0
سلام به همه ی دوستان گلم
امیدوارم حالتون خوب باشه و در سلامت کامل به سر ببرید
البته شاید این مطالبم یکمی دیر شده باشه اما شما خودتون به بزرگواری خودتون ببخشید و بزارید روی مشغله
اصلا الان حدود یه هفته ای میشه که به سایت سر نزده بودم امروزا یکمی دیر دیر میام
شاید تا به حال به افرادی برخورد کرده باشید که قسمتی از وجودشون ناقص باشه اما دلی کاملا دریایی و روشنی دارند به وسعت تمام آسمون ها
شاید تا به حال براتون پیش اومده باشه که کسی ازتون درخواست کنه که از خیابون ردش کنید
یا شاید هم تا به حال دوستی داشتید که وقتی بهتون نگاه میکرده شاید با چشم وجود نمیدیدتون اما با چشم دلش شما رو درک میکرده؟
بله دوستان 23 مهر روز جهانی عسای سفیده که شاید خیلی از دوستان با این قشر از جامعه ما برخورد داشند تا حالا افرادی که واقعا با چشم دل دنیا رو میبنند و واقعا هم که چه زیبا میبینند
به مناسبت همین روز میخوام یکی از استادان موسیقی نابینا رو بهتون معرفی کنمو زندگی رو از نگاه این استاد ببینیم
گفت وگويي با استاد صحاف، آهنگساز و موسيقيدان نابيناي مشهدي
آواها و نواها از همان ابتداي خلقت در نهاد طبيعت نهفته بوده و اكنون به شكل يك نياز و در قالب يك زبان بين المللي به نام موسيقي جايگاه ويژهاي را در جهان به خود اختصاص داده است.
تاثير شگرف اين پديده ي هنري بر روحيهي انسان براي همه امري بديهي و روشن است، يك قطعه موسيقي اصيل و ارزنده گاهي ميتواند انسان را به تفكر و انديشه وا دارد و مانند نردباني مقدمات عروج و تعالي روح انسان را فراهم نمايد.
استاد صحاف کسی است که همگان او را به عنوان استاد مسلم موسيقي ميشناسند، وي كه ساليان متمادي در نقش كارشناس مسئول موسيقي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي خراسان، مدرس، محقق موسيقي و عضو هيئت مديره انجمن موسيقي مشهد مشغول فعاليت بوده است، در سال 81 عنوان بهترين آهنگساز اركسترال را از آن خود كرده است.
اين هنرمند روشندل خراساني در كنار خلق قطعات ارزندهي موسيقي، آثاري هم در اين زمينه به رشتهي تحرير در آورده، از جمله تاليفات وي كتابي است تحت عنوان« ديدخواني و ديدسرايي» ويژه آموزش سلفژ كه هم اكنون در اختيار هنرجويان اين رشته قرار دارد.
استاد يعقوب صحاف، نوازندهي برجسته پيانو كه اكنون دوران بازنشستگي خود را طي ميكند همچنان مشغول تدريس موسيقي علمي به شاگردانش ميباشد، او معتقد است موسيقي به معناي عام آن همواره در سراسر زندگي انسان جاري بوده و جزئي از وجود آدمي است.
استاد صحاف دربارهي نقش موسيقي در زندگي انسانها ميگويد: انسان از همان بدو تولد كه پا به اين كره خاكي ميگذارد با انواع موسيقيهاي طبيعي احاطه ميشود، نغمهي پرندگان خوش الحان، غرش جانوران درنده و چك چك باران هر يك در جاي خود تاثير موسيقيايي بر روح و جان انسان ميگذارند.
او ميگويد: اگر كمي دقت كنيد ميبينيد كه نغمهي لالايي مادر براي كودك هم نوعي موسيقي است با وجود اين ميبينيد زندگي انسان هيچگاه منهاي موسيقي نبوده و نخواهد بود.
استاد صحاف در مورد گذشتهاش ميگويد: دو سال بيشتر نداشتم كه بر اثر حادثه اي هر دوچشمم را از دست دادم، در سه سالگي پدرم به رحمت خدا رفت، اواخر سال 36 بود كه براي ياد گرفتن موسيقي، تحصيل و آموزش خطبريل به مدرسه شبانهروزي رودكي در تهران رفتم. آن موقع كامپيوتر، ضبطصوت، واكمن و نرمافزارهاي مخصوصي كه الان در دسترس نابينايان هست در كار نبود، منابع كم و محدود بودند و ما به هزار مكافات درس ميخوانديم، توي مدرسه معلمها كتاب را به ما ديكته ميكردند، فرصتي براي درس دادن آنها نميماند و ما مجبور بوديم خودمان درسها را بخوانيم، به هر حال من طي چهار سالي كه آنجا بودم زير نظر اساتيد گرانقدري مثل حسينعلي وزيري تبار، استاد منوچهر رشيدي و استاد جواد معروفي در دو رشته موسيقي ايراني و موسيقي كلاسيك جهاني تحصيل كردم.
او تعريف ميكند: بعد از تمام كردن آن دوره به مشهد برگشتم، در آن دوره من اولين كسي بودم كه خط بريل را در مشهد ياد گرفته بودم، يادم هست وقتي من بريل ميخواندم همه با تعجب در مورد آن از من سئوال ميكردند. بعد از مدتي در رشتهي روانشناسي دانشگاه فردوسي مشغول تحصيل شدم، من در بين نابينايان خراساني جزء اولين كساني بودم كه وارد دانشگاه ميشدم و اين موضوع براي خيليها جالب بود.
استاد صحاف ميگويد: من علاقهي زيادي به موسيقي داشتم، اما امكانات زيادي در دسترسم نبود و تهيه منابع و كتب هم بسيار مشكل بود، آن موقع درسطح كشور كتاب معمولي هم براي مطالعه نابينايان پيدا نميشد چه برسد به كتابهاي تخصصي در زمينه موسيقي، براي همين اين كتاب ها را با زحمت زياد و از طريق مكاتبه با نهادهاي علمي، فرهنگي خارج از كشور تهيه ميكردم، با تهيه و مطالعه اين كتابها و جزوههاي متعدد موسيقي با متدهاي مختلف آموزش نوازندگي پيانو، ارگ، سلفژ، هارموني، كنترپوان، آهنگسازي، فرم، سازشناسي، اركستراسيون و تاريخ موسيقي ... آشنا شدم.
استاد صحاف در مورد تشكيل زندگي و انتخاب همسفرش در اين راه ميگويد: همزمان با اينكه دانشجو بودم و درس مي خواندم، در يك آموزشگاه موسيقي هم درس ميدادم، همسرم آنجا دفتردار و مسئول ثبت نام بود، پس از ده سال آشنايي با ايشان در سال 61 با هم ازدواج كردم و يك دختر و پسر هم ميوههاي زندگي ما هستند كه هر دو در زمينه موسيقي مشغول كار هستند.
به گفتهي وي بسياري از هنرمندان و كساني كه امروز در مؤسسات و آموزشگاههاي خصوصي مشغول كار و تدريس موسيقي هستند، مستقيم يا با واسطه شاگردان او بودهاند، وي در ادامه ميگويد: زماني كه در فرهنگ و ارشاد كار ميكردم شرايطي فراهم شد كه فضاي موسيقي خراسان را تغيير بدهم و نوعي نگرش علمي نسبت به اين موضوع به وجود بياورم. بعد از اين همه سال كار و تلاش وبيوقفه وقتي به كارنامه خودم نگاه ميكنم، ميبينم به عنوان كارشناس موسيقي دشواريهاي زيادي داشتم، اما تمام هدفم اين بوده كه موسيقي را به صورت هنري هدفمند، اصولي و آكادميك در سطح استان به علاقهمندان معرفيكنم و با تمام مشكلاتي كه سرراهم بود موفق شدم، نگاهي علمي و جديد در ارتباط با موسيقي در ميان مردم و هنرمندان ايجاد كنم و خوشحالم كه در پيريزي يك فرهنگ ارزشمند يعني موسيقي علمي، حداقل در استان خراسان و مشهد قدمي برداشتهام.
او دربارهي يكي از آثار برجستهاش به نام تصنيف« باران» توضيحميدهد: اين قطعه در قالب اركسترال و با تلفيقي از سازهاي مختلف اجرا وضبط شده، شعر اين اثر از اشعار محلي خراسان گرفته شده و از دعاي باران مردم اين خطه حكايت ميكند، اين اثر از سه قسمت مجزا يعني التجا، دعاي باران و استجابت دعا تشكيل شده كه با وجود تفكيك، قابليت تركيب و پخش به شكل پيوسته را هم دارد، اين اثر با همراهي 12 نوازنده و بيش از 50 نفر در گروه كر اجرا وضبط شد و در دهمين جشنوارهي توليدات مراكز استانها علاوه بر عنوان بهترين آهنگساز، عناوين بهترين خواننده اركستر و صدابردار را هم نصيب خود كرد.
اين هنرمند روشندل در پايان صحبتهايش ميگويد: وقتي خدا دري را به روي انسان ميبندد، در ديگري را بروي او خواهد گشود، من هم از اين قاعده مستثني نبودهام و به محض اينكه بيناييام را از دست دادم حس شنواييام قويتر شد و صداها براي من معناي تازهاي پيدا كرد، ميدانيد كه نابينايان خيلي به حس شنواييشان متكي هستند و از طريق حس شنوايي محيط اطراف خود را تعبير و تعريف ميكنند، به هر حال طبيعي است كه اگر انساني عضوي از اعضاي خود را از دست بدهد دشوارهايي خواهد داشت شد، اما بايد با توكل به خدا و اتكا به اراده خودش روي پاهايش بايستد و تا جايي كه ميتواند از كسي مساعدت نگيرد، ممكن است هميشه شرايط بر وفق مراد نباشد و انسان نتواند هنر وتوانايي خود را به سرعت و سهولت به ديگران عرضه كند، اما با صبر وشكيبايي موقعيتهايي هم بدست خواهد آمد تا انسان لذت پيروزي و مؤفقيت را با تمام وجود حس كند.
علاقه مندي ها (Bookmarks)