یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می...
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
نوع: ارسال ها; کاربر: sahar98; کلمات کلیدی:
یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می...
هربار به تو فکر میکنمیکی از دکمههایم شل میشودانقراض آغوشم یک نسل به تأخیر میافتدو چیزی به نبضم اضافه میشودکه در شعرهایم نمیگنجدکافیست تورا به نام بخوانمتا ببینی لکنت، عاشقانهترینِ لهجههاستو...
حسودم،به انگشت هایت
وقتی موهایت را مرتب می کنند
حسودم،
به چشم هایت
وقتی تو را در آینه می بینند
و حسودم،
به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی اش
رنگ پیراهنت را عوض می کند
بیا بیدار و بی تابم، دلم آغوش میخواهد
مرا محصور کن در خود، تنم تن پوش میخواهد
ببین دستان سردم را، بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را، که او هم نوش میخواهد
نگاهی کن به چشمانم، بکش دستی به...
عــشق تـــــو منطقی
عــشــــــق مـــــــن شـــــاعــــرانـــه
سـرم را روی بـالـشی از سـنـگ مـیگذارم
سرت را روی بـالشی از شــعر
تـــــــــــــو ماهـی هدیه ام دادے مــــن دریـــــا
تـــــــــــــو...
همه آن پیچ و تاب های بحث
کش دادن لحظه های با تو بودن
بهانه ای بود
تا اندکی دیرتر
کلید بر قفل خانه نهم
و سقوط کنم در آغوش سرد و سیاه
تنهایی.
فرانسیسکو ویلا تورو
- - - Updated - - -
آنقدر سُرودمت که از شعر بیرون آمدی
حالا تو را کم ندارم
خودم را
کم می آورم هر روز
کم می آورم هر شب.
- سید محمد مرکبیان
همه چیز را می شود حاشا کرد
جز عطر آن که دوستش داری ..
نزار قبانی
از دورها
دورها میآیی
و فقط
یک چیز
یک چیز کوچک
در زندگی من جابه جا میشود
این که دیگر بدون تو
در هیچ کجا نیستم! .
آنتوان دوسنت اگزوپری
عشق یعنی مرا جغرافیا درکار نباشد
یعنی ترا تاریخ درکار نباشد
یعنی تو با صدای من سخن گویی
با چشمان من ببینی
و جهان را با انگشتان من کشف کنی...
نزار قبانی
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو، جهانم...!
فاضل نظری
- - - Updated - - -
نمی خواستم ناراحتت کنم،اما
انگار کردم!
با دوست داشتن ِ زیادم
با هِی ببینمت هایَم
با همیشه ببخشها وُ
همیشه، دلَم برایِ تو تنگ شُدههایَم
نمی خواستم ناراحتت کنم،اما
انگار کردم!
وقتی که با...
دلم تنگ می شود، گاهی
برای
یک "دوستت دارم" ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
سه روز تعطیلی زمستان
چهار خنده ی بلند
و
پنج انگشت دوست داشتنی!
"مصطفی مستور"
ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ
ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
ناظم حکمت
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه...
رازِ درون پرده چه داند فلک؟ خموش
ای مدّعی نزاعِ تو با پرده دار چیست؟
با من بیا
با من به آن ستاره بیا
به آن ستاره كه هزاران هزار سال
از انجماد خاك ،و مقیاس های پوچ زمین دوراست
و هیچكس در آنجا از روشنی نمی ترسد
من در جزیره های شناور به روی آب نفس می كشم
من در...
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از...
تا به شادی می نشینی، غم رسد از گرد راه
بر لبِ خنـدان هر گـل، اشکِ شبـنم دیـده ام
همان چوب ِ کوچک ِ دارچینی
که لحظه ی آخر
درون ِ چای می اندازی
همان شماره ی ناشناسی
که لحظه ی آخر
بالا بری..پایین بیای..بی فایدست
من تو را همین جا
میان بازوانم در آغوش می خواهم
با یک بوسه
در سرزمین من خبری از دموکراسی نیست
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بکشد زارم ودر شرع نباشد گنهش
حافظ
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
حافظ
انتهای هرچه رسوایی منم
عاشق شب های تنهایی منم
یادایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد
ایرج میرزا