آسمان از ابر غم پوشیده است
چشمه سار لاله ها خوشیده است
نمایش نسخه قابل چاپ
آسمان از ابر غم پوشیده است
چشمه سار لاله ها خوشیده است
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
جنون بودآن شب وآئينه ای صد پاره دردستم
ومن حل می شدم با آيه ی تكثير در باران
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
داغ بر دل دارم از این سرگذشت
داغ بر دل دارم از مردان دشت
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
تصویر رنگ مرده ی از یاد رفته ها
رخسار خاک خورده ی در خاک خفته ها
چشمان بی تفاوتشان چشمه ی ملال
لب های بی تبسم شان قصه ی زوال
بگسسته از وجود
پیوسته با خیال
لاله و گل زخمی خمیازه اند
عیش این گلشن خماری بیش نیست
سلام به دوستان قدیمی مدتی بود نبودم ! حالا اومدم.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند..
دل من نه مرد آن است که باغمش بر آید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی؟
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شــاهد هر جایی
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زجر هجری چشیده ام که مپرس
ساقیا لطف نمودی، قدحت پر می باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
دلم خون شد از این افسرده پاییز
از این افسرده پاییز غم انگیز
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی، بشنو تو این حکایت