کنارم بخواب و به دورم بتاب و
از اين لب بنوش و چو تشنه که آب و
گل آتشي تو ، حرارت منم من
که ديوانه ي بي قرارت منم من
خدا دوست دارد لبي که ببوسد
نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد
خدا دوست دارد من و تو بخنديم
نه در جاهليت بپوسيم بگنديم
بخواب آرام پيش من ، لبت را بر لبم بگذار
مرا لمسم کن و دل را به اين عاشق ترين بسپار
بخواب آرام پيش من مني که بي تو مي ميرم
لبت را بر لبم بگذار که جان تازه مي گيرم
خدا دوست دارد لبي که ببوسد
نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد
خدا دوست دارد من و تو بخنديم
نه در جاهليت بپوسيم بگنديم
***
این شعر رو خودمم امروز برای اولین بار خوندمش ...
اونجایی که این رو خوندم نوشته بود که شاهکار این شعر رو گفته !
از صحتش خبر ندارم ولی خب گذاشتمش اینجا ... چون تاحالا جایی ندیده بودمش !
اونوقت من و امثال من گله می کنن که چرا به کتابای این بنده خدا مجوز نمی دین ؟!! ((;
-------------
حالا با اطمینان میگم که این شعر مال شاهکاره !
خودم دیدم که داشت میخوند این آهنگ رو ، توی تیتراژ هم به عنوان شاعر ، اسم خودش بود !
ولی با صدای خودش محشر بود ...