لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از 49 به 55 از 55

موضوع: متن ادبي

  1. #49
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    اگردربرابر آینه گل بگذاریم آینه گل رانشان می دهد ، وآینه همان گل است.
    اگردربرابرآینه خاربگذاریم آینه خاررانشان می دهد و آینه همان خاراست.
    ماآینه ای دربرابر جهانیم . اگر به گل فکرکنیم ،گلیم واگربه خارفکرکنیم ،خاریم .
    اگرگل راازبرابرآینه برداریم ،آینه دیگرگل رانشان نمی دهد ،آینه حافظه ندارد .
    امامابه هرچه بیندیشیم ،جزئی ازمامی شود ودیگرازآینه ی ذهن مابیرون نمی رود . ذهن ،آینه ایست که حافظه دارد.
    آن هایی که می خواهند خوب باشند ،به چیزهای خوب فکرمی کنند ،تاآینه شان سرشارازخوبیهاشود.

  2. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  3. #50
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    می بینمت

    ازنردیک من می آیی وگاه می بینمت. وآنگاه دوری . آن قدر دور...
    ازنزدیک من که می آیی ،می لرزم ،طوری می لرزم که باران غافل گیرم کرده باشد .
    توآن مبهم رامی شناسی وتاعمق ،ومن می بویمش چونان که غرق می شوم وهوش هایم همه یک جامی پرند.
    پرنده ها هوش هایم راباخود حمل می کنند ومن می لرزم .
    امروزقابی درست شده است تامن گرم شوم این طرح هاکه می بینی برای نلرزیدن است.
    وقتی کلمات رافرامی خوانی وخودت راسوار آنها می کنی
    آن هوش هاکه می پرند
    بال می زنند وپیش می روند
    تو می لرزی
    این قاب امروز دست شده تاتوگرم شوی واحساس کنی آن که راازنزدیک من می آید .
    وآن گاه تونزدیکی . وقتی مهمان گرم این قاب شده باشی
    مهمان گرم ! ازنزدیک من می آیی ومی بینمت
    می بینمت

    وحیدتمنا

  4. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  5. #51
    كاربر فعال شعر و ترانه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    كاربر فعال شعر و ترانه
    شماره عضویت
    1586
    تاریخ عضویت
    Jun 2007
    سن
    34
    نوشته ها
    1,599
    میانگین پست در روز
    0.26
    تشکر از پست
    4,402
    1,473 بار تشکر شده در 815 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

    پيله و پرواز

    A small crack appeared On a cocoon.
    روزي سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد.------------ --------- -

    A man sat for hours and watched
    Carefully the struggle of the butterfly
    To get out of that small crack of cacoon.
    شخصي نشست و ساعت ها تقلاي پروانه براي بيرون آمدناز سوراخ كوچك پيله را تماشا كرد.
    ------------ --------- -

    Then the butterfly stopped striving
    .
    It seemed that shewas exhausted and couidnot go on trying.

    آن گاه تقلاي پروانه متوقف شد و به نظر مي رسيدكه خسته شده،و ديگر نمي تواند بهتلاشش ادامه دهد.------------ --------- -

    The man decided to helpthe poor creature
    .
    He widened the crack by scissors.
    The butterfly cameout of cocoon easily, but her body wasTiny and her wings werewrinkled.
    آن شخص مصمم شد به پروانه كمك كندو با برش قيچي سوراخ پيله را گشاد كرد.پروانه به راحتي از پيله خارج شد،اما جثه اش ضعيف و بال هايش چروكيده بودند. ------------ --------- -

    The man continued watching the butterfly.
    He expected tosee her wings become her body.
    But it did nothappen!

    آن شخص به تماشاي پروانه ادامه داد .او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحكم شودو از جثه ي او محافظت كند.اما چنين نشد! ------------ --------- -

    As amatter of fact, the butterfly to crawl onThe ground for the rest of herlife,
    For she could never fly.
    در واقع پروانه ناچار شد همه ي عمر را روي زمين بخزدو هر گز نتوانست با بال هايش پرواز كند. ------------ --------- -

    The kind man did not realize that God had arranged thelimitation of cocoon.
    And also the struggle for butterfly to get out ofit,
    so that a certain fluid could be discharged from herbody to enableher to fly afterward.
    آن شخص مهربان نفهميد كهمحدوديت پيله و تقلا براي خارج شدن از سوراخ ريزآن را خدا براي پروانه قرار داده بود،تا به آن وسيله مايعي از بدنش ترشح شودو پس از خروج از پيله به او امكان پرواز دهد.------------ --------- -

    Sometimes struggling isthe only thing we need to do
    .
    گاهي اوقات در زندگي فقط به تقلا نياز داريم. ------------ --------- -

    IfGod had provided us with n easy life to live without any difficulties,
    Thenwe become strong, and could not fly.

    اگر خداوند مقرر مي كردبدون هيچ مشكلي زندگي كنيم،فلج مي شديم ،به اندازه ي كافي قوي نمي شديم و هرگز نمي توانستيم پرواز كنيم.

