لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 16 از 1875

موضوع: یانی،به روایت لاکشمی!

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    قسمت پنجم
    یانی به نظر من یه سوپر اسطوره ی مقاومته به عقیده ی من یانی تو تحمل و مقاومت روی اوشین و پدر ژپتو رو هم کم کرده اون درست همانطور که تهیه ی و تدوین آلبوم ها و کنسرت هاشو تنهایی به عهده می گیره بار سنگین تنهاییش رو هم یه تنه به دوش کشید و فکر می کنم چون از دلسوزی کردن متنفره بعد ا بلایی که بر سرش اومد خودشو گم و گور کرد! در کالاماتا هم وضع یانی فرق چندانی نداشت! ولی خانواده اش سعی می کردند محیط آرامی برایش بسازند و او را به حال خود بگذارند تا شاید بتوانند کمی به یانی قوت قلب دهند ! به دستور مامان یانی پیانو از خونه بیرون برده شد چون یانی می خواست از همه چی دور باشد! یانی می گوید:
    " من براي دو سال مصاحبه نكردم ، سعي كردم از همه چیز فاصله بگیرم ، صورت خاكي ام را بر زمين انداختم ، كار را كنار گذاشتم . خوشبختانه با وجود افسردگی مشائرم را از دست نداده بودم ! اما خودم می دانستم عوض شده ام دیگران مدام راجع به من پچ پچ می کردند . بستگانم نگرانم بودند نزدیکانم می ترسیدند با من حرف بزنند ! وضعیت خنده داری داشتم ! من مسافرت كردم مي خواستم با نظر ساير مردم درباره زندگي آشنا شوم. مي خواستم از شر رؤياي آمريكايي خلاص شوم ! اون حدود 2 سال با خودش خلوت کرد و ازاون جا که روانشناسه به نوعی خودشو درمان کرد پس از گذشت 2 سال در سال 2000 یانی بالاخره توانست با خودش کنار بیاید و به زندگی سابقش برگردد (قربون اون قلب شکستت برم). همان زمان یانی در یک مصاحبه گفته بود که در این چند سال من خیلی فرق کردم و دیگه اون یانی که می شناختید نیستم !
    اتفاقاً یه بار داشتم با چند تا بزرگتر راجع به یانی حرف می زدم یکیشون حرف قشنگی زدن! ایشون گفتن که فرقی که یانی با قبل تر ها کرده اینه که اون موقع عاشق یک نفر بود ولی الآن عاشق همه ی دنیاست! به نظرم واقعاً درسته! اتفاقات بد و مشکلات باید آدم رو متعالی کنه نه متلاشی! خداروشکر که یانی هم متعالی شد و از این اتفاق بد یه پل ساخت و یک درجه به کمال نزدیک تر شد! حالا اون دنیا رو بهتر و بیشتر از قبل می شناسه و مردم رو از هر قوم و قبیله ای که باشن ستایش می کنه! و زندگی رو فیلسوفانه تر از قبل توصیف می کنه!!!
    بر خلاف تصور خیلی از رقبا و بدخواه ها که اون موقع ها می گفتن یانی افسردگی گرفته و دیگه از کار کناره گیری کرده یانی پرقدرت تر از قبل برگشت. خیلی شکسته تر شده بود ولی هنوز اون لبخند معروفش همراهش بود! او آلبومی ساخت به نام اگر میتوانستم به تو بگویم! این آلبوم تبدیل به یکی از شاهکارهای دیگر او شد! یک کار متفاوت با احساس متفاوت! کاملاً مشخص است که این آلبوم ساخته ی آهنگسازی دلشکسته و افسرده است که تمام حرف های نگفته به معشوق در آن موج می زند! همه از این آلبوم استقبال و تمجید کردند ولی آخر هم کسی نفهمید آن حرفی که یانی نتوانسته بگوید چیست؟!
    یانی موسیقی را با جدیت ادامه داد از آن به بعد خیلی کم مصاحبه کرد و به جز سوالات مربوط به موسیقی به سوالاتی که در مورد زندگی خصوصی اش بود خیلی کوتاه و معمولا فقط در حد یک کلمه جواب داد!



    یانی علاقه ی وافری به پدر و مادرش داشت و مرگ آن ها تا مدت ها او را در غم فرو برد درست در شرایطی که هنوز داغ شکست عاطفی برای یانی تازه بود پدرش فوت کرد و کمی بعد از او مادرش هم دنیا را ترک کرد و یانی را تنها گذاشت. (تا حالا آدم به این بدشانسی دیدین ؟) یانی بعد از همون سال هایی که از آمریکا فرار کرد و به خونه برگشت با مادرش تو مصاحبه ی یکی از شبکه های تلویزیونی یونان شرکت کرد این مصاحبه در خونه ی خود یانی در فلوریدا انجام شد سالش رو دقیق نمی دونم حدوداً 2000 یا 2001 ! اون موقع مامان یانی به آمریکا اومده بود تا مواظبش باشه و پسرش احساس تنهایی نکنه یه خورده اش رو واسطون می نویسم :
    قبل از مصاحبه _ مجری : ما به خونه ی آهنگسازی اومدیم که با بقیه فرق داره در موسیقی اون سراسر روح یونانی دیده می شه ... بله اون یانی موسیقی دان معروفه ... یانی در منزلش به ما خوش آمد گفت سپس قسمت های محرمانه ی خونه اش رو هم به ما نشان داد ما استدیوی یانی رو دیدیم ...
    مجری : چی شد که یه پسر از کالاماتا تونست دنیا رو با موسیقیش فتح کنه ؟
    فلیتسا : واقعا نمی دونم فکر می کنم چون هنوز احساساتیه ...
    وقتی یانی بچه بود همیشه شاد بود . دائم بالا پایین می پرید طوری که من جهنده صداش می کردم (می خندد) . یانی با بچه های دیگم خیلی فرق داشت اون همیشه خودشو تو خونه مسئول می دونست اون هرگز واسه ی ما مشکلی درست نکرد . اون فوق العاده مهربونه . تو خونه همیشه واسطه گر و میانجی می شد من بهش می گفتم : نکنه تو یه وکیلی پسرم ؟ ...
    به خاطر میارم که اون انقدر خوب و مهربون بود که اون موقع ها جرئت نداشتم که جلوی بچه های دیگم از یانی تعریف کنم . پسر دیگه ام یورگو بعضی وقت ها به اشتباه می افتاد و ناراحت می شد و داد و فریاد می کرد و دنبال اون مالونو دخترم هم اعتراض می کرد گاهی هم بین بچه ها دعوا می شد (می خندد)
    یانی : البته من و خواهر و برادرم خیلی به هم وابسته بودیم ولی گاهی حسابی ازشون کتک می خوردم! مخصوصاً از مالونو! چون نحیف بودم گریه کنان برای شکایت پیش بابا می رفتم ولی برخلاف انتظارم بابا هم دعوام می کرد و می گفت خودت حقّت رو مطالبه کن! من و برادرم یورگو خیلی با هم صمیمی و نزدیک بودیم تابستان ها همیشه با دوستانمان به دریا می رفتیم و موج سواری می کردیم . بعد از آن لب ساحل گیتار می زدیم و آواز می خواندیم!
    فلیتسا : یانی همیشه به موسیقی علاقه داشت و وقتی می خواست بخوابه منو مجبور می کرد که براش بخونم و عمدا نمی خوابید تا من بیشتر آواز بخونم .



    یانی : مامان و بابا همیشه از ما می خواستن که قدر زندگیمونو بدونیم . در زادگاه من کالاماتا یه پرورشگاه بود که هیچکس بهش اهمیت نمی داد و بچه هاشو دوست نداشت ولی مامان آخر هر هفته چند تا از اونا رو دعوت می کرد که پیش ما بیان و با ما غذا بخورن و به ما می گفت که اونا هیچ فرقی با دیگران ندارن و حتی گاهی ما رو هم می فرستاد پرورشگاه تا با اونا بازی کنیم و غذا بخوریم برخلاف ما صندلی های اونا دراز و سفت بود و غذاشونم خیلی خیلی بد مزه بود اونوقت بود که ما ارزش خونه ی راحت و غذامونو می فهمیدیم!!!
    فلیتسا : درسته من و پدرش می خواستیم اونا خودساخته و شجاع بار بیان . ما بچه هامونو لوس نمی کردیم!
    یانی : مامان و بابا برای ما خیلی وقت می ذاشتن و مدام به ما چیز یاد می دادن . یکی از نعمت هایی که تو خونه ی ما بود این بود که ما عادت داشتیم قدر طبیعت رو بدونیم و کارامونو بیرون خونه انجام بدیم . زمستونا بابا خسته از بانک برمی گشت ولی با این وجود ما رو مجبور می کرد به جای اینکه تو اتاقای گرم چرت بزنیم بریم بیرون و پیاده روی کنیم گاهی این مسافت به 3 مایل هم می رسید ! بابا حتی تو سرما ی شدید ماه ژانویه هم ما رو به حال خودمون رها نمی کرد و ژاکت ها مونو تنمون می کرد و ما رو می برد بیرون و بهمون می گفت قوی باشیم و اگر ما نق می زدیم اون می گفت اگه نتونین سرما رو تحمل کنین چطور بعدا می خواین در برابرسختی های زندگی مقاومت کنین ؟ !
    مجری : پدرت نقش بزرگی در زندگیت داشت ؟
    یانی : بدون شک ! پدرم یه بار بهم گفت که اگه همه ی دنیا بخواد به چپ بره ولی تو احساس کردی دوست داری به راست بری . به راست برو و از هیچکس پیروی نکن تو هنوز انقدر بزرگ نیستی که بفهمی کدوم راه بهتره پس فقط برو این خیلی آسونه ! من هروقت که کار بدی می کردم یا کسی اذیتم می کرد همیشه فقط با پدرم دردودل می کردم و به دست ها و صدای آرامش بخش اون پناه می بردماون همیشه با آرامش با من حرف می زد ولی درعین حال جدی هم بود اون هرگزما رو تنبیه نمی کرد . مادرمم همینطور اونا به ما یاد دادن که تحت هر شرایطی خودمونو حفظ کنیم .
    مجری : لیندا اونز تنها زن زندگی یانی بود . اون از یانی دفاع کرد و کمکش کرد تا موفق بشه ...
    فلیتسا : بله اون ها دوستانه از هم جدا شدن . اما من مطمئنم که اونا هنوزم همدیگه رو دوست دارن . منم اندازه ی شما می دونم . یانی زیاد در مورد خودش با کسی حرف نمی زنه از بچگیشم همین طور بود فکرمیکنم به حال خودش بزارمش بهتر باشه لیندا انسان بزرگی بود . خیلی زیبا و مهربان من همیشه دلم واسش تنگ می شه ... (تو این فکرم که لیندا عجب مادرشوهری رو از دست داد!!!)



    مراسم تدفین فلیتسا کریسومالیس! گل ها از طرف کلوپ نیکی نانا (کلوپ هواداران یانی در آمریکای جنوبی)!

    ویرایش توسط lakshemi : Sunday 30 December 2012 در ساعت 06:11 PM


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 9 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •