قبل از هر چیز ممنون از doorsfan عزیز که از ما طرفداری کردند! باز خوبه شماها هستید از ما طرفداری کنید، همه که رفتن تو جبهه مخالف! دستت درد نکنه، مثالهای خوبی زدی.
نقل قول:
دوست من شاید به ظاهر موسیقی ریاضی نباشه ولی اون بخشی از مغز که ریاضیات رو تجزیه می کنه تو تجزیه و تحلیل هنره موسیقی خیلی دخالت داره!
نقل قول:
حالا خارج از نظر شخصی من از خیلی ها هم شنیدم که موسیقی با ریاضی ارتباط خیلی مستقیمی داره!
بله شما درست میگی، تو یه چیزایی حق با شماست، ولی نتونست منو قانع کنه.
اینا رو منم میدونم، ولی ربطی به حرفی که زدم نداشت. مغز از همون قسمت استفاده میکنه، ولی من گفتم چرا فرضاً حتما باید آخرین نت شما اکتاو باشه؟
نقل قول:
موسیقی حتما باید با یکی از نت های (تونیک یا مدیانت و یا دومینانت ) شروع و با نت اکتاو تموم بشه . اینو همه تقریبا می دونن
ببخشید، بعضی از حرفاتون رو متوجه نشدم که بخوام جواب بدم. ولی با توجه به اینی که شما میگی:
نقل قول:
این عین این می مونه که من می خوام خونه بسازم برم دنیال کشف یک چیزی که اسکلت ساختمونم رو تشکیل بده! (آهن) چه کاریه وقتی گذشته ها آهن رو کشف کردن من دوباره برم دنبال کشف یک چیزی با این مشخصات!
خب، پس با این حساب ما دیگه اصلاً نباید آهنگ بسازیم، هر چی بقیه ساختن خوبه دیگه، ما همونا رو استفاده کنیم.
برایان تریسی، اون خیلی چیزا رو تجربه کرد، همین طور از نظر و تجربه بقیه استفاده کرد و اومد تجربیاتش رو در غالب کتاباش گفت. شما هم میگی ایرانیا دم از استفاده از تجربه میزنن در صورتی که عمل نمیکنن.
این در هر موردی جواب میده جز هنر. چون هنر باید از خلاقیت بیاد.
من دوست ندارم بشینم از تجربه بقیه استفاده کنم، میخوام خودم تجربه کنم. حتی اگه به ضررم تموم بشه. (منظورم این نیست که در این راه شهید بشم!) میدونم خیلیهای دیگه هم همین نظر رو دارن.
چرا موازارت؟ چرا بتهوون؟ چرا ونگک؟ چرا انیشتین؟ چرا ادیسون معروف شدند؟ چون از کسی تقلید کردند؟ خود این آهنگسازهای قدیمی آهنگهای کی رو بازسازی کردن تا به اینجا رسیدند؟ تا این قدر معروف شدند؟ ببخشید الان وقت تحقیق در این مورد رو ندارم تا بخوام برات مثال روشن بزنم. خودت بیشتر از من راجع به اونا میدونی. فقط یه جا خوندم یکی از اینا از بچگی باباش میبردتش مجالس تا پیانو بزنه، اون با تمرین و خلاقیت خودش به اینجا رسیده.
شما نظراتت قابل احترامه، خودتم همین طور، من قصد جسارت یا بیادبی ندارم و نمیخوام چیزایی رو که شما یاد گرفتی، آموزش دیدی رو نفی کنم. ولی میگم هنر کمیاگریه، باید چیزایی جدیدی از دلش در بیاری. چیزای جدید کشف کنی، خودت امتحان کنی، موازارت باشی، نه کسی که همون کار اون رو انجام داده. این که بخوای بری سر کلاس و آهنگ موازارت و بتهوون رو بزنی و اونو یاد یاد بگیری، خب نتیجش هم همینی که الان هست میشه، آهنگهای ما یا همه مثل همه، یا اصلاً آهنگ نیست! (این بیشتر در مورد کسایی که آموزش ندیدن!)
اینه که موسیقی ما پیشرفت نمیکنه، باید به محض این که یاد گرفتی، خودت بزنی، نت خودت رو... از ابتدا جلوی خلاقیتت رو نگیری، سلیقهات رو موازارتی نکنی! تو خارج هم فکر نکنم از اول بشینن آهنگ اینو اونو بزنن، مداد میدن دست بچه میگن بکش، هر چی دوست داری، اصلاً خط خطی کن، آسمون رو قرمز بکش. اون بچه بعداً نقاش بزرگی میشه.
سرتون رو درد نیارم. چون خیلی دراین باره حرف دارم، بخوام بگم یک کتاب میشه.
فقط یه چیز رو بگم: من قبل از اینکه آهنگسازی رو یاد بگیرم، آهنگ گوش کن حرفهای بودم، آهنگها رو درجه بندی میکردم، هر آهنگی رو دوست نداشتم. کاملاً حسّی. اما از وقتی یاد گرفتم، خیلی از آهنگایی رو که اون موقع دوست داشتم، دیگه ندارم. چی عوض شده؟ آهنگا که همونان. فقط من چون موسیقی یاد گرفتم و میبینم یه نت کج گذاشته شده، دیگه دوستش ندارم! الان آهنگی رو بیشتر دوست دارم که نت بیشتری داشته باشه! چرا چون دیگه موسیقی یاد گرفتم!!!
نت نداره؟ فقط ریتمه؟ آشغاله، به درد نمیخوره که!!
به چه درد میخوره؟ من دوست دارم از همون آهنگا لذت ببرم، چرا چون فکر میکنم این آهنگ نت نداره پس قشنگ نیست؟ در صورتی که این آهنگ مورد علاقم بوده...
به پیوست یک عدد عکس برای شما ارسال میشه، (همون که گفتم) تمام قواعد رو هم به هم ریختم، اگه زشته، بگو تا من باشم دیگه پامو طرف موسیقی نذارم!
قربان ذهن پر قاعدهات!
تصاوير كوچک فايل ضمیمه
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]