نقل قول:
نمی دانی ، نمی دانی ، که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم ، بادهٔ مرد افکنی دارم
نمایش نسخه قابل چاپ
نقل قول:
نمی دانی ، نمی دانی ، که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم ، بادهٔ مرد افکنی دارم
آ قا قبول نیست جفتمون باهم پست کردیم برای اینکه قاطی نشه من جوابشو مینویسمنقل قول:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
:42:
شهریست پر ظریفان و ز هر طرف نگاری
یاران صلای عشقست گر می کنید کاری
یا دوائی بهر بیماری بکن
یا دکان برچین و عطاری مکن
نه! نگو! از این سفر با من نگو
من به پایان می رسم از کوچ تو
با من از آغاز این مردن نگو
کاش می شد لحظه ها را پس گرفت
کاش می شد از تو بود و تا تو بود
کاش می شد در تو گم شد از همه
کاش می شد تا همیشه با تو بود
با من امشب چیزی از رفتن نگو
نه! نگو! از این سفر با من نگو
وقت را غنیمت دان، آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان یک دمست تا نادانی
یک بوسه ز جام زهر گرفتننقل قول:
از بوسه آتشین او خوشتر
راه طلبت زخار غم ها دارد..... کو راهروی که این قدم ها دارد
دانی که که روشناس عشقست آنکو.... بر چهره جان داغ ستم ها دارد
نقل قول:دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد
در خیال این همه لعبت بهوس می بازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
دریا اولین عشق مرا بردی
دنیا دم به دم مرا تو آزردی...
یا کار به کام دل مجروح شود.... یا ملک تنم بی ملک روح شود
امید من آنست به درگاه خدا... کابواب سعادت همه مفتوح شود