شعر قشنگ ترين ترانه که تا به حال شنيديد چی بوده؟
نمایش نسخه قابل چاپ
شعر قشنگ ترين ترانه که تا به حال شنيديد چی بوده؟
امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم
تو مسی و بی خبری اسیره می خونه بشم
امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم
تو شهر این غریبه ها دردم و ?ریاد بزنم
دلم گر?ت از آسمون
هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه
دلم گر?ته از همه
ای روزگار لعنتی
تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست ر?اقت نمی دم
از معین با ویولن بی?ن مرتضوی
در همه دير مغان نيست چو من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و د?تر جايي
دل كه آيينه صا?ي است غباري دارد
از خدا مي طلبم صحبت روشن رايي
شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروايي
كشتي باده بياور كه مرا بي رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دريايي
در همه دير مغان نيست چو من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و د?تر جايي
دل كه آيينه صا?ي است غباري دارد
وز خدا مي طلبم صحبت روشن رايي
شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروايي
زين دايره مينا خونين جگرم مي ده
تا حل كنم اين مشكل در ساغر مينايي
شجریان
با استاد مشکاتیان و ?رهنگ ?ر
شعر اله ناز
شعر يار دبستاني من از منصور تهراني
با من و همراه منی
چوب ال? بر سر ما
بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو
رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم
مونده هنوز رو تن ما
دشت بی ?رهنگی ما
هرزه تموم عل?اش
خوب اگه خوب بد اگه بد
مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این
پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو
درد ما رو چاره کنه
یار دبستانی من
با من و همراه منی
چوب ال? بر سر ما
بغض من و آه منی
سال ساخت : بهمن 1357
تصنی? بیاد عار?
shajarian
اهنگساز:محمد رضا لط?ی
شعر:هوشنگ ابتهاج(ه.ا.سایه)
با همکاری گروه شیدا
بنشین بیادم شبی تر کن از این می لبی که یاد یاران خوش است
یاد اور این خسته را کاین مرغ پر بسته را یاد بهاران خوش است
مرغی که زد ناله ها هر ن?س در ق?س
عمری زد از خون دل نقش گل در ق?س یاد باد
داد داد عار? با داغ دل زاد
داد ای دل عار? با داغ دل زاد
ای بلبلان چون در این ق?س وقت گل رسد زین پاییز یاد ارید
چون بر دمد ان بهار خوش در کنار گل از ما نبز یاد ارید
داد داد عار? با داغ دل زاد
داد ای دل عار? با داغ دل زاد
عار? اگر در عشق گل جان خسته بر باد داد
بر بلبلان درس عاشقی خوش در این چمن یاد داد
گر بایدت دامان گل ای یار ای یار
پروا مکن چون بجان رسد از خود ازار
داد داد عار? با داغ دل زاد
داد ای دل عار? با داغ دل زاد
اهنگ هويت
خواننده عليرضا عصار
وقتي كه ايران هست خليج يعني ?ارس تاريخ ميلرزد از خشم قوم پارس
جز اين اگر باشد خليج آبي نيست بي سايه ي ايران غير از سرابي نيست
تا مهين كاوه تابوت ضحاك است اين سر زمين از هر اهريمني پاك است
صدها هزار آرش جان در كمان دارند تيري اگر كاريست اين عاشقان دارند
وقتي هويت را در نام ميجويد هر بي نشان ناچار صد ياوه ميگويد
چيزي كه در صلح است از جنگ ميخواهد قدرت اصالت نيست ?رهنگ مي خواهد
ما وارث كوروش ?رزند ايرانيم پيروز بي برده بت نپرسديم
ما ريشه اي ديرين در عشق و خون داريم ما در شب تاريخ تا صبح بيداريم
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]نقل قول:
نوشته اصلی توسط shbaharehs
اهنگ :هويت
خواننده: عليرضا عصار
تار : استاد حسين عليزاده
