ﺁﺩﻣـﺎﯼ ﺩﻟﺘــــــــــﻨﮓ ....
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻭ ﻣﯿﺨﻨﺪﻧﺪ؛
ﯾﻬﻮ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻭﻧﻨﺪ ﺍﻭﻧﻮﺭﯼ ، ﯾﮑﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﺸﻦ .
ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﭼـﺸﺎﺷـﻮﻥ ﭘـُـﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺸﻪ
ﺍﻣﯿــﺪﻭﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻦ !!
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
نوع: ارسال ها; کاربر: feedback; کلمات کلیدی:
ﺁﺩﻣـﺎﯼ ﺩﻟﺘــــــــــﻨﮓ ....
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻭ ﻣﯿﺨﻨﺪﻧﺪ؛
ﯾﻬﻮ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻭﻧﻨﺪ ﺍﻭﻧﻮﺭﯼ ، ﯾﮑﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﺸﻦ .
ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﭼـﺸﺎﺷـﻮﻥ ﭘـُـﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺸﻪ
ﺍﻣﯿــﺪﻭﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻦ !!
ﺧــــــﺪﺍﯾـــــﺍ…
ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺭﺍ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ؟
ﺑﺮﺍﯼِ ﮔﻔﺘﻦ ! ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ِ ﺷﻨﻔﺘﻦ ِ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼِ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺑﺴﯿﺎﺭ . .
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﻢ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﯽ : ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﯽ . .
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
***حافظ***
مرنجانید مستان را که ایشان
غمی دارند از انظار پنهان
ز بس غمها هجوم عام کردند
به مستی روی اوردند اینسان
بداهه
شهریست پر از همهمه و قالاقیل
بهتان و دروغ وغیبت و فحش سبیل
خستیم از این همهمه ای گوش امان
مردیم از این زندگی ای مرگ دخیل
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسفندان
سر ان ندارد امشب که بر اید افتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
***شیخ اجل***
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
**شیخ اجل***
در زندگی هرگز اشتباه نکن
اگر اشتباه کردی عذر خواهی نکن
اگر عذر خواهی کردی التماس نکن
اگر التماس کردی دیگر زندگی نکن
*** ناپلئون بناپارت****
دگر از زندگی بی هیجان خسته شدم
شده ام بی کس و پژمرده زبان خسته شدم
نه تحرک به حیاتم نه توقف ز ممات
ز گذاری که مرا هست زیان خسته شدم
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
تو چو ان کوزه گر بوالهوسی
که کند کوزه به هر روز بسی
خوب چون سازد و اماده کند
به زمین کوبد و در هم شکند
باز مرغ هوسش پر گیرد
عمل لغو خود از سر گیرد
****ایرج میرزا***
در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید
که هرچ از جان برون اید نشیند لاجرم بر دل
دارم گلی که رونق گلزار بشکند
رشک رخش به دیده ی گل خار بشکند
ماه نتابد به روز چیست. که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
***شیخ اجل****
دوباره نیک فرمودی دوباره در فشان کردی
چه زیبا ای رفیقم حق مطلب رابیان کردی
چو روح پاک نازیبد به هر خس روبرو باشد
تماشای دو روح پاک با هم این نکو باشد
در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود
اسودگی از مرغ گرفتار گریزد
***رهی***
امان زین روزگار پر هیاهو ای گل بی تا
که عجز اورده با تنها گزینی جمله ما را
رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست می دارند و من هم
حدیث عشق اگر گویی گناهست
گناه اول ز حوا بود و ادم
مرغان سبک بال چمن را خبری نیست
زان عمر که بر طوطی محبوس گذشته
** معینی کرمانشاهی***
مرا سیر از محبت کن که چون پروانه را شمعی
نسوزاند, نشیند بر سر صد گل سحرگاهان
*** رحیم معینی کرمانشاهی***
مرگ برای ضعیف امر طبیعی است
هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد
***ایرج میرزا****
من از دیوانگی و مستیت در خود نمی گنجم
به پیش شعر تو بنیان ابر بارشم اتمام
در میکده دوش زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم ز چه ای شیخ در اینجایی گفت
از میکده هم بسوی حق راهی هست