سلام به همه دوستان و اساتید محترم
از انجایی که نظر و انتقاد های شما بسیار تا ثیر گذار است گفتم که چند تا از شعر های خودم رو بزارم تا بازم مثل همیشه نظرتون رو بگید
یا علی
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به همه دوستان و اساتید محترم
از انجایی که نظر و انتقاد های شما بسیار تا ثیر گذار است گفتم که چند تا از شعر های خودم رو بزارم تا بازم مثل همیشه نظرتون رو بگید
یا علی
بزن ای مطرب عشق بر آن چنگ
شاید برود سر ناله ام در این تنگ
مست کن دل جمله در این غم کده
یار نداشت آن و دمی زغم زده
(دوستان عزیز منظور از (آن) که در بیت آخر آمده آن عشق است
که کسی یکی رو دوست داره و میگن چرا اون رو دوست داری می گه نمی دونم چرا ولی اون آن رو داره)
دارم آتشی در دل و گفتن نتوانم
از این درد از این رنج نهفتن نتوانم
نشتم به ره عشق در هوای وصل تو
فارغ ز امید و وصل عشق زیستن نتوانم
ای عشق از آن دم که فتادی بر من
هم سیه گشته بخت من هم روز من
یاد هست؟سکوت دل من در آن وقت؟
چه بی صدا می سوزد دل بیچاره ی من
فتاد عشق بر دل ومست شدم
زین شور و عشق افسون شدم
جام مطرب پر شد و لبریز شد
زین مستی رسوای دنیایی شدم
(مطرب تخلص خودم است)
در دلم جای عشق کس دگرم نیست
ای کس من تنهایم کس دگرم نیست
گر همه زیبا رویان گرد هم جمع شوند
دل تو را خواند جای کس دگرم نیست
(این شعر رو خیلی خیلی دوست دارم امدوارم بر شما هم تاثیر بزاره)
هر دم از درد فراغ اشکم بارد
وز این درد همه شب خون بارد
اشک بینند و به سخره گیرند مرا
یا بل آسمان بیند و باران بارد
درود بر شما دوست عزیز.
بسیار زیبا بود اشعارتون :)
این شعرم تقدیم به شما...
من تمنایی ندارم جز نگاه
آن نه هردم ، لیکن گاهی به گاه
تا جهانم را پر از گرما کنی
عشق را در چشم من معنا کنی
حرفه ی من ، یا هنر یا پیشه ام
من بدون عشق تو بی ریشه ام
پیشه ی من بر درت آوارگی ست
این خودش خود اول دلداگی ست
آخرم در وصف تو من مانده ام
حرف دل را بر نگاهم رانده ام...
پاینده باشید...
____________________________
سلام
لینداجان خیلی ممنون که کارهاتون رو گذاشتید
کلا" قشنگ هستن ،من از "نتوانم" خوشم اومد (یادیه شعری میفتم که نمی دونم چی بود :D)
فقط یه موردی هست ،اینکه از نظروزنی وقافیه بعضی مصرع ها یه کم مشکل دارند
مثلا":هردم از درد فراغ اشکم بارد
وز این درد همه شب خون بارد
اینجا "بارد" ردیف می شه و قاعدتا" اشکم و خون باید قافیه باشن اما خوب بهم نمی خورن
منتظر اشعاربعدیتون هستم
شادو موفق باشید .
ممنون از همه ی شما که یاریم می کنید
من زیاد به قافیه یا ردیفش توجه نمی کنم همین که حرف دل رو می زنه کافیه
خوب حرف دل رو میشه بهتر منتقل کرد،چون هرچی شعرشماروان تر باشه می تونه برای خواننده شیرین ترباشه و به برقراری ارتباط بیشتر کمک کنه ...(البته یه چیزیم هست اینکه اگه شمافقط برای خودتون شعربگید این مسئله دیگه اهمیتی نداره )
لیندا جان منتظر ادامه ی اشعارتون هستیما...
ز من آتشی ست در دل که تا جان در بدن دارم
پرس در محضر این شمع؟ پرس جز تو کس دارم؟
سر به کنارش بر و بشنو آه و وای سوختن
عمر سوخت چو شمع و پروانه نفهمید سخنی دارم
شاید این شنید و چنین گفت دیوانه باران ندیده
جز شمع که فهمید نکند بغض در گلو دارم؟
شمع فهمید ذره ذره سوختن گذر شبهای بارانی
عالمی خفتند و من مثال شمع اشک در گونه ای دارم
شمع هم همچو نی از جدایی ها شکایت می کند
زین عشق در رخ اول و سستی و رفتن شکایت دارم
شاید روزی به دستان شود این چنین سوختنم
تنهای تنها سوختن و یار بی یار شکایت دارم
شکایت از یار نیست و از قسمت روز نیز هم
من که سمندر نیم چو شمع شرری در دل دارم
نیم: نیستم
سمندر : سوسماری که به تصور قدما شرر در او بی اثر بوده
نازنین کوچه ی تنهایی ما بی تو پر است
بوی عطر دامنت در پشت پرده جاری است
گویند یاد تو پوچ و دل یارت به یاد دگری
گویم خبری به از خوشی یارم است
گفت یار تو زیباتر از حوری خوش چهره شده؟
گفتمش یار من زیباتر از لیلی خوش سیرت شده
گفت چشم به زن در شیعه باطل است
گفتمش در دین چشم به کعبه واجب شده
گفت یار را دیدمش در دست یار دگری
گفتمش دل یار و یاد او با من شده
گفت عمر سوخت و جوانی را دادی به باد
گفتمش در ره عشق آسودگی عاری بیش شده
با سلام
شعراتون خوبه
به نظرم میاد شما حس خوبی دارین و می دونین قراره چه واژه هایی رو تو شعرتون بکار ببرین اما به قواعد و اصول شعر پایبند نیستید.باید بیشتر به وزن و قافیه ها توجه کنین تا بتونین حستونو قشنگ تر و راحت تر انتقال بدین
موفق باشین