کمانچه : استاد کيهان کلهر
خواننده: محمد رضا شجریان
شعر : اخوان ثالث
سال اجراء : 1379
سلامت را نمي خواهند پاسخ گ?ت ! سرها در گريبان ست
کسي سر بر نيارد کرد پاسخ گ?تن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد و نتواند که ره تاريک و لغزان است
وگر دست محبت سوي کس يازي به اکراه آورد دست از بغل بيرون
که سرما سخت سوزان است
ن?س کز گرمگاه سينه مي آيد برون ابري شود تاريک
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
ن?س کين است پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديک
مسيحاي جوانمرد من اي ترساي پير پيرهن چرکين
هوا بس نا جوانمردانه سرد است
دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گو در بگشاي
منم من ميهمان هر شبت لوليوشه مغموم منم من سنگ تيپا خورده ي رنجور منم دشنام پست آ?رينش نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بي رنگ بي رنگم
بيا بگشاي در دلتنگم
حري?ان ميزبانان ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزند
تگرگي نيست مرگي نيست صدائي گر شنيدي
صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگزارم
چه مي گويي که بيگه شد سحر شد بامداد آمد
?ريبت مي دهند بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست حري?ان
گوش سرما برده است اين يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان مرده يا زنده
به تابوت ستبرظلمت نهتوي مرگ اندود پنهان است
حري?ا رو چراغ باده را ب?روز شب با روز يکسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گ?ت هوا دلگير
درها بسته سرها در گريبان دستها پنهان
ن?سها ابر دلها خسته و غمگين درختها اسکلتهاي بلورآگين
زمين دلمرده سق? آسمان کوتاه غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است زمستان است زمستان است زمستان است
ميون يه دشت لخت
زير خورشيد كو ير
توئي يك مرداب پير
توي دست خاك اسير
منم اون مرداب پير
از همه دنيا جدا
داغ خورشيد به تنم
زنجير زمين به پام.
( گوگوش )
یارا به غریبستان چندین به چه میمانی
باز آی از این محبس. تا چند پریشانی
صد نامه ?رستادم صد راه نشانت دادم
یا نامه نمیخوانی یا راه نمیدانی
این شعر تو کاست غریبستان علیرضا ا?تخاری هست و ایشون آواز سه گاه ?وق العاده رو رو این شعر اجرا میکنه..
ولی اخیرا خونه یکی از بچه ها دیدم معین هم اینو خونده.. ولی مال ا?تخاری یه چیز دیگه ههست
مي شد از بودن تو
عالمي ترانه ساخت
كهنه ها رو تازه كرد
از تو يك بهانه ساخت
با تو مي شد كه صدام
همه جا رو پر كنه
تا قيامت اسم ما
قصه ها رو پر كنه
اما خيلي دير دونستم
تو ?قط مترسكي
كور و كر بازيچه ي باد
مثل يك بادبادكي
دل سپردن به عروسك
منو گم كرد تو خودم
تو رو خيلي دير شناختم
وقتي كه تموم شدم
نه يك دست ر?يق دستام
نه شريك غم بودي
واسه حس كردن دردام
خيلي خيلي كم بودي
توي شهر بي كسي هام
تو رو از دور مي ديدم
با رسيدن به تو ا?سوس
به تباهي رسيدم
شهر بي عابر و خالي
شهر تنهائي من بود
لحظه ي شناختن تو
لحظه ي تموم شدن بود
مگه مي شه از عروسك
شعر عاشقانه ساخت
عاشق چيزي كه نيست شد
روي دريا خونه ساخت.
( اردلان سر?راز )
سلام
شعرآهنگ غوغای ستارگان
امشب درسرشوری دارم
امشب دردل نوری دارم
بازامشب دراوج آسمانم
باشدرازی باستارگانم
بازامشب پرگیرم که رسم به فلک
سرودهستی خوانم دربرحوروملک
درآسمان هاغوغافکنم
صبوبریزم ساغرشکنم
ماه وزهره ره به طرب آرم
ازخود بی خبرم زشعف دارم
نغمه ای برلب ها
امشب بک سرشوق وشورم
ازاین عالم گویی دورم
(باعجله نوشتم ممکنه بعضی قسمت هاش جابه جاشده باشن.)
تکلیف
بیا تکلیفو روشن کن ، نه اونجوری که مجبوری
بیا تکلیفو روشن کن ، نه اینجوری که مغروری
کسی عشق تر از من نیست ، خودتم اینو می دونی
جدایی ممکنه ما رو ، یه شب راحت کنه از غم
ولی فردا تو میدونی که دلتنگیم برای هم
ازت هر چی که میپرسم ، جوابم رو نمیگیرم
بگو میمونی یا میری ، بگم زنده ام یا میمیرم
خواننده: علیرضا عصار
ترانه سرا: افشین مقدم
نیمه شب ستاره ها، می کنند اشاره ها
می رود ز آه ما برفلک شراره ها، بر فلک شراره ها
ناز چشم یارها، غمزه نگارها
رفته از نیاز و ناز، در جهان چه کارها، در جهان چه کارها!
بجو شب از ستاره ای، به شیوه ای اشاره ای
بگو بگو چه چاره ای، چه چاره ای؟
نوشته ای کوزشت ما، به لوح سرنوشت ما
به جان زده شراره ای، شراره ای
آسمان چو ماه من، صد چمن گل و گیاه
از فراق روی ماه، چشم آسمان به راه، چشم آسمان براه
چه سیدها، چه رام ها،
ز خون دل چه جام ها
زده به سنگ خاره ای، به خاره ای
نبرده ره به کام ها، مگر به ننگ و نام ها
ببین به هر کناره ای، کناره ای
عاشقان چمن چمن، غنچه های بوسه خواه
از نشاط روی دوست، غرق موج اشک و آه، غرق موج اشک و آه
نیمه شب ستاره ها، می کنند اشاره ها ....
ترانه ی بغلم کن از شهیار قنبری خیلی آونگارد فاز میده اسیدی
بغلم كن
در شب ِ بينئون كنار ِ رهبران
رو به هر موعظه در قصر ِ واتيكان
ته ِ ايستگاه در فرودگاه
در آسانسور سر ِ چارراه
بغلم كن بغلم كن
وسط ِ جريمه سر ِ هر امتحان
آخر ِ خط ِ شب معبد ِ شاعران
پاي ديوار سر ِ بازار
نوك ِ تپه زير ِ رگبار
بغلم كن بغلم كن
بهترين جاي جهان فرصت ِ آغوش ِ تو
مثل ِ يك در، پشت ِ سر خوشصداتر بسته شو
روز ِ كنكور شب ِ بيماه
ته ِ موزه در ورزشگاه
بغلم كن بغلم كن
بغلم كن بغلم كن بغلم كن بغلم كن
به رسم ِ مرغ ِ دريايي پُر از پَر ِ تماشايي
به سوز ِ ساز ِ تنهايي در اين سيلاب ِ زيبايي
برقص برقص برقص
به پيچ و تاب ِ يك پيچك به شكل ِ آخرين ميخك
به ياد ِ شمعي در رگبار دو سايه، در هم، بر ديوار
برقص برقص برقص
برقص برقص برقص بغلم كن...
به سوی تو،به شوق روی تو
به طرف کوی تو،سپیده دم آیم
مگر تو را جویم،
بگو کجایی؟
نشان تو،گه از زمین گاهی
ز آسمان جویم، ببین چه بی پروا
ره تو می پویم،
بگو کجایی!
کــــــی- رود رخ ماهت از نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم؟
اگر تو را جویم،حدیث دل گویم
بگو کجایی؟
به دست تو دادم،دل پریشانم
دگر چه خواهی؟
فتاده ام از پا،بگو که از جانم
دگر چه خواهی؟
{یکدم از خیال من
نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من}2
تا هستم من،اسیر کوی توام به آرزوی توام
اگر تو را جویم،حدیث دل گویم
بگو کجایی؟
به دست تو دادم،دل پریشانم
دگر چه خواهی؟
فتاده ام از پا،بگو که از جانم
دگر چه خواهی؟
كاري كه تو زتدگيم هميشه دوست داشتم يكبار انجام بدم :
عزم آن دارم که امشب نیمه مست
پایکوبان کوزه دردی به دست،
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یکساعت ببازم هر چه هست،
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست،
پرده پندار می باید درید
توبه تزویر می باید شکست،
وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بود آخر پای بست...
آرزويي كه هميشه همراهم خواهد بود:
یادم آمد شوق روزگار کودکی
مستی بهار کودکی
رنگ گل جمال دیگر درچمن داشت
آسمان جلال دیگر پیش من داشت
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
به چشم من همه رنگی فریبا بود
دل دور از حسد من شکیبا بود
نه مرا سوز سینه بود
نه دلم جای کینه بود
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
روز و شب دعای من
بوده با خدای من
کز کرم کند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من بجا
گیرد و پس دهد به من دمی
مستی کودکانه مرا
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
به ياد همه ي دوستان عزيزم با خاطرات تلخ و شيرين :
عزیز بومی ای هم قبیله
رو اسب غربت چه خوش نشستی
تو این ولایت ای با اصالت
تو مونده بودی تو هم شکستی
تشنه و مومن به تشنه موندن
غرور اسم دیار ما بود
اون که سپردی به باد حسرت
تمام دار و ندار ما بود
کدوم خزون خوش آواز
تو رو صدا کرد ای عاشق
که پر کشیدی بی پروا
به جستجوی شقایق
کنار ما باش که محزون
به انتظار بهاریم
کنار ما باش که با هم
خورشید و بیرون بیاریم
هزار پرنده مثل تو عاشق
گذشتن از شب به نیت روز
رفتن و رفتن صادق و ساده
نیامدن باز اما تا امروز
خدا به همرات ای خسته از شب
اما سفر نیست علاج این درد
راهی که رفتی رو به غروبه
روبه سحر نیست شبزده برگرد
آسیمه سر رسیدی ، از غربت بیابان
دل خسته دیدمت از ، آوار خیس باران
وامانده در تبی گنگ ، ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود،در فصل نا امیدی
در برکه ی دو چشمت ، نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را ،سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق، هرگز نبرده بودم
پیدا نمی شدی تو ، شاید که مرده بودم
من با تو خو گرفتم ، از خنده ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود ، تا این ترانه گفتم
در خلوت سرایم ، یکباره پـــــر کشیدی
آنـــگاه ای پرنـــــده ، بار دگر پریدی...
من ره به خلوت عشق،هرگز نبرده بودم
پیدا نمی شدی تو ، شاید که مرده بودم
شعر Time از Pink Floyd به قول یکی از دوستان در حده شعرهای حافظ و سعدیه:
Ticking away the moments that make up.
a dull day
You fritter and waste the hours in an off hand way
Kicking around on a piece of ground in your home
town
Waiting for someone or something to show you the way
Tired of lying in the sunshine staying home
to watch
the rain
You are young and life is long and there is time to kill today
And then one day you find ten years have got behind you
No one told you when to run, you missed the starting gun
And you run and you run to catch up with the sun, but its sinking
And racing around to come up behind you again
The sun is the same in the relative way, but youre older
Shorter of breath and one day closer to death
Every year is getting shorter, never seem to find the time
Plans that either come to naught or half a page of scribbled lines
Hanging on in quiet desperation is the english way
The time is gone, the song
is over, thought Id something more to say
Home, home again
I like to be here when I can
And when I come home cold and tired
Its good to warm my bones beside the fire
Far away across the field
The tolling of the iron bell
Calls the faithful to their knees
To hear the softly spoken magic spells
این هم لینک آهنگ:
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
تاپیک رونق داشت من توش پست زدم خوابید.
دوستان تاپیکو تحویل بگیرین
"تصور کن"
جان لنون
تصور کن هيچ بهشتی در کار نيست
آسان است اگر تلاش کنی
و هيچ جهنمی در زير پايمان نيست
بر بالاي سرمان تنها آسمان است
تصور کن همه انسانها
براي امروز زندگی ميکنند…
تصور کن هيچ کشوری نيست{مرزها از بين رفته اند}
تصورش سخت نيست
هيچ بهانه ای براي کشتن يا مردن در راهش نيست
چنان که مذهبی وجود ندارد
تصور کن همه انسانها در صلح زندگی ميکنند
شايد بگويی من رؤيا ميبينم
اما من تنها نيستم
من اميددار روزی هستم که تو به ما بپيوندی
و جهان يکی شود
تصور کن مالکيتی وجود ندارد
تعجب میکنم اگر بتوانی
نيازی به حرص يا گرسنگی نيست؛
برادري بشر.
تصور کن همه مردم
زمين را با يکديگر قسمت ميکنند …
شايد بگويی من رؤيا ميبينم
اما من تنها نيستم
من اميددار روزی هستم که تو به ما بپيوندی
و جهان يکی شود
سلام خدمت دوستان نازنین
ترانه آهنگ عادت از شادمهر عقیلی خیلی قشنگ
مترسک
يه مترسكم كه تنها وسط مزرعه مونده
باغبون پاهامو بسته چيزي از تنم نمونده
دو تا دستامو شكسته سوز سرد باد پاييز
ديگه تكراريه واسم غروباي سر جاليز
عمريه كه چشم خسته ام رنگ خواب خوش نديده
درد تنهايي و غربت منو از دلم بريده
واسه من فرقي نداره كي برام دلش ميسوزه
كي مي خواد پارگي هاي دل تنگمو بدوزه
كاشكي باغبون مي فهميد ديگه طاقتم تمومه
كلاغا دستمو خوندن رو سرم يه جغد شومه
خيلي وقته ديگه ابرام شوق باريدن ندارن
شايدم كه ابر و بارون مثل من پشت حصارن
آره باغبونم امروز وقتي خوب منو نگاه كرد
يه مترسك جاي من ساخت منو با خودم رها كرد
اون مترسك حالا كارش شده پر دادن زاغا
اما من تو فكر اينكه چه شبيهم به كلاغا
سینا شهبازی
دل نکندی /پویا بیاتی
من از هر چي به جز تو دل بريدم
تو از هر چي به جز من دل نكندي
توي خوابم نمي ديدم يه روزي
به چشماي پر از اشكم بخندي
نبودي و نديدي رفتن تو
من ِ ديوونه رو ديوونه تر كرد
نديدي اين غرور زخم خورده
چه جوري اين شباي نحسو سر كرد
نخواستم عمق زخمامو بدوني
نخواستي حرف چشماتو بدونم
توي قلبت اگه جايي ندارم
بزار تو خاطراتت جا بمونم
نموندم تا ببينم رو به راهي
نموندي تا نبيني كه خرابم
غمت طوري عذابم شد كه حتي
"قيامت با خدا هم بي حسابم"
من ِ آشفته با عشقه تو زنده ام
تو از عشق من ِ ديوونه خسته
"سر خنديدن ناز ترانه ام"
اگه بغض منه عاشق شكسته
تو رو محض رضاي هر چي عشقه
منو گم كن توي ترديد و اي كاش !
بزار غم سهم من باشه عزيزم
تو با اين خاطر آشفته خوش باش !
اگه گریه بذاره می نویسم کدوم لحظه تو رو از من جدا کرد؟
نگو اصلا نفهمیدی نگو نه تو بودی اونکه دستامو رها کرد
خودت گفتی خداحافظ تموم شد منو تو سهممون از عشق این بود
خود تو حرمت عشقو شکستی بریدی آخر قصه همین بود
اگه مهلت بدی یادت میارم روزایی رو که بی تو عین شب بود
تموم سهمت از دنیا عزیزم بذار یادت بیارم یک وجب بود
بهت دادم تموم آسمونو خودم ماهت شدم آروم بگیری
حالا ستاره ها دورت نشستن منو ابری گذاشتی داری میری
بیا برگرد از این بن بست بی عشق بذار این قصه اینجوری نباشه
آخه بذر جدایی رو چرا تو چرا دستای تو باید بپاشه؟
خداحافظ نوشتن کار من نیست آخه خیلی باهات ناگفته دارم
اگه گریه بذاره می نویسم اگه مهلت بدی یادت میارم
اگه گریه بذاره می نویسم کدوم لحظه تو رو از من جدا کرد؟
نگو اصلا نفهمیدی نگو نه تو بودی اونکه دستامو رها کرد
خودت گفتی خداحافظ تموم شد منو تو سهممون از عشق این بود
خود تو حرمت عشقو شکستی بریدی آخر قصه همین بود
گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد
گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد
می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم
گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها...
سلام ای کهنه عشق من از ستار
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
تو يک روياي کوتاهي ، دعاي هرسحرگاهي
شدم خام عشقت چون ، مرا اينگونه مي خواهي
من آن خاموش خاموشم ، که با شادي نمي جوشم
ندارم هيچ گناهي جز که از تو چشم نمي پوشم
تو غم در شکل آوازي ، شکوهه اوج پروازي
نداري هيچ گناهي جز که بر من دل نمي بازي
مرا ديوانه مي خواهي ، زخود بيگانه مي خواهي
مرا دلباخته چون مجنون ، زمن افسانه مي خواهي
شدم بيگانه با هستي ، زخود بي خودتر از مستي
نگاهم کن ، نگاهم کن ، شدم هر آنچه مي خواستي
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيز دل سلام از ماست
بکُش دل را ، شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نماي خلق ، مرا تو درس عبرت کن
بکن حرف مرا باور ، نيابي از من عاشق تر
نمي ترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم ديگر
سلام اي کهنه عشق من ، که ياد تو چه پابرجاست
سلام بر روي ماه تو ، عزيزدل سلام از ماست
توی یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن..:: دو پنجره ::..
دو تا خسته دو تا تنها ، یکیشون تو یکیشون من
دیوار از سنگ سیاهه ، سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی ، به لبای خسته ی ما
نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار
همه ی عشق من و تو ، قصه هست قصه ی دیدار
همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو
با همین تلخی گذشته شب و روزهای من و تو
راه دوری بین ما نیست اما باز اینم زیاده
تنها پیوند من و تو ، دست مهربون باده
ما باید اسیر بمونیم ، زنده هستیم تا اسیریم
واسه ما رهایی مرگه تا رها بشیم می میریم
کاشکی این دیوار خراب شه ، من و تو با هم بمیریم
توی یه دنیای دیگه دستای همو بگیریم
شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه
میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه
سلام آخر
احسان خواجه امیری
سلام ای غروب غریبانه ی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای هم نشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم، اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رؤیای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه ی واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
غریبانه
احسان خواجه امیری
هر چی آرزوی خوبه مال تو
هر چی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بی قراری مال من
من مو حسرت با تو ما شدن
تویی و بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاست مگه نه
اول دو راهی آشنا شدن
تو نگاه آخر تو آسمون خونه نشین بود
دل تو شکسته بودن همه ی قصه همین بود
می تونستم با تو باشم مثل سایه مثل رویا
اما بیدارمو بی تو مثل تو تنهای تنها
هر چی آرزوی خوبه مال تو
هر چی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بی قراری مال من
خدا ما رو برای هم نمی خواست
فقط می خواست هم رو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه مون رو دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست
خودت دیدی دعامون بی اثر بود
چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می بینم می ری و می بینی می رم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه می شه زنده باشم ، نه بمیرم
نمی گم دلخور از تقدیرم اما
تو می دونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می رسیدیم
داره رو دست ما می میره این عشق
تموم لحظه های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست
خودت دیدی دعامون بی اثر بود
خدا ما رو برای هم نمی خواست
فقط می خواست هم رو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه مون رو دیده باشیم
عاشق اين شعر هم هستم اينم از احسان خواجه اميري
گریه
گریه نمیکنم نه اینکه سنگم
گریه غرورمو بهم میزنه
مرد برای هضم دلتنگیاش
گریه نمیکنه قدم میزنه
گریه نمیکنم نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه ام که
یهو میون زندگی افتادم
یه ماجرای تلخ ناگزیرم
یه کهکشونم ولی بی ستاره
یه قهوه که هرچی شکر بریزی
بازم همون تلخی نابو داره
اگه یه کی باشه منو بفهمه
براش غرورمو بهم مینم
گریه که سهله زیر چتر شونش
تا آخر دنیا قدم میزنم
شعر از حامد عسگری
احسان خواجه امیری
خوشبختی
می خواستم بهت بگم چقدر پریشونم
دیدم خود خواهیه ، دیدم نمی تونم
تحمل می کنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوسش داری ، از چشم هات معلومه
یکی اونجاست شبیه من ، یک دیوونه
که بیشتر از خودم ، قدر تو رو می دونه
چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم
تو می خندی ، چه شیرینه گذشتن
تازه می فهمم ، تازه می فهمم
تو رو می خوام ، تموم زندگیم اینه
دارم می رم ، ته دیوونگیم اینه
نمی رسه به تو حتی صدای من
تو خوشبختی ، همین بسه برای من
تو خوشبختی ، همین بسه برای من
چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم
تو می خندی ، چه شیرینه گذشتن
تازه می فهمم ، تازه می فهمم
احسان خواجه امیری
مثل هیچکس(تیتراژ پایانی)
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی اره تمومه
همین که اول و اخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
تو همیشه هستی اما
این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات
مثل ماه سوت و کورم
نمیخوام وقتی تو هستی
ادم ادمکا شم
چرا عادتم تو باشی
میخوام عاشق تو باشم
تازه فهمیدم بجز تو
حرف هیشکی خوندنی نیست
ادما میان و میرن
هیشکی جز تو موندنی نیست
منو از خودم رها کن
تا دوباره جون بگیرم
خسته ام از این عقل خسته
من میخوام جنون بگیرم
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی اره تمومه
همین که اول و اخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
ميگم اين صقحه كلش شد از خواجه اميري
واقعا هم ترانه هاي قشنگي داره من كه نميتونم يه ترانه از خوجه اميري بگم كه قشنگ نباشه
كوچه
کوچه وقتی که نباشی
رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
دیگه با پنجره قهر
سقف دلبستگی بی تو
واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی
دیگه همسایه نداره
تو پی کدوم ستاره
پشت ابرا خونه کردی
رفتی و چیزی نگفتی
گریه رو بهونه کردی
من سوال ساده تو
تو جواب مشکل من
ردپای رفتن تو
روی صحرای دل من
کوچه وقتی که نباشی
رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
دیگه با پنجره قهر
سقف دلبستگی بی تو
واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی
دیگه همسایه نداره
وقتی آسمون شبهام
زیر سایه چشات
وقتی حتی این ترانه
رنگ غربت صدات
نمی ذارم این دو راهی
سر راه ما بشینه
نمی ذارم این جدایی
رنگ فردا رو ببینه
کوچه وقتی که نباشی
رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
دیگه با پنجره قهر
سقف دلبستگی بی تو
واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی
دیگه همسایه نداره
شب با فانوس اشکت
می برم به روشنایی
با تو میرسم دوباره
به طلوع آشنایی
می دونم هر جا که باشی
دل تو اهل همین جاست
واسـه من تو ایــنجــا
اول و آخر دنیاست
احسان خواجه امیری
جدایی
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تمومه ادم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به اسمون
با ستاره ها قیامت میکنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفهای نگفتنی را میشه دید
میشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید
قصه جدایی ما آدما
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشدمون
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تموم آدم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت می کنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت می کنم
........
این تیتراژه فیلم سینمایی امشب شبه مهتابه هست
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]