مرسی اقا احسان شما خیلی جالب شعر ها ی منو تفسیر میکنید واقعا زیبا گفتید ...
ممنون بابت لطف همیشگیتون نسبت به من.
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی اقا احسان شما خیلی جالب شعر ها ی منو تفسیر میکنید واقعا زیبا گفتید ...
ممنون بابت لطف همیشگیتون نسبت به من.
"ت ن ه ا"
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
تمام لحظه ها ساعت به دور خویش میچرخد
طواف کعبه میدارد به دور خویشتن داری
نماز شُکر حرفی در گلوی خویش بشکست و
هَوای مرگ آخر میرسد در اوج بیداری
اذان ظهر در بند موذن باز میگوید:
حلول واپسین حرفی که مینالد لبِ داری
و تنها میشود آغاز هر مصراع بی وزنی
و تنها مرگ میماند ،همان یک حرف تکراری...
آرزو
زندگی یک زندان است ...
زندان های گوناگون ولی بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند ، و با آن خودشان را سرگرم می کنند ، بعضی ها می خواهند فرار بکنند ، دستشان را بیهوده زخم می کنند و بعضی ها هم ماتم می گیرند ، ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم ، همیشه باید خودمان را گول بزنیم ، ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود .
كوتاه و زيبا بود آرزوي عزيز . پيروز باشيد
مرسی آرزو جان خیلی زیبا و جالب بود بخصوص این حروف اول
همواره پاینده و بر قرار باشید .
ببخشید جسارت نباشه ولی فکر کنم که جناب احسان اگر یه تاپیک برای سخنان زیبای خود بزنن بد نباشه چون بسیار قلم شیوایی دارن وحیفه که به تحریر در نیاد (دوستانه)
جناب آقای احسان واقعا زیبا مینویسید به قول دوستمون الیاس اگه یه تاپیک بزنین حتما میترکونه
از همگی به خاطر توجهتون ممنون
پاینده باشید
همش زیباست آرزو خانم....پاینده و پیروز باشید
درود به همگی
سپاس از لطفتون
اما اکثر این مطالبی که من این جا می نویسم از خودم نیست و بیش تر کلام بزرگانی هست که قبلا آثارشون رو خوندم و یه جورایی از اون نقل قول می کنم ... به همین خاطر میگم اگه اونا رو توی یه تاپیک جداگونه بذارم ، شاید بعضی ها به خاطر این کار از بنده خُرده بگیرن... جوِ این تالار رو که بهتر می شناسین .:18:
بابا آرزو خانم کجایی؟
چرا کردی جدایی؟
والا تو بی وفایی
بگو اهل کجایی؟هان هان هان؟؟؟؟:redguitar:
حاجی بیا دیگه ...... دلمون برات تنگیده:46:
آرزو جان شعر هات خیلی قشنگه....من که یه مصراع هم نمی تونم از خودم بگم...!پیروز باشید!
به مناسبت ۲۹شهریور ماه نخستین روزحضور من در زمین....
آرزو...
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
نمیدانم که از رویا بگویم یا که خواب
یا که از وصل پیاپی در عجاب
روز اول که مرا از بند مادر میبُرید
گفت احسنتُ منَ الخلقِ السَحاب
در زمانی دور شاید دورتر
مادرم را قرعه بر نامش گرفت
بعد از آن یک انتظار دیر یاب
حسرت دیدار،پایانش گرفت
از میان طفلکان مانده پیش
مُهر تقدیری به نام من بشد
با وجود ترس دنیای پلید
اشتیاقم لحظه ی دیدار شد
روز میلادم پدر در دیده اش
اشکهای خنده پنهان مینمود
مادرم با ترس بسیاراز شکست
عشق را در شانه هایش میگشود
سالهای این نخستین زندگی
در فراموشی حالم طی بشد
در نگاه مهربان مادرم
لذتی از زندگانی کم نشد
هر زمان با بغض های سینه ام
آگهی از حال خویشم میگرفت
تا به پای خویش راهم مینمود
گوییا دنیای دیگر سر گرفت
سالها در بند زندان دلم
مادرم من را به جانش میخرید
در زمان درد ،تنها دلبرم
خانه ی گرم محبت میدمید
روز میلادم دوباره میرسد
یک دهه با هشت سالی در پی اش
حال میفهمم که مادر با پدر
دوست میدارد دلم را در دلش...
آرزو
:241: :46:
خیی زیبا بود.
نمی دانم که در طرح بزرگ خدا ، من چه نقشی دارم و چه سرنوشتی؟؟
ولی این قدر مطمئنم که بی هیچ نیست ...
آرزو خانوم زادروزتون رو شادباش عرض می کنم.
شعرتون جدای از زیبایی ، خیلی هم آهنگین و دلنشین بود .
به نظر من خیلی قشنگ تونسته بودین ، به بهانه ی یه موضوع دیگه ، مهر مادری رو ستایش کنین و این خیلی جالب بود.
مرسی آقا احسان
من بدون مادرم هیچم اگر اون نبود منم نبودم پس روز تولد من روز مادرمه منم که باید براش هدیه بگیرم نه اون....
بازهم ممنون بابت توصیف قشنگتون
موفق باشید
بسیار شعر زیبا و جان داری بود .امیدوارم همواره موفق باشید :41:
تولد هجده سالگیتون مبارک باشه :36:
تبریک میگم...امیدوارم سال پرباری برات باشه... و شعرای خوبی بگی...