دارم از تمام رنگها
رنگ زرد ،چون رنگ رخسار من است
میدونم خیلی بی قا?یه و ردی? و .......... ولی چون خودم گ?تمش خوشم. اومد. عین واقعیته
تو را براي هميشه به ياد خواهم داشت
تويي كه ?اصله ها را گسسته ميخواهي
من از صلابت در هاي بسته ?هميدم
تويي كه پنجره ها را شكسته ميخواهي
يك جاده حر? پشت سرت بود و اين ميان،
من در غبار راه تو پابوس ميشوم،
خود را كنار ميكشي از چشمهاي من،
چون اشك در نگاه تو ملموس ميشوم،
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با ما هرچه کرد آن آشنا کرد
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار و?ادار چه کرد
دلا شبها نمینالی به زاری
سر راحت به بالین میگذاری
?کر کنم همه این شعرو ح?ظ شدن از بس من نوشتمش
یک ن?ر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از سر ما بردارد
یک ن?ر نیست از این قوم قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد
وااااااااااای من د ندارمممممممممممممممممم
دلم آیینه درد است نمیدانی تو
کلبه ام ساکت وسرد است نمیدانی تو
بی تو سرسبزترین خاطره ها میدانند
?صلهایم همه سرد است نمیدانی تو