به خدا اگر بمیرم که دل از تو بر نگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمی پذیرم
نمایش نسخه قابل چاپ
به خدا اگر بمیرم که دل از تو بر نگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمی پذیرم
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
به فلک می رسد از روی چو خورشید تو نور
قل هوالله احد چشم بد از روی تو دور
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
در میان صومعه سالوس پر دعوی منم
خرقه پوش خود فروش خالی از معنی منم
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
دست با سرو روان چون نرسد بر گردن
چاره ای نیست بجز دیدن و حسرت خوردن
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
امروز همه "د" های من ته کشید :-) :ad
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
مطمئن باش که فردا دل تو با دگران است
تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار
راستی باید به بازی صرف کردم روزگار
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود
آن چه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
هی سوخته ام سوخته ام ساختنی نیست
دیری است رسیدم به ته خط کج راست