یال اسب باد در چنگال او
روح سرخ ماه در دنبال او
ران سبز ساقه ها را میگشود
عطر بکر بوته ها را میربود
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
نوع: ارسال ها; کاربر: tavalode_1fereshteh; کلمات کلیدی:
یال اسب باد در چنگال او
روح سرخ ماه در دنبال او
ران سبز ساقه ها را میگشود
عطر بکر بوته ها را میربود
یک چند میان خلق کردیم درنگ
ز ایشان بوفا نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که نهان شویم از دیدهی خلق
چون آب در آهن و چو آتش در سنگ
مولوی- دیوان شمس
آرزوی من اینه که وقتی از دنیا میرم هیچکس به بدی ازم یاد نکنه و اثری ماندگار و پر افتخار از خود بجا بذارم.:48:
از همه سوی جهان جلوهی او میبينم
جلوهی اوست جهان کز همه سو میبينم
چشم از او جلوه از او ما چه حريفيم ای دل
چهرهی اوست که با ديدهی او ميبينم
ياد آن که جز به روی منش ديده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
امروز در ميانه کدورت نهاده پای
آن روز در ميان من و دوست جانبود
امشب از دولت می دفع ملالی کرديم
اين هم از عمر شبی بود که حالی کرديم
هميشه مثل اين بوده توی یک لحظه ، توی يك ديدار
يه زخم از زهره لبخند ، تمام عمر فقط یک بار
پس از اون زخم پروردن ، پس از اون عادت و تكرار
ولی مثل يه روح اينور ، يه نيمه اونوره ديوار
لبت تا در شکفتن لالهی سيراب را ماند
دلم در بيقراری چشمهی مهتاب را ماند
گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهای دل...
ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سيمای شب آغشته به سيماب برآمد
دير آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده دادهام که چوجان در برارمت
تا شويمت از آن گل عارض غبار راه
ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت
رفتی و در دل هنوزم حسرت ديدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
عقده بود اشکم به دل تا بيخبر رفتی وليکن
باز شد وقتی نوشتی يار باقی کار باقی
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببيني چه میکشم
میخوام برم از این دیار
شکوه کنم ز روزگار
که رقیب من رسیده به یار
چه کنم به کار کرد گار
آخ به دلم آخ به دلم
چراغ ایوونم رفت
جلوچشام جوونم رفت
مرغ غزل خونم رفت
شبها به کنج خلوتم آواز میدهند
کای خفته گنج خلوتيان باز میدهند
من ناراحت باشم ساز میزنم اما وقتی اعصابم خورده نه:48:
دامن مکش به ناز که هجران کشيدهام
نازم بکش که ناز رقيبان کشيدهام
شايد چو يوسفم بنوازد عزيز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشيدهام
شهریار
در دياری که در او نيست کسی يار کسی
کاش يارب که نيفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسنديد ولی
نپسنديد دل زار من آزار کسی
شهریار
نمی دانی نمی دانی که من جز چشم افسونگر
در اين جام لبانم باده ی مرد افکنی دارم.
چرا بيهوده می کوشی که بگريزی ز اغوشم
از اين سوزنده تر هرگز نخواهی يافت اغوشی
نمی ترسی؟ که بنويسند نامت را
تو نخواندی قصهی اهل سبا
يا بخواندی و نديدی جز صدا
از صدا آن کوه خود آگاه نيست
سوی معنی هوش که را راه نيست
او همی...
دل ازعشقش دگر کندم
رفتم بار سر بندم
ولی دیدم باز مثل همیشه
نمیشه نمیشه چه کنم این دلم راضی نمیشه
خواهم با جفایی
خزان سازم باغش
خواهم چون نسیمی
گریزم از کنارش
اما باز دوباره
...
اشکان جان ما برای مسخره بازی ایجا نیومدیم پس لطفا اگه نمیخواید مشاعره کنید اینجا اسپم نزنید.
ره ميخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکين حرام است
نه در...
تو خود دانی که من بیتو عدم باشم عدم باشم
عدم خود قابل هست است از آن هم نيز کم باشم
چو زان يوسف جدا مانم يقين در بيت احزانم
حريف ظن بد باشم نديم هر ندم باشم
مولوی
يکی درياست هستی نطق ساحل
صدف حرف و جواهر دانش دل
به هر موجی هزاران در شهوار
برون ريزد ز نص و نقل و اخبار ...
از شیراز خریدم
هرچی که یار گفت دلم گفت بچشم
ازگلو خار گفت دلم گفت بچشم
هرجاکه یار بود دلم گفت برو
باگلوخاربوددلم گفت برو
چودل من به افسون یار
ذکردل من پریشون یار