لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 17 به 32 از 130

موضوع: بچه ... کی میخوای از این کارا دس برداری؟؟!!

  1. #17
    DesironnA آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    23282
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    سن
    41
    نوشته ها
    1,527
    میانگین پست در روز
    0.29
    تشکر از پست
    5,095
    5,664 بار تشکر شده در 1,485 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Follow DesironnA On Twitter Add DesironnA on Facebook Add DesironnA on Linkedin
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 27/1
    Given: 7/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    واجب شد یه چیزایی از زندگیم براتون تعریف کنم.
    شش سالم که شد مادر محترم به زور دست کودکش رو گرفت و برد برای ثبتنام کلاس یادگیری کیبورد!
    شش ماه بعد که با کیبورد کوچیکم آشنا شده بودم بجای بازی با هم سن و سالهام هی دلنگ دلونگ میکردم و مادر فقط تحمل!!!
    6 سال بعد!!
    مادر: مهیــــــــــــــــــــــ ــــــــار!!! خفش میکنی یا خودم بیام خفش (شایدم خفت) کنم؟!!
    من: من ن م ی ش نوم چی میگی مامان!!! (تق!!! در اطاقم کوبیده شد!!)
    6 سال بعدتر!!
    مادر: پسرم بیا یه گیتار کلاسیک بخر که بتونی با خودت بیاری بیرون وقتی میخوایم بریم پیکنیک بزنیم بخونیم!
    من: بدم نمیاد!! اما من پیانو رو خیلی بیشتر دوست دارم!
    مادر: تو فعلا درست رو بخون! لازم نکرده یه ساز دیگه یاد بگیری!!
    من: (با تعجب) ا مامان! همین الان شما خودت پیشنهاد ندادی برم گیتار یاد بگیرم؟!!!
    مادر: همین که کیبورد یاد گرفتی به اندازه کافی مخ همه رو خورده!!!
    1 هفته بعد:
    با مقدار پولی که جمع کرده بودم یه گیتار کلاسیک روسی پنج کیلوئی به قدمت پنجاه و اندی سال سن!!! خریداری نمودم!!!
    4 سال بعد:
    مادر: مهیــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــار!! !! این چیه اوردی تو؟!! از کجا پولشو اوردی؟! پیانو کم بود؟! گیتار پاپ (منظور همون کلاسیکه که مادر میگفت پاپ!) کم بود! حالا رفتی برقیشو خریدی؟!!!
    من: قیمتی نداره همش 200 تومن! الان 60 تومن دادم قرار شده بقیشو هم توی سه قسط بدم!!!
    مادر: وااااااای!! خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــدااااا!!! !
    2 سال پیش:
    مادر: مهیار! بیا جان مامان یه کاری بکن دارم دیوانه میشم!!
    من: چی شده مامان؟
    مادر: چی شده هان؟! چمچاره شده!! از صبح تا حالا از صدای گیتارت دیوونم کردی!!! نه تونستم تلویزیون ببینم نه تونستم استراحت کنم! هی دینگ دینگ دینگ ور ور ور !!! دیس دیس دیس!!! حالا هم که اونو خفه کردی داری واسه من موزیک گوش میدی باهاشم میزنی و میخونی؟!!!
    من: ما...
    مادر: خفه!!! یا میری خفش میکنی یا میام همه بند و بساطتو میذارم دم در!!!
    10 روز پیش!!
    مادر: مهیار بیا بشین کارت دارم.
    من: جانم
    مادر: ببین پسرم تو الان 27 سالت شده.
    من: خب؟
    مادر: خب که خب!!!
    من: چرا عصبانی میشی حالا؟!!
    مادر: من عصبانی نیستم!! روانی شدم!!!
    من: چرا؟؟! من که از صبح تا بحال که اصلا نه گیتار زدم نه موزیک گوش کردم!!! کار اشتباهی کردم؟
    مادر: تو نه! تو اشتباه نکردی!! من اشتباه کردم!! کاش دستم میشکست تورو نمیذاشتم کلاس کیبورد!!! کاش...
    دیپلمتو که به زور گرفتی!! دانشگاه هم که نرفتی!! تازه همین کنسرواتوار هم که میری باز موسیقیه!! نه سر کار میری!! نه فلان نه فلان!!! زن هم که نمیگیری!! اصلا کی به توی بی پول و ماشین و خونه و کار و لیسانس زن میده!!!
    من: مامان من...!!
    مادر: ساکت شو مهیار!!! فقط ساکت شو!! من بدبختم!! این شانس عوضی منه!!! آره!! ای خدا مرگ منو زودتر برسون!!!...!!!
    همین 20 دقیقه پیش:
    داشتم فکر میکردم واقعا این موسیقی میتونه برای هر کسی یک اثر داشته باشه.
    برای من زندگی، عبادت، عشق،...
    برای مادر ...
    ..





  2. #18
    MEHRNAM آواتار ها
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    23172
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    سن
    32
    نوشته ها
    337
    میانگین پست در روز
    0.06
    تشکر از پست
    1,810
    1,159 بار تشکر شده در 328 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    :))
    خیلی باحال بود ... هههههههههه . ای ول به اعتماد به نفست و پشتکارت!
    درد من حصار بركه نيست؛
    درد من زيستن با ماهيانيست
    كه فكر دريا به ذهنشان خطور نكرده است.

  3. 9 کاربر برای این پست از MEHRNAM تشکر کرده اند:


  4. #19
    كوروش88 آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    22556
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    نوشته ها
    124
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    373
    410 بار تشکر شده در 119 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درود
    به نظر حقير عواملي كه باعث مي شه با نواختن موسيقي مخالفت بشه 3 دسته هستند:
    1- عوامل فرهنگي : اين يكي از بدترين نوع مخالفت هاست و اصلا هم به سطح تحصيلات و معلومات بستگي نداره . شايد طرف استاد دانشگاه (ترسيدم بگم رئيس جمهور) باشه اما موسيقي را مطربي و بي فايده بدونه . يا به نظرش دخترش بايد درسهاي خانه داري را ياد بگيره تا موسيقي.
    2- عوامل اقتصادي : زياد مهم نيست ، چون اكثر نوازندگان مطرح ما حداقل از اقشار متوسط جامعه بودند . اما سرپرستان خانواده هاي كم درآمد بيشتر دوست دارند بچه هاشون به كارها و رشته هايي بروند كه زود درآمد كسب كنند و موسيقي را يك كار فانتزي مي دانند. البته اقتصاد خوب مي تونه به من كمك كنه كه حداقل بتونم يك محل مناسبي را براي تمرين ايجاد كنم تا هر وقت و ساعتي كه خواستم موسيقي كار كنم .
    3- عوامل سياسي : كه عامل فاجعه مي شه به اون لقب داد . زياد وارد جزئيات نمي شم اما چون سياست هست كه يك كشور را اداره مي كنه ، مي تونه خط فكري را به مردم (حداقل به اكثريتشون) القاء بكنه . اگر سياسيت اين هست كه موسيقي له بشه اين به انواع مختلف به ذهن مردم فرو مي شه و نتيجه اش هم همين هست كه داريم مي بينيم و از طرفي هم روي طرز فكر بعضي از والدين هم متاسفانه به صورت ناخودآگاه اثرش رو مي ذارد .
    يا حق.
    اگر آنچه بايد نيستي
    چه فرقي مي كند كيستي.


  5. #20
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط دسیرونا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    شش سالم که شد مادر محترم به زور دست کودکش رو گرفت و برد برای ثبتنام کلاس یادگیری کیبورد!
    سلام

    آقا مهیار من اگه جای شما بودم فقط یه جواب به مامانم می دادم: خود کرده را تدبیر نیست! D: ((:

    __________________________

    ببخشید اگه زیاد پستم ربطی به موضوع نداشت...
    ویرایش توسط Mona : Thursday 6 May 2010 در ساعت 11:55 AM
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  6. 9 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  7. #21
    siamaks آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    16990
    تاریخ عضویت
    Jun 2009
    سن
    31
    نوشته ها
    140
    میانگین پست در روز
    0.03
    تشکر از پست
    107
    266 بار تشکر شده در 101 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    يه داستانم از من :

    من : مامان بيا يكي از شعرامو واست بخونم يه نظر بده ببين چطور شده ؟
    مادر : برو بچه پاي درست ، اين كارارو نكن ميان دستگيرت مي كنن بعد من دق مي كنم تو خونه .
    من : مامان به خدا كفر نمي گم تو شعرام .
    مادر : برو درس بخون مهندس شي اين چيزا برات نون و آب نمي شه ، مگه برا فردا اصلا درس نداري ، برو بشين پاي اونا .
    من : مادر من ، من به كي بگم با نظام آموزشيه ايران مشكل دارم ، زير اين فشارهاي الكي دارم له مي شم ولي هيشكي نميفهمه .

    مادر : چكار ميتوني بكني ، درس درس درس ... نمي خوام موسيقي دان يا خواننده بشي .



    و من چكار توانم ، جز درد دل برايت گويم
    در دنيا همچو دستانم نيابدند جويند
    و من و گل هاي پرپر شده
    و در قفس زنداني و نهان است بويم .




    برايم دعا كن مادر چون تنها و پياده ام .
    ویرایش توسط siamaks : Thursday 6 May 2010 در ساعت 01:12 PM


  8. #22
    rumour آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    15529
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    سن
    31
    نوشته ها
    1,318
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    2,578
    3,406 بار تشکر شده در 1,155 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط دسیرونا [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    واجب شد یه چیزایی از زندگیم براتون تعریف کنم.
    شش سالم که شد مادر محترم به زور دست کودکش رو گرفت و برد برای ثبتنام کلاس یادگیری کیبورد!
    شش ماه بعد که با کیبورد کوچیکم آشنا شده بودم بجای بازی با هم سن و سالهام هی دلنگ دلونگ میکردم و مادر فقط تحمل!!!
    6 سال بعد!!
    مادر: مهیــــــــــــــــــــــ ــــــــار!!! خفش میکنی یا خودم بیام خفش (شایدم خفت) کنم؟!!
    من: من ن م ی ش نوم چی میگی مامان!!! (تق!!! در اطاقم کوبیده شد!!)
    6 سال بعدتر!!
    مادر: پسرم بیا یه گیتار کلاسیک بخر که بتونی با خودت بیاری بیرون وقتی میخوایم بریم پیکنیک بزنیم بخونیم!
    من: بدم نمیاد!! اما من پیانو رو خیلی بیشتر دوست دارم!
    مادر: تو فعلا درست رو بخون! لازم نکرده یه ساز دیگه یاد بگیری!!
    من: (با تعجب) ا مامان! همین الان شما خودت پیشنهاد ندادی برم گیتار یاد بگیرم؟!!!
    مادر: همین که کیبورد یاد گرفتی به اندازه کافی مخ همه رو خورده!!!
    1 هفته بعد:
    با مقدار پولی که جمع کرده بودم یه گیتار کلاسیک روسی پنج کیلوئی به قدمت پنجاه و اندی سال سن!!! خریداری نمودم!!!
    4 سال بعد:
    مادر: مهیــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــار!! !! این چیه اوردی تو؟!! از کجا پولشو اوردی؟! پیانو کم بود؟! گیتار پاپ (منظور همون کلاسیکه که مادر میگفت پاپ!) کم بود! حالا رفتی برقیشو خریدی؟!!!
    من: قیمتی نداره همش 200 تومن! الان 60 تومن دادم قرار شده بقیشو هم توی سه قسط بدم!!!
    مادر: وااااااای!! خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــدااااا!!! !
    2 سال پیش:
    مادر: مهیار! بیا جان مامان یه کاری بکن دارم دیوانه میشم!!
    من: چی شده مامان؟
    مادر: چی شده هان؟! چمچاره شده!! از صبح تا حالا از صدای گیتارت دیوونم کردی!!! نه تونستم تلویزیون ببینم نه تونستم استراحت کنم! هی دینگ دینگ دینگ ور ور ور !!! دیس دیس دیس!!! حالا هم که اونو خفه کردی داری واسه من موزیک گوش میدی باهاشم میزنی و میخونی؟!!!
    من: ما...
    مادر: خفه!!! یا میری خفش میکنی یا میام همه بند و بساطتو میذارم دم در!!!
    10 روز پیش!!
    مادر: مهیار بیا بشین کارت دارم.
    من: جانم
    مادر: ببین پسرم تو الان 27 سالت شده.
    من: خب؟
    مادر: خب که خب!!!
    من: چرا عصبانی میشی حالا؟!!
    مادر: من عصبانی نیستم!! روانی شدم!!!
    من: چرا؟؟! من که از صبح تا بحال که اصلا نه گیتار زدم نه موزیک گوش کردم!!! کار اشتباهی کردم؟
    مادر: تو نه! تو اشتباه نکردی!! من اشتباه کردم!! کاش دستم میشکست تورو نمیذاشتم کلاس کیبورد!!! کاش...
    دیپلمتو که به زور گرفتی!! دانشگاه هم که نرفتی!! تازه همین کنسرواتوار هم که میری باز موسیقیه!! نه سر کار میری!! نه فلان نه فلان!!! زن هم که نمیگیری!! اصلا کی به توی بی پول و ماشین و خونه و کار و لیسانس زن میده!!!
    من: مامان من...!!
    مادر: ساکت شو مهیار!!! فقط ساکت شو!! من بدبختم!! این شانس عوضی منه!!! آره!! ای خدا مرگ منو زودتر برسون!!!...!!!
    همین 20 دقیقه پیش:
    داشتم فکر میکردم واقعا این موسیقی میتونه برای هر کسی یک اثر داشته باشه.
    برای من زندگی، عبادت، عشق،...
    برای مادر ...
    خوب دوستان. داستان مهیار تا سن 16 سالگیش + حرفایی که مامانش این 20 دقیقه پیش زده بزارید رو هم اسمشم به سپهر تغییر بدید میشه زندگی نامه ی من!
    You tell me what is certain***But I'll tell you what is true
    You tell me that is honesty***When all around is death and cruelly

  9. 12 کاربر برای این پست از rumour تشکر کرده اند:


  10. #23
    hdhamid آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    13143
    تاریخ عضویت
    Nov 2008
    نوشته ها
    984
    میانگین پست در روز
    0.17
    تشکر از پست
    1,965
    3,372 بار تشکر شده در 974 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 445/2
    Given: 787/1
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    ای بابا ... اگه میدونستم با این درد دلی که کردم ... ضخم کهنه ی این همه آدمو باز کردمو .. نمک ریختم!!! اصلا این کارو نمیکردما ...
    شرمنده!!!

    مهیار ... جدا با خوندن حرفات فهمیدم مامان من و شما خیلی خلقیاتشون مثل همه ... آخه مامی منم دیروز بهم گفت.. روزی 100 بار به خودم لعنت میفرستم که گذاشتم تو بری ساز بزنی!!!
    اونم مثل مامان شما به خودش لعن و نفرین میفرسته!!!
    من واقعا نمیفهمم .. دیگه باید چیکار کنیم ما !!! ...
    یه گروه تشکیل بدیم .. به اسم „آوارگان” هممون بریم مثل کولی های اسپانیایی تو خیابونا بخوابیم و بسازیــــــــــــــــم!!! (ساز بزنیم دیگه)

    ای وای .. بیچاره rumour... حالا یه ده سالی داره تا به مهیار برسه ... بببین .. با مهیار در ارتباط باش.. از آیندت خبردار میشیا!!! ... پیشاپیش لا اقل خودتو برا حوادث آماده میکنی!!!

