به موسيقي مخصوصا از نوع سنتي، از بچگي علاقه داشتم، پدرم به شروه خواني يا همون گوشه دشتستاني كه برگرفته از شهرستان دشتستان هست (محل تولدم، توابع استان بوشهر) علاقه خاصي داشت و تقريبا همه مردم بوشهر به نوعي شروه خواني رو دوست دارند و باهاش ساعت هاي زيادي از عمرشون رو سپري كردند. منم كنارش مينشستم و گوش ميدادم تا جايي كه ديگه اصلا موسيقي پاپ و امثال اون من رو اقناع نمي كرد. حتما بايد شروه گوش ميدادم يا اون موقع آتش در نيستان آقاي ناظري هم بود كه صداي سه تار زنده ياد استاد ذوالفنون اولين نواي موسيقي ايراني توي گوشم بود. بعدها آستان جانان استاد شجريان رو گوش دادم و تصنيف شيدايي كه آخر نوار اجرا ميشد منو مجذوب خودش كرد. يه چيزي توش بود كه نميذاشت چيز ديگه اي گوش بدم. مجبور بودم با خودكار برش ميگردوندم و باز گوشش ميدادم (اون موقع سي دي نبود) موسيقي ايراني چيزي بود كه آميخته با خونم شده بود. اعتياد پيدا كرده بودم مخصوصا به صداي سنتور آستان جانان، اون وقتا تنها سازي كه تو شهر ما ميشد از نزديك ديدش ني هفت بند بود كه اونم معمولا گهگاهي با شروه خواني تازه با هزار مشقت ميشد پيدا كرد مجلسش رو كه بتوني ببيني. خيلي كم بود. ديگه هيچ سازي نبود. تا اينكه كلاس چهارم دبستان بودم كه براي دهه فجر يه روز زنگ اول رو چسبوندن به ساعت صبحگاهي و قرار بود جشن بگيرن يه دانش اموزي هم به واسطه كار باباش از تهران منتقل شده بود به شهر ما، يه قسمتي از جشن اختصاص داده شده بود به موسيقي و در كمال ناباوري ديدم كه برادر همين دوستمون كه اونموقع حدود 20 سالش بود با يه جعبه سياه رنگ بزرگ اومد و درش رو باز كرد گذاشتش رو ميز جلو تريبون و نشست. شكلش رو ديده بودم رو جلد نوارهاي موسيقي، ميدونستم سنتوره، به همراه داداش كوچيكش كه هم مدرسه اي ما بود، يه قطعه زيبا رو اجرا كردن كه واقعا به دلم چسبيد و هنوزم يه تكه اش رو يادمه :
دل از دستم رفته برون، زان دم که تو را ديدم
عشقم دارد رنگ جنون، زان دم که تو را ديدم
بعد اون ديگه متوجه شدم كه اين صدا همون صداييه كه من دنبالشم. ولي متاسفانه تا 31 سالگي به دلايلي كه از حوصله اينجا خارجه نشد كه برم سراغش، اما از اونجايي كه علاقه و عشق نميذاره آدم آروم بشينه بالاخره موفق شدم از يك ماه پيش شروع كنم
علاقه مندي ها (Bookmarks)