لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 16 از 16 نخستنخست ... 61213141516
نمایش نتایج: از 241 به 252 از 252

موضوع: صفر تا صد اپرا

  1. #241
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    راستی ترجمه ی آهنگ نسون دورما یکی از آریاهای بسیار معروف جهان رو هم برای علاقه مندان می ذارم. همونطور که خیلی از شما عزیزان می دونید این آریا، برای صدای تنور نوشته شده و در اپرای زیبای توراندخت آخرین ساخته ی جاکامو پوچینی عزیزم اجرا شد. اما شهرت این آریا به قدریست که باقی گونه های صدایی مردان، حتی صداهای غیراپرایی و حتی خانم ها هم بارها این آریای زیبا را خوانده اند. من بیشتر از همه با صدای روبرتو آلاگنای موشی خودم دوستش دارم که به باور کارشناسان فوق العاده ترین تنور امروزه. شما هم بشنوید:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    اما از صدای پیشکسوتان جادویی هم صدای استاد پلاسیدو دومینگو در این آریا می درخشه:


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    این هم ترجمه ی این آریای زیبا. متن ترانه مربوط به شرط بندی شاهزاده خلیف با توراندخت بود. که باید تا طلوع صبح نام او را پیدا کند!

    هیچکس نباید بخوابد! هیچکس نباید بخوابد!
    حتی شما هم نباید بخوابید شاهزاده خانم،
    اکنون در اتاق سرد خود ، ستاره ها را تماشا می کنید.
    اما راز من در درون من پنهان است.
    هیچ کس نام مرا نمی داند! نه، نه، هیچکس نمی داند.
    اما بعد از بوسیدنت آن را به تو خواهم گفت.
    هنگامی که نور بالا بیاید!
    و بوسه من سکوت را خواهد شکست.
    تو مال من می شوی! هیچ کس نام مرا نمی داند!
    در سپیده دم، من پیروز خواهم شد!

    - - - Updated - - -

    راستی ترجمه ی آهنگ نسون دورما یکی از آریاهای بسیار معروف جهان رو هم برای علاقه مندان می ذارم. همونطور که خیلی از شما عزیزان می دونید این آریا، برای صدای تنور نوشته شده و در اپرای زیبای توراندخت آخرین ساخته ی جاکامو پوچینی عزیزم اجرا شد. اما شهرت این آریا به قدریست که باقی گونه های صدایی مردان، حتی صداهای غیراپرایی و حتی خانم ها هم بارها این آریای زیبا را خوانده اند. من بیشتر از همه با صدای روبرتو آلاگنای موشی خودم دوستش دارم که به باور کارشناسان فوق العاده ترین تنور امروزه. شما هم بشنوید:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    اما از صدای پیشکسوتان جادویی هم صدای استاد پلاسیدو دومینگو در این آریا می درخشه:


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    این هم ترجمه ی این آریای زیبا. متن ترانه مربوط به شرط بندی شاهزاده خلیف با توراندخت بود. که باید تا طلوع صبح نام او را پیدا کند!

    هیچکس نباید بخوابد! هیچکس نباید بخوابد!
    حتی شما هم نباید بخوابید شاهزاده خانم،
    اکنون در اتاق سرد خود ، ستاره ها را تماشا می کنید.
    اما راز من در درون من پنهان است.
    هیچ کس نام مرا نمی داند! نه، نه، هیچکس نمی داند.
    اما بعد از بوسیدنت آن را به تو خواهم گفت.
    هنگامی که نور بالا بیاید!
    و بوسه من سکوت را خواهد شکست.
    تو مال من می شوی! هیچ کس نام مرا نمی داند!
    در سپیده دم، من پیروز خواهم شد!
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  2. 5 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  3. #242
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    با سلام و شب به خیر حضور شما موشی های کلوچه
    بعد از مدت هاااااااااا امشب با معرفی یک اپرُت بسیار زیبا خدمتتون رسیدم. اگر از ابتدا خواننده ی این تاپیک بوده باشید من چندین اپرُت حضورتون معرفی کردم. اما بازم یادآوری می کنم که اپرُت نوعی اپرای تقریبا کوتاهه که آوازهاش (آریاها، دوئت ها و آوازهای چند نفری) خیلی بیشتر از رسیتاتیف (دکلمه) های اونه. اغلب اپرُت ها موضوعی عاشقانه، طنز ، هجو یا سبکسرانه دارند. داستان های اپرُت ها معمولا ماجراهای معروف باب دل مردم کوچه و بازار و افرادی که سواد موسیقی ندارند می باشد. رقص، کتک کاری و کارهای خنده دار و هجو در آن ها بسیار زیاد دیده می شود.
    اپرُت هایی نظیر „میکادو” اثر گیلبرت و سالیوان یا اپرُت بیوه ی خوشحال ساخته ی فرانس لهیر هر دو خدمت شما بارها معرفی شده. امشب هم اپرُت دیگری از فرانس لهیر رو حضورتون معرفی می کنم.



    فرانس لِهی یِر فیلمساز و آهنگساز مجارستانی/اتریشی است که در اواخر قرن نوزده و اواسط قرن بیستم برای خودش شهرتی به هم زده بود! تخصص او فیلمسازی، موسیقی باله و همینطور اپرا بود . او به اپراهای کوچک (اپراهای کوتاه 2 و 3 پرده ای) خیلی علاقه داشت و تمام اپراهایش را نیز به فرم کوچک ساخت. امروزه شهرت وی بیشتر به خاطر 2 تا از اپراهایش است. „زارِویچ” و اپرُت „بیوه زن خوشحال”. که هر دو قبلا معرفی شدند. پدر لهیِر ، رهبر ارکستر پیاده نظام یکی از هنگ های ارتش مجارستان بود . بنابراین فرانس کوچک خیلی خوب از کودکی با موسیقی آشنا شد. از آن جا که مادر او یک آلمانی الاصل بود ،او در هنرستان موسیقی در آلمان شروع به تحصیل موسیفی و آموختن ویولون نمود. بعد از فراغت از تحصیل هم به عنوان دستیار پدرش در همان هنگ نظامی، رهبری ارکستر پیاده نظام را به عهده گرفت و شروع به ساخت موسیقی باله و اپراها کرد. اما بدبختانه رابطه ی او با ارتش نازی آلمان اصلا خوب نبود. چون او به حقوق یهودیان احترام می گذاشت. بسیاری از اپراهایش را نویسندگان یهودی نوشته بودند. حتی همسرش نیز قبل از ازدواج یهودی بود. بنابراین هیتلر با او چپ افتاد! لهیِر خیلی سعی کرد که برای هنرمندان یهودی مقیم آلمان از هیتلر امان نامه(ضمانت حفظ جان) بگیرد اما در نهایت تلاشش فرجامی نداشت و او حتی نتوانست مانع قتل یکی از لیبرتو نویسان خود شود. بالاخره همسر لهیِر نیز تبعید شد و در نهایت خود لهیِر نیز 78 سالگی در سالزبورگ اتریش در گذشت. اپراهای لهیر اکثرا با استقبال و حتی هجوم مردم به تماشاخانه ها همراه بود. او آهنگسازی بی بدیل و ویولونیستی چیره دست بود که حتی در اپراها هم از تکنوازی ویولون خیلی استفاده می کرد.


    و اکنون، اپرت „عشق کولی” ساخته ی فرانس لهیر که در سه پرده و به زبان آلمانی ست.

    شاهزاده خانمی اهل رومانی به نام زوریکا که دختر ارباب شهر است در شروف نامزدی با اشراف زاده ای جوان به نام جونل است. از آنجا که پدر زوریکا مخفیانه با یک زن زمین-دار به نام ایلونا رابطه دارد دوست دارد زودتر دخترش را به خانه ی بخت بفرستد تا سرش خلوت شود! ههههههه



    خلاصه جشن نامزدی دخترش را راه می اندازد و یک ویولونیست کولی جذاب به نام جوزف را هم دعوت می کند تا مجلس را گرم کند. جوزف آریای بسیار زیبایی می خواند و زوریکا به محض دیدن او عاشقش می شود!



    حالا زوریکا حس می کند دیگر از ازدواجش مطمئن نیست. او تصمیم می گیرد کنار رودخانه ی سرنا برود که مردم معتقد بودند اگر یک عروس از آبش بخورد آینده اش را خواهد دید. زوریکا چنین می کند. بعد از نوشیدن آب رودخانه به خواب رفته و در خواب آینده را می بیند. در دومین پرده، زوریکا در خواب می بیند که 2 سال است با جوزف کولی ازدواج کرده. اما او در زندگی واقعی آن مرد جذابی که موسیقی می نوازد نیست. زوریکا نمی تواند با زندگی کولی وار او ارتباط برقرار کند. او باید لباس کولی ها را بپوشد و با او به زبان کولی ها صحبت کند. ضمن این، جوزف با تمام دختر های کولی می رقصد و برایشان ویولون می زند. انگار اصلا زوریکا را نمی بیند و متوجهش نیست.



    در ادامه ی رویای آینده، زوریکا با لباس کولی ها به سمت پدر می رود اما پدر از او روی بر می گرداند و می گوید او هرگز یک دختر کولی نداشته!



    ایلونا و جوزف موسیقی زیبایی راه می اندازند و ایلونا یکی از شاهکارترین آریاهای تاریخ اپرا را می خواند و از زوریکا می خواهد برایشان برقصد!



    و در نهایت جونل با اندوه نزد زوریکا می آید و می خواهد بداند چرا زوریکا او را که عاشقش بود رد کرده و تن به چنین زندگی ای داده؟ او آواز بسیار زیبا و غمگینی خوانده و می خواهد زوریکا پیش او بازگردد اما زوریکا هنوز هم عاشق جوزف است. در پرده ی سوم، جونل که از غیبت طولانی نامزدش نگران شده به دنبالش می آید و او را کنار رودخانه پیدا می کند. فکر می کند از حال رفته، اما با یک تکان، زوریکا بیدار می شود. جونل به تصور اینکه زوریکا دوستش ندارد آواز عاشقانه ای سر می دهد و می گوید عاشقش است. زوریکا حالا حقیقت را می داند. عشق به جوزف، پیامدی جز بدبختی نخواهد داشت. کولی ها مردمان او نیستند و او هم از آنان نیست. پس بهتر است بگذرد جوزف به دنیای کولی وار خودش بازگردد. زوریکا در انتها به جونل می گوید که با او ازدواج خواهد کرد و تا پایان عمر کنارش خواهد ماند. پیام این اپرُت همون نصیحت مشهور بزرگترای خودمونه : „کبوتر با کبوتر، باز با باز!”



    نقش های زوریکا و ایلونا برای صدای سوپرانو و همچنین جوزف و جونل برای تنور نوشته شده است. به نظرم آهنگسازی لهیر مثل همیشه فوق العاده بوده. این اپرُت امروزه هم کماف سابق طرفدار دارد و آریاهایش نیز در کنسرت های خوانندگان بزرگ اجرا می شود. خصوصا آریای „برقص دختر کولی” که از شاهکارهای لهیر و کلا تاریخ اپرا شناخته می شود.


    بخش هایی از اپرُت عشق کولی :

    در ابتدا آریای مشهور „برقص دختر کولی”. آریایی که هرچند توسط ایلونا _یک نقش فرعی_ خوانده می شود اما شهرتش امروزه از کل اپرُت بیشتر است. تخصص لهیر در موسیقی سنتی مجارستانی و همینطور موسیقی کولی ها به خوبی در این آریا مشخص است. این آریا رو با صدای سوپرانوی محبوب من استادبانو، سوومی جو بشنوید که معرکه ست:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    یک دوئت عاشقانه از زوریکا و جوزف به نام در این فاصله ی آبی (اشاره به رودخانه ی سرنا). بسیار زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای جوزف به نام „من یه بچه-کولی ام!”

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای عاشقانه ی جونل به نام برگرد زوریکا! او در رویای آینده از زوریکا می خواهد به نزد عاشق خود بازگردد.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و این دوئت بسیار زیباست. دوئت „من رو از طاق آسمان بگیر” بیشترش رو زوریکا می خونه اما جوزف در انتها به او ملحق و یک دوئت بی نظیر رو رقم می زنن.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    امیدوارم پسندیده باشین. تا بعد. رام رام همگی.
    ویرایش توسط lakshemi : Friday 26 April 2019 در ساعت 12:19 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  4. 3 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  5. #243
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    الهه ی اپرای جهان، مونتسرات کاباله درگذشت.



    استادبانو کاباله سوپرانوی اسپانیایی، در 6 اکتبر در بیمارستانی در بارسلونا در حالی چشم از جهان فرو بست که 85 سال سن داشت و چند سال قبل از اپرا خداحافظی کرده بود. هرچند او سال ها بود به خاطر وزن زیاد و بیماری اسیر صندلی چرخدار بود اما تا لحظه ی مرگ هم همچنان می توانسته بخواند! هرچند خیلی ناکوک و لرزان اما هنجره اش هنوز تسلیم پیری نشده بود و این حیرت آور است. او چندی پیش اجرایی در مسکو داشت و چند قطعه برای هوادارانش اجرا کرد به یاد گذشته ها! روزهایی که هیچ صحنه ای نبود که آن را درنوردیده باشد! و هیچ خواننده و آهنگسازی جلودارش نبود! استادبانو کاباله به عقیده ی بسیاری زیباترین، قدرتمند ترین و شیشه ای ترین صدای سوپرانو را داشت. حتی به نظر من از ماریا کالاس هم صدایی گیرا تر داشت. القاب اپرا دیوا (مهم ترین خواننده ی سوپرانو) یا پریما دونا (بانوی اول اپرا) که در بین اپرایی ها مرسوم است واقعا برای او حقیر بودند. در کارنامه ی سنگین او همه جور اپرا از هر آهنگسازی به چشم می خورد. از اپراهای کمدی روسینی تا تراژدی های جوزپه وردی. اما تاثیرگذارترین اجراهای او مربوط به تراژدی ها هستند. مثل زاغه نشین، توراندخت، نورما، توسکا ، ریگولتو، لوچیا دی لامرمور و ... سبک خواندن او و قدرت و مهارت های او الگوی تمام خوانندگانی شد که بعد از او آمدند. او تکنیکی منحصر به فرد داشت که طبق نظر روبرتو آلاگنا تنور نامی فرانسوی تکنیک های مونتسرات کاباله استاردیواریوسیه! (یعنی مثل ویولون استاردیواریوس یکتا و بی نظیره!) که قطعا همه با این تعریف زیبا موافقند. واقعا زبان از تمجید و اکرام او قاصر است. او صدایی بی همتا داشت. برای من او یگانه الهه ی اپراست که هرگز مانندش نخواهد آمد.



    تعدادی از برترین آریاهای کاباله ی بزرگ:

    معروف تریین آریای پوچینی. آه پدر عزیزم.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    زن ها همه همینطورند اثر موزارت

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    بانوی بدراه اثر وردی

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    توراندخت اثر پوچینی

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    خواهر آنجلیکا اثر دیگری از پوچینی

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 14 November 2018 در ساعت 12:00 AM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  6. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  7. #244
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام دوستان.
    بعد از مدت ها می خوایم سری بزنیم به عهد باروک! قرن 17 و هنر زیبای اروپایی. و همینطور یک آهنگساز افسانه ی دوران باروک به نام هندل.
    جورج فردریک هَندل آهنگساز انگلیسی قرن 17 و 18 ، یکی از موفق ترین و تاثیرگذار ترین آهنگسازان دوران باروک و حتی تمام دوران هاست. هندل به دلیل ساخت اپراهای موفق بسیار، بیشتر به عنوان اپراساز مشعور است اما او در ساخت انواع موسیقی خصوصا موسیقی کلیسایی بسیار پر کار بود. او مخترع و بنیان گذار اپرای کلیسایی هم هست. در ایین نوع خاص اپرا ، عموما موضوعات مذهبی و داستان هایی از کتاب مقدس اجرا می شود. تفاوت آن با اپرا این است که در آن „بازی” وجود ندارد و فقط موسیقی و آواز ها هستند که داستان را معرفی کرده و پیش می برند.
    هندل اصلا آلمانی بود اما از کودکی به انگلستان مهاجرت کرد و برخلاف نظر پدر، همان جا به تحصیل موسیقی پرداخت. چند سال بعد به استخدام دربار در آمد و اپرا سازی را آغاز نمود. هندل در زمان خودش شهرتی وصف ناشدنی داشت و اپراهایش بسیار مورد تحسین مخاطب و دربار قرار می گرفت. او بیش از 40 اپرا تصنیف کرد اما سال های آخر عمر و حتی بعد از نابینایی اش فقط به ساختن اپرای کلیسایی پرداخت. آثار هندل روح بخش، پرهیجان و بسیار احساسیست. انواع احساسات گوناگون در آثار او موج می زند. امروزه تعداد کمی از اپراها یا ساخته های دیگر او اجرا می شود. اما 2 تا از آثار زیبایش هرگز فراموش نشد و می توانم بگویم تا آخرین روز حیات بشر هم مشهور و بر سر زبان ها خواهد بود.
    اول، قطعه ی معروف „جهان شاد باشد” که یک سرود کریسمس بسیار مشعور است و هنوز که هنوز است مردم عید میلاد مسیح را با این آواز جشن می گیرند .

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دومین اثر هم سرود معروف تاجگذاری شاه جورج دوم است. یکی از بخش های فوق العاده ی این سرود به نام „زادوک کشیش” در قرن بیستم با تغییرات کوچکی تبدیل به سرود محبوب لیگ قهرمانان اروپا شد که مطمئنم همه ی شما شنیدید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    این دو قطعه تا ابد نام هندل را زنده نگه می دارد چون نه عید کریسمس و نه فوتبال هیچ گاه فراموش نخواهند شد! هههههه
    هندل در 74 سال زندگی پر بار و موفقش توانست الهام بخش و راهنمای بسیاری از آهنگسازان آینده شود. امروزه هم نام او به عنوان یکی از چراغ های راه آهنگسازان موفق جهان یاد می شود.




    امشب یکی از اپراهای او به نام „اسکندر” رو حضورتون معرفی خواهم کرد.

    اسکندر



    اپرای اسکندر که توسط هندل و در سال 1726 ساخته شده است، داستان سفر اسکندر مقدونی بزرگ به هند را بازگویی می کند. این اپرا در سه پرده و به زبان ایتالیایی است.


    اپرا در هندوستان آغاز می شود. در پرده ی نخست، اسکندر در جنگی مشغول محاصره ی هندوستان است. در اردوگاه اسکندر، دو شاهزاده خانم، با نگرانی منتظر فرجام جنگ و همینطور جان اسکندر هستند. لیزاورا، شاهزاده خانم سرزمین سَکائستان (سَکائستان محل سکونت قوم ایرانی تبار سَکا بود. در «شاهنامه» فردوسی توران خوانده شده است) و روکسانا ، یک شاهزاده خانم که توسط اسکندر در جنگ قبلی در ایران اسیر شده است. شاهزاده خانم های زیبا به هم حسادت می کنند و نمی دانند اسکندر کدامیک از آنان را ترجیح خواهد داد.




    تاسیل از وفاداران اسکندر، به شاهزاده خانم ها می گوید که اسکندر سالم است. هر دو خانم از این خبر خوشحال می شوند. اما تاسیل از شادی شاهزاده خانم لیزاورا دلگیر می شود چون به او علاقه مند است.
    اسکندر یک پیروزی دیگر به دست می آورد. چون او مبتلا به ماندالمانیا (مرض خود بزرگ پنداری) است اعلام می کند که او پسر زئوس و یک خدا است و دستور می دهد که او را پرستش کند. شاهزاده کلیتو، شاهزاده مقدونیه بی درنگ اسکندر را به خاطر این طرز فکرش سرزنش می کند، اسکندر خشمگین شده ودستور اعدام کلیتو را صادر می کند، اما در نهایت به درخواست های شاهزاده خانم ها از جان او می گذرد. افسران اسکندر که از رفتارهای اسکندر وحشت زده شده اند مخفیانه قصد می کنند او را ترور کنند.



    در پرده ی دوم روکسانا از اقدام تروریستی علیه اسکندر مطلع شده است. او اشک ریزان در ترس و ناامیدی با خودش حرف می زند و نمی داند چه کند. اسکندر پشت در اتاق او استراق سمع کرده و از شورش ارتش مطلع می شود. ضمن این به دلیل نگرانی روکسانا تصمیم می گیرد او را به همسری انتخاب کند.
    در آخرین پرده، توطئه گران و ارتش علیه جنگی به راه می اندازند، اما تاسیل، اسکندر را با نیروهای خود حمایت می کند و توطئه گران شکست می خورند. دشمنان تسلیم شده و طلب بخشش می کنند و اسکندر سخاوتمندانه آنان را می بخشد. او به شاهزاده خانم لیزاورا عزیزترین دوستش تاسیل را پیشنهاد می دهد. تاسیل که عاشق اوست ، بسیار خوشحال می شود. اسکندر هم با روکسانا ازدواج می کند و اپرا پایان خوشی دارد.

    در زمان اکران عمومی اپرا توسط خود هندل، هر 3 شخصیت اپرا یعنی اسکندر، روکسانا و لیزاورا با صداهای زنانه اجرا شدند. اسکندر توسط خواننده ی کاستراتو و شاهزاده خانم ها توسط خوانندگان سوپرانو. اما امروزه اگر این اپرا اجرا شود خواننده ی کنترتنور یا متزوسوپرانو نقش اسکندر را می خواند .
    در عهد باروک و درست در زمان هندل، کودکان پسر را برای داشتن صدایی زنانه عقیم می کردند و به آن ها کاستراتور می گفتند . آن ها خوانندگان موفق و ثروتمندی می شدند که نقش های مردانه را هم با صدای زنانه می خواندند. سال ها بعد که نسل تمام کاستراتور ا منقرض شد خوانندگان کنترتنور متولد شدند. اين مردان برخلاف کاستراتورها بدون عمل جراحي مي توانند در رِنج صوتي زنان آواز بخوانند. ولي کاستراتور ها با عمل جراحي عقيم کردن و به اجبار صدايشان زنانه مي شد. بيشتر کنترتنورها اگر تمايل داشته باشند مي توانند هم مردانه و هم زنانه بخوانند. به همين خاطر به آن ها لقب „شش دانگ خوان” مي دهند.

    بهترین آریاهای اپرای اسکندر:

    آریای لیزاورا به نام „عشق چقدر شیرین خواهد بود”

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای روکسانا به نام „فریبندگی”

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و آریای اسکندر به نام „عشق بیهوده، چاپلوسی می کند”. این آریای زیبا که غرور و خودپسندی اسکندر رو توصیف می کنه رو با صدای یکی از کنترتنورهای معروف حال حاضر، به نام آقای مکس امانوئل سنکیچ بشنوید. اجرای این آریا بسیار بسیار دشواره.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    امیدوارم لذت برده باشید. رام رام تا زود.
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  8. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  9. #245
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام، نَمسته عزیزان موشی. به حضورتون رسیدم تا یک آهنگساز دیگه و یک اپرای زیبای دیگه رو معرفی کنم. باشد که لذت ببرید.

    فرانکو آلفانو




    فرانکو آلفانو آهنگساز ایتالیایی و پیانیست چیره دست اواخر قرن نوزده و همچنین قرن بیستم است. او اپراهای زیادی ساخت اما شهرت وی بیشتر به دلیل اپرای بزرگش رستاخیز و همچنین تکمیل کردن شاهکار پوچینی اپرای „توراندخت” است که با مرگ او ناتمام مانده بود. البته بعضی از آثار هنری کم اقبال تر هستند اما دلیل نمی شود که زیبا نباشند! اپرای ̎سیرانو دوبرژارک̎ نیز از همین دسته اپراهای زیبا است که به دلایل مختلف در موردشان کم لطفی شده. قصد دارم این اپرا را حضورتان معرفی کنم.

