لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: گفتگو با سارا چانگ نوازنده ویولن

  1. #1
    melikakiani آواتار ها
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    50545
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    سن
    38
    نوشته ها
    15
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    181
    57 بار تشکر شده در 11 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض گفتگو با سارا چانگ نوازنده ویولن


    0 Not allowed! Not allowed!

    متنی که پیش رو دارید، مصاحبه زنده ای است با سارا چانگ در مرکز لینکو که توسط کورت ماسور در سوم مارچ 1998 انجام شده است:

    اولین باری که آغاز به تمرین کردید کی بود؟
    4 ساله بودم زمانی که شروع به نواختن ویولون کردم و اولین کنسرت عمومیم در سن 5 سالگی بود. من نواختن پیانو را در سن 3 سالگی آغاز کردم. مادرم مرا به راه موسیقی آورد. در واقع زمان فوق العاده ای را با نواختن پیانو گذراندم و تا سن 10 یا 11 سالگی به آن ادامه دادم. پس از آن ویلون به چیزی اجتناب ناپذیر مبدل شد، بنابراین شروع به تمرکز بیشتر روی ویولن کردم و در آن مدت، زیاد در سفر بودم.

    چرا مسافرت می کردید؟
    به این دلیل که اولین اجرایم را در سن 8 سالگی با ارکستر در نیویورک داشتم.

    پس از آن، همه چیز به طور آهسته در حال وقوع بود و من آغاز به سفر و ضبط دیوانه وار نواخته هایم کردم و آنطور که دوست داشتم زندگی می کردم.

    همچنان هم این روش برایم هیجان انگیز است چون عاشق این کارم و هنوز هم به مقدار زیادی کارهایم را ضبط می کنم.

    ضبط کردن کاریست که حقیقتا از انجامش لذت می برم. البته که کاملا مثل یک اجرای زنده نیست. منظورم این است که چیزی ویژه در ارتباط با تماشاچی و فضایی کاملا زنده وجود دارد که قابل دوباره سازی نیست، اما به هر حال ضبط نواخته هایم کاری است که عاشقش هستم.

    وقتی شروع به نواختن پیانو کردید آیا هر روز تمرین می کردید؟
    من سعی کردم که پیانو را هر روز تمرین کنم حتی زمانی که 3 ساله بودم. اما زمان زیادی نمی شد، شاید 20 یا 30 دقیقه در روز. اما حتی حالا وقتی ویولن می نوازم یا تازه از یک مسافرت طولانی به خانه بر می گردم و بسیار خسته ام و خیلی دلم می خواهد با دوستانم بیرون بروم و تفریح کنم، در این زمان ویولن را تنها می گذارم. شاید تمرین چند گام، 20 تا 30 دقیقه تمرین هر روز فقط برای اطمینان از اینکه دستهایم خشک نشوند. اما دوست ندارم که بیشتر از 2 یا 3 روز از ویولن دور باشم.

    وقتی شروع به نواختن ویولن کردید، آیا مثل حالا که هر روز و واقعا سخت تمرین می کنید در ابتدا هم به همین میزان تمرین می کردید؟
    نه، نه مثل الان. وقتی 4 ساله بودم شروع کردم و در واقع روزی 15 تا 30 دقیقه تمرین می کردم، مقدار کمی بود. من به عنوان محصل به جولیارد آمدم وقتی 6 سال داشتم، حتی آن موقع بیشتر برایم حکم تفریح را داشت. به زمانی که 8 یا 9 ساله بودم فکر می کنم، در آن زمان شاید روزی 2 تا 3 ساعت تمرین می کردم، البته که این حالت از هم پاشید زیرا شما نمی توانید زمان زیادی تمرکز کنید وقتی تنها 8 یا 9 سال دارید.

    اما این روزها سعی می کنم حدودا 4 ساعت در روز تمرین کنم، اگر بتوانم این زمان وقت بگذارم و این البته بعد از مدرسه و صحبت کردن تلفنی با دوستانم و انجام هر کاری که مختص یک نوجوان است خواهد بود. اما سعی می کنم این زمان برای تمرین را فراهم کنم، مخصوصا وقتی که خانه هستم، چون در خانه تمرین موسیقی کاری است که از انجامش بیشترین احساس راحتی را می کنم.
    در واقع در هنگام تمرین چه کار می کنید؟ گام میزنید؟



    روش تمرینم در طی سالها تغییر کرده است. فکر می کنم در حال حاضر بیشتر از قبل توجه ام روی پایه است، البته هیچ گاه هم آن اصول پایه ای را نادیده نگرفتم. اینگونه به من درس داده شد که هیچ وقت فرم اولیه، تمرینهای ویبره، تمرین گام و آرپژ و درسهایم را از یاد نبرم، همچنان به انجامشان ادامه می دهم، به خصوص در حال حاضر، این روزها وقتی شما تک نوازی بعد از تک نوازی و گروه نوازی بعد از گروه نوازی را دارید، احتیاج زیادی به دقیق شدن در اصول پایه ای خودتان پیدا می کنید، بنابراین سعی می کنم که این تمرینها را حداقل 1 یا 2 ساعت در هر روز انجام بدهم.

    این کار به من اطمینان میدهد، منظورم این است که ممکن است بتوانم بدون انجام این تمرینها هم برای یک سالی ادامه بدهم و دستهایم هم احتمالا هنوز مرا یاری دهند، اما موضوع این است که وقتی به 40 یا 50 سالگش می رسم... نمی خواهم آن زمان ریسک کنم.

    بنابراین ترجیح میدهم که در این دوره به انجام اصول اولیه ادامه بدهم و اطمینان حاصل کنم از اینکه پایه ام به خوبی بنیان شود و بدانم که دقیقا چه کار می کنم، اما من خودم را مجبور به انجام هر کاری نمی کنم، بدون هیچ زور و فشار.

    نمی خواهم درباره آن موضوعات نگران باشم، فقط تلاش می کنم که مطمئن باشم که کاملا با آرامش هستم و کارها را به روش مناسبشان انجام می دهم و خوش خواهم بود. منظورم این است که گامها، احمقانه است که اجرا شود، اما گامها فوق العاده هستند!

    شما گاهی ساعتها وقت صرف آنها می کنید و از خودتان عصبانی می شوید که چرا نمی توانید آن را صحیح بنوازید، اما این سخت ترین کار دنیا است، نواختن عالی یک گام چیزی است که من به آن فکر می کنم. فکر می کنم تک نوازی و نواختن آن با مهارت تمام و اجرایی رعد آسا فوق العاده اس؛ روشی جالب است و به عنوان یک نوازنده جوان، این مهارت طبیعتا به دست می آید، اما من معتقد هستم که نواختن گامهای بسیار ساده، گام در آثار موتسارت، بتهوون یا باخ، از سخت ترین کارها است، به دلیل سادگی ای که در آن آثار وجود دارد و بازگشت به شیوه باروک و اجرای آن گامها و نواختن پشت هم سری نت ها به سبکی که آنها می نواختند، نیرو، اندیشه و تلاش فوق العاده زیادی برای انجام آن لازم است.

    آیا میتوانید این کار را بدون فکر و بی توجه انجام دهید؟ می توانید تمرین کنید در حال خواندن کتاب و یا تماشای تلویزیون بدون صدا، فکر می کنم که تک نوازی را نتوانید اینگونه تمرین کنید؟ یا می توانید؟
    البته، بله میشود. فکر می کنم چیزی به عنوان حافظه ورزیده وجود دارد، منظورم این است که زمانهایی وجود دارد که هنگام تمرین گامها، تلویزیون را روشن می کنم که احتمالا نباید این کار را انجام بدم، یا حتی در هنگام تمرین برای کنسرت! اجراهای معمول مثل قطعه های موسیقی برای اجرا در کنسرت... با صدای کم تلویزیون البته! زیرا نمی شود هر دو را در یک زمان انجام داد و خوب هم نیست اصلا، اما امکان پذیر است.

    گاهی اوقات در واقع همین کار را انجام می دهم، فکر می کنم که حتی کمک می کند! زیرا زمانی که به روی صحنه می روید این طور نیست که همه چیز عالی پیش برود، منظورم این است که من کنسرتهایی داده ام که با زلزله و زنگ خطر آتش سوزی و یا شلوغی تماشاچیها به هم می ریختند مثلا شخصی دچار حمله قلبی شده و زمانی که تمام اینها در حال وقوع هستند به نواختن خود بدون هیچ گونه مکثی ادامه دادم و زمانی که چشمهایم را باز کردم شخصی را در مقابل خود میدیدم یا چیزی می شنیدم و یا مشکلی موجود بود... شما باید بتوانید به نواختن ادامه دهید. تاکید من این است که شما باید قادر باشید که هر آنچه را که تمرین و آماده کرده اید تقریبا بدون نیاز به فکر بنوازید.

    اما به هر حال فکر می کنم اگر واقعا می خواهید تمرین کنید و روی آن زمان و انرژی بگذارید در این صورت باید واقعا به اتاق تمرین بروید و آغاز به تمرین کنید و واقعا نباید به اطراف هیچ توجهی داشته باشید، حتی اگر این زمان برای 2 تا 3 ساعت هم نباشد، حتی اگر برای نیم ساعت باشد، شما واقعا باید تمرین کنید و از وقتتان خوب بهره ببرید.

    پیشنهاد شما نیاز به نوعی خود هدایتی اتوماتیک است؟
    شما روی صحنه می روید و واقع بینانه همه چیز باید درست پیش برود بی هیچ اهمیت به اینکه چه اتفاقی در اطراف شما در حال وقوع است، شما باید قادر به نواختن باشید و آن را صحیح و خوب انجام دهید. انگیزه ای در شما به وجود می آید در لحظه ای که قدم به روی سن می گذارید، چیزیست که نمی توانید با کلمات توصیفش کنید.

    زیبایی موجود در کنسرت زنده جانش را از حاضرین میگیرد و به خودشان بر می گرداند. دلیل حس کردن خود مثل یک رهبر خودکار این است که گاهی وقتی روی سن می روید 100 در صد تمرکز و حضور فکری ندارید، گاه شما در سفر بوده اید و تازه از هواپیما پیاده شده اید و بسیار خسته از سفرید یا با کسی دعوایتان شده.

    منظورم این است که این زندگی است و شما باید در آن شرایط در مقابل 3000 نفر حاضر شوید و سعی خود را به هر حال برای ایفای بهترین اجرا داشته باشید و آن افراد هیچ اطلاعی ندارند از اینکه چه اتفاقی در طول روز برای شما افتاده است. بنابر این از تمام آن اتفاقات بیرون می آیید و تمام سعی خود را به بهترین وجه می کنید به امید موفقیت و معمولا اگر به اندازه کافی توانمند باشید و خودتان را آماده کرده باشید، معمولا نتیجه می گیرید.

    حجم زیاد اجرا و بودن روی سن به عنوان نوازنده، همه مشغولیات فکری و ذهنی است. مقدار زیادی از آن در مغز ما وجود دارد، بدین معنا که شما می توانید تمام تمارینی را که می خواهید و احتیاج دارید انجام دهید، اما اگر با تفکر همراه نباشد سرانجامی نخواهد داشت. والدین من سعی می کنند همیشه به من بگویند: „تو بهترینی، تو می توانی” حتی زمانی که تنها دو روز مانده تا خودم را برای کنسرتی آماده کنم، آنها می گویند: „تو اینها را زمانی که 6 ساله بودی یادگرفتی، همه را بلدی، نگران نباش” و اگر این حرفها را کسی که شما به او اعتماد دارید، 2 ثانیه قبل از اینکه روی سن بروید بزند، به شما اعتماد به نفس فراوان و شوق فوق العاده ای می دهد، شب شما را رونق می بخشد و شما موفق خواهید بود و این زیبا است.

    تصور کنید اگر این آماده سازی و قوت قلب را نداشتید، فقط با تکیه به حس خودتان به روی سن بروید، چه؟
    {با خنده}، شاید بازهم بتوانم از پس کار بر بیاییم، شاید، اما می دانم که موسیقیدانانی که من با آنها کار می کنم، یا رئیس گروه و مسئول ضبط مسلما متوجه خواهند شد!


    اگر شما موسیقیدان هستید و به مقدار اطلاعاتتان تا حدی اطمینان دارید، وقتی به کنسرتی گوش می دهید متوجه می شوید که نوازنده با تمام وجودش نمی نوازد، شما سریعا این را حس می کنید، برای همین است که تعیین زمان و شرایط مناسب برای اجرای کنسرتتان اهمیت فراوان دارد و باید مطمئن باشید که شدیدا خسته نیستید و خودتان را آماده کنید. اگر می دانید زمانی به آنجا خواهید رسید که تمام روز پرواز داشته اید و هیچ زمانی برای تمرین نداشته اید... من احتمالا در این شرایط روی تختم دراز می کشم و به خواب می روم، حتی در 10 دقیقه مانده به کنسرتم، مادرم معمولا به سراغم می آید و در حالی که در می زند می گوید: „آیا هنوز خوابی؟ نمی توانی خواب باشی در حالی که تا 10 دقیقه دیگر باید روی سن بروی!”

