1 فایل پیوست
هدیه ای از یک دردآشنا برای بهمن رجبی
با درود به دوستان و همراهان عزیز؛
دیروز شعری از یک آشنای درد که در اقتضای این بیت حافظ که می فرماید: "باده و مطرب و گل، جمله مهیاست ولی...عیش بی یار، مهنا نبود یار کجاست" و برای معلم راستین تنبک نوازی، بهمن رجبی، سروده شده است به دستم رسید، دریغم آمد زیبایی شعر رو با شما قسمت نکنم.
در دوردست دور
در شهر سوت و کور
آن جا که باغ عاطفه آتش گرفته بود
آن جا که باد قحطی انسان وزیده بود
مردی نشسته بود، تنها و خسته جان
گم کرده کاروان
تنها تر از درخت تک افتاده ی کویر
بر لب سرود سرد و غم افزای انتظار
در دل هزار حسرت دیرینه یادگار
بر دوش، بار یار
این سو نگاه کرد
آن سو نگاه کرد
چیزی ندید و گفت:
این جا نه جای ماست
کو جای پای یار؟
همین شعر با دستخط خود جناب رجبی را می توانید در فایل ضمیمه مشاهده کنید!
در سوگ پیر هنر والای سنتور نوازی ایران
«زندگی بدون عشق، جهنمی بیش نیست وهنر والای تنبک نوازی به عنوان یکی از شاخه های زیبایی از تجلیات عشق است، عشق به انسانیت به معنا و مفهوم وسیع کلمه»
در فرهنگ -مثلا انتقادی- ما اینطور جا افتاده است که اگر ازکسی –حال به هر دلیلی- خوشمان بیاید تمام محسنات اخلاقی را به او نسبت میدهیم و اگر از کسی – حال به هر دلیلی– بدمان بیاید بی رحمانه تمام سیئات اخلاقی را به او نسبت میدهیم، به عبارت دیگر، طرف مربوطه را یا سیاه سیاه می بینیم یا سفید سفید؛ در حالیکه بین دو رنگ سیاه و سفید طیف های مختلفی از رنگها وجود دارد که شناخته شده ترین آنها عبارتند از: خاکستری ، سبز، نارنجی و ...
من به عنوان یک منتقد، اگر 38 سال تمام با بعضی از دست اندر کاران موسیقی ایران –از جمله زنده یاد فرامرز پایور– در افتادم (آن هم از نقطه نظر جامعه شناسی هنر در کشورهای عقب نگهداشته شده)؛ و عقاید و نظریات خودم را در سخنرانی ها و نوشته هایم در مخالفت با اندیشه ی آنان مطرح کرده ام، آیا این به این معناست که من از زجر کشیدن زنده یاد فرامرز پایور طی 10 سال روی دستگاهی به نام صندلی چرخدار، لذت برده ام؟ آیا این به این معناست که من به عنوان یک مخالف، باید از رنج بردن 10 ساله ی ایشان و بالاخره، مرگش خوشحال باشم آن هم در حیطه ی مقدس هنر، که به قول زنده یاد احمد شاملو: «وسیله ی تعالی اندیشه است» و آنگاه تجلی آن اندیشه در گفتار و کردار و نوشتار؟
زنده یاد پایور-پیشکسوت هنر والای سنتور نوازی- از نقطه نظر موسیقایی از بزرگان موسیقی ایران است و فقدانش، باعث ریزش اشگ از چشمان میگردد و ... باری، همانطور که اگر آن پیر مرد –زنده یاد حسین تهرانی– نبود ما هم نبودیم ،اگر زنده یاد فرامرز پایورو زحماتش نبود امثال پرویز مشکاتیان و رضا شفیعیان و ... هم نبودند.
یاد و خاطره اش گرامی! (این مطلب در مجله ی هنر موسیقی، شماره ی 105 نیز چاپ شده است)
با احترام:
بهمن رجبی (تنبک نواز)
1388/10/12
چند اثر زیبا از آثار جناب رجبی
با سلام به دوستان عزیزم،
در سایت نت آهنگ، بخشی وجود داره به اسم ویدیوهای آنلاین که در اون یک نمونه از اجراهای جناب محمد اسماعیلی در دوران جوانی قرار داده شده. بنده شخصا در این اجرا چیز خاص و فوق العاده ای ندیدم و هر چه که بود به نظرم یک سری کارهای تماشاگر پسند با فیگورهای خاص اون زمان بود.
