لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: تصنیف تار : شعری برای محمد رضا لطفی

  1. #1
    Lonely3tar آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    21490
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    نوشته ها
    94
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    236
    301 بار تشکر شده در 84 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض تصنیف تار : شعری برای محمد رضا لطفی


    0 Not allowed! Not allowed!
    تصنیف تار
    به محمد رضا لطفی

    به انگشتان خود می گفت :
    کمی آرامتر ... آیینه در خواب است
    می دانید :
    „دل آیینه با یک آه می گیرد”
    ولی انگشت هایش مست و بی پروا
    میان زلف های تار می رقصید
    و در پستوی ذهن شهرهای منجمد دیوارها می ریخت
    خیابان های خلوت تا افق پر می شد از کودک
    زنی از دورِ دوران های بی خورشید بر می خاست
    که تصنیفی میان طره هایش منتشر می شد
    گلی در آب می رویید
    و ابری سبز بر خورشید می تابید
    دل آیینه وا می شد ...
    به انگشتان خود می گفت :
    کمی آرامتر
    آیینه در خواب است...
    سعید سلطانی
    اگر دوست داری حقیقتی را خراب کنی , خوب به آن حمله نکن ! بد از آن دفاع کن ...

  2. 2 کاربر برای این پست از Lonely3tar تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    AliB آواتار ها
    مسئول بازنشسته

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته
    شماره عضویت
    4267
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    سن
    42
    نوشته ها
    1,557
    میانگین پست در روز
    0.08
    تشکر از پست
    2,298
    4,066 بار تشکر شده در 1,278 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 100/4
    Given: 7/0
    میزان امتیاز
    56

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    زیباست و مناسب لطفی ِ شاید روزگارانی دور...
    هر آنچه از رفتار ناثواب در کردار و گفتار انسان ها می بینیم ؛ بازتاب خردی ها و نارسایی های اندرون آنهاست.
    -------------------------------------------
    درمان قطعی و موضعی تعریق بیش از حد کف دست برای دوستان نوازنده!

  5. 4 کاربر برای این پست از AliB تشکر کرده اند:


  6. #3
    Lonely3tar آواتار ها
    کاربر انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر انجمن
    شماره عضویت
    21490
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    نوشته ها
    94
    میانگین پست در روز
    0.02
    تشکر از پست
    236
    301 بار تشکر شده در 84 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    درسته ...
    عموی بنده (جناب سعید سلطانی) در سال 79 و در کتاب „رجز خوانی مستانه ی قابیل” این شعر رو درج کردن و سرایش اون هم برمی گرده به سالها قبل تر ...
    اگر دوست داری حقیقتی را خراب کنی , خوب به آن حمله نکن ! بد از آن دفاع کن ...

  7. کاربران زیر از Lonely3tar به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  8. #4
    mahour.M آواتار ها
    کاربر نمونه

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر نمونه
    شماره عضویت
    21881
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    نوشته ها
    641
    میانگین پست در روز
    0.12
    تشکر از پست
    2,188
    1,482 بار تشکر شده در 597 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام؛ مرسي خيلي با احساس و قشنگ بود.
    به عموتون خيلي سلام برسونيد.
    ...

    نمي دونم اين شعر هوشنگ ابتهاج رو هم شنيدين يا نه؟؟؟؟؟؟؟
    در برنامهء بزرگداشت هوشنگ ابتهاج (سایه) است که در سال ۱۹۹۷ در کلن آلمان برگزار شد و در آن ابتهاج غزلی را که برای دوست و همکارش لطفی سروده و خواند.
    اينجا مي نويسمش، اميدوارم كه خوشتون بيان...

    پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
    که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
    ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
    تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
    صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
    عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
    چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
    من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
    همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
    آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
    شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
    کی بود باز که شوری به جهان در فکنم
    نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
    من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم
    بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
    باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم

    هوشنگ ابتهاج (سایه)

    دلم مي خواست دنيا خانه مهر و محبت بود...
    دلم مي خواست...


  9. 2 کاربر برای این پست از mahour.M تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 5
    آخرين نوشته: Monday 14 May 2018, 10:57 PM
  2. زندگي نامه استاد مهندس همايون خرم
    توسط akanani در انجمن ویولن ایرانی
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: Wednesday 11 January 2012, 05:10 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •