-
نمونه اشعار "تنها"
سلام.
ببخشید خیلی حرفه ای نیست...
----------------------------------------
پای بر دل می گذارم
دست غم را می فشارم
بر در تنهایی خود
نام "تنها" می نگارم
من اگر چه دوست دارم
بودنت را، ماندنت را
لیک این بار ای عزیزم
من هراس از دوری جانت ندارم
گرچه می میرم به هجران...!
پای بر دل می گذارم
هم سکوتی، هم کلامی
جان من را هم کلامی
بی تو حرفی گفتنی نیست
لیک این لحظه ، به سردی
با غم و با آه و دردی
اشک هایم را به قلبم حبس می دارم
و می گویم که از یاد تو بیزارم...
پای بر دل می فشارم
می کُشم فریاد را در سینه ی تنگم
چنان سرگشته است و بیقرار اکنون
همه چشم انتظار اکنون
- که گویم دوستت دارم... -
پر از اشک و غبار اکنون
نگاهم سرد و تار اکنون
دلم بر کهنه دیوار پر از آهش،
به سینه مشت می کوبد...
دلم فریاد می خواهد
در این بیداد می خواهد
رها دارد غم خود را
میان اشک...
من اما اشک را زندانی اش کردم
چنان یک قاصدک، پرپر
صدای گریه را کُشتم
میان محبس مُشتم...
همه درد و همه اندوه را در خویش می جویم
به تو یک واژه می گویم:
"برو!"
این آتش اندوه من می سوزدت
هم جسم من، هم روح من می سوزدت
بگذر دگر
با من تو هرگز شادی و شوری نداری
روشن نوری نداری
نغمه ی دوری کنم،
آواز مسروری کنی
من ناله و زاری کنم
تو، دم، دل آزاری کنی
دیگر نخواهم گفت باز آیی به نزدم
گرچه زین هجران نخواهم خفت در آرامشی دیگر
نخواهم داشت لبخندی
که دستانم به خون خویش آلوده
دمی دیگر نیاسوده
دلم را می کُشم اینک...
دروغ است این سخن
می دانم این را من
- که در هجرت بیارامم -
ولی تا درد باشم شوق پاکت را
تو را دیگر نمی خواهم
نمی خواهم که باشی گر به دور از من تو آرامی
به قلبم پا نهم
پا بر همه دنیا نهم
پا بر تن تنها نهم...
مرا در درد خویشم باز بگذار
مرا تنها در این آواز بگذار...
-
خیلی زیبا وجالب بود و عشق را زیبا فریاد زدی بازهم بنویس که زیبا می نویسی تنها ترین تنها
-
من شاعر نیستم اما شعر زیاد می خونم.به همین خاطر به خودم اجازه میدم نظر بدم.به نظر من شعرت خیلی لطیف و زیباست.و خیلی خوب احساستو منتقل کردی.اگه رو وزن شعرت کار کنی خیلی بهتر می شه.موفق باشی!!
-
ماه را ناله ی من باز فروخواند امشب
غم من جلوه ی مهتاب کجا راند امشب؟
موج، زیبای صدف در دل خود کرد نهان
درد، تاریکی مطلق همه تاباند امشب
به جز از پنجره هایی همه غوغای سکوت
به جز از اشک و تباهی چه کسی ماند امشب؟
جغد شب باز به پا کرد صدای آواز
تا به دیبای سحر مرثیه می خواند امشب
گل شب بو ز غمت در شب اندوه فسرد
پیچک اندام به دیوار بپیچاند امشب
خنده ای بر لب تنها سخنی گفت و گذشت
آتش سرد جدایی همه گریاند امشب...
-
آفرین تنها جان این یکی خیلی قشنگ بود فقط یه اشتباه تایپی داری فکر کنم عجله کردی .اصلاحش کن
ممنون الیاس
-
ساناز جان عالي بود ...
مخصوصا اين دوميه :)
-
بسیار زیبا. فقط میتونم بگم ذهن آدمی مثل من که اهل شاعری نیست رو نرمش داد. ممنون
-
خيلي زيبا بود تنهاي عزيز . روحم احساس پرواز گرفت
-
خیلی عالی بود تنها جان وقتی خوندمش یاد غزل زیبای شیخ عطار افتادم
برقع از ماه برانداز امشب...................... ابرش حسن برون تاز امشب
دیده بر راه نهادم همه روز ........................... تا درآیی تو به اعزاز امشب
-
این شعر اول رو خودتون گفتین ؟؟؟؟
بسیار عالی بود . من شعر نو زیاد می خونم و گه گاهی هم میگم و به نظرم این شعره شما سرشار از احساسه . عروضش هم با هم میخونه ... امیدوارم کارهای بیشتری از شما بخونم.
موفق باشید
-
سلام تنهای عزیز
خیلی خوشحالم که بعد از این مدت که توی سایت هستی و در تاپیک های مختلف شعر میگی یه تاپیک مستقل گذاشتی
همیشه گفتم اشعارت بسیار زیباست و نشون میده اون ذوق و استعداد شاعری رو داری که شعرهای بامعنی و وزن و قافیه بگی
واقعا خوبه
میدونم اون اشکالهای کوچولویی رو که من میخوام بگم خودتم حتما میدونی
پس لازم به گفتن نیست...البته چیزی قابل گفتنی هم نیست
ادامه بده و پرواز روحت رو با ما قسمت کن...
-
عزيزم مثل هميشه زيبا و سرشار از احساس بود. من به تو افتخار مي كنم.
-
لحظه ها زیباست
مثل زیبایی یک موج به چشمان صدف
مثل زیبایی یک حرف به لب های امید
مثل یک عشق سپید.
لحظه زیباست چنان آبی آرامش دریا، چنان تابش نور
همچنان یک ره دور.
مثل یک کوچه پر از خنده ی دوست
مثل یک پنجره از باغچه ی کوچک دل
مثل دروازه ی عشق،
- که همه در پی اوست...
هر دم از دم های ما،
هر نفس از این هوا
مهلت عشق است و بس:
لحظه ی سبز نفس...
-
خیلی قشنگ بود ولی فکر کنم خط پنجم به جای چنان باید چون میبود. و همینطور خط ششم بجای همچنان همچنین بهتر بود D: ببخشید دیگه به ابن میگن صیغه ی فضولی D:
-
مثل هميشه زيبا . اما منظور از هردو از دوهاي ما چيه؟ اين صيغه فضولي شديدا" مسريه.
-
خیلی جالب و زیبا بود احسنت بر شما
:41::am