لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 3910111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 193 به 208 از 252

موضوع: صفر تا صد اپرا

  1. #193
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    94209
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    نوشته ها
    8
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    50
    17 بار تشکر شده در 8 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 10/0
    Given: 8/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام لاکشمی جون!
    نبینم تنهایی عزیزم! من یه مدت به اینجا سر نزدم، نمی دونم فکر کنم دچار بحران موسیقیایی شده بودم
    حالا خداروشکر به زندگی برگشتم!! و الان اومدم همه پست هایی که این مدت نخونده بودم رو خوندم. چه قدر زحمت کشیدی خانومی! خسته نباشی.
    در ضمن ، شما تنها نیستی عزیز. شنیدم همین تازگی اپرای فلوت سحرآمیز توی تالار وحدت روی پرده رفته... البته من دیر متوجه شدم و نتونستم برم، ولی پارسال هم اپرای جانی اسکیکی به سرپرستی آقای قضات اجرا شد که اونو رفتم و خیلی هم لذت بردم.

    امیدوارم به همت آدمایی مثل شما مردم ما بیشتر با این هنر آشنا بشن.

  2. کاربران زیر از Ceilo به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  3. #194
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ceilo [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    سلام لاکشمی جون!
    نبینم تنهایی عزیزم! من یه مدت به اینجا سر نزدم، نمی دونم فکر کنم دچار بحران موسیقیایی شده بودم
    حالا خداروشکر به زندگی برگشتم!! و الان اومدم همه پست هایی که این مدت نخونده بودم رو خوندم. چه قدر زحمت کشیدی خانومی! خسته نباشی.
    در ضمن ، شما تنها نیستی عزیز. شنیدم همین تازگی اپرای فلوت سحرآمیز توی تالار وحدت روی پرده رفته... البته من دیر متوجه شدم و نتونستم برم، ولی پارسال هم اپرای جانی اسکیکی به سرپرستی آقای قضات اجرا شد که اونو رفتم و خیلی هم لذت بردم.

    امیدوارم به همت آدمایی مثل شما مردم ما بیشتر با این هنر آشنا بشن.
    سلام ماندانا جونمممممممم

    ای بابا! ماندانا جون تو دیگه چرا؟؟؟؟ تو که روی ماه از ما بهترون ، قند قندون و شکر شکرستون رو دیدی! تو دیگه چرا؟ تو که باید از سرخوشی سوت بزنی!

    قربون تو دخمل برم... ممنونم که یاد من هستی در این فراموش خانه ... توی این سرای بی کسی دیدن تو خوشحالم کرد... خوشحالم که از اپراها خوشت اومد... راستش من به دلیل تنهایی، فلوت سحر آمیز رو از دست دادم. یعنی همراه نداشتم... اجازه هم ندارم با غریبه ها بیرون برم!!! هههههه تنهایی اون وقت شب ،بی وسیله برام مقدور نبود... حیف شد... از این خندم می گیره که من آرزوی متروپولیتن ،اپراخانه ی وین، تمشاخانه ی رویال رو دارم اما از تالار وحدت خودمونم جا موندم!!! ههههههههههه می گن سنگ بزرگ علامت نزدنه همینه! تو خیلی به من لطف داری. من کسی نیستم. فقط راوی ام... همین که روح بهشتیانی مثل موزارت، پوچینی و وردی برام دعای خیر کنن از سرم زیاده... البته اگه بپسندن.
    راستی ماندانا جون لطف کن و زیر پستایی که می خونی رو تشکر بزن تا من بفهمم که خوندیش... مرسی از الطاف بی کرانت موشی.
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  4. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  5. #195
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    94209
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    نوشته ها
    8
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    50
    17 بار تشکر شده در 8 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 10/0
    Given: 8/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط lakshemi [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    سلام ماندانا جونمممممممم

    ای بابا! ماندانا جون تو دیگه چرا؟؟؟؟ تو که روی ماه از ما بهترون ، قند قندون و شکر شکرستون رو دیدی! تو دیگه چرا؟ تو که باید از سرخوشی سوت بزنی!

    قربون تو دخمل برم... ممنونم که یاد من هستی در این فراموش خانه ... توی این سرای بی کسی دیدن تو خوشحالم کرد... خوشحالم که از اپراها خوشت اومد... راستش من به دلیل تنهایی، فلوت سحر آمیز رو از دست دادم. یعنی همراه نداشتم... اجازه هم ندارم با غریبه ها بیرون برم!!! هههههه تنهایی اون وقت شب ،بی وسیله برام مقدور نبود... حیف شد... از این خندم می گیره که من آرزوی متروپولیتن ،اپراخانه ی وین، تمشاخانه ی رویال رو دارم اما از تالار وحدت خودمونم جا موندم!!! ههههههههههه می گن سنگ بزرگ علامت نزدنه همینه! تو خیلی به من لطف داری. من کسی نیستم. فقط راوی ام... همین که روح بهشتیانی مثل موزارت، پوچینی و وردی برام دعای خیر کنن از سرم زیاده... البته اگه بپسندن.
    راستی ماندانا جون لطف کن و زیر پستایی که می خونی رو تشکر بزن تا من بفهمم که خوندیش... مرسی از الطاف بی کرانت موشی.
    عزیزم پست هات واقعا تشکر کمشه:)

    حیف شد که نتونستی بری. بدی این اجراها همینه که همیشه دیروقتن. ولی به نظرم اگه باز هم موقعیت این طوری پیش اومد توی تاپیک به دوستان هم خبر بدین که اگر کسی علاقه مند بود از دست نده.

    به امید دیدار در سالن متروپولیتن:)

  6. 2 کاربر برای این پست از Ceilo تشکر کرده اند:


  7. #196
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ceilo [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    عزیزم پست هات واقعا تشکر کمشه:)

    حیف شد که نتونستی بری. بدی این اجراها همینه که همیشه دیروقتن. ولی به نظرم اگه باز هم موقعیت این طوری پیش اومد توی تاپیک به دوستان هم خبر بدین که اگر کسی علاقه مند بود از دست نده.

    به امید دیدار در سالن متروپولیتن:)
    قربان تو ماندانا جون. لطف داری. برای این عرض کردم زیر پست ها رو تشکر بزنی که من متوجه بشم کسی اومده و پست منو خونده! تا احساس تک افتادگی نکنم ... مث چوچوسان!!! به هر حال تو و سایر دوستانم به من خیلی لطف داشتین. لطفتون مستدام.
    چشم. حتما اعلام می کنم. اما البته اگه کسی بیاد و ببینه!!! ههههههههههه

    به امید دیدار در متروپولیتن ... دون جوآنی ، توسکا یا لاتراویتا!!! ههههههه
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  8. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  9. #197
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام بر عزیزان خودم ، بر همه ی شیفتگان اپرا

    قصد دارم یه اپرای خعلییییییی باحال و زیبا رو بهتون معرفی کنم. یکی دیگه از کارهای با عظمت استاد موسیقی،چایکوفسکی. خیلی وقته که دلم می خواست این اپرا رو بیارم اینجا ولی راستش دست درد شدیدی دارم. خیلی سخت می تونم تایپ کنم. ولی از روو نمی رم!!! عارضم خدمت شما که این اپرا، یه اپرای فوق العاده ی روسی، با زبان، موسیقی و بر مبنای داستان زیبای بی بی پیک اثر پوشکین نویسنده ی روسی ست.
    چایکوفسکی هم مثل تمام ملت روسیه شیفته و عاشق رومان های الکساندر پوشکین نازنین بود. هرکس که ذره ای ادبیات بداند می داند که پوشکین یکی از زیباترین قلم ها و خلاق ترین افکار را داشت. از همین رو بسیاری از رومان های او به اشکالی نظیر تاتر،اپرا،باله ، فیلم،سریال و ... نیز درآمد. چایکوفسکی نیز حداکثر بهره را از دو رومان ارزشمند پوشکین فقید برد و دو اپرای شاهکار از دو رومان وی ساخت: اوگنی اونیگن که پیشتر با آن آشنا شدید و بی بی پیک که اینک با آن آشنا خواهید شد.



    بی بی پیک !

    همانطور که شاید حدس زده باشید، این داستان بر پایه ی بزرگترین سرگرمی اشراف ، مردم عادی و حتی فقرای روسیه یعنی „قمار” نوشته شده. قمار به نوعی اختراع روس هاست. در ابتدا ورق بازی، تخته بازی ، شطرنج و سایر انواع قمار مختص طبقه ی اشراف روس بود اما کم کم به خارج از دربار نیز راه یافت و تمام روسیه را در نوردید. اما ما درباره ی حساس ترین و خانمان برانداز ترین نوع قمار یعنی ورق بازی حرف می زنیم که اختراع خود روس هاست و در انواع بازی ورق هیچکس به گرد پای روس ها نمی رسد. با این توصیفات برویم به آغاز اپرا، در یک قمارخانه _ جایی که همه با ولع و هیجان „فارو” _نوعی بازی ورق ،بازی می کنند اما یک مرد جوان به نام هرمان با وجود اینکه تمام عمر دست به قمار نزده ، اما با حسرت بازیکنان را می نگرد و آرزو دارد بتواند خود را از این فقر و بدبختی نجات داده و ثروتی به هم بزند.
    همه مشغول قمار هستند که در همین بین یک اشرافزاده ی جوان به نام کنت تامسکی گفت: واقعا حیف است که مادر بزرگ عزیزم کنتس آنافدوتونا بازی نمی کند!
    همه خندیدند و به تمسخر گفتند یک پیرزن هشتاد ساله دست به قمار بزند ؟؟؟؟ آن شاهزاده گفت:حق دارید تعجب کنید چون نمی دانید او چه ورق باز بی رقیبی است! مادر بزرگم که معروف به „بی بی پیک” است در جوانی شیفته ی بازی فارو بود در یکی از مجالس قمار ، مبلغ بسیار هنگفتی به یک دوک فرانسوی باخت. به هر دری زد و از هرکه قرض خواست نتوانست پول را تهیه کند. او که درمانده شده بود اتفاقا با پیرمردی بی خانمان آشنا شد . آن مرد راز بردن را در قمار به مادر بزرگ من یاد داد اما از مادربزرگم قول گرفت که فقط به قدری که باخته شرط ببندد و بعد از برد تا ابد دست به قمار نزند. مادر بزرگ من هم همین کار را کرد او دوباره با آن دوک بازی کرد و به قدری که باخته بود شرط بست. با به کار بستن آن راز، دوک را برد و اکنون 60 سال است که دیگر دست به قمار نزده!



    پلاسیدو دومینگو در نقش هرمان

    هرمان با شنیدن حرف های تومسکی با خود فکر کرد : نباید بگذارم او رازش را با خود به گور ببرد! او چند باری اطراف عمارت کنتس دور دور زد و فهمید کنتس تک و تنها زندگی می کند و هیچکس را نیز به دیدار خصوصی نمی پذیرد. تنها یک ندیمه با او زندگی می کند. او دختر جوانی به نام لیزا است. هرمان فورا دریافت که اگر بتواند خود را به خانه ی کنتس برساند تنها از طریق همین دختر خواهد بود.



    او چند روزی با خودش فکر کرد و نقشه ی دقیق و حساب شده ای کشید. او شروع به نوشتن نامه های عاشقانه برای لیزا کرد. البته چون ذاتا موجود بی عرضه و دست و پا چلفتی ای بود حتی نمی توانست متن نامه ها را از خود در بیاورد بلکه از روی یک رومان آلمانی کپی می کرد!!! هههههه از طرفی لیزا که هم ندیمه و هم دخترخوانده ی کنتس است ،به تازگی با اشرافزاده ی جوان و زیبایی به نام „پرنس الِسکی” نامزد شده. پرنس الِسکی عاشق لیزاست اما لیزا چندان رغبتی به نامزدش ندارد.
    ابتدا لیزا نامه های هرمان را پس می فرستاد. و یک بار هم از او خواست که مزاحمش نشود و آبروی او را بازیچه نکند اما هرمان انقدر نامه های رومانتیک و ابراز علاقه های دروغینش را ادامه داد تا لیزا عاشق و دلباخته ی او شد و پرنس الِسکی زیبا و ثروتمند را از خود راند و جواب رد به او داد.



    دیمیتری وروستوفسکی در نقش پرنس الِسکی



    لیزا به نامزدش پشت می کند و به الِسکی می گوید که عاشق کس دیگری شده که بسیار دوستش دارد. الِسکی که عاشق اوست و لیزا را همسر آینده ی خود می داند، هرچه تلاش می کند نمی تواند باز او را به دست بیاورد و دست آخر با قلبی شکسته تسلیم می شود و لیزا را رها می کند.



    لیزا چنان به هرمان علاقه مند شد که خود هرمان هم تصورش را نمی کرد. دختر معصوم تمام امید و آرزوهایش را در هرمان می دید و در نامه هایش به او ابراز علاقه می کرد. سرانجام هرمان برای نزدیک شدن به هدفش با لیزا قرار گذاشت و آن ها وعده کردند که برای اولین بار همدیگر را در ایوان اتاق لیزا ببینند. لیزا هم گفت که در را برایش باز خواهد گذاشت. او لباس زیبایی پوشید و منتظر هرمان شد .



    اما هرمان به جای دیدار با لیزا ،وارد اتاق کنتس شد و جایی مخفی شد. آخر شب بود و کنتس به اتاقش آمد تا استراحت کند اما ناگهان هرمان بیرون آمد و با احترام به کنتس پیر گفت که قصد ندارد باعث آزار و ترس او شود. فقط می خواهد کنتس به یک جوان درمانده عنایت کند و راز ورق ها را به او بگوید. او تا می توانست التماس کرد تا دل پیرزن را نرم کند. اما کنتس لبخندی زد به او گفت از همان راهی که آمده برگردد چون او حاضر نیست در طمعکاری آن جوان شریک جرم شود.. هرمان دوباره به التماس افتاد اما کنتس نگاهش را از او برگرداند. سردی کنتس ، خون هرمان را به جوش آورد و او را وادار کرد دو لول خود را از جیب در آورد و به سمت کنتس بگیرد! هرمان با عصبانیت کنتس را تهدید کرد که اگر راز ورق ها را نگوید ماشه را می کشد. کنتس پیر با دیدن خشم و خروش هرمان نفس نفسی زد و دستش را روی قلبش فشرد. آهی کشید و بی جان روی صندلی افتاد. هرمان خشکش زد! باورش نمی شد که کنتس دیگر زنده نیست!
    ساعت از نیمه شب گذشت. لیزا غمگین و ناامید از آمدن هرمان به اتاقش رفت که ناگهان او را دید. هرمان در حالی که بسیار ناراحت و پریشان حال است،گریه کنان تمام حقیقت را به لیزا می گوید. می گوید که او وسیله ای برای رسیدن به راز ورق ها بود. می گوید که تپانچه اش خالی بود و فقط می خواست کنتس را بترساند. می گوید که نمی خواسته کنتس بمیرد. او از لیزا طلب بخشش می کند و می رود. لیزا که از شنیدن این حقایق شوکه شده. با قلبی شکسته کنار جسد کنتس زانو می زند و اشک می ریزد. او همه چیزش را از دست داده. فریب خورده،زندگی اش تباه شده،قلبش به درد امده و مهم تر از همه مادرخوانده اش را نیز از دست داده.



    هرمان زار و گریان در مسافرخانه ای به خواب می رود که ناگهان شبح سپید پوشی را جلوی چشمانش می بیند. او به سرعت در می یابد که آن روح کنتس است. روح کنتس گفت:خداوند مرا مامور کرده که راز سه ورق برنده را به تو بگویم . اگر پس از رسیدن به آرزویت،با ندیمه و نادختری من لیزا که او را فریب داده و با احساساتش بازی کرده ای ازدواج کنی،از گناهت می گذرم. سه ورق برنده سه لو و هفت لو و تک خال پیک هستند که اگر این سه ورق پشت سر هم بازی شوند در فارو ، برنده خواهند شد. اما فراموش نکن که نباید بیشتر از یک دست بازی کنی و دیگر پس از آن تا آخر عمر هم دست به قمار نزنی که اگر قولت را زیر پا بگذاری نفرین من نابودت خواهد کرد. هرمان سر از پا نمی شاخت و از همان حالا خودش را غرق در ثروت و جاه و جلال می دید.
    هرمان بی درنگ به قمارخانه رفت و شروع به شرط بندی بر سر مبالغ زیاد کرد. طبق گفته ی کنتس ورق می انداخت و برنده می شد. اصلا هم حواسش نبود که عهد بسته بود فقط یک دست بازی کند! خلاصه 3 شب گذشت و هرمان کلی پول به جیب زد. اما در شب سوم ، پرنس الِسکی که شکست سخت او را در هم شکانده بود هم به قمارخانه رفت و با دیدن هرمان_رقیب عشقی اش تصمیم به انتقام گرفت. او در عشق شکست خورده بود ولی درحالی که تاکنون دست به قمار نزده بود تصمیم گرفت در بازی بر رقیبش پیروز شود . او هرمان را به مبارزه طلبید. هرمان مغرور هم تمام دارائیش را وسط گذاشت. تمام نفسها در سینه ها حبس شده بود و کسی نفس نمی کشید. دو ورق روی میز باقی مانده بود که یکی تک خال بود و دیگری بی بی پیک. هرمان گفت:تک خال برنده است! اما پرنس الِسکی با نفرت گفت:بله،اما بی بی پیک مال شماست!



    هرمان تکانی خورد و با وحشت به ورق بی بی پیک چشم دوخت. ناگهان شبح کنتس در مقابل دیدگانش ظاهر شد. بی بی پیک با لبخند تمسخر آمیزی به او خیره شده بود،هرمان با وحشت فریاد کشید:کنتس پیر! رهایم کن! چرا راحتم نمی گذاری؟چرا بازی ام می دهی؟ زندگی ما فقط یک بازی است! نه چیزی بیشتر... هرمان گریه کنان گفت:لیزا، فرشته ی من، مرا ببخش! سپس دو لولش را بیرون کشید و خودکشی کرد. پرنس الِسکی به این ترتیب برنده ی بازی شد. همه ی حضار با این اتفاق غیرمنتظره در شگفتی فرو رفتند. اما پرنس الِسکی ذره ای هم دلش برای او نسوخت. چون برای شخص طمعکار نباید دل سوزاند. نفرین بی بی پیک چقدر عالی کارساز شد! اپرا همین جا به پایان می رسد.

    همانطور که دیدید این داستان، داستان نابودی مرحله به مرحله ی یک انسان به دست طمعکاری خود است. داستان پوشکین و موسیقی بی نظیر چایکوفسکی „بی بی پیک” را جاودانه کردند. چایکوفسکی نقش هرمان را برای تنور، لیزا را برای سوپرانو، پرنس الِسکی را برای باریتون و کنتس پیر را برای متسوسوپرانو نوشته. بهترین تنورها تاکنون در نقش هرمان عصبی و پریشان درخشیده اند. شاید باورتان نشود که مهم ترین ایفاگر این نقش، پلاسیدو دومینگوست!!! بله، دومینگو با اینکه روس نیست اما انقدر شیفته ی این نقش خاص و کم نظیر شد که زبان روسی را آموخت و نقش هرمان را به شکل غیرقابل تصوری، زیبا خواند و ایفا کرد. دومینگو استاد ایفای هر نقشی ست. و از پس مشکل ترین آن ها هم بر می آید.
    همچنین کاریتا ماتیلا سوپرانوی پیشکسوت روس نیز بارها در این اپرای زیبا به „لیزا” دختر فریب خورده جانی دوباره داده است.
    و در نهایت نقش پرنس الِسکی زیبا و عاشق را نیز دیمیتری وروستوفسکی، باریتون چیره دست روس بازی می کند. یکی از نقش های مثبت و خیلی موثر دیمیتری همین نقش است.


    بخش هایی از اپرای بی بی پیک

    آریای هرمان در پرده ی اول... جایی که هرمان نقشه ی ابراز علاقه به لیزا در نامه های ساختگی را می کشد. پریشانی و دلهره را در صدای استاد دومینگو حس می کنید؟؟؟ او معرکه است!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای لیزای بیچاره! لیزا تسلیم عشق هرمان شده. او در یک آریای بسیار زیبا از عشق به هرمان می خواند. طفلکی... حتما این آریا رو بشنوید. خیلییییی لطیفه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای پرنس الِسکی که متوجه سردی نامزدش شده... او فهمیده که لیزا دیگر او را دوست ندارد. یعنی از اولش هم نداشته!!! و این بدترین کشفی ست که یک انسان می تواند به آن نائل شود... دردناک ترینشان... الِسکی با اندوه فراوان نزد لیزا می آید و برایش آریای عاشقانه و پراحساسی می خواند. می خواند که دوستش دارد و لیزا همه چیز اوست. اما چه فایده؟ مغز لیزا با نامه های دروغین هرمان انقدر شست و شو یافته که این همه خواهش الِسکی دیگر رویش تاثیری ندارد... این آریا واقعا زیباست. با صدای دیمیتری وروستوفسکی عزیز بشنویدش که بهترین صدای باریتونه... خیلی قشنگه.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    و در نهایت آخرین آریای هرمان! پای میز قمار او ناگهان روح کنتس را می بیند که خنده ی مرگباری به او می زند. هرمان دیوانه می شود و می خواند: زندگی ما چیست؟ یک بازی؟ آن چیز که او را بازیچه قرار داد فقط و فقط طمع و زیاده خواهی خودش بود. بعد از این آریا او تیری به خود می زند و می میرد... این آریا را نیز با صدای استاد دومینگو بشنوید. خیلی زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب امیدوارم خوشتون اومده باشه. انشالله که بیشتر قدر موسیقی رو بدونیم. خصوصا اپراها که زحمت واقعا زیادی برای ساختنشون کشیده می شه. خوانندگان اپرا اندازه ی 4 نفر تلاش می کنند و انرژی می ذارن تا یه نقش رو خوب بخونن و ایفا کنن. باید بیشتر قدرشونو دونست و بیشتر دوستشون داشت. از من گفتن بود. بازم خود دانید. همگی خوش رهوناااااااااا.