    سیرانو دوبرژارک اپرایی در 4 پرده، به زبان فرانسه و بر پایه ی نمایشنامه ی زیبای ̎سیرانو دوبرژارک̎ اثر ادمون روستان است که در سال 1936 به اجرا در آمد اما آوازه اش کم رنگ تر و کم رنگ تر شد. تا اینکه در سال 2005 و پس از گذشت حدود 70 سال از تصنیف این اثر، استاد پلاسیدو دومینگو تصمیم گرفت دوباره آن را روی صحنه آورد. او چنین کرد و نقش اصلی را هم بر عهده گرفت و استقبال غیرمنتظره ای از آن به عمل آمد. از آن زمان به بعد ̎سیرانو دوبرژارک̎ دوباره محبوب شد و هر سال در سالن های مهم اپرای جهان مثل متروپولیتن آمریکا، لااسکالا ی میلان، تماشاخانه ی رویال لندن، اپرای پاریس، اپرای ملی وین و ... به اجرا در می آید. اجرای نقش اصلی یعنی سیرانو به دلیل گریم خاص نقش و همچنین شخصیت پیچیده و چند لایه ی او بسیار سخت است و فقط از عهده ی تنورهای بزرگ جهان بر می آید.

    سیرانو دوبرژارک



    اپرا در پاریس قرن هفدهم شروع می شود. سیرانو دوبرژارک شاعری بزرگ و مردی شجاع و مهربان است که به شدت دلباخته ی دختر عمویش روکسان است اما مانع بزرگی بر سر راه عشقش وجود دارد و آن مانع هم بینی بسیار بزرگش است که از دید خودش او را زشت و منفور کرده است. در گیر و دار عاشقی ناگهان سیرانو می فهمد که رکسان دل به کریستیان _ یک سرباز جوان هنگ _ باخته. روکسان بی خبر از دل سیرانو با شور و اشتیاق از این جوان خجالتی تعریف می کند و می گوید که خیلی به او علاقه دارد. و سیرانو نیز در سکوت به تحسین های روکسان گوش می دهد.



    روکسان از سیرانو می خواهد که مراقب او باشد. سیرانو در می یابد که این عشق ، بر خلاف عشق مخفی خودش کاملا دو طرفه است و کریستیان هم عاشق رکسان است. کریستیان می داند که روکسان هم مانند پسرعمویش سیرانو عاشق ادبیات و شعر و غزل است اما خودش سررشته ای در شعر ندارد و از این رو از سیرانو که شاعری چیره دست است می‌خواهد تا از طرف او برای روکسان نامه‌هائی پر از اشعار عاشقانه بنویسد. و سیرانو نیز می پذیرد.



    روبرتو آلاگنا (بالا) و پلاسیدو دومینگو (پایین) در نقش سیرانو



    او آن چنان خوش قلب و مهربان است که هرگز حسادت نمی کند. بینی بزرگ و زشتش را گردن هیچکس نمی اندازد و تصمیم می گیرد اگر خودش هرگز نمی تواند به روکسان برسد حداقل دیگری برسد و روکسان خوشبخت شود. او اشعار بی نظیری ساخته و همراه کریستیان زیر بالکن خانه ی روکسان می رود و آن ها را می خواند. روکسان نیز گمان می کند که این ها سروده های کریستیان هستند و سر از پا نشناخته و عشق او را می پذیرد.





    اما همه چیز هم به همین راحتی تمام نمی شود چون مثل همیشه سر و کله ی یک موی دماغ، یک مزاحم و یک خرابکار پیدا می شود و آن هم کنت دو گیش (سرهنگ فعلی هنگ) است که از رکسان خواستگاری می کند. روکسان چون می داند او فرماننده ی کریستیان است سعی می کند محترمانه او را دک کند تا مبادا او به تلافی کریستیان را اذیت کند. او از کنت دو گیش می خواهد تا هنگ را به جبهه نفرستد. اما آیا کنت می پذیرد؟



    سیرانو که خودش هم سرباز کنت است و قبلا هم در ابتدای اپرا با او درگیر شده می داند که کنت فردی بدجنس و فاسد است و فقط قصد تصاحب روکسان را دارد و هرگز او را قلبا دوست ندارد، مخفیانه کریستیان و روکسان را به کلیسا برده و ترتیب ازدواج آن ها را می دهد. اما این ازدواج از چشم کنت دو گیش پنهان نمی ماند. او می فهمد که فاعل این کار سیرانو است کسی که از قبل با او خرده حسابی دارد. او سیرانو را تهدید می کند اما قبل از آن برای انتقام، دستور اعزام کریستیان را به جبهه را می دهد. هنگ فرانسه با سپاهیان اسپانیا وارد جنگ می شود. سیرانو همراه کریستیان به جبهه می رود تا از او مراقبت کند. او همچنان به نوشتن نامه های عاشقانه از جانب کریستیان برای رکسان ادامه می دهد.



    بالاخره کریستیان به راز بزرگ سیرانو پی می برد و عشق بی انتهای او به روکسان را کشف می کند. روکسان هم که دل توی دلش نیست مخفیانه همراه با بارهای آذوقه و دارو خودش را به پشت جبهه می رساند تا کریستیان را ببیند. کریستیان می خواهد حقیقت را به روکسان بگوید و فاش کند که عاشق واقعی او سیرانو است نه خودش اما عجل به او مهلت نمی دهد. او در جنگ مجروح می شود و مجال گفتن نیافته از دنیا می رود .





    رکسان با از دست دادن همسر ناکامش شهر را ترک و برای همیشه به دِیر می رود تا تارک دنیا شود. اما سیرانو کجاست؟ 15 سال می گذرد. سیرانو در جنگ نابینا شده. اما کنت دوگیش هنوز هم به دنبال ریختن زهر انتقام به اوست و بالاخره او را یافته و به شدت زخمی می کند. سیرانو که مردی قوی و شجاع است به زخم اهمیت نداده و برای آخرین بار پس از سال ها به دیدن رکسان می رود و آخرین نامه ی کریستیان را (که خودش نوشته بوده) برای او می برد.



    رکسان که از جراحت او اطلاعی ندارد محزون شروع به خواندن آخرین نامه کریستیان می کند. اما سیرانو با درد بسیار و با صدایی ضعیف نامه را از حفظ می خواند. روکسان در می‌یابد که همهٔ آن نامه‌ها را سیرانو نوشته و مردی که این همه سال عاشقش بوده سیرانو بوده است. روکسان متوجه زخم او می شود اما دیگر کار از کار گذشته. سیرانو ی بیچاره در کنار محبوبش از دنیا می رود و روکسان با حیرت و افسوس از آن همه سال بی خبری، تنهای تنها می ماند.



    قبل از هر چیز باید بگم داستان، از اون داستان های عجیب و زیباست. به نظر شما سیرانو کار درستی کرد؟ آیا واقعا بینی بزرگش ضعف او به شمار می رفت؟ آیا سکوتش به جا بود؟ اگه شما بودید چه می کردید؟ تصور کنین! داستان ها برای همین ساخته شده که به ما تلنگری بزنه. آیا سیرانو به نظرتون یه قهرمانه؟ خب نظرات متفاوتی در این باره گفته می شه. هرکس تعبیری داره. اما از دید هنری واقعا سیرانو یه قهرمان عاشقه. که خوشبختی معشوق تنها خواسته اشه. عشق او افلاطونیست. او معشوق رو فقط برای خودش نمی خواد. این والاترین عشقه که او رو در انتخاب آزاد بذاری.

