افاضات یک هالو (اشعار استادعالی پیام)
با درود فراوان
امروز تصمیم گرفتم اشعاری از شاعر بسیار خوب معاصر استاد محمد رضا عالی پیام متخلص به هالو رو براتون بذارم
و ترجیح میدم بیوگرافی ایشون رو از زبون خودشون بخونید:
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
من : پروفسور ثقه الاسلام تیمسار دکتر حاج سید مهندس محمد رضا خان رو خوب میشناسم . بچه ناف تهرونه. تو محله گذر لوطی صالح به دنیا اومده و تو صامپزخونه مدرسه رفته و تو خیابون میتی موش (شاپور) بزرگ شده . با این که دیپلم ریاضی داشت , خدا زد پس کله اش و رفت دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران. با این که رشته ی تحصیلی اش گرافیک بود , باز خدا زد پس کله اش و سر از سینما در آورد. تا حالا هم دوازده تا فیلم سینمایی و سریال به عنوان بازیگر , طراح صحنه و لباس , فیلمنامه نویس , مجری طرح, کارگردان و تهییه کننده تو کارنامشه. به علاوه ی هفتاد هشتاد تا فیلم مستند صد من یه غاز. چند سالی یه که مرتکب شعر می شه , اونم شعر طنز و هالو تخلص میکنه . این آقا با این قد قواره اش , گذشته از اون که عضو کانون فیلمنامه نویسان سینمای ایران , عضو شورای مرکزی و دبیر انجمن تهیه کنندگان مستقل سینمای ایران , انجمن صنفی شرکت های تبلیغاتی و عضو دایمی آکادمی داوری خانه سینما ست , عضو چند انجمن ادبی هنری تهرون هم هست. حالا بگذریم که مدیر عامل موسسه مینا فیلم و با حفظ سمت , مدیر مسئول موسسه تبلیغاتی دایره مینا هم هست. روده درازی نکنم. شعراش رو بخونین تا بفهمین چه معجونیه!
عیسی به دین خود-موسی به دین خود
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
خاخامي و كشيشي و شيخي خدا پرست
بودند همسفر همه همراه كاروان
در بحث و گفتگو كه چه سان خرج مي كنند
صدقات و نذر و وقف و وجوهات بيكران
خاخام گفت: روي زمين مي كشم خطي
پول و طلا و نقره بريزم به روي آن
در سمت راست آن چه كه آمد از آن من
درسمت چپ از آن خداوند لامكان
گفتا كشيش: من بكشم گرد ، دايره
وان گاه پول صدقه بپاشم در آن ميان
بيرون دايره ، ز براي من و عيال
در مركز آن چه ماند ، براي خدايگان
شيخ از چنين مهاجه آشفت و نعره زد
اي لعنت خدا به شما ، اي حراميان
دست طمع دراز به آتش نموده ايد
دوزخ گشوده بهر شما معده و دهان
مال خداست آن چه كه انفاق مي شود
او مالك است و رازق روزي انس و جان
ما بندگان بي سر و پا را نمي سزد
بيت المنال و مال خدا را چپو چپان
تصميم از آن اوست كه روزي به ما دهد
يا نعمتش دريغ نمايد ازين و آن
عيسي به دين خويش و موسي به دين خويش
باشد درست ليك نه از بهر آب و نان
آن دو ازو سوال نمودند شيخنا
پس شيوه ي تو چيست ؟ بگو از برايمان
گفتا كه: من به عرش بپاشم هر آن چه هست
وانگاه گويم اي ملك الملك و المكان
اين ها همه از آن تو باشد بدون شك
بردار هر چه را كه بود ميل تو در آن
سهم من است هر چه که برگشت بر زمين
سهم خداست آن چه بماند در آسمان
هالو در اين ميانه سر ماست بي كلاه
باور نمي كني ، برو تاریخ را بخوان