شهیار قنبری
[ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
در 25 سالگي فيلم سينمايي " شام آخر " را با بازي پرويز فني زاده - يادش گرامي باد - نوشت و کارگرداني نمود .
پيش از آن هم در فيلم " خانه خراب " کار " نصرت کريمي " بازي کرد، قبل از آن هم فيلم موزيکالي به نام " پاييز، ايستگاه آخر " براي تلويزيون ساخت که هرگز پخش نشد.
در کنار سيمين بهبهاني ، مرحوم فريدون مشيري ، يدالله رويائي و مرحوم عماد خراساني عضو شوراي ترانه هاي روز راديو ايران شد. پيش از ترک ايران يک مجموعه شعر خواني به نام " يک دهان آواز سرخ " منتشر کرد، يک مجموعه شعر و ترانه هم به نام " پيشمرگانه ها " يا " اگر همه شاعر بودند " با صداي خود در تهران ضبط کرد و در پاريس به بازار فرستاد. در اين سالها دو کتاب به نامهاي " درخت بي زمين " و " دريا در من " و چند آلبوم ديگر با صداي خودش به بازار فرستاد .
او با هنرمنداني همچون : ابی، داريوش ، گوگوش ، فرهاد ، فريدون فروغي ، ستار و .. همکاري داشته و دارد .
همگان او را یکی از بزرگترین و نامدارترین ترانه سرایان نوین ایران می دانند و او را به همراه ایرج جنتی عطایی و اردلان سرفراز سه رکن اساسی ترانه سرایی نوین و از پایه گذاران این سبک از ترانه سرایی می دانند .
او اکنون نیز پس از گذشت بیش از سی سال فعالیت هنوز هم جزو بهترین ترانه سرایان ایران است و هنوز هم با مسئولیت و دقت خاصی کارهایش را در اختیار آوازخوانان قرار می دهد .
با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای این هنرمند ارزشمند .
* زندگینامه ی فوق برگرفته از کتاب "دریا در من" است که به زبان خود ایشان در آن کتاب بیان گردیده است.
اما قسمت اصلی مطلب ما از اینجا آغاز می شود . در آغاز می گویم ، من برای هنر شهیار قنبری بسیار احترام قائلم و برنامه ی تلویزیونی او را جزو بهترین و پرمحتواترین برنامه های تلویزیونی ایرانی می دانم (که البته گاهی هم برنامه اش به شدت با دیگر برنامه ها هم سطح می شود ) و با کارنامه ی درخشان ایشان نیز کاملا آشنا هستم ، اما مشکل اکثر ما با ایشان در برخوردها و شخصیت ایشان است .
می خواهم از حدود 4و5 سال پیش آغاز کنم ، از زمانی که "شهیار قنبری" با برنامه ی "Take One" وارد تلویزیون "NITV" شد . همه ی ما بسیار خوشحال بودیم که یکی از پایه های اصلی ترانه ی نوین ایران در یک تلویزیون مشغول به کار شده و می توانیم چیزهای بسیاری از او در این زمینه بیاموزیم . البته چیزهای جالبی آموختیم اما پس از گذشت چند برنامه دیدیم که او و رفتارش و برخوردهایش با هنرمندان ایرانی چیزی نیست که ما انتظار داشتیم ، و از همان زمان ایشان از این تریبون برای کوبیدن همکاران خود و تمامی یاران ترانه استفاده کرد تا بزرگداشت ایشان .
اولین و بزرگترین موضوعی که او به آن پرداخت ، قصه ی خانم گوگوش بود ، گوگوش تازه به آمریکا آمده بود ، حرفهایی زده بود که به مزاج هیچکس خوش نیامد و انتقادهای بسیاری را بر ضد خود برانگیخت .
اما تندترین انتقادها از سوی یک یار قدیمی بود ، بله شهیار قنبری چند برنامه ی خود را به گوگوش اختصاص داد و هر چه خواست ، بدون توجه به اینکه میلیونها ایرانی گوگوش را می پرستند به او گفت . از مامور جمهوری اسلامی گرفته تا اهدای امتیاز موفقیت های گوگوش به خود و سروده هایش .
سپس او با NITV مشکل پیدا کرد و از آنجا رفت . پس از مدتی او در تلویزیون "جام جم" برنامه ای با عنوان "دوستت دارم ها" را آغاز کرد . در این برنامه و تلویزیون هم او روش خود را ادامه داد و انتقادها و ضد و نقیض گویی هایش را بر علیه نامدارترین یاران ترانه ادامه داد.
نفر دومی که او باز هم بدون توجه به نام و اعتبارش در نزد مردم به مبارزه طلبید کسی نبود جز اسطوره ی ترانه ی نوین ایران "ایرج جنتی عطایی" .
نمی دانم چگونه می شود که به ترانه سرایی که در طول سی سال کار حرفه ای خود و سرایش بیش از 120 ترانه ی جاویدان و بی مانند در تاریخ موسیقی پاپ ایران نسبت بی هنری و رونوشت برداری را داد . او به پشت تریبون آمد و با قیافه ی حق به جانب و لحن تمسخر آمیز همیشگی اش گفت : " افسوس که اسطوره ی ترانه ی نوین ایران هم از روی دست من مشق می نویسد " .
و تازه این آغاز کار بود ، دوست و ترانه سرای مسئول دیروز در نگاه شهیار قنبری ، امروز رونویس بردار ترانه های او شده است .
جالبتر اینکه قصه ای را تعریف کرد از به زندان افتادن همزمان خود و ایرج جنتی عطایی در پیش از انقلاب و زندان اوین . ایشان گفت با هم در زندان بودیم من به کار و اعتراضاتم ادامه دادم ولی جنتی عطایی بسیار ترسیده بود و دیگر کار نمی کرد ، و دائم می گفت : "من می ترسم" . (ایشان خود را علاوه بر خالق و وارث ترانه ی نوین قهرمان و جنگجوی افسانه ای ترانه نیز می دانند .)
که این گفته با متن ترانه ی "کار من" هم بی ارتباط نیست :
منم که جنگلی بی زمین بودم ..... به جرم کشف گل در اوین بودم
کنار همقفس تنهاترین بودم ........ تو ساکت بودی و من واژه چین بودم
حال نوبت دو اسطوره ی دیگر بود که به تازگی با دوستی و همکاری نزدیکشان حسادتهای بسیاری را بر انگیخته بودند . بله ابی و داریوش با هم و در کنار هم به صحنه رفتند و ملتی را شاد کردند . شهیار قنبری هم به کنسرت اول ایشان رفت . پس از دیدن بیش از 10000 طرفدار در "گریت وسترن فوروم" به ابی و داریوش می گوید که سهمی از درآمد کنسرتها را در اختیار او و خالقان اثر قرار دهند ، که ابی و داریوش به دلیل اینکه در طول سی سال این کار را نکرده بودند ، قبول نکردند . ( در اینجا به نظر من باید مذاکراتی می شد تا همه به حق خود برسند ، ولی نشد و مشکل آغاز شد .)
ابی و داریوش به مدت 4و5 جلسه از برنامه های او را به خود اختصاص دادند و شبانه روز انواع و اقسام توهین ها و تمسخر ها را نسبت به ایشان شنیدیم . آقای قنبری به آسانی این دو اسطوره را بی سواد و بی هنر خواند و تمام امتیاز موفقیت ایشان را به خود و دیگر سازندگان داد و هر روز با نیشخندی عجیب "آقای مقاومت" و "آقای صدا" و میلیونها طرفدارشان را به تمسخر گرفت .
درگیری تلویزیونی بعدی شهیار قنبری با جوان تازه کاری بود در ایران که به تازگی ترانه هایی را به سیاوش قمیشی سپرده بود . او کسی نبود جز "یغما گلرویی" . جوانی که با چند کار نشان داد که اگر از خط درست خارج نشود و درست کار کند می تواند ترانه سرای خوبی باشد .
حال قصه باز هم قصه ی رونویسی و ربایش واژه از ایشان بود که به یغما نسبت می داد ، که درست نبود و اگر هم بود نیاز به این جنجال و نامه نگاری ها نداشت . او باید خوشحال هم می بود که جوانی در ایران تحت تاثیر او واژگانی را از او در ترانه اش استفاده کرده .
که البته این داستان هم چند برنامه از دوستت دارم ها را گرفت و باز هم به سرانجامی جز اغتشاش در محیط هنری ترانه نرسید .
بعد از مدتی ایشان در جام جم هم دوام نیاوردند و چند ماهی در هیچ تلویزیونی حضور نداشتند ولی بالاخره با سلام و صلوات به تلویزیون تپش رفتند که در آنجا هم جز چند برنامه اجرا نکردند .
بعد از آن هم به تلویزیون دیدار و دکتر مظاهری متوسل شدند و امروز چند ماهی ست که در این تلویزیون به سر می برند .
واقعا این کارنامه ی درخشان آزار هنرمندان ریز و درشت (که بسیاری از آنان نام برده نشدند ) ، همان برنامه ایست که ایشان هر بار در آغازش می گوید جایی برای تازه شدن و قد کشیدن و جایی برای پرداختن به "زیبایی آفرینان خانگی" ؟
آیا ایشان تا به امروز یکبار به یک هنرمند ایرانی که هنوز زنده است و مشغول کار است به طور کامل پرداخته ؟ یا فقط هنر ایشان را زیر سوال برده و به تمسخرشان گرفته ؟
به نظر من این برنامه "دوستت ندارم هاست" و بس .
نمی دانم چه باید گفت برای انسانی با این هنر والا با کارنامه ای قوی ، که امروز خود را درگیر مسائل سطح پایین کرده که اصلا در شان او نیست .
به تازگی هم این بزرگوار بزرگترین توهینشان به "ابی" و میلیونها طرفدار و تنی چند از هنرمندان جوان کردند و جوایزی را به تمسخر به ایشان اهدا کردند ، جوایزی که لایق کسانی بود که باز هم چون نمی خواهم مانند آنان باشم ، نامشان را نمی آورم .
نمی دانم اگر کسی هم "نشخار طلایی" را به "شهریار قناری" به علت سالها زیر آب زنی برای ارتقا ترانه نوین ایران به ایشان می داد ، این عزیز چه احساسی داشت با و با این آقایان چه برخوردی می کرد ؟؟؟
هر چه ما می کوشیم تنها با هنر این عزیز کار داشته باشیم ، ایشان نمی گذارند و دائم این شخصیت والا را به رخ ما می کشند و مجبورمان می کنند که در مدحشان چیزی بنویسیم .
فکر می کنم این مطلب حرف دل بسیاری از طرفداران ترانه بود و هست ، که امروز تا حدودی بیان شد . در ضمن هر چه در این مطلب آورده شده ، عین واقعیت است و فیلم های این برنامه ها موجود است و همه این ماجراها را به خوبی می دانند .
اکنون می دانم بعد از درج این مطلب "شهیار شیدایان" در وبلاگ دوباره راه اندازی شده اشان و در اینجا و آنجا ، ابی و ما طرفداران را تا بشود خواهند کوبید ولی اصلا مهم نخواهد بود چون از نامشان ، کارشان پیداست ، شیدایی کردن چشم و گوش بسته .