سلام خوب بود آفرين
فقط گاهي به صورتي بسيار كم رنگ از وزن خارج ميشداگر اشتباه نكرده باشم غزل بود ديگه درسته؟!
بازم شعر بگو
فراموش نكن اگه مدتي شعر نكي نطقت خاموش ميشه و دوباره ناطق شدنت كمي وقت ميبره
شعر بگو
خوب بود
ممنون
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام خوب بود آفرين
فقط گاهي به صورتي بسيار كم رنگ از وزن خارج ميشداگر اشتباه نكرده باشم غزل بود ديگه درسته؟!
بازم شعر بگو
فراموش نكن اگه مدتي شعر نكي نطقت خاموش ميشه و دوباره ناطق شدنت كمي وقت ميبره
شعر بگو
خوب بود
ممنون
درود رامتین جان.....خیلی قشنگ بود....نمیدونم چرا احساس کردم میخوای تو این 4 تا خط شعر همه ی حرفاتو بزنی...اما خوب اگه دقت کنیم میبینیم هیچ حرفیم نزدی......
چون هی موضوع عوض میشد
آقا ! به چه زبونی بگم ، اینا فقط یه شوخی بود . نه شعر بود و نه من اصلا به فکر گفتن حرفِ خاصّی بودم ! اصلا جدّی نگیریش .
فقط خواستم حسِّ حسودیِ خودم رو کمی خاموش کنم . آخه اینجا همه داشتن شعر می گفتن . حالا برایِ اینکه اثبات کنم وقتی می خوام حرفی رو با شعر بزنم ، بلدم چه جوری وحدت و پیوستگیِ موضوع رو حفظ کنم ، تو پست بعدی ام نمونه ای از شعری رو که برایِ یکی از رفقا گفته بودم و توش حرفِ خاصّی رو می گفتم ، براتون می نویسم که ببینید ماجرایِ این " فرق فوکوله " !
سلام رفقا !
من اینجا یه نمونه شعر ( البتّه فقط اسمش شعر بود و گرنه هیچ شباهتی به شعر نداشت ! ) گذاشته بودم که خیلی از دوستان لطف کردن و خوندن و خیلی هاشون هم برام پیام گذاشتن و اظهارِ نظر کردن و منو شرمنده یِ خودشون کردن . امّا مشکلی که وجود داره اینه که با وجود اینکه من تو همون پستِ اوّل نوشتم که این دری وری ها ، فقط یه شوخیه و اصلا جدّی نگیرینش و بعد هم تو پست هایِ بعدی ، هی رویِ این مسئله تأکید کردم و باز هم گفتم که بابا ، اینا رو جدّی نگیرین و دنبالِ معنی و مفهوم خاصّی توش نباشین . من که شاعر نیستم که بخوام حرفی رو در غالبِ شعر بزنم و یا احساسم رو با شعر بیان کنم . من فقط گه گاهی با برخی از رفقایِ اهلِ دل ، مناظره و مباحثه ای موزون و مقفّا می کنم و چرندیاتی شعرگون و اغلب به زبانِ طنز برایِ هم سرِ هم می کنیم و اینا هیچ ربطی به شعر و شاعری نداره .
امّا وعده کرده بودم که نمونه ای از شعر گفتنم رو برایِ شما بنویسم که بدونید اگه بخوام حرفِ خاصّی رو به زبانِ شعر بگم ، چه جوری می گم و اونوقت دیگه این آشفتگی ها و پراکنده گویی ها و عدمِ ارتباطِ معنوی ، بین ابیاتِ توش نیست .
نمونه ای که می خوام براتون بنویسم ، مربوط میشه به بحثی که حدودِ دو سالِ پیش ، بینِ من و یکی از رفقایِ صمیمیِ من بود و من این شعر رو در جوابش گفتم و براش به صورتِ اس ام اس فرستادم .
ماجرا از این قرار بود که این دوستِ من و همسرش - که هر دو از اهالیِ موسیقی بودند و حرفه ای - شبی در تعطیلاتِ عید به منزلِ ما اومده بودند برایِ عید دیدنی . من با شوهرِ این دوستم همیشه مبادله یِ شعری داشتم و برایِ هم فی البداهه شعر می گفتیم و با اس ام اس برایِ هم می فرستادیم . روز اوّلِ سالِ نو هم من برایی این دوستم شعری فرستاده بودم و عید رو با شوخی به هر دویی اونا تبریک گفته بودم . امّا این پریسا خانوم شاکی بود که چرا من برات پیامِ تبریک فرستادم ، تو بهم جواب ندادی . درحالی که من فکر می کردم که همون شعر که برایِ جفتشون فرستاده بودم ، کافیه دیگه . بعد فردایِ اون روز ، من در حینِ تحمّلِ جریانِ الکتریسیته و گرمایِ اشعه و .... ( در سالنِ فیزیوتراپی ) ، این شعر رو نوشتم و برای این خانم فرستادم :
گفته بودی عیدِ من تبریک گفتی با مسیج
من ندادم پاسخت ، شرمنده یِ رویِ تو ام
با همه درماندگی و پیری و بیماری ام
شاد و برنا می شوم چون عازمِ کویِ تو ام
گرچه من آن شعر را گفتم برایِ جفتتان
چون یکی دانم شما را ، من ثناگویِ تو ام
مردمان چون مست می گردند ، دو تا بینند یک
من یکی بینم دو تا را ، مستِ گیسویِ تو ام !
البتّه بازم تکرار می کنم که این بالایی هم شعرِ واقعی نیست ، بی اشکال هم نیست و منم شاعر نیستم و چنین ادعّایی هم ندارم . خوش باشین . فعلا ، یا حق !
جناب رامتین همین که طبع آزمایی کردید و جرات رو پیدا کردید در شعر خود نشون دادید قریحه ی کافی برای شعر گفتن حرفه ای رو دارید مطمئنا وقت کافی رو صرف شعر خوندن و گفتن کنید اشعارتون بسیار عالیتر میشود ... خوشبحالتون من اگر چه به شعر علاقه دارم و با شعر آشنا هستم تابحال نتونستم شعر بگم و شاید قریحه اش رو ندارم ...
اگه نویسنده ی طنز اجتماعی بشید!!
چه شود؟
سلام دوست عزیز
شعرهاتون خیلی قشنگ بود ولی الآن سبک سنتی خیلی طرفدار نداره!
من خودم هم دستی توی شعر دارم و میبینم که از شعرهایی که با زبان عامیانه گفته میشه استقبال بیشتری میشه تا شعرهایی که سبک سنتی رو دنبال میکنه!
شعرتون در قالب سنتی حرف برای گفتن داره،اما پیشنهاد من برای پیگیری حرفه ای اینه که توی زمینه عامیانه تقویتش کنین!
منتظر شعرهای بعدی شما هستیم
کسی که به هیچ چیز شک نمی کنه ، هیچ چیزی نمی دونه !
نه من شک کردم
شکم به یقین پیوست
بابا ، شماها خیلی باحالید ها ! خودتون قدرِ خودتون رو نمی دونید ! من اهلِ شعرم ، خیلی هم از خوندن اشعارِ خوب لذّت می برم . با مولانا زندگی کرده ام . عاشقِ حافظم . صنایع ادبی و لحنِ روان و قریحه یِ سعدی منو کشته . کشته مرده یِ ایرج میرزا هستم . افکار و ایدئولوژیِ خیام رو می پرستم . و به همین دلایل ، می دونم که نه شاعرم و نه می تونم همچین چیزی رو ادّعا کنم . بابا ! چه جوری بگم من شاعر نیستم ! پس منتظرِ نمونه شعرهایِ بعدی و این حرفا نباشید . فقط برایِ خالی نبودن عریضه و اینکه کمی با هم بخندیم ، اون شعرِ اوّل رو نوشتم . والله موقع کار هم همینطوری به ذهنم اومد و اصلا فکر هم روش نکردم . اصلا بلد نیستم فکر کنم !
خوش باشید . فعلا ، یا حق !
فکر کنم دوست داری بازم اذیتت کنم . ای استاد . ای بادی بیلدینگ .ای بامرام . ای پاچتو بده وخارونم .ای باغلوا . ای شکلات .ای ...
از شوخی گذشته شعرهای زیبایی بود و لذت بخش .موفق باشی
یا حق
ای زورو
ای هرکولوس
درود! :21: دمت گرم كلي حال كرديم و خنده رفت! جالب بود (منو لطفا" نزن! چون خودم قبول دارم شاعر نيستي! اصلا" حالا كي شاعره؟! مگه ماها كه تا حالا شعر ميذاشتيم شاعريم؟! :24::24: ولي شاعر هم كه نباشي هنر مند كه هستي! خب منو كه خندوندي!)
آفرین
غزلی زیبا در بحر رمل. وزن قافیه را به خوبی رعایت کرده بودید
ادامه بدید و ما رو بی نصیب نذارید
رامتین جان من هم همونایی که نوشتی (هر اسمی روش بگذاری من هم قبول دارم) خوندم و حال کردم.
دست و پنجت درد نکنه.
اضافه کنم ، اتفاقا با مفاهیم موجود در اولین قطعه هم حال کردم و به نظرم پیوستگی لازم رو داره از نظر مفهومی.
این تاپیک من رو یاد داستان کباب غاز استاد جمالزاده انداخت اما اونجا مصطفی(جوانی دیلاق .....) شعر که گفته بود بعدش لغب استاد رو برای خودش انتخاب کرد.
ولی آقای رامتین چقدر تواضع؟؟ چقدر فروتنی؟؟
راستی حیف دیگه تو این دوره زمونه نمیشه شعر اجتماعی انتقادی گفت(دلیلش رو خودتون بهتر می دونید) وگرنه الآن می تونستید جای خیلی از طنز نویس ها رو تو روزنامه ها بگیرید