الا خدایا گره گشایا به چاره جویی مرا مدد کن
بود که بر خود دری گشایم غم درون را برون کشانم
نمایش نسخه قابل چاپ
الا خدایا گره گشایا به چاره جویی مرا مدد کن
بود که بر خود دری گشایم غم درون را برون کشانم
ما باید اسیر بمونیم
زنده هستیم تا اسیریم
واسه ما رهائی مرگه
تا رها بشیم می میریم
میون یه دشت لخت
توی خشکی کویر
مونده یه مرداب پیر
توی دست خاک اسیر
راه دوری بین ما نیست
اما باز اینم زیاده
تنها پیوند من و تو
دست مهربون باده
همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو
به همین تلخی گذشته شب و روزای من و تو
:-)
واسه ما رهائی مرگه
تا رها بشیم می میریم
کاشکی این دیوار خراب شه
من وتو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه
دستای همو بگیریم
من و تو من و تو هم صدای بی صداییم
با هم و از هم جداییم
خسته از این قصه هاییم
هم صدای بی صداییم
میان راه ِ آهن شهر
چگونه از هم دل بریدیم
از پشت دیواری پر از دود
تو را میان خانه دیدم
سبکتر از ابری سبکبال
بسوی آغوشت دویدم
زمین از آغازش جدا شد
هوا پر از قهر صدا شد
صدای اندوه درونم
چگونه خالی از صدا شد
دیدی که آخر آمد روز جدایی
سفر بخیر عزیزم خدانگهدار
آه ای مسافر من وقتی که خسته
به شهر خود رسیدی مرا به یاد آر
هر جا که هستی با هر که باشی
من اینجا با یاد تو شادم
از خود گریزان در زیر باران
پرنده ای اسیر بادم
مست به تو رسیدنم
مست تر از سوز شراب
خراب عشق تو منم
خراب عشق تو منم
می شود بهار عاشقان جاودان از او
پس دگر مپرس چرا بدون او چنان خزان شدم
مبادا ای رفیق امشب
نگیری ساغر از ساقی
نمی دونی چه کوتاه
شب مستی و هشیاری
یه سرگردون صحرا
یه مجنونم یه شب گرد
نمی دونی چه تنها
نمی دونی چه پر درد
دریا دلم می خواد رو بال موجا
منو تو یه شب ببری از اینجا
بزار بگن چشمای بارون زده
بازم تو دریا یه نفر گم شده
دریا جوابم بده
دریا جوابم بده
دریا دلم گرفته
دریا دلم گرفته
منو از این این گر فتگی رها کن
رها کن رها
اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش
تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش
شب بود بیابان بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی جان بود