درود بر شما... سپاسگزارم که نام حقیری چون مرا در این شعر با احساس آوردید... به شدت منقلب شدم به راستی که زندگی و عوالم زیبایی تا کنون پشت سر گذاشته اید... ارادتمند و شاگرد شما مهرنام.
نمایش نسخه قابل چاپ
درود بر شما... سپاسگزارم که نام حقیری چون مرا در این شعر با احساس آوردید... به شدت منقلب شدم به راستی که زندگی و عوالم زیبایی تا کنون پشت سر گذاشته اید... ارادتمند و شاگرد شما مهرنام.
سلام عزيز
آفرين بر تو كه كنار اومدي و با شهامت با گذشتت زندگي ميكني.ميدونم روزگار سختي داشتي ولي خوب تا كردي....
مرسي وقعا ممنون
سلام؛
شعرات خیلی قشنگ بود؛:41:
فقط یه مقدار رو وزن ها بیشتر کار کن.
ببخشید، مثلا یه پیشنهاد:
(هر کس به پرستش خدایش آزاد / هر برده در این شهر بوده، آزاد)
هر کس به پرستش خدایش آزاد / هر برده در این شهر بباشد(ببوده)، آزاد
امیدوارم موفق باشی:53:
درود و آفرين بر شما :41: زيبا بود. اين شعر خيلي خوب بود . از آن شعرهايي است كه دوست داري تا آخرش رو بخوني بدون اينكه دنبال وزن وقافيه و قيد و بندهاي ديگه اش باشي . روزگارتان را خيلي خوب به تصوير كشيديد . موفق باشيد .
اینجا عجب قشنگ و زیبا بادا / گر بر تن تو هزار پلها بادا
پر ناز وترنم و طراوت شادا / گر نام تو اهواز که بادا ، شادا
رسم مردیعزیزان بشنوید این قیل و قالم / منم الیاس که گویند بی گناهماز این عمر گران بهری نبردم / بجز آن لحظه با دوستان بمردممن آن دوستان را بر سر نهادم / که شد فصل خزان آندم سرودمسرودم آن چنان شعری که لیکن / به هر مجلس سرودم بس ستودندبگفتم من زدوست نازنینم / از آن طوطی که پوید در زمیرماز آن دوست منزه بی مثالم / از آن دیوانه شیرین زبانمبیایید بشنوید این قصه از من / که این قصه بود بر مرد و زن پندشدم عازم به خدمت نیک روزی / همان روزی که گویند در فروزیشدم تقسیم و قسمت شد بر دشت / همان دشتی که چمران بر سرش گشتشدم سرباز و دژبانی بکردم / شدم عاقل و نادانی نکردمگذشت از روزگاران چند صباحی / شدم آشنای یک شیرین زبانیکه آن شیرین زبان بر من میگفت / که این دنیای بی ارزش سرابی استمن آن حرف را زگوش نشنیده کردم / رجوع بر عقل خود آن لحظه کردمبدیدم این سبک عقل جفنگ گوی / تمام حرف را نادیده میگویشدم حیران آن دیوانه مست / زدم بر کوس رسوایی چنان دستکه او عاقل بود بر هر سوادی / زبی عقلی بود جان را تباهیاز آن پس می شنیدم هر صباحی / از آن دانش ننوشته کتابیشدم عارف آن پیر غلامان / شدم پروانه ای دور از الاغاندمی هر صبح من رویش بدیدم / کمی از علم از مویش بچیدمشد آن روزی که باید من برفتم / از آن پیر خرابات در شگفتمبیامد پیش من آن روز آخر / بگفت در گوش من آن حرف آخرچو گشتی بر خزان از من نگو هیچ / چو گشتی بی مثال بر من نیا پیشمن آن حرف را بشنید و رفتم / شدم محزون چون نادیده رفتمگذشت چندین بهار از آن خزان پیش / شدم عالم و دولت مند و درویشبگفتم با کسان راز دلم را / نیاوردم بجا رسم دلان رابگفتند بر من آشفته خاطر / که این محمل بود، عقلت کو آخربیافتادم بیاد آن حرف آخر / نگویید از من آزرده خاطرشدم شوریده بر کویش برفتم / شدم محزون چون نورش ندیدمعزیزان رسم مردی را بدانید / زبان دارید و بر سختی برانیدبگفتا بر شما شعری الیاس / که هر بیتش دهد صد گل چون یاس
ای با خبر از حال جهانم ، حذرم کن
ای تیشه زن ریش بتانم ، حذرم کن
ای آنکه تویی رزق رسانم ، حذرم کن
گر عمر رسیدست به آخر ، حذرم کن
به وقت صبح گذر کردم ز باغی // در آن باغی که روید گل زساقی
شنیدم باغبان با خود میگفت // به وقت شام نباشد گل به باغی
از آن حکمت نفهمیده گذشتم // به وقت شام باز گشتم بدیدم
به تیر غیب آن جاهل بمردست // ز گوشتش گل تنو قدرت ببردست
بسی عقلت به بازی کرد الیاس // که مطلب را گرفتی گو به الیاس
شعرهاتون خيلي قشنگه . من توي اين زمينه شعر نيستم و نمي تونم نظر خاصي بدم . اما يه سئوال : شما اين شعرها رو توي همين چند روز نوشتيد يا اينارو داشتيد ؟ كنجكاوي بود . ببخشيد. در ضمن من معني اين شعر آخريتون رو نفهميدم . مرسي.:5:
سلام الياس جاننقل قول:
مزمون شعرات خيلي خوبن در مورد اين شعرت كه مفهومي عرفاني و عميق داره بايد در قالب مثنوي گفته بشه . وزنش خوبه فقط به جاي كلمه گوشتش يه كلمه ديگه اختيار كن. در مورد رعايت قافيه در مثنوي بايد بدوني كه در هر بيت جدا گونه رعايت ميشه به صورت زير:
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ* ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ*
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ+ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ+
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ/ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ/
و...
كه به اين موضوع بايد باز نگري كني.
در ادبيات ما باغ كنايه از بهشت آسماني،جاي آباد و خرم، باغ معمولي، وميتونه دنيا و روزگار باشه كه
فكر كنم منظور تو همين بوده. كنايه از ساقي شرابدار، مست كننده ،زيبا رويي كه موجب خماري
ومست شوديا كسي كه معمور در كشف حقايق دلهاي عارفان دارد(ارجاع به لغت نامه دهخدا)
در مورد باغبان ميتوني فقط به خدا اشاره كني(اگه منظورت از باغ دنياست) ويا در مواردي خيلي خاص
به افراد خوب دنيوي اشاره داشته باشي .
گل نماد دوستي ،خوبي ،نماد چهره ي زيباي معشوق،وبسته به نوع گلت هر نوع استعاره كنايه يا
نمادي رو ميشه بكار برد
منظورتو از جاهل نفهميدم كيرو ميگي.اگه به باغبان برميگرده كه در درجه اول خدا فاني ناپذيره و در
درجه دوم انسان خوب هيچ موقع اين گونه نميميره.
و در نهايت اگر در كل منظورت هيچ كدوم از اينا نبود،تو ميخواي بگي كه باغبان اشتباه ميكرده و گل و
خوبي هميشه پابرجاست.چيز ديگه اي نميتونم استنباط كنم.:18:
ممنون
با سلام خدمت داداش بزرگه محسن عزیز ودیگر دوستان
اول موضوع شعر رو بگم تا قاطی نکردم موضوعات رو
این شعر معنی ساده تری داره اونم اینه که در مقابل مشیت الاهی هیچ چیز و هیچ کس قدرت دخالت رو ندارن به همین سادگی
دوم اینکه خودمم فکر نمی کردم با چند بیت شعر اینهمه منظور رو رسونده باشم داداش گلم خیلی کوچیکتم حقیقت قافل گیرم کردی
سوم من خودمو درگیر قالب و از این حرفها نمی کنم فقط منظورمو به خشکلترین شکل دوست دارم به دیگران منتقل کنم
سوم اینکه این شعر مال سه سال پیشه که البته بیت تخلص نداشت و شیطنت کردم ویه بیت تخلص در خور تعقل روش گذاشتم
چهارم اینکه دستت درد نکنه خیلی زحمت کشیدید و تحقیق کردید و بنده را خجالت دادید
پنجم هم هیچی فقط دمت گرم باز هم از این کارها بکن
.
.
.
.
.
.
تو خواهش مکن عشق ما و منی را
برون کن ز سر اینکه پیش منی را
طلب کن زمن هر چه خواهی ولیکن
نخواهی زمن این چنین گوهری را
تو دستان عاشق زمن ناله ها کن
چو دیگر نباشد زمن شاعری را
دگر روز که باشد زمن در طلب باش
چو پیشت بیایم شوی کافری را
مگر روز پی شب به تاجیل نشیند
که تو در پی من به یغمابری دلی را
به این جوی نگاه کن دگر باز نبینی
به آن خس که در جوی کند دلبری را
به سرمای جانسوز و گرمای دیروز
چه تبها کشیدم زتن جاهلی را
اگر زنده باشم به رسم رفاقت
به شعرم بگویم چنان خط کشی را
که بر خط راستش هزاران سوارند
که در خط کشیم نباشد خط کجی را
تو بر دوستی دل مهاسا کشیدی
که الیاس به شعرش کند زنده دلی را
کاش می شد تاملائک صف بست
کاش می شد در سراب بر آب نشست
کاش دلها شیشه بود از سنگ نبود
کاش امیدم بر کس و ناکس نبود
کاش می شد
کاش می شد تا افقها چشم دوخت
کاش می شد دوست را بر دل دوخت
کاش می شد دوست بود بی قید و بند
کاش می شد رای داد بی قید رنگ
کاش می شد
کاش می شد رنگ دل سبزینه بود
کاش می شد رنگ رنگ دل بچه بود
کاش می شد آبی دریا شویم
کاش می شد ساده هم عاشق شویم
کاش می شد
کاش می شد زندگی در لحظه کرد
کاش می شد لحظه ها را زنده کرد
کاش می شد خس هر صحرا شویم
کاش می شد در کمی دریا شویم
کاش می شد
کاش می شد راست گفت و راست بود
کاش می شد نام من الیاس بود
کاش می شد اینقدر ای کاش نزد
کاش می شد زندگی را بوسه زد
کاش می شد ...
کاش می شد زندگی در لحظه کرد ...
واقعا ، اي كاش كه مي شد
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
یا حسین تو کیستی !.... تو ساحل غم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....تو قلب زهرا نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... سر بر گریبان نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... صحرای محشر نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....نور دو چشمم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... اول و آخر نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو باب الحوائج نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... سلطان دلها نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....تو مرد تنها نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....توعاشق جانت نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو آه زینب نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... آرام جانم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو درد جانکاه نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو شوی لیلا نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... در کوی و برزن نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... آتش بجانم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... سالار مردی نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... تو آبروی دینم نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !....شبهای حسرت نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... من عاشق تو نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... در جان الیاس نیستی ؟
یا حسین تو کیستی !.... یا حسین تو کیستی ؟
واقعا شعرهاتون زیباست
عالییییییییییییییییییییی
بیست بیست بیست