    آلفونو برای نقش روکسان از صدای سوپرانو، برای نقش سیرانو و کریستیان از صدای تنور و برای نقش دو گیش از صدای باریتون استفاده کرد. 4 قسمت از این اپرا بسیار معروفه که دعوت می کنم بشنویید:

    آریای بالکون: شورانگیز ترین بخش اپرا، سیرانو به جای کریستیان از زیر بالکن نامه ی عاشقانه ای می خواند و تمام عشق و محبت کهنه ی خود را با لطافت تمام برای او می خواند. واقعا زیباست. اگه اپرادوست باشین حتما یادتون هست که مشابه این صحنه در اپرای دون جوانی اثر موزارت هم وجود داره. در اونجا لیپورلو _نوکر دون جوانی_ لباس های ارباب رو به دستور او می پوشه. دون جوانی زیر پنجره آواز می خونه و لیپورلو دهنش رو تکون می ده و نقش او رو بازی می کنه تا دونا الویرا رو فریب بده. اما اونجا هدف، فریب بود و اینجا هدف کمک صادقانه. این آریا رو با صدای افسانه ای استاد پلاسیدو دومینگو بشنوید:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای کوتاه شعرگونه ی سیرانو برای سربازان که به „بالاد سیرانو” مشهور است. با صدای روبرتو آلاگنا بشنوید:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت عاشقانه ی کریستیان و روکسان که بسیار زیباست:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    فینال اپرا . لحظه ی مرگ سیرانو و آشکار شدن حقیقت ناباورانه برای روکسان. سیرانو تمام نامه ی کریستیان را از حفظ می خواند. با صدای بی نظیر روبرتو آلاگنا تنور معرکه ی فرانسوی بشنوید:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    انشالله که لذت برده باشید. همون طور که قبلا گفتم برای تهیه ی هر پست جدید من زحمت زیادی رو متحمل می شم. و گاهی ساعت ها جست و جو می کنم تا مستند ترین و بهترین اجراها رو پیدا کنم پس اگه به مطالبی که تقدیم می کنم علاقه دارین لطفا پست ها رو لایک کنید تا بدونم خواننده داره و از تاپیک حمایت کنید تا دلگرم بشم. هرچند همیشه دلگرم حضور شما دوستان قدیمی هستم. ♥ رام رام همگی.
    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 6 November 2019 در ساعت 12:58 AM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  10. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  11. #246
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    شبتون به خیر عزیزان

    در آخرین روز سال می خوام یه اپرای زیبا حضورتون تقدیم کنم. یه اپرای زیبا اثر فرانچسکو چیلیا.



    فرانچسکو چیلیا آهنگساز ایتالیایی در قرن نوزده و بیست بود. او در کودکی با شنیدن قسمتی از اپرای نورما اثر وینچنزو بلینی (که قبلا اینجا معرفی شده) به شدت شیفته ی موسیقی شد. همان شنیدن سرنوشت او را تغییر داد و به مدرسه ی موسیقی فرستاد. او تا آخرین روزهای حیات خود با انرژی به ساخت اپرا پرداخت که امروزه معروف ترین آن ها اپرای آدریانا لکورور است. اپرایی به زبان ایتالیایی در 4 پرده که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده. قبل از اپرا بهتره مختصری از قهرمان واقعی اثر بدونید.

    آدریانا لکورور بازیگر زن بسیار پرآوازه ی فرانسه در قرن هجدهم بود. زندگی پر زرق و برق و مرگ ناگهانی او الهام بخش داستان های بی شماری مثل تاترها، فیلم های سینمایی و رومان های بسیاری شد. اپرای آدریانا لکورور هم یکی از ده ها اثر اقتباسی مربوط به این هنرمند ناکام است.
    آدریانای واقعی در روزگار خویش ، بیشتر به خاطر دکلمه های خارق العاده از سخنان مشاهیر، شناخته شده بود. او به لحاظ کلامی، دارای فن بیان عالی و در اجرا روی صحنه مهارت بالایی داشت. اما بخش پنهان و خصوصی زندگی آدریانا با یک نام گره خورده بود. او با کُنت موریس دو ساکس وارد رابطه ای عمیق و پراحساس شد که بعد از مرگش از نامه هایی که او به عاشق خود نوشته بود مشخص شد که تا چه حد این عشق سوزنده و فزاینده بوده. اما متاسفانه یک مانع بزرگ بر سر راه این عشق قرار گرفته بود. موریس و دوشِز دی بوئیلون (دوشِز مونث شده دوک ، و لقبی برای اشراف بود) قبلا قصد ازدواج داشته اما رابطه شان به هم خورد. موریس او را از خود راند. اما دوشِز هنوز عاشق او بود و مرتب به دیدار او می رفت یا برایش نامه می نوشت. اما موریس ادعا می کرد که دیگر دوشِز را نمی خواهد. همین هم کینه، نفرت و حسادت دوشِز را نسبت به رقیبش روز به روز بیشتر می کرد.
    آدریانا مدتی بعد یادداشت مرموزی دریافت کرد که به او هشدار داده بود که ممکن است مسموم شود. بالاخره هم با یک تزریق مسموم شد. (البته در اپرا مرگ او توسط گل های سمی است) هرچند او بهبود یافت اما پس از گذشت یک ماه، دچار خونریزی داخلی شد و چند روز بعد در آغوش موریس درگذشت. پای پلیس به این قتل باز شد. چون همگان می دانستند که دوشِز دی بوئیلون و آدریانا رقیب و دشمن هم هستند و چند بار در ملا عام با هم بحث کرده بودند دوشِز احساس خطر کرد و به کالبدشکافی رشوه داد تا ثابت کند که آدریانا به مرگ طبیعی درگذشته است. علیرغم تلاش های او ، مسئله ی قتل آدریانا هرگز متوقف نشد و داستان آن تا امروز نیز همچنان متوقف نشده است.


    و اما بریم سراغ اپرا




    آدریانا لکورور بازیگر سرشناس فرانسه، دل از بسیاری ربوده و عاشق و خاطرخواه بسیاری دارد اما او مائوریزیو (تلفظ نام موریس به ایتالیایی) ، یک کنت در ایالت ساکسن آلمان را دوست دارد.




    آنجلا جورجیو سوپرانوی رومانیایی و یوناس کافمن تنور آلمانی در یکی از بهترین اجراهای تاریخ این اپرا


    مائوریزیو هم به شدت دلباخته ی آدریانای زیباست و برای دیدار او مرتب به تاتر می رود تا در پشت صحنه و اتاق گریم او را ملاقات کند. او تازه از رابطه ی قبلی اش با دوشِز دی بوئیلون رها شده و همچنان با ناامیدی سعی می کند تا خود را از معشوق سابق ، خلاص کند و صراحتا به او می گوید که دیگر دوستش ندارد.


    آدریانا مشکوک است که مائوریزیو هنوز عاشق دوشِز است. در همین حال ، دوشِز نیز طی اتفاقاتی اطمینان می یابد که رقیبش آدریانا است ، پس حسادت و کینه اش به اوج می رسد و نقشه ی انتقامی سخت را می کشد.



    در آخرین پرده، صندوقچه ای به دست آدریانا می رسد که حاوی گل های بنفشه ای ست که قبلا خودش به مائوریزیو داده بود. آدریانا به شدت شوکه می شود و تصور می کند که شک و ضنی که به مائوریزیو داشته درست بوده و او همچنان با دوشز در رابطه ی پنهانی است. او غمگین و شکست خورده دست در صندوق می کند اما بوئیدن گل ها مسموم شده و به حال مرگ می افتد. مائوریزیو و یکی از دوستان تاتر آدریانا برای کمک می شتابند اما خیلی دیر شده و آدریانا در آغوش مائوریزیو از دنیا می رود.






    بخش هایی از اپرای آدریانا لکورور اثر فرانچسکو چیلیا:

    آریای فوق العاده زیبای آدریانا در پرده ی اول که هنر را ستایش می کند. واقعا زیباست. شاید در نوع خودش در تاریخ بی نظیر باشه. اول از همه با صدای استادبانو منتسرات کاباله بشنوید:


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    همین آریا با صدای آنجلا جورجیو:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای افسانه ای مائوریتزیو در پرده ی اول به نام „چهره ی خندان” در جایی که قبل از شروع نمایش او به دیدار آدریانا می رود و به او در شاعرانگی تمام ابراز عشق می کند. واقعا زیباست و به نظرم هیچکس زیباتر از یوناس کافمن اونو نخونده:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای غمگین، پر از کینه و خشم دوشِز با صدای متزو سوپرانو و اجرای الینا گرانکا ی هنجره طلایی


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    و این هم آریای محزون آدریانا بعد از بوئیدن گل های سمی در حالی که خود به سرنوشت شوم خویش آگاه است.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    امیدوارم خوشتون اومده باشه. رام رام. َ
    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 20 May 2020 در ساعت 03:36 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  12. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  13. #247
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    همیشه می گن: „علم بهتر است یا ثروت؟” اما امشب در یک اپرا سوال „عشق بهتر است یا ثروت؟” رو جواب می دیم. امشب سرنوشت دختر زیبا اما طماع و پول-پرستی به نام مانون لسکو را روایت می کنم که اولین بار در رومانی به همین نام در فرانسه و سپس در جهان شهرت یافت.
    خیلی زود اقتباس اپرایی این رومان هم متولد شد. پیش از همه دنیل ابه آهنگساز فرانسوی(در 3 پرده) بعد از او ژول ماسنه آهنگساز فرانسوی (در 5 پرده) و در نهایت جاکامو پوچینی آهنگساز شهیر ایتالیایی (در 4 پرده) اپرایی بر اساس رمان „مانون لسکو” ساختند. شاید (و تا جایی که من می دونم) مانون تنها اپراییه که 3 بار توسط 3 آهنگساز ساخته شده و از این حیث بی رقیبه. احتمالا داستان زیبای زندگی مانون بود که تکراری نمی شد و هر بار زیباتر از قبل تصنیف می شد.
    خوانندگان درخشان و نام های بزرگی چون پاواروتی و مونسترات کاباله ی فقید، رنه فلمینگ، پلاسیدو دومینگو و بسیاری دیگر تاکنون در اجراهای مختلف اپرای مانون لسکو (اثر پوچینی یا ماسنه) هنرنمایی کرده اند. اما به گمانم بیش از همه آنا نتربکو سوپرانوی نام آشنای روس تاکنون در نقش مانون ظاهر شده.

    و اما برویم سراغ داستان اپرا

    مانون لسکو



    شوالیه گریو همراه عده ایی از پسران دانشجو در میدانی نشسته اند اما گریو بی انگیزه است و حس و حال تفریح و مسخره بازی ندارد. او گوشه ای می نشیند و در لاک خود فرو می رود که کالسکه ایی آن جا می ایستد و یک گروهبان به نام لسکو همراه خواهرش مانون و جرونته _خزانه دار کل_ از آن پیاده شده و مشغول صحبت می شوند. معلوم می شود طبق وثیت پدر، مانون به زودی به یک صومعه سپرده خواهد شد؛ گریو که در یک نظر عاشق مانون شده به سوی او رفته و خواهش می‌کند که بعدا با او قراری بگذارد. مانون هم قبول می‌کند.



    جرونته - که خود نیز عاشق مانون است – نمی خواهد مانون به صومعه فرستاده شود او می خواهد مانون را به پاریس ببرد چون او را برای خود می خواهد. گریو به ملاقات مانون رفته و عشقش را ابراز داشته و از او می‌خواهد که با هم به پاریس بروند. مانون هم از این جوان پاک و مهربان خوشش می آید و با او همراه می شود.



    اما شادی عشق دو طرفه ی آن ها فقط مدت کوتاهی طول می کشد. چون مانون دختر پول پرستی است. پس گریو که ثروتی ندارد را خیلی زود ترک می کند و جذب ثروت جرونته می شود. مدتی می گذرد و مانون غرق در ناز و نعمت معشوقه ی جرونته است. اما روزی با لباس ها و جواهرات گران-بها اما بی انگیزه و خسته به برادرش می‌گوید که جرونته پیر و غرغرو است و از زندگی با او آزرده و خسته است. می گوید که هنوز عاشق گریو است و دلش برای او تنگ شده.




    لسکو از غم خواهر، غمگین شده و به جست و جوی گریو رفته و می گوید که مانون هنوز او را دوست دارد. گریو برای دیدن مانون به خانه جرونته می رود. مانون خوشحال از دیدار گریو سر از پا نمی شناسد که ناگهان جرونته وارد می‌شود شروع به توهین و تحقیر مانون می کند و به حالت قهر می رود. گریو از مانون می خواهد که فورا فرار کنند. اما برق آن همه ثروت و طلا و جواهرات نمی گذارد مانون بتواند فکر کند. مانون نمی تواند از پول بگذرد. بنابراین چند مشت از طلا و جواهراتش را برداشته و به همراه گریو قصد فرار می کند.



    اما درها قفل است و ناگهان سربازان، برای دستگیری مانون سر می‌رسند؛ مانون تمام جواهرات را پس می دهد و اجازه می‌خواهد که برود، اما به دستور جرونته سربازان او را به جرم دزدی کشان کشان می برند و گریو را هم دور می کنند. مانون زندانی می‌ شود.



    پس از اینکه با رشوه ی لسکو به زندانبان، کمی از پشت میله ها با گریو حرف می زند برای اعزام به تبعید سوار کشتی می شود. گریو انقدر برای نجات او گریه و التماس و تقلا می کند تا ناخدای کشتی دلش به رحم می اید و اجازه می‌دهد که گریو هم سوار کشتی شود.




    پرده ی آخر با نمای تبعید و بیابان آغاز می شود. مانون و گریو در صحرا در حال فرار هستند. مانون از فرط تشنگی به زمین می‌افتد . گذشته‌اش را به یاد آورده و اینکه زیبایی اش او را نابود کرد و طمع و پول پرستی اش این سرنوشت تلخ را برایش ساخت. گریو هرچه دست و پا می زند آبی پیدا نمی کند؛ مانون در آغوش گریو از او طلب بخشش می‌کند؛ او از تشنگی جان می‌سپارد؛ گریو نیز از شدت اندوه، کنار جسد مانون، می افتد.




    اپرای ساخته ی ابه چون قدیمی تره امروزه کمتر اجرا می شه اما دو ساخته ی دیگه اثر پوچینی و ماسنه همچنان فوق العاده پر طرفدار هستن و همیشه رقابت بینشون وجود داره. داستان و شکل روایت آن در این 3 اپرا تقریبا یکی است. مانون در هر 3 اثر با صدای سوپرانو، گریو با صدای تنور، جرونته با صدای باس و لسکو برادر مانون نیز با صدای باریتون معرفی شدند. اما من آریاهایی از هر 3 اپرا براتون می ذارم. به نظرتون کدوم یکی قشنگ تر مانون رو ساختن؟

    مانون اثر پوچینی:

    آریای زیبای گریو که „تاحالا همچین بانویی ندیدم!” نام داره. او پس از اولین ملاقات، عشقش را نسبت به مانون زیبا بیان می کند.
    این آریا واقعا زیباست. یه چیزی یادم اومد. اگر احیانا فیلم „ویکتوریا و عبدل” رو دیده باشید؛ حتما صحنه ای که جناب پوچینی بزرگ به حضور ملکه ویکتوریا شرفیاب می شه رو هم دیدید. در اون صحنه پوچینی شخصا این آریا رو برای ملکه می خونه و می گه آریایی از اپرای جدیدمه! ملکه از این آریا واقعا لذت می بره. این آریا رو با صدای برق آسای یوناس کافمن بشنوید. واقعا هنجره طلاییه.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    آریای زیبای مانون در این آریا مانون محزون و ناامید به برادرش لسکو می گوید از زندگی با جرونته خوشحال نیست و هنوز هم عاشق گریو است. با اینکه او را ترک کرده اما دلتنگ اوست. این آریا تقدیم به شما با صدای زیبای آنجلا جورجیو سوپرانوی رومانیایی.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    مانون اثر ماسنه:


    آریای زیبای مانون به نام „بگذارید تسلیم شویم وقتی صدایمان می کنند”


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای گریو به نام „خیالات شیرین را حس کن” با صدای فوق العاده بااحساس روبرتو آلاگنا تنور محبوب من.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    مانون اثر ابه:
    معروف ترین آریا که ابه در این اپرا ساخته آریای شاد مانونه که همراه نوازندگان خانه ی جرونته می خونه و به آریای خنده هم معروفه. مانون در این آریا جرونته رو به تمسخر می گیره. اجرای این آریا مخصوص یک سوپرانوی کولوراتورا ست چون واقعا دشواره. خودتون گوش بدید.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    رام رام همگیییییی
    ویرایش توسط lakshemi : Sunday 17 May 2020 در ساعت 12:01 AM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  14. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  15. #248
    amir1055 آواتار ها
    مسئول بازنشسته بخش پیانو

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته بخش پیانو
    شماره عضویت
    20813
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    سن
    45
    نوشته ها
    1,183
    میانگین پست در روز
    0.23
    تشکر از پست
    1,294
    1,917 بار تشکر شده در 871 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add amir1055 on Linkedin
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 155/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    آدم لذت میبره این پست ها رو میخونه
    دمت گرم لاکشمی جان :-)
    .Applaud, my friends, the comedy is over

  16. کاربران زیر از amir1055 به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  17. #249
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط amir1055 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    آدم لذت میبره این پست ها رو میخونه
    دمت گرم لاکشمی جان :-)
    دم شما هم گرم که پست های منو می خونین و دنبال می کنین. خیلیییییی ممنون و قدردان مهربونی شما هستم. خوشحالم که مفید هستن.
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  18. #250
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام و ارادت به تمام شما علاقه مندان اپرا
    امیدوارم در دومین روز از پاییز 1400 حالتون عالی باشه موشی ها

    مدت زیادی از این جا دور شده بودم. البته روحم اصلا دور نبود. مدام بهش فکر می کردم. سرم خیلی شلوغ بود اما به لطف خدا الان آزادتر شدم و انشالله زین پس بیشتر به حضورتون خواهم رسید.

    با معرفی یه اپرای جدید اومدممممم. که اثری از آهنگساز محبوب من یوهان اشتراوس پسر _آهنگساز نابغه ی اتریشی قرن نوزدهم_ است. برخلاف مشابهت اسمی، او اصلا نسبتی با ریچارد اشتراوس آهنگساز آلمانی هم عصر خودش(و سازنده ی اپرای شوالیه ی گل سرخ که قبلا اینجا معرفی کردم) ندارد. یوهان اشتراوس پسر مانند پدرش آهنگسازی چیره دست بود و تخصص عجیبی در والس داشت. والس معروف دانوب آبی از نام آشنا ترین والس های اشتراوس است. از همین رو وی به پادشاه والس معروف است. البته او به جز والس ها چندین ُاپرت هم ساخت. که معروف ترین آن ها ُاپرت خفاش است.
    در پست بعدی به معرفی این اپرا خواهم پرداخت. امیدوارم لذت ببرید.


    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  19. #251
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خفاش

    خفاش، ُاپرتی آلمانی ساخته ی زیبای یوهان اشتراوس پسر می باشد.

    همان طور که می دانید ُاپرت ها زمان کوتاه تری در قیاس با سایر اپراها داشته، محتوایی فکاهی و طنز دارند. این ُاپرت در 3 پرده ساخته شد و پس از گذشت حدود 150 سال از ساختش، همچنان اقبال بسیار بلندی داشته و همه ساله در تماشاخانه های مختلف جهان اجرا می گردد.


    ماجرا در شهر وین و در منزل جناب گابریل فون آیزِن اِشتاین آغاز می شود. آیزِن اِشتاین به خاطر این که به یک مقام رسمی بلند پایه اهانت کرده است به هشت روز زندان محکوم شده و باید هر چه زودتر خود را به زندان معرفی کند.

    از طرف دیگر اَدل _خدمتکار خانه _ نامه‌ای دریافت می کند. خواهرش آیدا که یک رقصنده است برایش نوشته که به جشن شاهزاده ای بزرگ دعوت شده است تا برنامه اجرا کند و می خواهد که اَدل نیز در این جشن شرکت کند. اَدل بسیار خوشحال می‌شود در این جشن ها افراد بانفوذ، ثروتمند و مهمی حضور دارند اگر اَدل موفق شود که به جشن رفته و خودی نشان دهد می‌تواند کار بهتر یا حتی یک همسر خوب پیدا کند و از خدمتکاری نجات یابد. اَدل چه خیالاتی که در سر نپروراند!!! و تصمیم گرفت که هر طور شده خودش را به جشن برساند پس نزد بانو رُزالیند _خانم خانه_ رفته و گریه و شیون به راه می‌اندازد و داستانی سرهم می کند که عمه اش دم مرگ است و خواهرش آیدا در نامه‌ای از او خواسته حتماً قبل از مرگ عمه بر بالین او برود و از خانم درخواست یک روز مرخصی می کند.







    کمی بعد، دکتر فالک دوست آیزِن اِشتاین وارد شده و دعوت نامه ی جشن شاهزاده را به او می‌دهد آیزِن اِشتاین با خوشحالی قبول میکند دکتر فالک به او پیشنهاد می کند برای خودنمایی پیش بانوان زیبای جشن، خودش را حسابی شیک کند و ساعت گران قیمت خود را نیز همراه بیاورد.









    آیزِن اِشتاین فکر می کند اشکالی ندارد اگر یک روز دیرتر خود را به زندان معرفی کند و در آخرین روز آزادی در جشن شاهزاده خوش بگذراند پس به بهانه رفتن به زندان از اهل خانه خداحافظی می کند و به جشن می رود . البته دکتر فالک دور از چشم آیزِن اِشتاین، همسرش بانو رُزالیند را هم به جشن دعوت می کند و عمدا برای حساس کردن خانم لو می دهد که آیزِن اِشتاین به او دروغ گفته و در میهمانی خواهد بود.







    فالک نقشه ای کشیده که طبق آن آیزِن اِشتاین، رزالیند و حتی اَدل خدمتکار خانه را با نوشتن نامه ای دروغین از جانب خواهرش به جشن دعوت کرده تا انتقامی سخت از صمیمی‌ترین دوستش آیزِن اِشتاین بگیرد. چرا؟ چون آیزِن اِشتاین سال قبل او را در حال مستی در لباس یک خفاش در شهر رها کرده و باعث شده آبرویش برود و مضحکه ی مردم شود. مردم هنوز هم او را مسخره کرده و „دکتر خفاش” صدا می‌زنند. او مصمم است که تلافی آن نارفیقی را درآورد.

    کمی بعد آلفرد _نامزد سابق رُزالیند _ وارد شده و آوازی عاشقانه برای او سر می دهد. اما رُزالیند اصرار می کند که خانه را ترک کند و می گویند که دیگر همه چیز بین آنها تمام شده و حالا دیگر او ازدواج کرده است اما در همین بین ناگهان فرانک _رئیس زندان_ برای دستگیر کردن آیزِن اِشتاین به خانه می رسد و چون او را نمیشناسد آلفرد را به جای او اشتباه می گیرد رُزالیند از آلفرد خواهش می‌کند که آبروی او را نریزد و خودش را آیزِن اِشتاین معرفی کند. او هم قبول می‌کند و با رئیس زندان میرود.

    در پرده بعدی جشن باشکوه شاهزاده را میبینیم. شاهزاده اعلام می‌کند که هر کس که او را درست و حسابی بخنداند پاداش خوبی از او خواهد گرفت.

    اَدل با ظاهری آراسته وارد جشن می‌شود؛ در حقیقت او یکی از لباس های خانم خود را بدون اجازه پوشیده! بلافاصله خواهرش آیدا او را دیده و سخت غافلگیر می شود! اَدل ماجرای نامه را تعریف می کند اما آیدا با شگفتی می گوید که هیچ نامه‌ایی برای او ننوشته‌است!







    اتفاق جالب و خنده دار این است که در جشن هرکس از ترس دیگری خود را به نامی مستعار و جعلی معرفی می کند :

    اَدل، وقتی می فهمد که دعوتنامه اش دروغین بوده و برای اینکه خدمتکار بودنش برملا نشود به توصیه ی خواهرش خود را یک هنرپیشه روس به نام „اُلگا” معرفی کند.

    آیزِن اِشتاین ، وقتی می فهمد که فرانک_ رئیس زندان_ جزء میهمانان است، از ترس دستگیر شدن می گوید که نجیب‌زاده ای فرانسوی به نام„رنارد” است.

    فرانک_رئیس زندان_ به محض دیدن اَدل یعنی همان بانو اُلگای بازیگر، مجذوب او شده پس او نیز خود را یک مرد فرانسوی معرفی و ادعا می کند که در فرانسه تهیه‌کننده ی تئاتر است!

    فرانک سر صحبت را با بازیگر زیبا باز می کند که ناگهان آیزِن اِشتاین، اَدل را می شناسد او مطمئن است که او خدمتکار خانه شان است و اشتباه نمی کند. اما اَدل خودش را نمی بازد و می زند زیر خنده!!! او سعی می کند آیزِن اِشتاین را متقاعد کند که او در اشتباه است او آریای بسیاااار زیبا و جذابی می خواند و با خنده و شوخی می خواند که زن پر زرق و برقی مانند او احتمالاً یک خدمتکار حقیر است!!!

    کمی بعد بانویی بسیار زیبا با لباسی فاخر، جواهرات گرانبها و نقاب به چهره وارد می شود و خود را یک کُنتس اهل مجارستان معرفی می کند. او در حقیقت رُزالیند است که با نقاب تغییر چهره داده تا آمار همسرش را بگیرد.







    او آیزِن اِشتاین را پیدا می کند که در کنار زنان جشن در حال خوش گذرانی است و مدام با ساعت جواهرش برای زیبارویان خودنمایی می کند. رُزالیند تصمیم می گیرد نظر او را با خواندن آوازی برای سرزمینش مجارستان به خود جلب کند. شگرد بانو جواب می دهد و نجیب‌زاده رنارد یعنی همان همسر بی معرفتش زبان به تحسین او گشوده و شروع به چرب زبانی می کند.









    آیزِن اِشتاین خیلی اصرار می کند که بانو کُنتس نقاب خود را بردارد اما بانو (در واقع رُزالیند ) او را دست به سر کرده و در فرصتی طلایی ساعت آیزنشتاین را برمی‌دارد تا سندی محکم برای اثبات نادرستی شوهرش، داشته باشد . جشن و پایکوبی تا ۶ صبح ادامه پیدا می کند. در خاتمه ی پرده ی دوم، آیزِن اِشتاین که نتوانسته ساعتش را از آن بانوی مجاری پس بگیرد صبح جشن را ترک کرده و به زندان میرود تا خود را معرفی کند.

    در پرده آخر آیزِن اِشتاین برای گذراندن محکومیت خود وارد زندان می شود اما پی می برد که قبلا مرد دیگری را در خانه اش به جای او گرفته اند. در همین حال رُزالیند وارد میشود تا درخواست طلاق بدهد و با آلفرد بیچاره که بی گناه به زندان افتاده ملاقات کند. آیزِن اِشتاین با یک شنل و عینک خود را به شکل یک وکیل درمی‌آورد. گمان می کند که همسرش به خاطر آن مرد می خواهد طلاق بگیرد پس چهره واقعی خود را نشان می دهد و همسرش را به اتهام ارتباط با مرد دیگری خائن و بی وفا قلمداد می کند اما چنته ی رُزالیند خیلی هم خالی نیست او ساعت جیبی طلای او را نشان داده، می‌گوید آن بانوی مجاری خودم بودم و در واقع این تویی که خائن،بی وفا و هوسبازی! دست آیزِن اِشتاین رو می‌شود آبرویش رفته و حسابی ضایع می‌شود و دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارد در همین هنگام دکتر فالک شاهزاده و تمام مهمانان که در جشن شب پیش حضور داشتند وارد می‌شوند و شروع به خندیدن به آیزِن اِشتاین می کنند به این ترتیب دکتر فالک انتقام خود را میگیرد. شاهزاده قهقهه سر داده و اعلام می‌کند که دکتر فالک او را حسابی خنداند پس پاداش موعود را از او خواهد گرفت! در آخر، آیزِن اِشتاین ، بابت سبکسری‌هایش، اذیت و آزار دوست خوبش فالک و رنجاندن همسرش ، عذر خواهی می کند. رزالیند و آیزِن اِشتاین در نهایت تصمیم می گیرند که همدیگر را بخشیده و با هم سازش کنند.









    در نسخه ی اصلی این اُپرت، نقش آیزِن اِشتاین برای تنور نوشته شده اما امروزه اغلب باریتون ها آن را می خوانند همچنین نقش های رُزالیند و اَدل برای سوپرانو و نقش دکتر فالک نیز برای باریتون نوشته شده



    بخش هایی از اُپرت خفاش:



    معروف ترین آریای این اُپرت، آریای خنده ! این آریای زیبا را اَدل می خواند وقتی در جشن آیزِن اِشتاین، او را می شناسد و می گوید که او خدمتکار خانه شان است اَدل با اعتماد به نفس شروع به خنده می کند و می گوید که او در اشتباه است!!! تمام این آواز با خنده های اَدل پر شده است. حتما گوش کنید.



    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    آریای صداهایی از خانه، رُزالیند در جشن، هنگامی که خود را کُنتسی اهل مجارستان معرفی می کند و یک چارداش (نوعی رقص محلی مجارستانی) اجرا می کند تا جلب نظر کند. بسیااااار زیباست.





    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    دوئت جشن و پایکوبی، در جشن شاهزاده که بسیار زیباست



    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    امیدوارم خوشتون اومده باشه. تا بعد عزیزان




    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  20. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  21. #252
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام عزیــــــــــــــزانم . موشی ها حالتون چطوره؟ خوبین؟
    در آخرین دقایق سال 1400 می خوام یه عیدی اودولو بهتون تقدیم کنم. البته من و جناب موزارت شریکی این عیدی رو آماده کردیم.
    عیدتون مبارکککککک سال تون خوششششششش

    اپرای رئیس تاتر اثر موزارت

    „رئیس تاتر” یک اپرای زینگ اشپیل است. بارها در همین جا از زینگ اشپیل نام بردم که اختراع آلمان و از تاتر موزيکال الهام گرفته شده و تلفيقی از صحبت کردن و خواندن است. یعنی قدري خوانندگان آواز مي خوانند و بعد از تمام شدن آواز، نمايش ادامه پيدا مي کند. بهترين مثال براي اپراي زينگ اشپيل اپراي فلوت سحرآميز اثر موزارت است.
    „رئیس تاتر” در دورانی ساخته شد که موزارت رابطه ی بسیار خوبی با دربار امپراطور یوزف دوم داشت. امپراطور سفارش این اپرا را داد تا در یکی از ضیافت هایش اجرا شود. این اپرا به زبان آلمانی است، یک پرده دارد و زود تمام می شود. اما داستان جالبی دارد.


    ماجرا از این قرار است که فرانک، به همراه „آقای باف” که یک خواننده ی باس است در حال گرفتن تست بازیگری از دو بازیگر زن به نام های مادام هِرتز و مادمازل سیلبرکلانگ هستند در حالی که هر دو استخدام می شوند، ناگهان دو بانو بر سر اینکه چه کسی نقش اصلی را می گیرد و چه کسی بیشترین دستمزد را دریافت می کند، شروع به بحث می کنند. هر کدام برای نشان دادن مهارت خود، یک آریای زیبا می خوانند .




    بعد از مدتی منم منم کردن، یک خواننده ی تنور به نام ووگلسانگ وارد شده و مداخله می کند و سعی می کند بحث و رقابت بیهوده ی این دو بانو را خاتمه دهد.




    در نهایت آقای باف به تمجید از هنر فوق العاده ی هر دو بانو برخواسته و هر دو را با دستمزدی بسیار بالا دعوت به کار می کند و اپرا با کوارتت „هر هنرمند برای افتخار تلاش می کند” به پایان می رسد.




    آریای زیبای مادام هرتز به نام „وقت خداحافظی”
    مادام با صدای سوپرانو آوازی از جدایی و شکست عشقی می خواند که بسیار زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای مادمازل سیلبرکلانگ به نام „ای بهترین مرد!”
    در مقابل، مادمازل نیز با صدای سوپرانو یک ترانه ی شاد درباره ی عشق به مردی جوان و پاک می خواند تا روی مادام را کم کند. (از منم بپرسید مادمازل قشنگ تر می خونه!!! هههههه)

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    تریو ی(آواز 3 نفری) دو بانوی خواننده و ووگلسانگ به نام „من خواننده ی اول هستم!” ... در این تریو ووگلسانگ مدام تکرار می کند هیچ هنرمندی نباید دیگری را حقیر بداند چرا که با این کار او هنر را تحقیر می کند. اما دو بانو همچنان بی توجه به او می خوانند:من اول هستم! و هر یک دیگری را متهم به لاف زنی ، غلو و خودستایی می کنند. این جملات بین این 3 نفر با زیباترین آهنگسازی موزارت مدام و مدام تکرار می شوند.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    کوارتت (آواز 4 نفری) پایانی به نام „هر هنرمند برای افتخار تلاش می کند”

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    انشالله سال خوشی داشته باشین. خوش رهونا همیشههههههههه ♥

    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 23 March 2022 در ساعت 01:06 AM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  22. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


صفحه 16 از 16 نخستنخست ... 61213141516

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •