سلام
به جناب سالمی :نمره ندادید
_______________
فروغ جان خیلی خوش اومدید ،می تونیدشعرهاتون رو در یک تاپیک جدید هم بگذارید تا دیگران نظرشون رو بگن .
ممنون.
19.5
تا به کی در آن روز به سر خواهم برد
یاازآن می گذرم یاکه در آن خواهم مرد
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
به جناب سالمی :نمره ندادید
_______________
فروغ جان خیلی خوش اومدید ،می تونیدشعرهاتون رو در یک تاپیک جدید هم بگذارید تا دیگران نظرشون رو بگن .
ممنون.
19.5
تا به کی در آن روز به سر خواهم برد
یاازآن می گذرم یاکه در آن خواهم مرد
آخ معذرت می خوام. یادم رفت. اینم نمره ی جناب سالمی 19.75
من تازه کاربر این سایت شدم. می شه بگید چطور می شه تاپیک جدید ایجاد کرد. من زیاد آشنایی ندارم
با سلام..
شما میتوانید در بخش مورد نظر با کلیک بر روی دکمه ی موضوع جدید تاپیک خود را ایجاد کنید....
اگر مشکلی داشتید به هر کدام از مسئولین پیغام خضوضی بزنید آنها این کار را برای شما انجام خواهند داد
پیروز و موفق باشید..
با آرزوی بهره مندی از اشعار و حضور ارزنده شما
سلام دوستان !
به جان یار کز دو دیار نماند برایم نجمه ای / باور ندارم زین دیار با خود برم محبوبه ای
ای یار من گم گشته ای در این بهشت بی کسی ؟ / دریاب مرا در این زمان زیرا ندارم همدمی
دستم بگیر در این رهم تا بیابم چاره ای / چرا ندارم چاره ای در این دم بیچارگی ؟
رخت ای یار من گشته چون ترانه ای / شاید که روزی بینمت در جامه ی پروانه ای
دانم که روزی نرسد تا بینم ز باهم بودنی / پس بدان ای یار من ، من نبرم محبوبه ای
دنبال وزن و قافیه و ردیف درست حسابی نباشید :دی
منتظر نمره شما عزیزان هستم
سلام دوست عزیز خوشحالم که اولین پستت و اینجا زدی اگه اشعار دیگه ای داری میتونی برامون تو یه تاپیک جدا بنویسی تا بیشتر با شعرت آشنا شیم
19 ..چطوه؟
و من آرام پس از تو به ایوان جستم
با تو بودم که دری را به غمها بستم
با تماشای خیالت از ایوان بگذشتم
در هوای یادت بنشستم
ممنون دوست عزیز
البته من کی باشم که به شعر شما نمره بدم ... 19.5
اینم تقریبا یه دوبیتی !
ای که جانم میبری آهسته تر
تا که یارم در رسد آشفته تر
چون که یارم در رسید بیند که من
دردی در دل داشتم پرناله تر
با اجازه شما 19
معشوق گل ياس و ميناي بهاراني
بوي خوش گيسويت اسباب پريشاني
گويند كه عشق تو كفر است مرا هر دم
گويم تو خداوندي كفر است مسلماني
منم اومدم امیدوارم شعرام ارزش نمره دادن داشته باشه .
هق هق گریه ی من از برای یار بود
اشک هر نیمه شبم یار ؛ برای یار بود
خونی که از این دیده ی گریان روان بود
بر جان من ای یار ؛ نشان بود
17
تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
20
سیل آرزوهامان پیوسته در راه است
اما که خواهد گفت این موج از آه است
20
مدارا کن به صبر خویش با غم
غم عشق و غم یار و غم وغم
همیشه در گمانم می کنی ناز
ندیدم از خیالت هیچ جز غم
20
من اگر دم نزنم از دردم
نه از آنست که من بی دردم
گه زنم خنده ای کوتاه ، اما
میکشد شعله،غم هجر تو از هر بندم
20
مفتي سر منبر است و ارشاد كند
شهنه به برش نشسته بيداد كند
آرام كنـار گــوش مـــن يــارم گفت
كو عشوه گري كه عشق بنياد كند
20
دراوج جنون یاد تو تسکین من است
این مایۀ فخر دل مسکین من است
گویند به من، که عشق کذب است و دروغ
ای کاش بدانند، همه یاد تو تسکین من است
19 ( توي مصرع آخر ، وزن از دست ميره ! )
ما در ره عشق ناسپاسيم
بيگانه ز دوست نشناسيم
دنيا شده پر ز نارفيقان
بايد كه به اين غصه بسازيم
20
دلم گرفته از این روزگار پر نیرنگ
فرار می کنم از خود، ز هستی ام، این ننگ
تمام زندگی ام بی تو گشته است تکرار
چگونه عشق تو را در دلم کنم بیرنگ؟