0
این متن را را شب گذشته در تایپک مشاعره به بهانه پاسخ به نظری در باره حافظ نوشتم و امروز فکر کردم که بد نیست آن را در یک تایپک جداگانه بنویسم به دو دلیل :
یکی اینکه در ادامه این موضوع ممکن است باز هم مطالب دیگری بنویسم.
و دیگر اینکه مایلم دوستان دیگر هم که به تایپک مشاعره نمی آیند بتوانند آن را بخوانند و نظراتشان را در این باره بنویسند
.
************************************************** *************************************
اشعار حافظانه حافظ این ویژگی را دارند که هر کس متناسب با نگاه و شیوه اندیشه اش معنی و بر داشت خود را در آنها می یابد ! یعنی " اندیشه ی حافظ برای هر یک از خوانندگان او درست همان چیزی ست یا درستتر این است که بگوییم درست همان چیزی می شود که او از پبش آمادگی دریافت آن را دارد.
این چند لایه و چند رویه و چند معنی بودندر شعرهایی از حافظ که حافظانه اند را مثلا در:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
می توان یافت.
مومن با خواندن آن می گوید منظور از نگار من پیامبر اسلام است آن دیگری می گوید نخیر منظور شاه شجاع است و سومی هم بر آن است که منظور نگار و معشوق جافظ است! و البته همه هم در معنی خود از این شعر به یک اندازه جق دارند!
یا مثلا:
زاهد پشیمان را ذوق باده حواهد کشت
عاقلا! مکن کاری کآورد پشیمانی
را روشنفکر بعنوان یک حقیقت روانشناسانه برآمده از تجربه می پذیرد و و البته مومن بی ذوق ما هم نیز حق دارد اینطور معنی کند که انگار حافظ می خواهد بگوید:
فاسق پشیمان را ذوق روزه خواهد کشت
یا مثلا:
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
را مومن ترشح آب و آنکه با مجلس ِ شراب آشنایی دارد می گوید تا ترشح می را بر لب زیبا رویی نبینی نمی توانی چنین بسرایی!
مومن می گوید حاقظ ؟ شرابخوار؟نخیر منظور او شراب عرفانی ست باور نمی کنید بفرمایید:
می کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور! که بی مطرب و می مدهوشیم
آن دیگری می گوید:
باده ی ِ گلرنگ ِ تلخِ تیز خوشخوار ِ سبک
نقلش از لعل نگار و نُقلش از یاقوت خام
آشکارا توصیف شراب شیراز است
و امّا پاسخ به پرسشی از نوع اینکه آیا حافظ جبر گراست یا نه؟ این است که هم هست و هم نیست و یا به این پرسش که آیا حافظ به معاد اعتقاد دارد یا نه؟ می شود پاسخ داد که هم باور دارد و هم نه!
برای پاسخ پرسش اول نگاه کنید به:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی
یا به:
پیر ما گفت خطا بر قلم صتع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
و با:
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان ِ حلال ِ شیخ ز آب ِ حرام ما
و برای پاسخ پرسش بعدی نگاه کنید به:
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
درپس پرده طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو کی گویم
و یا:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
حافظ در واقع هم ابتدای باور است و هم انتهای آن!
نقظه اوج باورش آغاز بی باوری ست و پایانش آغاز باور او!
او بیگانه ایست که آشنای همگان است! همنشین همه و در عین حال دور از همه!
از معتقد ِ شراب خوار گرقته تا غیر معتقد شراب نخوار و از مرتجع متعصّب تا روشنفکر واقع گرا هر کس تصور یا تصویری از حافظ خاص خود دارد.
امّا حافظ فرا تر از همه اندیشه ها با همه با نظر گذ شت و تسامح و دلسوزانه بر خورد می کند که او رندی ست فرا جهان نگر که در هیچ نگرش و کادر فلسفی خاصی قرار نمی گیرد.
علاقه مندي ها (Bookmarks)