بهتر بود اسم شاعر این شعر رو هم قید میکردی الیاس جان.نقل قول:
نمایش نسخه قابل چاپ
بهتر بود اسم شاعر این شعر رو هم قید میکردی الیاس جان.نقل قول:
مرسی ... خیلی با اشعار به این مضمون رابطه ی خوبی ندارم ... و طبیعتا" حس خاصی هم ندارم ولی در این که زیبا بود شکی نیست.
دستتون درد نکنه. زیبا بود .تشکر میکنم.
فقط مي تونم از شما تشكر الياس جان.
الان رفتم تو حس ...
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
ایرج میرزا
مادر
پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر
زجان محبوب تر دارش که دارد
زجان محبوب تر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر
نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر
بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر
تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر
اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بی جا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر
برای این که شب راحت بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر
دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر
چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر
سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر
تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر
به مکتب چون روی تا باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر
وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر
نبیند هیچکس زحمت به دنیا
زمادربیشتر بیچاره مادر
تمام حا صلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
درها به طنین های تو وا کردم
هر تکه را جایی افکندم پر کردم هستی ز نگاه
بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز
در بن خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان
بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن
و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز
و شکستم آویز فریب
و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره مرگ تاهسته هوش
و فتادم بر صخره درد از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم لرزیدم
وزشی می رفت از دامنه ای گامی همره او رفتم
ته تاریکی تکه خورشیدی دیدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم
احساس میکنم احساس نمیکنم
خدا آنروز که دنیا را نهاده به هرکس هرچه لایق بوده داده
به بلبل ناله مستانه داده ، به طاووس جعبه شاهانه داده
به جغد هم در خرابه لانه داده ، به شیر هم قدرت مردانه داده
به ما هم 40 تومن یارانه داده! :21:
گفت من مادرت هستم که بهشت در دستان من بود....
گفتم پس چرا الان زیر پای توست ؟
گفت آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم ....
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
خدایا...
می گویند دلتنگ نباشم
خدای من انگار به آب می گویند خیس نباش!
خدایا...
کمکم کن دیرتر برنجم
زودتر ببخشم
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم...
صبر کن سهراب!
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
دور خواهم شد از این خاک غریب...
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم...
ای کاش که سجاده به زنار فروشند
این طایفه دین چند به دینار فروشند
حق از طرف برهمنان است که امروز
صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند
ترسم که به خاکستر گلخن نستانند
زان جنس که این طایف دربار فروشند
در کار دلم کرد همه عشوه چشمش
خوبان دغا مهر به اغیار فروشند
مخمور دو چشم تو رضی گشته نگاهی
کاین باده نه در خانهٔ خمار فروشند