    مهیار هم طفلی میشه سپر بلا!! مهیار جان شما جلو جلو برو ... مام میایم حالا!!!
    ویرایش توسط hdhamid : Thursday 6 May 2010 در ساعت 01:43 PM

  11. 12 کاربر برای این پست از hdhamid تشکر کرده اند:


  12. #24
    hdhamid آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    13143
    تاریخ عضویت
    Nov 2008
    نوشته ها
    984
    میانگین پست در روز
    0.17
    تشکر از پست
    1,965
    3,372 بار تشکر شده در 974 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 445/2
    Given: 787/1
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mona [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    سلام

    آقا مهیار من اگه جای شما بودم فقط یه جواب به مامانم می دادم: خود کرده را تدبیر نیست! D: ((:

    __________________________

    ببخشید اگه زیاد پستم ربطی به موضوع نداشت...

    لزومی نداره دیگه ... مامانش داره خودش همش به خودش این جمله رو میگه !!!

    در مورد ارتباط پستتون با تاپیک هم .. اشکال نداره .. اینجا .. هر چه میخواهد دل تنگت بگووووووو!!

  13. 8 کاربر برای این پست از hdhamid تشکر کرده اند:


  14. #25
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    20400
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    نوشته ها
    1,474
    میانگین پست در روز
    0.28
    تشکر از پست
    4,388
    3,737 بار تشکر شده در 1,370 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 384/4
    Given: 1,625/1
    میزان امتیاز
    16

    مدال های دریافت شده

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    اتفاقا مادر من خیلی هم موافق بود. کاملا برعکس پدرم.
    حتی روزهای آخر عمرش هم، بهم گفت: اگه مهلت داشتم فرش زیرپامو میفروختم و کمکت میکردم موسیقی رو ادامه بدی.
    آخرین بار براش غوغای ستارگان رو اجرا کردم و کلی هم گریه کرد...
    اما حالا...
    پدر نیز بیشتر به دلیل مسائل اقتصادی آینده ی موسیقی، با موسیقی مخالفه.


  15. #26
    rumour آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    15529
    تاریخ عضویت
    Feb 2009
    سن
    31
    نوشته ها
    1,318
    میانگین پست در روز
    0.24
    تشکر از پست
    2,578
    3,406 بار تشکر شده در 1,155 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خوب اتفاقا خیلی جالب شد. همه یه زندگی نامه به تقلید از مهیار بنویسن! (حق کپی رایت می دیم بهت) بعد می بینید که حرف همه تقریبا یکیه!
    خوب حدوده 8 ساله پیش:
    من: مامان، یه آقاهه ای قرار بیاد مدرسه یه چیزایی راجع به موسیقی بگه من هم می خوام برم!
    مامان: یه صحبت با بابات بکنم بعد!
    1 هفته بعد: خیلی هم خوبه من فردا میام برای ثبت نام.
    این کلاس ها تموم شد... تابستون شد و یه جلسه با این معلم. خیلی راجع به من خوب گفت و قرار شد برم پیانو!!! همه هم خیلی خوشحال که سپهر علاقه داره. یه پیانو روسی منتاژ ایران خریدیم.
    2 سال گذشت:
    من: مامان خسته شدم نمی خوام بزنم!
    مامانم: بی خود کردی! کلی پوله پیانو هستش. باید بزنی. 2 سال به همین ترتیب گذشت.
    دوباره من: من خسته شدم بابا دوست ندارم یه قلطی کردم یه چیزی گفتم!
    این دفعه بابام!: نمیشه باید بزنی. وگرنه بساط کامپیوتر جمع می کنم. دانشگاه هم نمی زارم بری کامپیوتر!
    1 سال بعد: این دفعه مامانم: سپهر جانه من پاشو سره درست! اوله دبیرستانی کلی باید درس بخونی بخوای رشته خوب قبول بشی. مگه کامپیوتر دوست نداری؟
    من: نه دیگه! خیلی یک نواخته. می خوام موسیقی کار کنم. تابستون هم یه گیتار می خرم
    مامانم: نمیشه!
    تابستون شد:
    مامانم: سپهر مجید(پسر خالیه مرحوم مامانم) یه گیتار داشته بیا بدیم همینو تعمیر بعد با همین بزن. تو که کلاس نمی خوای بری. همین جوری یه دلنگ دولونگی باهاش می کنی.
    من: نه خرابه بابا! هیچی نداره.
    بابام: نمیشه یا این یا هیچی
    فکر کنم این جوری گفتن که فکر می کردن هیچ کاری نمیشه باهاش کرد.
    خلاصه بعد از تمرین از هر جایی که میشد که گیر میاوردم 9 ماهی گذشت.
    اردیبهشت ساله پیش:
    مامانم: سپهر امتحان هایه ترمته ها! نمی خونی همش پیانو و گیتار میزنی! تازه آهنگسازی هم که بساطه جدیده!
    من: خوب به اینا علاقه دارم به درس نه!
    بابام: غلت کردی علاقه داری! ولی حالا اگه معدلت بالایه 19 بشه یه گیتار خوب خودم برات می گیرم.
    نمرم شد 18.71 مامانم نزاشت بگیرم! چون من خیلی لج بازم به خاطره گیتار هم باج نمی دم!
    از مهر امسال:
    سپهر درس بخون!
    آخرش بی کار می شیا! باید بری سربازی! مردم تحویلت نمی گیرن! مامانم هم یک بند میگه : کاشکه دستم می شکست این گیتارو نمیاوردم!
    هاهاهاهاها
    ویرایش توسط rumour : Thursday 6 May 2010 در ساعت 01:58 PM
    You tell me what is certain***But I'll tell you what is true
    You tell me that is honesty***When all around is death and cruelly

  16. 13 کاربر برای این پست از rumour تشکر کرده اند:


  17. #27
    soroosh_269 آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    5283
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    نوشته ها
    232
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    2,715
    680 بار تشکر شده در 222 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درود
    داستان من یه جورایی بر عکسه
    اول که می خواستم برم مامانم به شدت مخالف بود...
    ولی با فن بیان من+ التماس قبول کرد ههههههههههههههههههه
    بعدش بابام گفت پیانو ساز گرونیه اگه خیلی شد من پولشو نمی دم... گفتم باشه
    منم یه 1 سالی با ارگ کار کردم بعد پیانو خریدم... بازم با تکنیک های خاص بابامو راضی کردم
    حالا مامانم دیگه مخالف نیست بابامم که خوشش میومد از اول... فقط می گفت پیانو گرونه که اونم دیگه حل شده.
    خلاصه همشو پله به پله حل کردم. هههههه

  18. 10 کاربر برای این پست از soroosh_269 تشکر کرده اند:


  19. #28
    am3000 آواتار ها
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    11490
    تاریخ عضویت
    Oct 2008
    نوشته ها
    284
    میانگین پست در روز
    0.05
    تشکر از پست
    1,685
    750 بار تشکر شده در 273 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 3/3
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    من در این مورد مشکلی نداشتم... و هرگز مخالفتی نکردن و نمیکنن گهگداری هم تشویقی ... مادرم سه گاه و دشتی رو خیلی دوست داره. ولی همین که اطرافیان(نه لزومآ خانواده) از موسیقی سر در نیارن و به چشم تفریح یا سرگرمی به زحمات شبانه روزیت نگاه کنن هم خودش زجریه دیگه!
    نقل قول نوشته اصلی توسط yoosef-music [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    اتفاقا مادر من خیلی هم موافق بود. کاملا برعکس پدرم.
    حتی روزهای آخر عمرش هم، بهم گفت: اگه مهلت داشتم فرش زیرپامو میفروختم و کمکت میکردم موسیقی رو ادامه بدی.
    آخرین بار براش غوغای ستارگان رو اجرا کردم و کلی هم گریه کرد...
    اما حالا...
    خدایش بیامرزاد. شب جمعه است از دوستان میخوام یه فاتحه برای همچین مادر بافرهنگ و با احساسی بفرستند. خدا پدرت رو برات نگهداره.