    ------------ --------- -


    I asked for strength, andHe provided me
    with enough difficultiesTo become strong.
    I asked forknowledge and He provided meمن نيرو خواستم و خداوند مشكلاتي سر راهم قرار داد، تا قوي شوم.من دانش خواستم و خداوند مسايلي براي حل كردن به من داد.------------ --------- -

    Iasked for prosperity and promotion
    ,
    and He provided me with abilitytothink and hands to work.
    I asked for bravery, nd He providedMe withabstacles to overcome.
    من سعادت و ترقي خواستم و خداوند به منقدرت تفكر و زور بازو داد تا كار كنم.من شهامت خواستم و خداوند موانعي سر راهم قرار داد،تا آنها را از ميان بردارم. ------------ --------- -

    I asked for motivation, and He showed me eople who needed help.
    Iasked for love and He provided me with opportunityTo give love toothers.

    من انگيزه خواستم و خداوند كساني را به من نشان داد كه نيازمند كمك بودند.من محبت خواستم و خداوند به من فرصت داد تا به ديگران محبت كنم.------------ --------- -

    I did not get what I wanted
    …..
    ButI was provided withwhat I needed.

    «من به آنچه خواستم نرسيدم...اما آنچه به آن نياز داشتم ،به من داده شد. » ------------ --------- -

    Donot worry, fightWith difficulties and be sureThat you canprevail over them.
    نترس با مشكلات مبارزه كنو بدان كه مي تواني بر آنها غلبه كني.

  6. کاربران زیر از kaka به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  7. #52
    كاربر فعال شعر و ترانه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    كاربر فعال شعر و ترانه
    شماره عضویت
    1586
    تاریخ عضویت
    Jun 2007
    سن
    34
    نوشته ها
    1,599
    میانگین پست در روز
    0.26
    تشکر از پست
    4,402
    1,473 بار تشکر شده در 815 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض مرگ حقیقت


    0 Not allowed! Not allowed!
    از همان روزي كه دست حضرت
    «قابيل»
    گشت آلوده به خون حضرت
    «هابيل»
    از همان روزي كه فرزندان
    «آدم»
    - صدر پيغام آوران حضرت باري تعالي -
    زهر تلخ دشمني در خونشان جوشيد

    آدميت مُرد
    گرچه آدم زنده بود

    از همان روزي كه
    «يوسف»
    را برادرها به چاه انداختند
    از همان روزي كه با شلاق و خون ديوار چين را ساختند
    آدميت مرده بود
    بعد دنيا هي پر از آدم شد و اين آسياب
    گشت و گشت
    قرن‌ها از مرگ آدم هم گذشت
    اي دريغ، آدميت بر نگشت

    قرن ما
    روزگار مرگ انسانيت است
    سينه‌ي دنيا ز خوبي‌ها تهي است
    صحبت از آزادگي، پاكي، مروت ابلهي است
    صحبت از موسا و عيسا و محمد نابجاست
    قرن موسي چمبه‌ها است

    من كه از پژمردن يك شاخه گل
    از نگاه ساكت يك كودك بيمار
    از فغان يك قناري در قفس
    از غم يك مرد، در زنجير
    حتي قاتلي بر دار!
    اشك در چشمان و بغضم در گلوست
    وندرين ايام، زهرم در پياله زهر مارم در سبوست...!

    مرگ او را از كجا باور كنم؟
    صحبت از پژمردن يك برگ نيست

    واي! جنگل را بيابان مي كنند
    دست خون آلود را در پيش چشم خلق پنهان مي كنند
    هيچ حيواني به حيواني نمي‌دارد روا
    آنچه اين نامردمان با جان انسان مي كنند


    صحبت از پژمردن يك برگ نيست
    فرض كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
    فرض كن يك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
    فرض كن جنگل بيابان بود از روز نخست
    در كويري سوت و كور
    در ميان مردمي با اين مصيبت‌ها صبور


    صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
    گفتگو از مرگ انسانيت است

  8. کاربران زیر از kaka به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  9. #53
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سنگی در برکه

    هرچیزی یک راه است. همه ی هست ها راه می روند. درخت یک راه است. ازدانه شروع شده است وتاهمیشه ادامه دارد . درخت هم مبدأاست هم مقصد. درخت درخودش راه می رود راه می رود که درخت بماند. راه خود درخت است. سنگ ، راه است. رود راه است. همه راه می روند و هیچ وقت نمی رسند . آخر راه هم راه می رود . چون همه ی هست ها راهند ،هستی یک راه بی انتهسات.
    هستی یگانه است ،یک هستی هست. هست حقیقی ،تنهاخداونداست. روح ناآرام ،نمی تواند یگانگی هستی رانشان دهد ووقتی روان آدمی آرام شود ،جهان او یگانه می شود . درست مثل یک کاسه ی آب ،اگر آب ناآرام باشد ،سیبی راکه بالای آن گرفته ایم تکه تکه نشان می هد و وقتی آب آرام شد ،تمامی سیب رانشان می دهد . تمام مقصد ،رسیدن به آرامش روان است.
    دل آدمی مانند رودخانه ی آرامی به پهنای آسمان ها هستی را نشان می دهد . ذهن آرام ، دردستان خداوند رام است و باجریان رودهستی هماهنگ است و هر چیزی که آرامش روان را ازمابگیرد ،شیطانی است. شیطان ،استاد ناآرام کردن است. گناه ،سنگی است که شیطان به برکه ی آرام روان می اندازد وآن را ناآرام می کند.

    دوست

  10. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  11. #54
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خیلی ساکت و بی صدا روی چارپایه ی چوبی اش نشسته است و دارد با رنگهایش ور می رود،یکبار قرمز و سبز را با هم می آمیزد و رنگی جدید می سازد و باری آبی را نیز به میان انها می برد و رنگی دیگر می آفریند،قلم موهایش را می نگرد و بهترینشان را بر می دارد ،قلم مویی کز موی خیال شاعران ساخته اند. نگاهی عمیق به صفحه ی سفید و پارچه ای بوم می اندازد،نه! خیال شاعران هم نقش است و همان خطوط سیاه نازکی است که نقاش بر بوم کشیده تا راهنمایی باشد برای راهپیمایی قلم در سیطره سفید بوم.

    حال دیگز وقت عمل است و عمل در قلم است. قلم مو گاه تند و گاه کند بر سطح سفید بوم ضربه می زند و هر بار یادگاری از خود بر روی آن باقی می گذارد ،نمی دانم نقاش می کشد یا قلم مو ،یا شاید هم این بوم است که جواب عشق رنگین نقاش را با رنگ می دهد ،اول جز چند خط رنگی چیزی دستگیرت نمی شود اما نا گاه از میان بوم درختی سر بر می آورد و به دنبال آن گروهی از درختان در مقابل چشمت صف آرایی می کنند،آنقدر سریع اتفاق می افتد که حتی فرصت نداری بعدی را حدس بزنی،شاید نقاش هم نمی داند ،شاید فرصت اندیشیدن ندارد،آخر اشتیاق بوم و سعی قلم نقاش را به وجد آورده و فرصت را از او گرفته و شاید هر نقش کاری است بدیهی از او و قلم مو و بوم .

    یواش یواش آسمان را هم می بینی، تکه های ابر به خوبی از آسمان متمایزند،کمی بعد می بینی که پایین بوم هم آسمانی دارد ولی اگر خوب توجه کنی در می یابی که این آب است که آبی از آسمان گرفته و بوته های نازک و نامنظم برنج بین آن روییده اند و اگر آن زنان دامن جمع کرده را ببینی حتما خواهی فهمید اینجا کجاست
    . شالیزار است و موسم نشا. آنقدر خوب در آمده که هر لحظه منتظری یکی ار آن زنها کمرش را صاف کند،نگاهی به تو بیاندازد و بعد با گوشه ی رو سری عرق اش را پاک کند و باز دوباره دولا شود و نشا بکارد، اما زهی خیال باطل که اینها همه رنگند و نقش،اما چه زیبا با پیکر بوم اخت گرفته اند. انگار از همان اول روی بوم بوده اند و اصلا همین طوری از کارخانه در آمده اند.

    نقاش خوب بوم را نگاه می کند، چین بر پیشانی بلند افکارش می افکندو غرق در بوم می شود. تبسمی بر چهره اش می نشیند . انگار همان شده بود که می خواست. صدایی از درون رنگها و قلمها و بوم می آید و می خواند و نقاش گوش می سپارد"
    نقاش عزیز
    در دور نمای افقی رویایی
    با توری ابرهای مهتاب اندود
    بر قله ی قاف عزلت و استغنا
    می بینمت از دور و صلا می دهمت...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  12. کاربران زیر از hichnafar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  13. #55
    hichnafar آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    311
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    1,810
    میانگین پست در روز
    0.09
    تشکر از پست
    1,391
    2,667 بار تشکر شده در 1,085 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 9/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک غزال شروع به دويدن ميکند
    و مي داند سرعتش بايد از يک شير بيشتر باشد تا کشته نشود
    هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک شير شروع به دويدن مي کند
    و مي داند که بايد سريع تر از آن غزال بدود تا از گرسنگي نميرد
    مهم نيست غزال هستي يا شير
    با طلوع خورشيد دويدن را آغاز کن

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  14. 2 کاربر برای این پست از hichnafar تشکر کرده اند:


صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست متن آهنگ
    توسط Hes_r در انجمن بخش عمومی شعر و ترانه
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: Friday 6 February 2009, 10:03 AM
  2. یافتن متن آهنگ ها با این نرم افزار!
    توسط .t.A.T.u در انجمن نرم افزارهای آهنگسازی و ابزار جانبی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: Friday 5 October 2007, 02:08 PM
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Monday 17 September 2007, 10:33 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •