هارمونیکا و احساس تو!

[mohsen741]

سلام دوستان.
تا حالا شده هارمونیکاتونو بردارین و حس کنین سازتون نمیخواد باهاش بنوازین؟؟

در اون لحظه.


تا حالا باهاتون قهر کرده؟؟؟

[Brilliant]

اوهوم.. تا دلت بخواد.. ماله من خیلی حسوده.. چش نداره ساز دیگه ایو دستم ببینه پدر سوخته.. سریع قهر میکنه...!

[mohsen741]

اوهوم.. تا دلت بخواد.. ماله من خیلی حسوده.. چش نداره ساز دیگه ایو دستم ببینه پدر سوخته.. سریع قهر میکنه...!

واااااااا

پس موضوع حسادته؟!!!
تازگي يه ريكوردر خريدم...
پس بگووو...

حالا چيكار كنم؟...

[Brilliant]

خووووب... ازاونجایی که ریکوردر و هارمونیکا مثه هوو میمونن اول نظار چشو گوش این ریکوردره باز شه بعدم وقتی میخوای با این یکی بزنی چشو گوش اون یکی رو بگیر که یه وقت صحنه یا صدای دلخراشی نبینه یا نشنوه..!

[mohsen741]

خاك عالم...
سكسي جنايي شد كه...
ميدونيي
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

يه كيف استيل دارم كه توش تماما با فوم پر شده. جاي ساز يا وسيله اي كه ميخواي توش بزاري رو توي فوم در مياري.

3 تا هارمونيكا رو تو اون ميزارم.
و
...
./...
به تازگي ريكوردرمم اظافه شده...
پس يني گيس به سرش نميزارن..

آره؟!

[nina]

اره . اولش که شروع کردم چند روز چسبیدم بهش یعنی رسما چند روز ویولنم متاسفانه خاک خورد ولی بعد دیدم
فقط یه هوس بود الانم هروقت رو مودش باشم که مودش برای من خیلی دیر میاد مثلا همینکه the man with harmonica از ennio moriccone رو میتونم صداشو درارم خیلی حال میکنم ولی برای پیک نیک خیلی خوبه
چند تا اهنگ بلد باشی باهاش بزنی

[mohsen741]

خيلي لطف داري شما ...

گذاشتيش براي پيكنيك ميخواي قهر نكنه؟
البته ميشه گفت چون قهره فقط پيكنيك ميبريش...

بيچاره هارمونيكا.
ساز درك نشده هارمونيكا..
حساس و لطيف هارمونيكا...

مظلوووووووووووووووووووووم اين هارمونيكا...

[mohsen741]

البته اگه هارمونيكا با ويولون دوست بشه كه كلي شيطنت ميكنن...

بابام عاشق شيطنت اين دو تا با همه...

[mohsen741]

يه اتفاق جالب اين بود كه ديشب فرشته (اسم هارمونيكام فرشته هست ) رو تو دستم گرفته بودم .
نه با پزيشن نواختن.
خيلي معمولي.
بالاش روي لبم بود.
ساعت فك كنم 3.5-4 بود...

تو خودم بودم كه بغض گلومو گرفت ولي نزاشتم اشكم بياد.
گفتم شايد اگه نفسمو بدم به فرشته آروم شم.
فوت كردن همانا و انگار يه مشت خاك رو زبونه هاش بود.
صداش خش داشت.
گفتم اخه چطور ميشه هر 24 تا سوراخش ؟!!!

امروز صبح بازش كردم كه تميزش كنم. هيچي توش نبود و وقتي بستمش...

صداش قشنگ تر از هميشه بود...

[nina]

چه رومنتیک! خب مگه هر بار وقتی کارت تموم میشه توی جاش نمیزاریش خب معلومه خاک میخوره و خاک خوردنشم مکافاته ! خب میدونی اخه این هارمونیکا صداش یه جورایی واسه ی من سادگی و پاکی دوران بچگیو تداعی میکنه سادگی و پاکی محض

[meteor_n]

تو خودم بودم كه بغض گلومو گرفت ولي نزاشتم اشكم بياد.
گفتم شايد اگه نفسمو بدم به فرشته آروم شم.

وقتی غم و بغض ت رو با هارمونیکا نفس بکشی صداش محشر میشه!

[mohsen741]

آره نينا خانوم دقت كردي؟؟
كه چه شور و انرژي اي داره؟
بازيگوش هم هست. درست مثل بچگي...

آخ گفتي...
من تو بچگي لالايي نشنيدم.
بابام برام هارمونيكا ميزد يا ملوديكا.
تا خوابم ببره...
راستي همين سادگي و بچگي رو . رو مودش نيستيو كم پيش مياد؟؟؟






(آره. اما امان از وقتي كه خود هارمونيكات بغض كنه...)

[mohsen741]

چرا ميزارمش تو كيف.
قبلشم هم خشكش ميكنم.
هم خاكشو ميگيرم...

يه وقت هم ممكنه من درست فوت نميكردم. چون حالم خوب نبوده.
هوم؟

[nina]

چه پدر باحالی داری! حتما هنوزم که بزرگ شدی با هم خیلی بهتون خوش میگذره!
من چرا رو مود سادگی و بچگی هستم و هیچوقت نمیخوام از اون مود بیرون بیام ولی به هر حال یه ادم بزرگم و ادم بزرگ با مسایل مختلفی دست به گریبانه! وقتی بچه بودم توی طبیعت فقط به طبیعت محض فکر میکردم لابلای
گل های همیشه بهار گل های سفید وحشی و پیدا کردن یه قورباغه یا جمع کردن کلکسیون پروانه های خشک یا گرفتن یه پروانه یا پرنده و بعد از کلی کلنجار بر هوس زندانی کردن چیره شدن و بعد رها کردنش ! همه ی لذتی بود که میتونست باشه ! به سادگی همه ی لذت! و فوق العاده بود!

[mohsen741]

آره بابا دنيايي هست واسه خودش.
ميدونيي؟
وقتي دارم مينوازم حتي يه ملودي ساده.
ميفهمه حسم چيه.
مياد دقيقا در مورد اون چيزي كه تو ذهنمه باهام حرف ميزنه.
ميرفتيم تو كوه و بابا (بهش ميگم بابايي. حتي الان) ميگفت كنار من 4زانو بزنو بشينو چشماتو ببند.
بشنو ولي گوش نده.
آوا ها رو ببين!
سعي نكن.
منتظر هم نباش.
فقط آروم و وانهاده باش...

واي نينا منو كجا ها بردي...
براي يه پسر بعضي وقتا فكر ميكنم زياده اين احساسات...

از دنبال قورباغه بودن هم معلومه كمي پسرونه و شيطونين. چه با مزه.

وقتي طاقتم تموم ميشد و ميخواستم چشامو باز كنم. بابايي هارمونيكاشو پرواز ميداد.
هميشه هم وقتي ميزد نسيم ميومدو ميخورد به صورتم. ميگفتم ببين بابايي اين بار هم اومد .
بابايي ميخنديد.
به دور نگاه ميكرد. ميگفت: معلومه كه مياد. هميشه مياد...

راز اين نسيمو هنوز هم نفهميدم.

[nina]

وای چه قدر قشنگ :_) من بابایی خوب و اهل دلی دارم ولی هیچوقت این کارو انجام نداد فقط بهم دوچرخه سواری با ماشین سواری با کولی سواری و درس خوندن و شیطنت و قلدر بودن و کله شق بودن وقوی بودن و احساساتی بودن یاد داد! پر از تضاد! ولی من دوست دارم برای بچه اینده ام از دوران جنینی ویولن بزنم با پیانو با سازدهنی و بعد توی طبیعت بهش ریلاکسیشن یاد بدم و بعد مدیتیشن با یه شاخه رز سفید و بعد یه ساز دهنی کروماتیک بدم دستش ازش بپرسم فکر میکنی این چطوری کار میکنه! ازش بخوام اون ساز دهنیو خودش کشف کنه و بعد با هم پیش بریم. بهش بگم مجبور نیست بخواد دنیا رو فتح کنه و ستاره ها رو نشون بگیره ! و بهش بگم که همه ی دنیا تو دل خودشه! و مجبور نیست نمره ی بیست بگیره! بهش بگم مهم نیست بهش بگم مهم نیست که موهای قشنگی داره! و میتونه جلب توجه کنه! اصلا من دوست دارم یه بار نمره ی صفر بگیره و بعد با هم کلی بخندیم و ازش بپرسم „خب حالا تو چی دوست داری؟؟”