0


|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
Thumbs Up/Down |
Received: 2/0 Given: 0/0 |
تصنیف تار
به محمد رضا لطفی
به انگشتان خود می گفت :
کمی آرامتر ... آیینه در خواب است
می دانید :
دل آیینه با یک آه می گیرد
ولی انگشت هایش مست و بی پروا
میان زلف های تار می رقصید
و در پستوی ذهن شهرهای منجمد دیوارها می ریخت
خیابان های خلوت تا افق پر می شد از کودک
زنی از دورِ دوران های بی خورشید بر می خاست
که تصنیفی میان طره هایش منتشر می شد
گلی در آب می رویید
و ابری سبز بر خورشید می تابید
دل آیینه وا می شد ...
به انگشتان خود می گفت :
کمی آرامتر
آیینه در خواب است...
سعید سلطانی
اگر دوست داری حقیقتی را خراب کنی , خوب به آن حمله نکن ! بد از آن دفاع کن ...
Thumbs Up/Down |
Received: 100/4 Given: 7/0 |
زیباست و مناسب لطفی ِ شاید روزگارانی دور...
هر آنچه از رفتار ناثواب در کردار و گفتار انسان ها می بینیم ؛ بازتاب خردی ها و نارسایی های اندرون آنهاست.
-------------------------------------------
درمان قطعی و موضعی تعریق بیش از حد کف دست برای دوستان نوازنده!
Thumbs Up/Down |
Received: 2/0 Given: 0/0 |
درسته ...
عموی بنده (جناب سعید سلطانی) در سال 79 و در کتاب رجز خوانی مستانه ی قابیل این شعر رو درج کردن و سرایش اون هم برمی گرده به سالها قبل تر ...
اگر دوست داری حقیقتی را خراب کنی , خوب به آن حمله نکن ! بد از آن دفاع کن ...
Thumbs Up/Down |
Received: 1/0 Given: 0/0 |
سلام؛ مرسي خيلي با احساس و قشنگ بود.
به عموتون خيلي سلام برسونيد.![]()
...
نمي دونم اين شعر هوشنگ ابتهاج رو هم شنيدين يا نه؟؟؟؟؟؟؟
در برنامهء بزرگداشت هوشنگ ابتهاج (سایه) است که در سال ۱۹۹۷ در کلن آلمان برگزار شد و در آن ابتهاج غزلی را که برای دوست و همکارش لطفی سروده و خواند.
اينجا مي نويسمش، اميدوارم كه خوشتون بيان...
پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان در فکنم
نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم
بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم
هوشنگ ابتهاج (سایه)
دلم مي خواست دنيا خانه مهر و محبت بود...
دلم مي خواست...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندي ها (Bookmarks)