همه دردم این بود :
عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود...!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
همه دردم این بود :
عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود...!!!
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشدنقل قول:
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
حزین لاهیجی
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
دلت كه گرفته باشد...
شادترین آهنگ ها، برایت روضه خوانی میكنند
شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخَت می كشند
و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست
دلت كه گرفته باشد...
نقض میشود همه ی قانون ها
دل كجـــا... قانون كجـــا
مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ
میگذاری تار شود این خاطره ها
اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد !!
میشود مثل روز ِ اول
میشود خاطره های ناب
زخمها تازه میشود باز ...
.
دلم از این می سوزد
روزهایی که تنها بودی همراهیت کردم
غمهایت را به دوش کشیدم
گرمی دستهایم را به تو بخشیدم
حالا من ماندم و صدای چکه های باران بر سقف رویاهایم
که مدام می گوید:
دیدی تنهایت گذاشت...!!!
تقصير تو نيست، مقصر معلم دستور زبان فارسی بود:
به من نگفت که "من" با هر تويی "ما" نمی شود...!!!
به عشق در نگاه اول اعتقاد ندارم ولی
به “از چشم افتادن در يک لحظه” عجيب معتقدم...!!!
به شانهام زدهای
که تنهائیام را تکانده باشی!
به چه دلخوش کردهای؟!
تکاندن برف از شانههای آدم برفی؟!
گروس عبدالملکیان
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]این تلخ ترین عذاب دنیاست
بعضیها دوست داشتنی هستند اما ...
نباید دوستشان داشت!!!
نقاش نیستم.....
اما میدانم
تماااااااام لحظه های بی تو بودن را...
درد خواهم کشید...
:12:دوستان !!!!خرابم کردید که
:46:می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان........!
ببخشید این قسمت چه ربطی به جامعه مجازی موسیقی داره
به زمانی که محبت شده همچون افسانه...
دل رسوا دگر از من تو چه خواهی..دیوانه..
دستگاه سه گاه..
در سایهایابرو نگهت مست و خرابست
چون تیغ ز سر درگذرد عالم آبست
عاشق به چه امید زند فال تماشا
در عالم نیرنگ توتا جلوه نقابست
یک غنچهٔ بیدار ندارد چمن دهر
شاخگل این باغ سراسر رگ خوابست
ما غرقهٔ توفان خیالیم وگرنه
این بحر تنکمایهتر از موج سرابست
یک دیدهٔ تر بیش نداریم چو شبنم
در قافلهٔ ما همه مینایگلابست
پروانهٔکامل ادب پای چراغیم
درکشور ما بال و پر ریخته بابست
فرصتطلبی لازم انجم وفا نیست
تا بسمل ماگرم تپشگشتکبابست
بیمغز بود دانهٔ کشت امل دهر
در رشتهموج ارگهری هست حبابست
عبرتگه امکان نبود جای اقامت
در دیده نگه را همه دم پا به رکابست
در عشق به معموری دل غره مباشید
هرجا قدم سیل رسیدهست خرابست
بیداری بختم زگل آبله پاییست
تا غنچه بود دیدهٔ امید به خوابست
چون جوهرآیینه زحیرت همه خشکیم
هرچند رگ و ریشهٔ ما در دل آبست
جز سوز وگداز از پر پروانه نخواندیم
این صفحهٔ آتش زده جزو چهکتابست
بیدل ز سخنهای، تو مست است شنیدن
تحریک زبان قلمت موج شرابست
چــــــــــایــــــــت را بـــــــنـــــــــوش
نـــــــــــگـــــــــران فــــــــردا مـــباش
از گــــــــــنــــدمزار مــــــــــن و تــــو
مشـتی کاه می ماند برای بـاد ها
نیما یوشیج
به قول ِ مولانا :
ای غم اگر مو شَوی ، پیش ِ مَنَت بار نیست
در شکرینه یقین ، سرکۀ انکار نیست
در دل اگر تنگی ای ست ، تنگ ِ شکرهای اوست
ور سفری در دل است ، جز سوی دلدار نیست
غصه در آن دل رَود ، کز هوس او تهی ست
غم همه آنجا شود ، کآن بت ِ عیار نیست
حلقۀ غین ِ تو تنگ ، میمَت از آن تنگ تر
تنگ متاع ِ تو را ، عشق خریدار نیست
ای غم اگر زر شوی ، ور همه شکر شوی
لب بندم گویمت ، خواجه شکرخوار نیست ....
:5: