بهترین شعری که روی سنگ قبر دیدین و دوست دارید برای خودتون هم بنویسن چیه ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
بهترین شعری که روی سنگ قبر دیدین و دوست دارید برای خودتون هم بنویسن چیه ؟
شب مزار
آهسته و رندانه بیایید به سر کوی من امشب
یک قطره اشکی بنگارید به تن و روی من امشب
این سنگ که سرمای وجودش شکرین است
اکنون بتراود زچهارین جهتش بوی من امشب
خوش آمدی ای دوست به در خانه ام آخر
یک حمد بخوان تا برسد به ناسوتی من امشب
بر سر سنگ و چمن دست بکش طرفه نگارم
چو مثل دست کشاندی به سرو موی من امشب
این غزل را تو بخوان و یادی بکن از دوری الیاس
دریاب که سیلی نبرد یاد تو از جوی من امشب
گفتنیها کم نیست،
من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم.
دیدنیها کم نیست،
من و تو کم دیدیم،
بیسبب از پاییز جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم.
چیدنیها کم نیست،
من و تو کم چیدیم،
وقت گل دادن عشق روی دار قالی،
بیسبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم.
خواندنیها کم نیست،
من و تو کم خواندیم،
من و تو سادهترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی بسته وا ماندیم
من و تو کم بودیم،
من و تو اما در میدانها اینک اندازه ما میخوانیم
ما به اندازه ما میبینیم
ما به اندازه ما میچینیم
ما به اندازه ما میگوییم
ما به اندازه ما میروییم
من و تو
کم نه که باید شب بیرحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه که میباید با هم باشیم
من و توحق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم
من و توحق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم
گفتنیها کم نیست
بودیم و کسی قدر ندانست که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
بر سر سنگ قبر من بنویسیدخسته بود
اهل زمین نبود نمازش شکسته بود
بر سر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود
تنها از این نظر که سر پا شکسته بود
بر سر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسته بود
بر سر سنگ قبر من بنویسید این درخت
عمری برای هر تیشه وتبر دسته بود
بر سر سنگ قبر من بنویسید کل عمر
پشت دری که باز نمیشد نشسته بود.............
People on the platforms
Waiting for the trains
I can hear their hearts a-beatin'
Like pendulums swinging on chains
When you think that you lost everything
You find out you can always lose a little more
I'm just going down the road feeling bad
Trying to get to heaven before they close the door
یا این:
Mama, put my guns in the ground
I can't shoot them anymore.
That long black cloud is comin' down
I feel like I'm knockin' on heaven's door.
میذارم به اختیار نعش کش هر کدوم رو انتخاب کرد
البته مطمئناً این آثار از نظر ادبی حرفی برای گفتن ندارن (در مقابل نوابغ ادبی دنیا) ولی میشه گفت بخاطر ارتباطی که من باهاشون تونستم برقرار کنم برای من معنای ویژه ای دارن.
من را در تابوتی سیاه بگذارید تا همگان بدانند زندگی سیاهی داشتم
چشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند هنوز هم چشم به راه هستم
دستانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند به خیلی چیز ها دست نیافتم
دهانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند حرف هایی بر لبانم خشکیده اما به لب نیاوردم...[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]الا ای رهگذر منگر چنین بیگانه بر گورم
چه میخواهی چه میجویی در این کاشانه ی عورم
چسان گویم چه میجویی حدیث قلب رنجورم
از خوابیدن
در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی دانی چه میدانی که اخر چیست منظورم؟
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا میخواستم مردم حقیقت کرد مجبورم
فتادم در شب ظلمت به قعر خاک پوسیدم
ز بس کی با لب محنت زمین فقر بوسیدم
همان دهری که با پستی بسندان کوفت دندانم
به جرم اینکه انسان بودم و میگفتم انسانم
کنون ای رهگذر
در قلب این سرمای سرگردان
به جای گریه بر قبرم بکش با خون دل دستی
که تنها قسمتش زنجیر بود از عالم هستی
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت
نعش آزادی !!
به سراغ من اگر میایید.نرم و آهسته بیایید.مبادا که ترک بردارد.چینی نازک تنهایی من
ارزو دارم که روی سنگ قبرم بشه نوشت که
هرگز نمیرد انکه دلش زتده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
من دوس دارم بنویسن
راحت بخواب ای شهر آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است
در تنگ دیگر شور دریا غوطه ور نیست
آن ماهی دلتنگ خوشبختانه مرده است
یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می گیرند روی شانه مرده است
گنجشک ها از شانه هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن پروانه مرده است...
ردپای اشکهایم را بگیر ...
تا بدانی خانه عاشق کجاست ...
(این رو روی مزار استاد یاحقی خوندم)
____________________________________________
سکوت سرشار از ناگفته هاست ...
(این جمله روی مزار استاد بابک بیات نوشته شده)
کلا با شعر طولانی زیاد موافق نیستم ..
کوتاه و تاثیر گذار ..
____________________________________________
بعدها نام مرا باران و باد .. نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه .. فارغ از افسانه های نام و ننگ
(فروغ فرخزاد)
بر سنگ مزارم بنویس:زیر این سنگ جوانی خفته ستبا هزاران ای کاش ...و دو چندان افسوسکه به هر لحظه عمرش گفته ست........بنویس :این جوان بر اثر ضربه کاری مرده ستنه بنویس:این جوان در عطش دیدن یاری مرده ست.........جلوی روز وفاتم بنویس:روز قربان شدن عاطفه در چشم نگارروز پژمردن گل فصل بهار.............روز اعدام جنون بر سر دار..........روز خوشبختی یار..................روی سنگم ینویس:آی گلهای فراموشی باغمرگ از باغچه کوچکمان میگذرد داس به دستو گلی از لبخند میبرد از بر ما.......................
چقدر مرگ سخت است
آن لحظه که همه تورا می هلند و تو هنوز نمرده ای
چه دهشتناک است
اولین مشت از خاک فراموشی برصورت تو
چگونه زندگی کنم که هستم و نمیبینند
چگونه بگریم که میشنوند و دل نمیگیرند
به که پناه برم و دستش که پناه گاه خود اوست
چگونه بمیرم که هر نفس به وادی اوست
و چگونه بمانم وقتی من مرده ام
ای بابا! من هنوز به آینده فکر میکنم کلی آرزو دارم از الان به قبر فکر میکنید؟! :42:
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز
پیش عفوت قلت تقصیرما تقصیرماست
عفو بی اندازه می خواهد گناه بی حساب