    اما به هر حال، این حال شما را بهتر می کند و اگر از نظر ذهنی آماده باشید، هر کاری که در حال اجرای کنسرت انجام دهید جزئی از آن قطعه خواهد شد.

    چگونه می دانید که به آن مسلط هستید؟ در حالی که قطعه ای جدید را تمرین کرده اید چگونه مطمئن هستید که برای اجرا شرایط مناسبی دارید؟
    مسئله رازگونه نیست، وقتی از زمانی که 5 یا 6 ساله هستید اجرای قطعه ای برای کنسرت را یاد می گیرید، در آینده برایتان بسیار راحت تر می شود. قطعاتی هستند که من در حال حاضر مشغول یادگیری شان هستم. تفاوت آن به دلیل سطح موسیقیایی آن است به نسبت آن که در سن 6 سالگی مینواختم، فکر می کنم شاید هم یک مقدار عمیق تر باشد، من بیشتر به موسیقی فکر می کنم، اما به هر حال با گذشته تفاوت دارد. من خودم را با چیزی که یک کنسرتوی خسته کننده می نامم، مشغول می کنم، یک مندلسون یا بروخ یا چایکوفسکی ...

    حقیقتا این کار را در حال خواب نیز می توانید انجام دهید، وقتی یک بار آنها را بنوازید و دقیق باشد، آن را به درستی درک می کنید و آغاز به نواختن آن می کنید، خیلی تسلی بخش است. اما بعضی از قطعات مانند سیبلیوس قطعا آنگونه نیست، یکی از سخت ترین اجراهای کنسرتو برای ویولون است و شما باید 110 درصد برای هر شب اجرا، روی آن انرژی بگذارید!

    من تصور می کنم که وقتی شما یک قطعه یا یک سونات را می آموزید باید یک راهی برایتان باشد که برایتان ساده است، اما برای شخصی با مهارت دست معمولی سخت خواهد بود. چگونه می دانید که به اندازه کافی تسلط دارید؟ آشکار است که حتما باید قبل از آن چند باری تمرین داشته باشید...
    مسلم است که اول باید بنوازیدش، اما خودتان حس می کنید، در وجودتان. زمانی که چیزی آنطور که شما دوست دارید پیش نمی رود، دریافته ام که بسیار موثرتر خواهد بود اگر آن را برای مدتی کنار بگذارید و کار دیگری انجام دهید و زمانی بعد دوباره به سراغ آن بروید، چون زمانی که مغز شما قفل می کند و شما تسلیم می شوید، دیگر نتیجه نخواهد داد یعنی وقتی طرز فکر شما در این حالت باشد.

    بنابراین معمولا از انجام آن دست می کشم، اشکالی ندارد، می توانم فردا یا هفته بعد دوباره آن را انجام دهم یا کلا برای مدتی کنارش بگذارم تا وقتی که کاملا نتیجه گذشته برایم حل شده است و فراموش کرده ام... شما اگر به آن برگردید بیشتر از آنچه فکر میکنید آن قطعه به تدریج به شما بازمی گردد.

    آیا هدفی دارید زمانی که می گوئید „من واقعا این را بلدم؟”
    فکر می کنم که این تدریجی است، تاثیر دارد، زمانی که فکر می کنید قطعه ای را به خوبی بلدید. من با این مسئله بسیار زیاد برخورد کرده ام، زمانی که یک قطعه را چندین بار می نوازید، با خود می اندیشید „آره، بلدم، من می توانم و حتی می توانم هفته دیگر برای ضبط بروم.” پس شما همان قطعه را می نوازید با ارکستری دیگر یا رهبری متفاوت که او همه چیز را تغییر می دهد و شما مجبور هستید که از ابتدا شروع کنید و فکر می کنید که، „من چی فکر می کردم؟”

    منظورم این است، زمانی که 11 یا 12 ساله بودم، ضبط هایی داشتم که بسیار از آنها راضی بوده ام و درست روز بعد از آن، زمانی که ضبط انجام می شد، آرزو می کردم که می توانستم به استودیو باز گردم و دوباره آن را بنوازم زیرا می دانستم که بهتر خواهد بود، یعنی برای همین است که شما چند بار کار ضبط را تکرار می کنید. من فقط 17 سال دارم و زمان بسیار زیاد، پس می توانم سرعت خودم را تنظیم کنم و یک رپرتوار را همین الان به آسانی اجرا کنم.




    چیزی درباره سیبلیوس وجود دارد، اینکه تا حدی غیر عادی و دیوانه بوده است، آیا این حقیقت دارد، شما چیزی در این باره می دانید؟
    در باره سیبلیوس بسیار مطالعه کرده ام، بعضی ها می گویند که او همیشه چهره تاریک و تلخی داشته است، چون هیچ گاه لبخند نمی زده. من این تجربه بسیار جالب را زمانی که 13 ساله بوده ام داشتم، من به فنلاند رفتم، در اوج زمستان و هوا به شدت سرد بود، برف فراوانی بود، به آنولا رفتم جایی که خانه سیبلیوس در آنجا بود. جایی کاملا دورافتاده بود، فقط جنگل و برف، درخت و دریاچه، بسیار زیبا اما ساکت و خلوت و بسیار در آرامش. من فکر کردم خب اینجا همانجایی است که او آهنگهایش را می سازد، سمفونیهای فوق العاده اش و کنسرتو ویولون ... اینجا جایی است که شاهکارهای او متولد می شوند.

    من کتابی کوچک درباره آنولا نیز به دست آوردم که در بخشی از آن گفته شده بود که سیبلیوس اجازه نمی داد که در خانه او جریان آب باشد زیرا باعث مزاحمت او را در هنگام ساختن آثارش و اندیشیدنش می شد.

    دختران او مجبور بودند برای آوردن آب به منطقه دیگری که نصف مایل از آنجا فاصله داشت بروند. با خودم فکر کردم، این شخص واقعا در سکوت به سر می برده، وقتی پس از آن به قطعات او نگاه می کنید، شیوه ای که در ابتدا با آن شروع می شود بسیار درخشان و زیباست.

    اما در عین حال منزویست و در هنگام نواختنش تنهایی موجود در آن را حس می کنید و به تدریج، اوج و هیجان آن را می سازد، زمانی که هر ارکستری و هر سازی آن را با یکدیگر می نوازند، شما به شدت هیجان زده می شوید و می خواهید تا آخر جان آن را بنوازید، حقیقتا دیدن نوع زندگی او به شناخت من نسبت به او کمک کرد.

    آیا نوسانهایی که در شخصیت او وجود دارد در موسیقی او نیز دیده می شود؟ آیا ممکن است کارهایش در حالتی بسیار هیجان زده و حالتی دیگر افسرده باشد؟
    در واقع بعضی افسرده اند، بعضی از آنها بسیار سرد و منزوی هستند، اما زمانی دیگر بسیار عاشقانه، گرم و غنی است. به یاد می آورم زمانی که در برلین بوده ام و با مجمع موسیقی برلین در حال ضبط بودم، تا آن زمان تنها ابتدای موومان دوم را نواخته بودم، بخش زیادی از آن روی سیم سل است و من از ته قلب کوچکم با اجرای ویبره بسیار زیاد آنرا می نواختم و سپس در هنگام تمرین، کلارینت ها مومان دوم را آغاز کردند و خیلی ساده بود، خیلی زیبا اما نه زیاد ماهرانه و من تصور کردم شاید این همانطور است که باید باشد.

    ما آن شب کنسرت دادیم و آن برنامه یکی از متین ترین و زیباترین اجراها بود. فکر می کنم خیلی با قدرت بود، فقط برای آنکه خودمان را مجبور نکرده بودیم بلکه برای دل خودمان می نواختیم و فکر می کنم این یک قدرت در وجود ما است.

    چکار می کنید، زمانی که سرعت را بالا می برید برخلاف آنچه فکر می کردید؟ „این آرام نیست، افسرده یا وحشی است. مردی دیوانه آن را نوشته است!”
    صفحه اول موومان سوم، دیوانه وار است، قطعا! یعنی سیبلیوس تمام تکنینهای شناخته شده برای بشر را در صفحه اول می گنجاند که بسیار از هم متفاوتند! وزنهای پیچیده، آرپژها، گامها و آن ریتم فوق العاده ای که در زیر صدای ارکستر نمایان می شود...

    من شخصا او را دیوانه نمی نامم، فکر می کنم به شدت هیجان انگیز است و همچنین بسیار جالب است زیرا از ابتدای موومان سوم تا انتهای آن دقیقا یک سرعت را حفظ می کند. آثارش هیچ گاه سست نیستند و ریتم و سرعتی بالا و همیشه کنترل شده در آنها حفظ می شود، اما هیچ وقت کند نمی شوند، همیشه سخت گیرانه و محکم بسان ارتش اند.




    شما هیچ وقت مجبور نشده اید برای نواختن این آثار، خودتان را در حالتی از افسردگی قرار دهید؟
    به اندازه کافی افسرده کننده هستند، چرا خودم را با قرار دادن در آن حالت آزار بدهم؟ اما به هر حال موسیقی می تواند شما را غمگین کند، مسلما بسیار زیبا خواهد بود اگر تمام آنچه را که می نواختید شاد و روشن می بودند، اما اینگونه نیست. بعضی از قطعات و پاساژها بسیار ریتم پایین و افسرده کننده ای دارند و این به درون شما نیز رخنه می کند به خصوص زمانی که یک ارکستر نیز در پشت شما بنوازد و اگر هم یک رهبر فوق العاده مثل استاد ماسور(Masur) داشته باشید که او تمام آن حس را به شما منتقل می کند، شما به او نگاه می کنید و او اینجا است وقتی شما در حال نواختنید، او نیازی ندارد حرفی به شما بزند چون شما می دانید او چه می خواهد.

    شما از آموختن آثار سیبلیوس صحبت می کنید، در حالی که 6 ساله بوده اید، آیا این واقعیت است؟ منظورم این است که واقعا آن را در آن سن یاد گرفته اید؟
    فکر می کنم که کاملا واقع بینانه است. زمانی بود که {کنسرتو ویولون} چایکوفسکی را به عنوان قطعه ای اعلام کردند که از نظر نوازندگی قابل اجرا نیست، حتی برای بزرگسالان؛ اما در حال حاضر همه آثار او را می نوازند. من وقتی 7 ساله بودم اینکار را می کردم و حتی این روزها کودکان کوچکتر نیز آن آثار را می نوازند. مسلم است که همه می توانند نت را بنوازند.

    فکر می کنم آنچه بعد از اجرای موسیقی و حس پشت آن می آید زمانی است که این دو، همراه با ارکستر در کنار هم گذاشته می شوند، تماشاچیان تشخیص می دهند که چه کسی فقط نتها را می نوازد و چه کسی همه وجودش را می گذارد و تعبیر خالصانه اش را در موسیقی اجرا می کند.

    اما بعضی ها با خود نتها نیز مشکل دارند، اینطور نیست؟
    حدس می زنم که نت ها برای خیلی ها مشکل است، فکر نمی کنم که مسئله فقط توانایی تکنیکی باشد. زیرا اگر کسی اصول را بیاموزد، توانایی انجام آن را داشته باشد، با تمرین کافی و راهنمای خوب، می تواند.

    بعضی ها اصلا نمی توانند! مثلا شما چرا یک تنیس باز حرفه ای نیستید؟
    زیرا رویش کار نکرده ام. قطعا! منظورم این است که تنیس را برای تفریح شروع کردم و چون برادرم خیلی خوب بازی می کند و تنها 10 سالش است، با هم به کلاس رفتیم و تدریجا من شروع به انجام مسافرتهای بیشتری کردم و برای ماهها از تنیس دور بودم و وقتی باز می گشتم برادرم واقعا خوب شده بود و دیگر با من بازی نمی کرد! این درست است، چون او عاشق آن است، هفته ای 4 بار به زمین میرود و این همانند رابطه من با ویولن است، هر روز تمرین می کنم.

    اگر شما عشق خالصانه ای برای چیزی داشته باشید و همه ذهن خود را به کار بگیرید، فکر می کنم تا مقدار زیادی به آن برسید. نمی گویم که همیشه 100 درصد مشغول تمرین بوده ام اما همیشه عاشق ساز زدن بوده ام، حتی وقتی 5 ساله بودم، وقتی یک بار روی سن رفتم، عاشق آن شدم و هیچ وقت عشقم تغییر نکرد، اما به هر حال من هم بشر هستم، روزهایی هستند که دلم نمی خواهد تمرین کنم، زمانی که می خواهم به سینما بروم یا برای خرید با دوستانم...

    یکی از چیزهایی که یاد گرفته ام این است که اگر می خواهید زمان بگذارید و تمرین کنید، نیازی نیست که زمان طولانی باشد، فقط باید روی آن تمرکز کنید. گاه پیش می آید که در هنگام تمرین گامها ها کاملا تمرکز ندارم، ویولون رو کنار می گذارم و کار دیگری انجام میدهم، دیدن تلویزیون یا کار با اینترنت و یا هر چیزه دیگر و احتمالا شب اش یک ساعت کامل را به تمرین خوب اختصاص می دهم.

    شما میتوانید بگوئید برادر 10 ساله شما شانس خیلی خوبی داشته که تنیس باز باشد به دلیل نامش؟
    خب این خیلی بامزه است که او هم نام مایکل چانگ تنیس باز معروف است. زمانی که برای مصاحبه می روم یا با مردم صحبت می کنم، می گویند: „برادرت چه کاره است؟” می گویم تنیس باز است و آنها اتوماتیک فکر می کنند که آن تنیس باز برادر من است و من چیزی نمی گویم، چرا تصور آنها را خراب کنم با گفتن اینکه برادر تنیس باز من فقط 10 سال دارد. اما برادرم کلاس چهارم و بسیار خوب است. ما با هم خوب کنار می آئیم، شاید به خاطر تفاوت سنی ما می باشد که حدود 7 سال است و اینکه او را هر روز نمی بینم که البته این غم انگیز است اما از طرفی رابطه ما را خوب نگه می دارد!




    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  2. 14 کاربر برای این پست از melikakiani تشکر کرده اند:


  3. # ADS
     

  4. #2
    کاربر فعال انجمن

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر فعال انجمن
    شماره عضویت
    48950
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    نوشته ها
    373
    میانگین پست در روز
    0.08
    تشکر از پست
    255
    1,272 بار تشکر شده در 356 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    13

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    این خانم 31 ساله، با نبوغ خودش، در بهترین و مشهورترین ارکسترهای بزرگ دنیا تکنوازی کرده و در میان خانم ها کاملترین رپرتوارو داره. من اونو در ذهن خودم به عنوان بهترین ویرتوئزیک خانم میشناسمش...
    الان که این متنو می خونید من دیگه اینجا نیستم! امیدوارم که همگی خوش باشید! ببخشید اگه این مدت همتونو زحمت دادم!
    ببخشید اگه آزاری از من دیدید
    سعی کنید گهگاهی ساز مخالف بنوازید تا یاد من بیفتید
    دوستان من خرد نگهدار (نوشته شده توسط ماریتا...)

  5. 5 کاربر برای این پست از white384 تشکر کرده اند:


  6. #3
    دوست خوب

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    دوست خوب
    شماره عضویت
    24438
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    نوشته ها
    208
    میانگین پست در روز
    0.04
    تشکر از پست
    111
    326 بار تشکر شده در 147 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    15

    پیش فرض خیلی زیاد


    0 Not allowed! Not allowed!
    این مصاحبه برای خیلی از نوازنده ها که تجربه تمرین دارند و با مشکلاتش آشنا هستن چیزهای زیادی دارد!

    اصلا فرقی نمیکند که شما نوازنده یا هنر آموز ویولون باشید یا الکتریک گیتار و یا تیمپانی!

    خیلی خوب یه چالشها اشاره کرده و راه حل نهایی رو هم گفته!

  7. کاربران زیر از digilap به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  8. #4
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    34826
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    نوشته ها
    4
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    1
    2 بار تشکر شده در 2 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    مرسی . نوازنده ی خیلی خوبیه

  9. #5
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    70363
    تاریخ عضویت
    Feb 2013
    نوشته ها
    1
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    0
    0 بار تشکر شده در 0 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 0/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    گفت وگوي عالي بود. مرسي

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پیدایش کنترباس از ویول یا ویولن؟
    توسط Noushin در انجمن کنترباس
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: Saturday 26 April 2014, 03:46 PM
  2. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: Tuesday 21 February 2012, 06:05 PM
  3. اصول نوازندگی ویولن
    توسط piano4all در انجمن ویولن کلاسیک
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: Wednesday 7 September 2011, 12:29 PM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •