دم بر نيارد و دفتر بيهوده پاره كن
تا كي كلام بيهده گفتار ناصواب
نمایش نسخه قابل چاپ
دم بر نيارد و دفتر بيهوده پاره كن
تا كي كلام بيهده گفتار ناصواب
بی وفا نگار من می کند به کار من
خنده های زیر لب عشوه های پنهانی
یک بوسه از رخت ده و یک بوسه از لبت
تا هر دو را چشیده ، بگویم کدام به
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز ...
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز ...
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهـــن چاک و غزلخوان و صراحی در دســت
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
یکی مثل ما پیاده یکی صد ساله سواره
یک نفر خونه بدوشو یکی دوتا قلعه داره
هر نقش که دست عقل بندد
جز نقش نگار خوش نباشد
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی؟
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
من ارچه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی گنهند
دین من آن است که خود خواهم و خود گوییم
دیگران را چه که من به کدام سوی خواهم رفت؟
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
در هوای آفتاب روی او
در به در گشتیم از وی گرد نیست