  20. 14 کاربر برای این پست از am3000 تشکر کرده اند:


  21. #29
    Acoustic آواتار ها
    یار همیشگی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    یار همیشگی
    شماره عضویت
    21638
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    سن
    34
    نوشته ها
    1,317
    میانگین پست در روز
    0.25
    تشکر از پست
    2,776
    4,188 بار تشکر شده در 1,171 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add Acoustic on Facebook
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 51/1
    Given: 3/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    چه دله همه پره حالا من کاملا برعکس هست جریانم .. از بچه گی خیلیا تشویقم میکردن که برم سمت موسیقی . علااقه هم داشتماااا اما بچه بودم نمیفهمیدم .. الان که دوباره خودم دارم میام سمتش میفهمم چه اشتباهی کردم که اون موقع به حرف کسانی که تشویقم میکردن گوش ندادم
    نمونه کار های من Acoustic

    PhotoBlog من راه اندازی شد Pixelworld

  22. 7 کاربر برای این پست از Acoustic تشکر کرده اند:


  23. #30
    Mona آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    8411
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    نوشته ها
    1,157
    میانگین پست در روز
    0.20
    تشکر از پست
    2,225
    2,803 بار تشکر شده در 899 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    اما گذشته از تمام اینا، چرا واقعا والدین اینقدر دوست دارند توی تمام امور زندگی بچه هاشون دخالت کنند و نظر بدن؟ چرا این اجازه رو به خودشون می دن؟ اصلا این اجازه رو کی به اونا داده که ما رو بیارن به این دنیا و تمایلات خودشونو به ما تحمیل کنند؟... درسته که پدر و مادر به خاطر حس مسئولیتی که دارند در قبال فرزندانشون باید یه سری کارها رو براشون انجام بدن، اما دیگه این فراتر از حس مسئولیت نیست که هی دوست دارند راجع به هر چی نظر بدن و همه چی به دلخواهشون باشه... ؟ واقعا من به ندرت می بینم که پدر و مادری به معنای واقعی کلمه دوست بچه اش باشه... حالا فقط بحث موسیقی نیست، فراتر از این حرفاست... شاید موسیقی یه بعد این قضیه باشه که خونواده ی ایرانی باور داره صاحب و مالک فرزندشه (البته مالکیت، نقل قول از یکی از دوستانه و منم باورش دارم) و باید فرزند تابعش باشه. اصلا این قضیه ی آزادی تو کانون کوچک خونواده ی ایرانی هم زیر سواله. فرزند مگه برده ی پدر و مادره؟! چرا اینقدر باید پذیرشمون کم باشه و نتونیم اونچه که هست و حقیقت داره رو قبول کنیم و به جای اینکه ما خودمون رو با شرایط تطبیق بدیم بخواهیم دنیا خودشو برای ما عوض کنه تا ما احساس خوشحالی کنیم!... همه ی آدم ها که شبیه هم نیستن، همه که مثل هم فکر نمیکنند، خوشبختی برای هر کسی معنی و مفهوم خاص خودشو داره... هدف از بچه دار شدن چیه واقعا؟!...

    ببخشید اگه از این شاخه به اون شاخه پریدم و وارد یه سری مسائل شدم و پر حرفی کردم، نمی گفتم شاید غم باد می گرفتم!!... D:
    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحــــــــــــنه پیوســـــــــته بجاســـــت / خرم آن نغمه که مردم سپارند به یــــــــــــاد

  24. 9 کاربر برای این پست از Mona تشکر کرده اند:


  25. #31
    marzi_a1732 آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    4302
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    781
    میانگین پست در روز
    0.13
    تشکر از پست
    1,263
    3,551 بار تشکر شده در 729 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 7/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    وا ویلااااااااا ...
    این پستها رو خوندم دیدم خیلیا وضعشون از من بدتره.
    من اوایلش با پدرم خیلی مشکل داشتم. نمی دونم چرا سین ساز رو نگفته، می گفت „نههههههه”!
    یه مدت که گذشت دیدم من که نمی تونم از موسیقی بگذرم، پس میشه یه کمی به حرف پدر گوش نداد و به قول معروف زیرآبی :D رفت!
    خلاصه با موافقت مادر یه ویولن خریدم و پنهون از پدرم تو کلاس موسیقی ثبت نام کردم و به عشق دیرینم رسیدگی کردم.
    ولی با وجود مخالفتهای پدرم دیگه مدت تمرینم در طول روز محدود بود و وقتی که پدر خونه بود ساز گرامی یه گوشۀ کمد پنهون بود.
    یه مدت گذشت دیدم نه نمیشه که عشقم رو از پدرم پنهون کنم ... یواش یواش سازم رو وقتی پدرم خونه بود بیرون آوردم و تمرین کردم.
    جالب اینجا بود که همه خبر داشتن من کلاس ویولن میرم جز پدرم!
    خلاصه کلی مصیبت کشیدم تا از غرغر هایی که پدرم به خاطر سازم می کرد راحت شدم و این موضوع برای پدرم عادی شد.
    اما بعدش اینقدر رو سرم کار و درس ریخت که کمتر تونستم به موسیقی برسم.
    هنوز هم عاشق ویولنم هستم اما مشغلۀ کاری کمتر بهم اجازه میده که با سازم خلوت کنم.
    حالا هم پشیمونم که چرا زودتر این شهامت رو به خرج ندادم که الان حسرت وقتی برای موسیقی داشتن رو نخورم.

    .
    .
    .
    .
    .
    .

    ولی کلا دلیل اصلی این مخالفتها اینه که موسیقی اونجوری که باید تو فرهنگ ایرانی جا نیفتاده.
    ما که نسل سوخته بودیم و البته هستیم، امیدوارم نسل بعدی این مشکلات رو نداشته باشه.
    من از نـژادِ اهـــوراییــانِ آزادم / من از بهشتِ چو زندان، خوشم نمی آید
    اگر خدای نفهمد زبانِ پارسی ام / از آن خدای، به قرآن ! خوشم نمی آید

  26. 12 کاربر برای این پست از marzi_a1732 تشکر کرده اند:


  27. #32
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    24171
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    سن
    50
    نوشته ها
    607
    میانگین پست در روز
    0.12
    تشکر از پست
    1,256
    2,410 بار تشکر شده در 583 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام رفقا ! من نوشته های شما رو خوندم . اغلب همه ی ما مشکلاتی شبیه به هم داریم . دلایل این مسأله هم یکی دو تا نیست و ریشه یابیش کار چند مقاله و صرف زمان زیادیه ... منم خیلی برای کار موسیقیم مشکل داشتم و تازه دوستان ، شما بیشتر مشکلاتتون با خونواده بود ولی من زمانی موسیقی رو شروع کردم که هنوز موسیقی حروم بود (سال 66) و این هم به دلایل اجتماعی و اقتصادی بیشتری برای مخالفت با من ، به خونواده ام می داد و هم برای خرید لوازم و کتاب های مربوط به سازهایم هم مشکل داشتم . نمی خوام خاطراتم رو در این رابطه بگم چون هم خیلی هاش برای شماها تکراریه و کم و بیش با مشابه اونا درگیر بوده اید و هم یاد آوری دوباره اش برام یه کم عذاب دهنده و زجر آوره .
    اما دوستان ! امروز رو بچسبیم و سعی کنیم امروز با دیدی باز و آزاد - تا حد ممکن - تو کارمون جلو بریم و تا جایی که می تونیم به کسانی که مشکلاتی چون ما دارند کمک کنیم و برای اطرافیان به شکلی معقول و مؤثر روشنگری کنیم که موسیقی هم می تونه یه حرفه باشه ؛ حرفه ای شریف ، اقتصادی و ارزشمند برای خود هنرمند و اطرافیان او .
    کسی که به هیچ چیز شک نمی کنه ، هیچ چیزی نمی دونه !


صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. WavePad Audio Editor 4.0.3 (کم حجم ولي کارا)
    توسط Babak_mix در انجمن نرم افزارهای آهنگسازی و ابزار جانبی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Sunday 10 May 2009, 09:14 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •