به به...
دوباره باید خاک بخوره دیگه؟؟؟!!:(
ترانه سرایان گرامی ، کوشین (D: ) ؟؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
به به...
دوباره باید خاک بخوره دیگه؟؟؟!!:(
ترانه سرایان گرامی ، کوشین (D: ) ؟؟؟
نقل قول:
فاطمه جان به نظرم شما استارتش رو بزن، همراهيت مي كنيم گلم :)
(البته با اجازه ي ساير دوستان)
مرسی مونا جان.
اما تا وقتی دوستان دیگه مثل شما ،سارا ، ماجد خان و همچنین بقیه هستن آخه من چی بگم؟؟ :(
یکی شروع کنه منم ادامه میدم.
اصلا خانومی چرا خودت شروع نمیکنی؟؟؟:)
یه شعر با موضوع پدر داریم یکی مادر...
(اگه اشتباه نکنم یکی دو تا ترانه هم هست!)
گزینه ی بعدی رو تو پیشنهاد بده!
منتظـــــــــــریم :)
...
چرا گلم، شما هم مثل من خجالت مي كشي؟ :))
(اما گذشته از شوخي) من كه نه، چون هم تازه واردم توي تاپيك هم در برابر ساير دوستان خيلي خيلي مبتدي ام. براي شروع از من صرف نظر كنيد.
اما نظرتون راجع به موضوع بهار چيه؟ چون داريم به بهار و آغاز سال هم نزديك ميشيم، فكر مي كنم كه بد نباشه. حالا تا نظر شما و سايرين چي باشه؟...
من که موافقم :)خیلی خوبه!
خوشحال میشیم نظر بقیه ی دوستان رو هم بدونیم!
بهار موضوع خوبی هست
سلام
خب... گويا موضوع بهار تصويب شده... دوستان خوبم، پس من خودم شروع كنم؟... با اجازه استارت رو مي زنم. ديگه به بزرگواري خودتون ببخشيد، چون خيلي ناشي ام.
_____________________________
غم ايام به سر مي آيد
بلبلكان روي شاخساران
چهچهه سر دهند
آوا و نوايي بر پاست
مرسی مونا جانم :)
غم ايام به سر مي آيد
بلبلكان روي شاخساران
چهچهه سر دهند
آوا و نوايي بر پاست
بزم زمین است انگار
مه بر لب بام است
گوید که بهاران نیز
اکنون به راه است
_________________
دوستان به بزرگواری خودتون ببخشید...
میدونم بد بود ...(لول)
غم ايام به سر مي آيد
بلبلكان روي شاخساران
چهچهه سر دهند
آوا و نوايي بر پاست
بزم زمین است انگار
مه بر لب بام است
گوید که بهاران نیز
اکنون به راه است
دل در تب و تاب است
غم هم سر کار است
ناجیه شکفتن
گوید که بهار است
دوستان اگه تمايل داشته باشيد اين شعر رو تا تحويل سال كامل كنيم؟؟؟ :)
__________________________________
غم ايام به سر مي آيد
بلبلكان روي شاخساران
چهچهه سر دهند
آوا و نوايي بر پاست
بزم زمین است انگار
مه بر لب بام است
گوید که بهاران نیز
اکنون به راه است
دل در تب و تاب است
غم هم سر کار است
ناجیه شکفتن
گوید که بهار است
به دشت بايد زد
سرود هستي را
سرود بودن را
سرود تازگي دنيا را
فرياد بايد زد
دوستان گرامی ، همکاری کنید این شعرو ادامه بدیم تا قبل از عید کامل شه.
غم ايام به سر مي آيد
بلبلكان روي شاخساران
چهچهه سر دهند
آوا و نوايي بر پاست
بزم زمین است انگار
مه بر لب بام است
گوید که بهاران نیز
اکنون به راه است
دل در تب و تاب است
غم هم سر کار است
ناجیه شکفتن
گوید که بهار است
به دشت بايد زد
سرود هستي را
سرود بودن را
سرود تازگي دنيا را
فرياد بايد زد
بخوان همچون قناری
سرود بی قراری
که تا دنیا بداند
این سرور و شادمانی
من به پایان خواهم رسید جایی که من به آغاز رسیدم
و در درون من دشمن پیدا شد
از آنجا که من می توانم آن را در زیر پوست احساس می کنم
و جنگ را برای نابودی دشمن تا آخرین نفس آغاز کنم
پیروزی نزدیک است اما آن زمان من به پایان رسیدم
....
راه من بی پایان است.