عشوه و فتنه ی چشمت ره ایمانم زد
به خیالی و نمازم همه با یاد تو رفت
نمایش نسخه قابل چاپ
عشوه و فتنه ی چشمت ره ایمانم زد
به خیالی و نمازم همه با یاد تو رفت
غم آمده تا بار دگر به صد بهانه
در کنج دلم رفته شود صاحب خانه
ای عشق بیا فاصله ها را تو بر انداز
تا هیچ نماند به دل از غصّه نشانه
20
این عشق که غم زدا بخواندیش ، سرچشمه ی هر غم است و اندوه
آن روز که عشق شـه دل شـد ، غـــــم آمـــد و غصـــــــه و دل خون
اگر از عشق غم زاید! چرا غم لشگر انگیزدنقل قول:
که خون عشق را ریزد و با عشّاق بستیزد؟
20 آفرین
هر چند که عشق غم بسیار دارد
دیوانه گیست که دل بیمار دارد
غم باید و دیوانه گی و عشق فزون
گر عشق بود ،این دل تیمار دارد
حقیقت هر آدمی همیشه مثل خدا تنهاییهچرا به معشوق برسی وقتی تهش جداییه