با این وجود به نظرم اومد که جای اجراهای فوق العاده و تاثیر گذار جناب رجبی خالیه و طی تماسی که با مدیریت سایت داشتم از ایشون خواهش کردم چند عدد ویدیو هم از اجراهای آقای رجبی در قسمت ویدیوها بذارن تا علاقه مندان خودشون ببینن و قضاوت کنن. ایشون هم قول دادن در اولین فرصت که اون قسمت به روز بشه، این کار رو انجام بدن.
حالا من پیش دستی میکنم و با استفاده از فضای 100 مگابایتی که سایت در اختیار کاربرانش قرار داده، سعی میکنم چند ویدیوی زیبا از این هنرمند عزیز رو براتون بذارم که شما هم استفاده کنین.
برای دستگرمی، از اجرای اتل متل در فرهنگسرای بهمن شروع میکنم و در پستهای بعدی هم این کار رو ادامه میدم. امیدورام که بپسندین.
اتل متل رو با فرمت FLV میتونین از این جا دانلود کنید:
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
بهمن رجبی - فرهنگ سرای ارسباران
فرهنگ سرای ارسباران دهم و یازدهم تیرماه 1389، میعادگاه حضوری دیگر از بهمن رجبی همراه با نوازندگانی جوان بود. برنامه با بیش از نیم ساعت تاخیر و در ساعت حدود 9 و نیم شب با دکلمه ای به غایت زیبا و دلنشین از امیرعباس ستایشگر، سرپرست گروه صنم، و درباره ی بهمن رجبی (و با گریزی مختصر به شرح حال او) آغاز شد. متن این دکلمه در بروشور چاپ شده بود، اما من متاسفانه یادم رفت نسخه ای از آن را برای خودم بیاورم. در عوض، اما قول میدهم اگر این متن روزی به دستم رسید، در همین انجمن و برای استفاده ی سایرین منتشرش کنم.
بعد از دکلمه، بهمن رجبی روی صحنه آمد و جمعیت به رسم دیرینه ی ما ایرانیان و به احترامش به پاخاست و برای دقایقی با دست زدن های مکرر به ابراز احساسات پرداخت و او نیز مانند همیشه با علامت پیروزی (که با دو دستش نشان می دهد)، به احساسات حضار پاسخ داد.
لحظاتی بعد، تکنوازی تنبک شروع شد. هرچند که آثار خستگی از معطلی زیاد و بی برنامگی های رایج در این سرای بی کسی در چهره اش پیدا بود، اما زیبا نواخت و همه را از این نواختن محظوظ و متاثر کرد. به جرات می توانم بگویم در یکی دو سال اخیر این اجرا یکی از بی نقص ترین ها بود. نه به لحاظ فنی، که او همیشه فنی و پخته نواخته است و من در حدی نیستم که در این زمینه بخواهم ابراز نظر کنم، بلکه از این لحاظ که جسمش هم پا و هم راه مغزش تا پایان کار او را یاری داد. حسن ختام این تک نوازی، نواختن ضرب زورخانه بود که آن هم به بهترین نحو ممکن اجرا شد. من همیشه فکر میکردم که نگاه بهمن رجبی به ضرب زورخانه نگاهی تفننی است، اما این بار تقریبا یقین کردم که اشتباه می کردم، و اینطور به نظرم رسید که باید اندیشه ی دیگری پس توجه به این ساز باشد. اگر عمری باقی بود، علاقه مندم در این مورد با او به گفتگو بنشینم.
بار دیگر که بهمن رجبی به روی صحنه آمد برای اجرای تنبک آخرین قطعه ی کنسرت، از خون جوانان وطن لاله دمیده، بود. در صورت امکان، سعی می کنم ویدیوی این اجرا را در سایت بگذارم تا به چشم خود ببینید که او چه کرد و چگونه نواخت. باور کردنش شاید سخت باشد، اما بار دیگر برایم ثابت شد که فرق یک نوازنده ی واقعا صاحب مکتب با آنان که می پندارند صاحب سبک یا مکتبند چیست. آن چه او نواخت مخصوص همین قطعه بود و برای همین قطعه طراحی شده بود و لباسی بود که برازنده ی آن بود و برای آن دوخته شده بود. شاید این لباس به دیگران هم بیاید، اما برای این قطعه محشر بود، کلاس درس بود. آرزو می کردم کاش جمعیت از گروه بخواهد این قطعه را دوباره اجرا کنند، تا من در خلسه ای دیگر فر روم اما افسوس که چنین نشد، مضافا بر این که در این لحظه شب از نیمه گذشته بود و چنین درخواستی شاید دور از انصاف بود.
پاسخ 2 تن از شاگردان رجبی به فربد یداللهی
گویا اخیرا در روزنامه ی شرق، مصاحبه ی مفصلی با فربد یداللهی شده، که در اونجا ایشون علاوه بر خیلی حرف ها، صحبت ها یی رو هم راجع به آقایان رجبی و اسماعیلی می کنه. خیلی سعی کردم متن تایپ شده ی این گفتگو رو پیدا کنم و منتشر کنم، اما متاسفانه تا این لحظه موفق نشدم.
اخیرا دو نفر از شاگردان آقای رجبی به نام های رضا خراشادی زاده و امیر سعیدی، پاسخ مبسوطی به این مصاحبه دادن، که از بنده خواستن اونو توی سایت منعکس کنم. بنده هم بی هیچ دخل و تصرفی، عینا جوابشون رو تقدیم علاقه مندان میکنم. بدیهیه که اگر هر زمان و به هر وسیله ای متن مصاحبه ی آقای یداللهی هم به دستم برسه، اونو در همین انجمن در معرض قضاوت شما عزیزان قرار خواهم داد.
اینطور که شنیدم، یکی از شاگردان آقای اسماعیلی هم جوابیه ای رو تنظیم کرده که اگه به اون هم دستم برسه، از نشرش دریغ نمی کنم. این شما و این هم پاسخ مبسوط آقایان خراشادی زاده و سعیدی:
هنگام تورق روزنامه ی شرق مورخه ی 17/3/1389 صفحه ی 11، عنوان "محصور چارچوب نیستم" نظرمان را جلب کرد، که مدعی این شعار بزرگ چه کسی است. اما پس از خواندن آن نظرمان عوض شد و تناقضات و پراکندگی صحبتها، حاکی از عدم انسجام فکری و افکار متنافر از یکسو و قضاوت و حکم قطعی در یک چارچوب فکری معین از سوی دیگر می نمود و مثلا در لید مصاحبه عنوان شده: "من از یک سیستم جهانی تبعیت می کنم....در تمام دنیا به غیر از پیانو در تمام سازها انگشت اشاره را شماره ی یک قرار می دهند و چون کلیه اصول نت نویسی صنعتی وارداتی است حق نداریم در آن دخل و تصرفی داشته باشیم. به عنوان مثال شاید یک فلوت نواز آمریکای جنوبی خواست تنبک بنوازد، فقط شش ماه طول می کشد که به او تفهیم کنیم ما دلمان خواسته به انگشت اشاره بگوییم شماره 4".
اول اینکه چرا در پیانو اینطور نیست و چرا در تنبک نمی تواند باشد:
چون در پیانو انگشت شست، ردیف و روال انگشت گذاری زیاد کاربرد دارد درست مثل تنبک. پس در سیستم جهانی هم استثناء وجود دارد و قانون تا زمانی معتبر است که زنجیر پای ما نباشد.
دوم اینکه شما اقلیت را بر اکثریت ترجیح می دهید؟ نوازندگان و هنرجویان بی شماری که با این سیستم انگشت گذاری آموزش دیده و می بینند را رها کرده و به آن یک نفر فلوت نواز آمریکای جنوبی بسنده می کنید؟ آیا اگر یک شاگرد از خیل شاگردان رجبی یا دیگران خواست کتاب شما را هم بنوازد 6 ماه طول نمی کشد که به او بگوئید شماره این انگشت می شود 4؟
سوم اینکه کسی که 6 ماه طول یکشد تا بفهمد شماره انگشت ها چطور است، حتما 60 سال طول می کشد تا تنبک بنوازد پس وقت خود را صرف چنین آدم خنگی نکنید!
چهارم: ما دلمان نخواسته به انگشت اشاره بگوئیم 4، منطق انگشت گذاری، روال و ترتیب انگشت در نوازندگی این ساز این طور حکم می کند مثل این که شما ریاضی را از سمت چپ ورق می نویسید حتی اگر ایرانی باشید.
در جای دیگری از 40 سال سابقه تدریس کتاب مرحوم تهرانی انتقاد شده و اضافه کرده اند: "آن چیزی که 40 سال از عمرش گذشته و نگاه مطلق به آن دارند معمولا شاید عتیقه جات و زیرخاکی هاست و نه مباحث علمی". چند سطر پایینتر می خوانیم: "پاگانینی 200 سال پیش کاپریس هایش را نوشته و امروز همه نوازندگان ویولن به اجرای آن افتخار می کنند."
ما هم مانند خیلی ها با آموزش صرف کتاب مرحوم تهرانی موافق نیستیم اما با این که این کتاب تاریخ مصرفش گذشته و بی ارزش است هم موافق نیستیم. همانطور که خود شما فرموده اید شما هم در بچگی با نواخته های ایشان عاشق تنبک نوازی شدید. چرا کتاب هایی که از شما تنبک نواز می سازد برای دیگران کارایی ندارد؟ به هر حال هر نویسنده ای اول باید حروف الفبا را یاد بگیرد. اما تشخیص این که چه چیزی باید بماند و چه چیزی عوض شود از عهده ی هر کسی بر نمی آید. حال آن که شما کتاب تهرانی را تدریس نمی کنید مقوله ی دیگری است اما حق ندارید هر چیزی باب طبع شما نیست را به راحتی بی اعتبار کنید همانطور که در سطرهای پایانی مصاحبه می خوانیم: "از نظر بنده کارهای ریشه ای واقعی این کارهاست نه شو دادن روی صحنه!". و با این جمله انتشار کتاب های آموزشی خود را کار ریشه ای واقعی معرفی کرده و کنسرتهایی که با زحمت فراوان اجرا می شوند را بی ارزش جلوه داده اید و شو دادن روی صحنه می نامید.
آقای یداللهی، اگر گروه ها شما را به حساب نمی آورند دلیل این نیست که آنها دارند کار بیهوده ای می کنند، اصلا انتشار کتاب های شما برگرفته از همان کنسرت ها و برای رسیدن به همان کنسرت هاست. نگارش کتاب یک کار تئوری است و کنسرت دادن یک کار عملی و این دو لازم و ملزوم هم هستند ولی شما فقط کارهای خودتان را بزرگ و ریشه ای می بینید. در ادامه هم باز خودتان را به رجبی نزدیک کرده و می خواهید بگوئید مثلا من هم مانند رجبی کم کارم. توجه داشته باشید رجبی زمانی کنسرتهایش را اجرا کرد و با همه کسانی که امروز صاحب نام اند اجرای برنامه داشته، بعد کنار کشید. بهتر بود صداقت داشتید و می گفتید که فعلا گروهها از من درخواست هم کاری نکرده اند، نه این که همه چیز را به هم بریزید تا از زیر حقیقت موجود در سوال، شانه خالی کنید. یعنی اگر گروهی به شما پیشنهاد همکاری بدهد شما رد می کنید؟! ما که بعید می دانیم!
در ستون پایانی مصاحبه از عوض کردن علائم تنبک در کتاب خودشان دفاع کرده اظهار نموده اند: "از نظر من علائم هم مثل زبان محاوره می توانند دچار تکامل شوند."
همانطور که اشاره شد: درک ضرورت تغییر علائم و لزوم این تغییرات در هر زمینه ای از عهده ی هر کسی بر نمی آید؛ ضمنا سلیقه و اظهار نظرها باید بر اساس یک منطق قابل پذیرش برای اکثریت باشد مثلا شما قانون فیزیک را از انیشتن می پذیرید اما هر استاد دانشگاه فیزیک حق ندارد از خود قانون بتراشد.
باید در نظر گرفت که تغییرات بقول ایشان مثلا در زبان محاوره به ضرورت، به تدریج و بدون تشنج انجام میشود نه یکباره، اما در تنبک نوازی هر کتابی که به نگارش در می آید باستناد همین اظهار نظرهای بی اساس مولفین و اینکه وی خود را صاحب نظر و صلاحیت برای هر تغییری از جمله ساختار ساز یا علائم می داند، فرم و علامت ها را تغییر می دهند. اگر چنین باشد ما هم ادعا می کنیم که تغییر نقطه گذاری حروف فارسی لازم است حالا شما بیا و اثبات کن!
با تاکید بر این نکته که نوشتن یک کتاب هیچگاه مجوزی برای تغییر علائم برای مولف ایجاد نمی کند. به هر حال باید روزی به الفبایی مشترک برسیم.
متاسفانه آقای یداللهی هر جا به نفعشان بوده، افتخارات نوازندگی با آقای رجبی و شاگردی استاد اسماعیلی و مسائل دیگر را به خود چسبانده و هر جا که دلشان خواسته طعنه و کنایه و انتقاد را نصیب دیگران کرده تا خود را بیشتر مطرح کنند. از نظر آقای یداللهی افراد تا زمانی که به نفع ایشان باشند ارزشمند هستند در غیر اینصورت...
ایشان حتی فرق مکتب در موسیقی و ادبیات را تشخیص نداده و فکر می کنند که مکتب در موسیقی مانند مکاتب در ادبیات دارای چارچوب و کلیشه هستند و می گویند: "من مکتب نیستم که محصور در یک چارچوب محدود باشم."
در قسمتی از مصاحبه ایشان می خوانیم:"امیدوارم من مانند آن استادانی نباشم که بین حرف و عملشان فاصله زیاد است که می گویند ما بچه زیر بازارچه ایم در صورتی که گفته های خود را که زیر آن امضا کرده اند و سند آن موجود است، کذب محض می خوانند." اما از تناقضات بی شمار موجود در این مصاحبه و اینکه ایشان خود را محور تنبک نوازی می دانند و فکر می کنند خودشان در هر موردی و هر شخصی می توانند اظهار نظر کنند ولی بقیه حق ندارند حتی هدیه ی ایشان را قبول نکنند (ضمن این که جای این سوال است که شما چرا برای کسی که بین حرف و عملش فاصله زیاد است و لبریز از خشم است، هدیه می فرستید؟) معلوم می شود که بین حرف های شما هم با عملتان فاصله کم نیست. ضمنا آن نوشته های مذکور را شما به خط خودتان نوشته و تا دلتان خواسته به طور مشمئز کننده ای از خودتان تعریف و تمجید کرده اید و امضا دیگران زشتی کار شما را نمی پوشاند. از نظر آقای یداللهی همه چیز قابل تغییر و تکامل است اما اگر نظر شخصی نسبت به ایشان تغییر کند عجیب است و آن شخص بین حرف و عملش فاصله زیاد می شود. اتفاقا این از صداقت آن شخص نشات می گیرد که زمانی فکر می کرده شما شاگرد با استعدادی بودید و به قول شما با امضا خودش سند به دست شما داده و حالا که متوجه اشتباهش شده بدون هیچ محافظه کاری نظر جدیدش را اعلام کرده و به اشتباه خودش هم اقرار می کند؛ حالا چرا این مساله عجیب است ما نمی فهمیم. یعنی اگر یک نفر یک چیزی را امضا کرد و بعدا فهمید اشتباه کرده تا آخر عمر باید بر این اشتباه خود اصرار بورزد و حق ندارد نظرش را عوض کند؟ این طرز تفکر از کسی که در یک مصاحبه از زمین و زمان انتقاد می کند و همه چیز را تغییر پذیر می داند و خود را شناور در زمان حال معرفی می کند، بعید است.
چرا شما می توانید در زمان حال شناور باشید و می توانید هر لحظه خود را به روز کنید اما دیگران باید و باید بر سر حرف اشتباه گذشته خود باقی بمانند تا ثابت شود بچه زیر بازارچه اند؟! اینگونه اعلام نظرها حتی در مورد ازدواج هم کاربرد ندارد حال چه رسد به هنر! چرا زمانی که نظر رجبی نسبت به شما مساعد بود و به شما با اعتماد تمام امضا میداد و کلیه حقوق سی دی گفتگوی چپ وراست را به شما می بخشید به او انتقاد نمی کردید؟ آن زمان او را ژنرال خطاب می کردید حالا شده سرباز صفر؟
به هر حال آقای یداللهی شاید خیلی دوست دارند با حاشیه سازی مطرح و معروف شوند اما این گونه اظهار نظرها و مصاحبه ها و نظرات گسترده ای در مورد بزرگان و تخطئه ی اشخاص و آموزش این ساز اصیل و تکبر موجود در صحبت های ایشان از جمله اینکه هر کس کتاب ایشان را تدریس کند نوازنده و معلم مجرب نامیده شده و هرکس کتاب مرحوم تهرانی را تدریس کند سردمداران کتاب تهرانی خوانده می شود، باعث شد که علیرغم میل شخصی مان چند سطری بنویسیم تا ایشان هم به مقصودشان برسند.
امیر سعیدی- رضا خراشادی زاده