درود به دوستان همین طور که توی عنوان معلومه اینجا رو می خوام به تفصیر و رباعیات عمر خیام اختصاص بدم
نمایش نسخه قابل چاپ
درود به دوستان همین طور که توی عنوان معلومه اینجا رو می خوام به تفصیر و رباعیات عمر خیام اختصاص بدم
کارِ خیلی خیلی خوبیه . من که عاشقِ خیّامم و شیفته یِ نگاهِ خیّام به هستی و زندگی و ایدئولوژیِ او هستم .
حضرت خيام بعضي از شعراش رو بايد سانسور كرد
جون بخاطرش شايد اين مبحث قفل بشه
مرسی رامتین جان من رو تشویق می کنید که سریع تر بیام تا این رباعیات رو بنویسم
اکنون که گل سعادت پر بار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است
امروز تو را دسترس فردا نیست
واندیشه فردات بجر سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
اره مریوان جان این خیامی که دارم نصفش نیست
گر پس پرده بیوفتد نه تو مانی و نه من ش نیست
نشریات ما هم قیچی هاشون خوب کار می کنه
سعی می کن مواردی رو بنویسم که با مزاجشون سازگار باشه
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت
می خور که به زیر خاک می باید خفت
در دایره ای که امد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین امدن از کجا و رفتن به کجاست
ای صاحبِ فتوا ! ز تو پُرکارتریم
با این همه مستی ، ز تو هشیارتریم
تو خونِ کسان خوری و ما خونِ رزان
انصاف بده کدام خونخوارتریم ؟!
قومی متفکّرند اندر رهِ دین
جمعی متحیّرند در شک و یقین
ناگاه منادیی درآید ز کمین
کای بی خبران ، راه نه آن ست و نه این
قران که مهین کلام خوانند ان را
گه گاه نه بر دوام خوانند ان را
برگرد پیاله ایتی هست مقیم
کاندر همه جا مدام خوانند ان را
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من می گویم که اب انگور خوش است
این تقد بگیرد و دست از ان نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش اس
گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست خلاف دل در ان نتوان بست
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده ی اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا امده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
درودنقل قول:
ممنون بابت تاپیک عالی
یه سوال اون مصرعی که سبز کردم همیشه تو خوندنش مشکل داشتم میشه با اعراب مشخص کنید؟
گاویست در آسمان و نامش پروین
گاوی دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
قولیست خَلاف دِل دَر آن نَتوان بست
ببخشید دوست من زیاد بلد نیست اعراب بزارم روی کیبوردم نیست
چون نیست مقام ما در این دهر مقیم
پس بی می و معشوق خطایی ست عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه مقیم
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
واین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهراز کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه براورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
جامی است که عقل افرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندشُُِِِِّ
اتفاقا شاید اینجا بهتر باشه دقیقا به همون ابیاتی اشاره کنیم که شاید سانسور بخوان. چون متاسفانه نه توی هیچ کتاب درسی به این اشعار اشاره می شه نه به ترتیب دیگری. فقط خدا رو شکر هنوز از دیوان رباعیات خیام خذف نشدننقل قول:
ولی معنای این ابیات چیزی به جز ظاهر اونهاست مثلا برداشت من از بیت زیر اینکه که یه روزی همه ما از این خوابی که اسمشو گذاشتیم زندگی پا میشیم. و اونوقت می فهیم این دنیایی که این قدر براش ارزش قائل بودیم و توی اون به خاطر به دست آوردن بعضی چیزا حاضر شدیم خیلی سختی ها رو تحمل کنیم و شاید خیلی حق ضایع کنیم، هیچی نبوده. درست مثل زمانی که از یه کابوس بد بلند می شیم و به خودمون می گیم چقدر توی خواب حرص خوردیم ، اینکه فقط یه خواب بود.
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی تا که هستی خوش باش
البته خیام همه رباعی هاش قشنگ هستن، ولی به نظرم بهتره همونایی رو که شاید خیلی مصطلح نیستن بیاریم،
گویند بهشت و حور و عین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود.
***
گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شهد و شیر و شکر باشد
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد.
***
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است.
نمی دونم نگاه مسئولین سایت به این موضوع چیه ولی دلم می خواد یه روزی یه تاپیک پست کنیم با عنوان اشعاری که از دیوان شعرا حذف شده اند،
مثلا بیت زیبای زیر از یکی از غزلیات حافظ است که در وصف عید فطر توسط ایشان سروده شده و متاسفانه از کلیه دیوان های حافظ حذف شده و به سختی می توان دیوانی قدیمی یافت تا بقیه اشعار حذف شده را هم بتوان پیدا کرد:
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم
دو سه روز است که دورم ز می و ساغر و جام
بس خجالت که پدید آمد از این تقصیرم (حافظ)
و بماند که دیوان شمس و کلیات سعدی بخصوص در چاپ های جدید تقریبا نصف شده اند. ما یا از عمق اشعار سر در نمی آوریم و یا به فرهنگ خودمان رحم نمی کنیم.:46: ببخشید نمی خوام تاپیک رو منحرف کنم و دیگه چیزی نمی گم فقط خواستم بگم چیزها باید گفت و نشاید خفت.
چی شد پس این تاپییک؟؟؟؟؟
**********
آمد سحری ندا ز میخانه ما
کای رند خراباتی دیوانه ما
برخیز که پر کنیم پیمانه ز می
زان پیش که پر کنند پیمانه ما
**********
افلاک که جز غم نفرایند دگر
ننهند به جا تا بربایند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه می کشیم نایند دگر
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نه ای غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابود پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
ای اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
اه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بیخبرند از همه کار
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غزه بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است ان را
اجرام که ساکن این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تا سر رشته ی خرد گم نکنی
کانان که مدبرند سرگردانند
ارش جان ممنون به خاطر شعر های قشنگی که از خیام مایه ی افتخار ما ایرانی ها می ذاری بازم ممنون
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
******************
******************
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی
درود
_*_*_*_*_*_*_*_*_*
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت
_*_*_*_*_*_*_*_*_*
می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن
_*_*_*_*_*_*_*_*_*
دوستان حیفه این تاپیک
علی الخصوص اون کسایی که شعرایی که سانسور شده است رو دارن از ما دریغ نکنن
>_>_>_>_>_>_>_>_>_>
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟
می خور که به زیر خاک میباید خفت
>_>_>_>_>_>_>_>_>_>
آن قصر که با چرخ همیزد پهلو
بر درگه آن شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای
بنشسته همی گفت که کوکوکوکو
>_>_>_>_>_>_>_>_>_>