    ویرایش توسط lakshemi : Friday 22 August 2014 در ساعت 05:41 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  10. 9 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  11. #198
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام بر عزیزانم
    امروز ، هفتمین سالگرد درگذشت لوچیانو پاواراتی _ برترین تنور جهان _ است... هفت سال پیش در چنین روزی اپرا در شک فرو رفت و یکی از برزگترین نوابغ خود را از دست داد... مردی که بسیاری از مردم جهان را با صدای بی انتهای خود تحت تاثیر قرار داد و عده ی بی شماری را به اپرا علاقه مند کرد...



    اکثر بزرگان اپرا متفق القول بر این باورند که پاواراتی بزرگترین خواننده ایست که تا کنون دیده اند . چند سال آخر عمر او در مبارزه با بیماری سرطان گذشت... و بالاخره هم همین بیماری در 71 سالگی جان او را گرفت... او 40 سال تمام در صحنه ی اپراها می درخشید و همه جور نقش رومانس ، تراژدی و حتی نقش های کمدی که برای باریتون ها نوشته شده مثل فیگارو را بازی کرد. هنر او بی انتها بود... توانایی های او حدی نداشت... همه ی هنرمندان باید از او یاد بگیرند... خیرخواهی ، بشردوستی، کمک به بیمارن ، کمک به خوانندگان بی بضاعت در گروه „پاواراتی و دوستان” ، احترام به همکاران و قدرشناسی از مردم فقط بخشی از صفات بارز پاواراتی بود...





    دو دوست و همکار وفادار پاواراتی یعنی پلاسیدو دومینگو و خوزه کاره راس که سال ها با پاواراتی در گروه „سه تنور” میلیون ها شنونده و بیننده را با آوازهایشان سرمست می کردند حتما امروز خیلی ناراحتند ... هفت سال است که در غم دوری از برادرشان پاواراتی به سر می برند ... دیشب هر دویشان در توئیتر و فیسبوک از خاطراتشان نوشته بودند. از دلتنگی هایشان ... از تمام لحظاتی که با او و بی او گذراندند ... من هم یکی از طرفداران این مرد بزرگ هستم. به همین مناسبت چند تا از بهترین کارهای او را برایتان می گذارم تا تجدید خاطراتی برای دوستداران اپرا باشد...




    آریای „شاخه گلی که به من داد” آریای غمگین دون خوزه در اپرای کارمن اثر بیژت

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای مذهبی „آوه ماریا” اثر شوبرت... به عقیده ی من زیباترین آوه ماریایی که تا کنون نوشته شده...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبا و غم انگیز تونیو در اپرای دلقک اثر لئونکاوالو

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای عاشقانه ی فراندو در „زن ها همه همینطورند” اثر موزارت

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    „این زن یا آن یکی” آریای دوک عیاش در اپرای ریگولتو اثر وردی

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    دوئت نوشیدنی از اپرای بانوی بدراه (لاتراویاتا) اثر وردی


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای معروف خلیف به نام نسون دورما در اپرای توراندخت

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    „زن ها بی وفایند” آریای دیگری از دوک در ریگولتو

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]




    زنده باد پاواراتی ... ویوااااااااا پاواراتی
    ویرایش توسط lakshemi : Thursday 4 June 2015 در ساعت 01:55 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  12. 7 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  13. #199
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلاممممممم بر عزیزانم... مدت ها بود که اپرای جدیدی اینجا ننوشته بودم!!! هعییییییییییی بعد از مرگم این تاپیک ازم به یادگار می مونه!!! اون وقت همه می کن! آخی! یه روزی یه لاکشمی نامی بود که عاشق اپرا بود و هرچی اپرای ناآشنا بود برامون معرفی می کرد!!! محض رضای خدا یه نفرم نمی رفت بخونه ولی اون ناامید نمی شد!!! هههههههههههههه

    خب یه اپرای جدید از وررررررررررررررردی! (با لهجه ی ایتالیایی گفتم!!)


    سیمون بوکانگرا



    سیمون بوکانگرا ... این اپرا در 3 پرده و به زبان ایتالیایی ست و برگرفته از داستان زندگی واقعی سیمون بوکانگرا اولین رئیس جمهور جمهوری جنوا بود. جنوا سال ها پیش در قرن چهاردهم از ایتالیا جدا بود و البته چند سال بعد از بوکانگرا هم از هم پاشید.
    سیمون بوکانگرا یک دزد دریایی توبه کرده و اصلاح شده است که کاندید حکمرانی جمهوری نو بنیاد جنوا شده. دشمن او جاکوپو فییِسکو ، ابتدا تلاش می کند که او را از میدان رقابت به در کند و وقتی که موفق نمی شود دختر کوچک او را می دزدد... 25 سال می گذرد. بوکانگرا همچنان با اقتدار حکمران جنواست. او با انصاف، مهربان، عادل و وظیفه شناس است و به خوبی از عهده ی وظایفش بر می آید.

    دیمیتری وروستوفسکی در نقش سیمون



    فییِسکو بعد از دزدیدن دختر بوکانگرا، تبعید شده و به تازگی مجددا به جنوا بازگشته اما با لباس و نام جعلی، در کسوت یک کشیش! او بلافاصله بعد از بازگشتش نقشه ی دیگری برای توطئه علیه بوکانگرا می کشد. در اولین اقدام او سراغ یک جاسوس به نام پائولو که از درباریان نیز هست می رود و او را ترغیب به خیانت می کند. اما پائولو قبول نمی کند و به فرمانده ی خود وفادار می ماند.



    در پرده ی بعد ما دختری به نام آملیا را می بینیم که در زیبایی و نجابت کاملا برازنده است. او اخیرا خیلی زیاد یک نجیب زاده را ملاقات می کند. گابریل که شیفته و دلباخته ی آملیاست. از طرفی پائولو نیز عاشق آملیا ست. پائولو اخیرا تعدادی از اوباش و شورشگران ضد حکومتی را نابود کرده و بوکانگرا نیز تصمیم می گیرد به او پاداشی بدهد. پائولو از بوکانگرا تقاضا می کند به عنوان پاداش ، آملیا را برای او خواستگاری کند. بوکانگرا نیز به او قول می دهد که آملیا را به همسری وی در آورد. او به نزد آملیا رفته و از همان ابتدا مهر این دختر به دلش میوفتد. سپس پیشنهاد ازدواج با پائولو را مطرح می کند اما دخترک درجا رد می کند. بوکانگرا نمی تواند روی حرف دختر حرفی بزند چون مجذوب او شده. سپس آن ها گرم صحبت می شوند. آملیا در بین صحبت هایش می گوید که فرزند واقعی این خانواده نیست. بوکانگرا کنجکاو می شود و از آملیا می خواهد دقیقا شرح دهد که چه اتفاقی برای خانواده اش افتاده. آملیا می گوید در همین حد می داند که 25 سال قبل آن ها مردی اسب سوار را دیده بودند که بچه ای را جایی رها کرده و گریخته . آن ها مرا پیدا کردند و به فرزندی پذیرفتند. بوکانگرا با توضیحات آملیا در می یابد که او دختر گمشده اش است.


    مارینا پوپلافسکی در نقش آملیا همراه دیمیتری وروستوفسکی در نقش سیمون



    او به خانه باز می گردد... نمی تواند لحظه ای به آملیا فکر نکند. پائولو برای پرسیدن جواب خواستگاری می آید ولی بوکانگرا او را ناامید می کند و می گوید جواب رد شنیده. پائولو هم به خاطر اینکه بوکانگرا زیر قولش زده بسیار ناراحت شده و از او کینه به دل می گیرد. او بوکانگرا را زیر نظر می گیرد و می بیند که او هر روز به دیدار آملیا می رود و آملیا نیز با او خیلی گرم و دوستانه می گوید و می خندد! پائولو خشمگین شده و تصور می کند بوکانگرا عاشق آملیا شده و به همین دلیل زیر قولش زده. او کینه به دل می گیرد و تصمیم به انتقام می گیرد. فییِسکو دوباره نزد او می آید و او را برای خیانت ترغیب می کند. این بار پائولو می پذیرد . فییِسکو زهری به او می دهد تا مخفیانه به خورد بوکانگرا دهد. او هم همین کار را می کند.
    در صحنه ی آخر، دو دشمن دیرین رو به روی هم قرار می گیرند. بوکانگرا مسموم شده... فیسکو که در لباس کشیشی نزد بوکانگرا آمده او را تف و لعنت می کند و می گوید که یک فاسد بدکار است و به آملیا چشم طمع دوخته و ای بسا که نسبت به آن دختر افکار شومی هم در سر داشته باشد! اما بوکانگرا به فییِسکو می گوید که آملیا همان دختر گمشده ی اوست!!! فییِسکو شوکه شده و در بهت فرو می رود. او تمام عمرش را وقف یک کینه ی احمقانه کرد!



    بوکانگرا حالش خوش نیست و در حال مرگ است. آملیا و گابریل که تازه با هم ازدواج کرده اند سراسیمه وارد می شوند. آملیا در آغوش پدرش اشک می ریزد. در آغوش پدری که هرگز مهر او را نچشیده! بوکانگرا دامادش گابریل را جانشین بعدی خود اعلام می کند و در آغوش دخترش می میرد.



    پلاسیدو دومینگو در نقش سیمون



    سیمون بوکانگرا داستان بسیار بسیار زیبایی دارد. اما در قیاس با شاهکارهایی چون لاترا ویتا (بانوی بد راه) ، دون کارلو و شاعر دوره گرد ، از لحاظ آهنگسازی در رتبه ی پایین تری قرار دارد. شاید به این خاطر که برخلاف سایر اپراهای وردی دو عنصر مهم „عشق” و „کشمکش” در آن کمتر دیده می شود. می توان گفت سیمون بوکانگرا یک درام آرام و کم هیجان است که از ابتدا تا پایان با ریتم ثابتی پیش می رود. خبری از آریاها و دوئت های تند و پرهیجان همیشگی وردی نیست! بلکه به جای آن ما آواز های قهرمانان را آرام و باوقار می یابیم. حتی شخصیت فیِسکو نیز این هیجان را نشان نمی دهد. به خاطر تمام این دلایل ، طرفداران اپرا و بالاخص طرفداران وردی ، سیمون بوکانگرا را بی رغبت تر تماشا می کنند. وردی به پدران بسیار علاقه مند بود! شاید چون خودش در جوانی همسر و فرزندش را از دست داد. شخصیت „پدر” معمولا در اپراهای وردی بسیار تکرار می شوند . در لاتراویتا ما پدر مهربان آلفردو را می بینیم که نقش پررنگی دارد. در ریگولتو نیز نقش اصلی را ریگولتو دارد که تنها عشق زندگی اش دختر اوست. در سیمون بوکانگرا نیز باز همان پدر مهربان را می بینیم ! تمام این پدران با صدای زیبا و غنی باریتون نشان داده شده اند. سیمون بوکانگرا نیز برای باریتون نوشته شده. فیِسکو برای باس و آملیا برای سوپرانو... امروزه باریتون ها همچنان هم دوست دارند سیمون بوکانگرا را بازی کنند. چون یک نقش مثبت است! دیمیتری وروستوفسکی _باریتون تمام حرفه ای روس چندین بار در نقش سیمون بوکانگرا درخشیده است. همچنین استاد پلاسیدو دومینگو که یک تنور متمایل به باریتون است نیز چند باری در نقش سیمون بوکانگرا بازی کرده. می دانید؟ نقش سیمون بوکانگرا واقعا برازنده ی دومینگوست. یک مرد عادل، یک پدر مهربان!!!
    همچنین مارینا پوپلافسکی _سوپرانوی سحرانگیز روس و استاد بانو رنه فلمینگ _ سوپرانو آمریکایی نیز نقش آملیا را بارها به زیبایی بازی کرده اند.


    قسمت هایی از اپرای سیمون بوکانگرا


    آریای زیبای آملیا با صدای رنه فلمینگ

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت زیبای آملیا و سیمون بوکانگرا ... با صدای دیمیتری وروستوفسکی و رنه فلمینگ

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و آریای فیسکوی بدجنس!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    امیدوارم خوشتون اومده باشههههههههههههه. رام رام.

    ویرایش توسط lakshemi : Thursday 2 October 2014 در ساعت 07:43 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  14. 4 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  15. #200
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دلااااااام به اهالی هنر! شب همگی به خیر...
    یه اپرای خیلییییییییییی خیلی زیبا و غنی براتون آوردم. دستم درد نکنه!!! ههههههههههه انشالله خوشتون میاد چون موضوعش عشقی و غمناکه... یک اپرا سریا(جدی) بر مبنای یکی از بزرگترین افسانه های عشقی تاریخ بشر : اورفیوس و یوردیسه.
    اورفیوس یکی از خدایان افسانه های یونانیست. از روی داستان زندگی غم انگیز اورفیوس، داستان ها ، فیلم ها و کتاب ها تقدیم هنردوستان شده. داستان اورفیوس هم کمتر از رومئو و ژولیت نیست! از روی داستان اورفیوس بیش از 60 اپرا به دست آهنگسازان مختلف و به زبان های مختلف ساخته شده!!! من تمام اونا رو نشنیدم. معروف ترین هاش 2-3 تاست و من از بین اونا بهترین اپرای اورفیوس رو انتخاب کردم.
    ساخته ی كریستف ویلیبالد گلوك ،آهنگساز و اپراساز معروف آلمانی در قرن 18 میلادی.



    کریستوف ویلیبالد گلوک ، در بسیاری از انواع مختلف موسیقی صاحب سبک بود. ولی امروزه بیشتر او را به خاطر اپرای زیبایش اورفیوس و یوردیسه می شناسند. گلوک از جمله آهنگسازانی بود که بسیار به اپرا خدمت کرد. او در اصول اولیه ی اپرا تغییرات اساسی به وجود آورد. در سایت موسیقی بیان خوندم که اولین بار گلوک این عرف رو گذاشت که اورتور (پیش درآمد) اپرا با موضوع اپرا ارتباط داشته باشه یا مثلا رسیتاتیف ها (دکلمه ها) و آریاها با هم فاصله نداشته باشن. اپرای زیبای اورفیوس ساخته ی گلوک ،در 3 پرده و به زبان ایتالیایی ساخته شده.

    اورفیوس و یوردیسه

    شاید عده ای از علاقه مندان به ادبیات و یا تاریخ یونان اورفیوس _ خدای یونانی_ رو بشناسند ولی یه پیش زمینه ای از این شخصیت افسانه ای بشنوید بد نیست. اورفیوس یک خواننده و نوازنده ی زبردست چنگ بود. او با نوای خوش چنگ و صدای زیبایش حتی حیوانات و درختان را هم مدهوش خود می کرد. اورفیوس همسر زیبایی به نام یوردیسه داشت که دیوانه وار عاشقش بود و زیباترین آهنگ هایش را هم برای او می نواخت. از آنجایی که همیشه در همه ی داستان ها یک آدم حسود مانع خوشبختی قهرمانان می شود ، آفرودیت _الهه ی زیبا و بالهوس یونانی_نیز دل در گرو اورفیوس گذاشته بود و چون اورفیوس به او محل نگذاشت در صدد نابودی یوردیسه بر آمد و ماری را مامور کرد که یوردیسه را نیش بزند و بکشد! همین هم شد! نفرین بر حسد و طمع!!!



    اپرا با مرگ یوردیسه آغاز می شود . اورفیوس از مرگ همسرش چنان در غم فرو رفت که دل تمام خدایان برایش سوخت از جمله کیوپید یا آمور _خدای عشق_ فرزند آفرودیت! او بهتر از هرکسی مادر بدذاتش را می شناخت. (چون روزگار خود آمور و همسرش را هم سیاه کرده بود) از همین رو آمور برای اینکه شناخته نشود (از ترس مادرش) خود را به شکل یک پری در می آورد و نزد اورفیوس می رود تا به او کمک کند. آمور ،اورفیوس را راهنمایی می کند تا برای بازگرداندن روح همسرش به دنیای مردگان برود. چون ارواح بعد از جدا شدن از جسم به زیر زمین می روند . دنیایی که فرمانروایی اش با هادس _خدای بی رحم و شیطانی _ است. اورفیوس با کمک آمور به دنیای زیر زمین می رود .



    او ارواح شیطانی را با نوای چنگش آرام می کند و بالاخره روح یوردیسه را پیدا می کند. یوردیسه به او می گوید که نمی تواند با او بیاید مگر اینکه هادس اجازه دهد.






    اورفیوس ، هادس را ملاقات می کند و برایش چنگ می زند و می خواند و از او تقاضا می کند همسرش را به او ببخشد و اجازه دهد که به دنیای زندگان برگردد. هادس، از موسیقی اورفیوس به وجد می آید و قبول می کند که روح همسرش را به او بازگرداند به این شرط که او جلو جلو برود و روح یوردیسه پشت او بیاید و تا هنگامی که به روی زمین نرسیده اند حق ندارد برگردد و همسرش را نگاه کند. اورفیوس طبق قرار، جلو می افتد و روح یوردیسه هم پشت او ، دنبالش میی آید. در این قسمت یک پریلود پخش می شود به نام „رقص ارواح خوب” ارواح خوب از اینکه یوردیسه از دنیای مردگان خلاص شده خوشحالند و می رقصند.




    اورفیوس نگران است که یوردیسه از او جا مانده باشد . او تمام طول راه را با خودش مبارزه می کند که به عقب نگاه نکند اما در آخرین لحظات که فقط چند قدم با دنیای زنده ها و سطح زمین فاصله داشتند او اختیار از کف داده و بر می گردد تا ببیند یوردیسه دنبال او می آید یا خیر. و به این ترتیب قول او شکسته می شود و روح یوردیسه دوباره و تا ابد به دنیای مردگان بر می گردد. به ابن ترتیب اورفیوس همسرش را برای همیشه از دست داد. اپرا با مرگ یوردیسه و حسرت اورفیوس خاتمه می یابد .

    ...

    اما سرانجام اقبال تار اورفیوس در اپرا نیامده! زنان شهر وقتی فهمیدند که همسر زیبای اورفیوس مرده به سراغ او رفته و به او ابراز علاقه می کنند ولی اورفیوس به همسرش وفادار می ماند و آن ها را رد می کند. آن زنان در انتها باز هم با توطئه ی آفرودیت یک روز اورفیوس را در حالی که آواز غمگینی برای همسرش می خواند به قتل می رسانند و با قساوت قلب ، تمام بدن او را تکه تکه می کنند. اما عجبا که سر اورفیوس هنوز هم آواز می‌خواند ... !!!

    تعابیر مختلفی از افسانه ی اورفیوس شده ولی به عقیده ی من ، اورفیوس نماینده ی آدم هاییست که با یک اشتباه همه ی هستی خود را از دست داده اند. آدم هایی که صبرشان کم است و قلبشان نمی گذارد عقلانی راه بپیمایند . درست است که در حق او ظلم شد ولی
    اورفیوس ، خود نیز در سرنوشتش بی تقصیر نبود... نتوانست سر قولش بماند. و شرطی که هادس مقرر کرد هم برای سبک سنگین کردن صبر و تحمل اورفیوس بود... به هرحال قضاوت سخت است... اما اپرا ... موسیقی گلوک ، محشره! کاملا با رنگ و بوی موسیقی باروک!!! پر هیجان و پر از عشق و احساس! نقش اورفیوس برای تنور ، نقش آمور برای سوپرانو و یوردیسه هم برای سوپرانو نوشته شده. این اپرا امروزه خیلی کم اجرا می شود ولی همه دوستش دارند. شما رو به شنیدن قسمت هایی از اپرا دعوت می کنم. نشنوید،نصف عمرتون بر باد رفته!!!

    بخش هایی از اپرای اورفیوس و یوردیسه اثر گلوک:


    اوورتور (پیش درآمد) زیبای این اپرا... گلوک عجب آهنگسازی بوده! موسیقی بی نظیر، پر هیجان، پر استرس، پر از اشتیاق! همان اشتیاقی که اورفیوس برای بازگرداندن همسرش دارد.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    معروف ترین قسمت این اپرا ، آریای زیبای اورفیوس بعد از دیدن مرگ یوردیسه در صحنه ی اول است... اسم این آریا „حالا بدون او چه کنم؟” است. عاشقانه و پر از اندوه... معرکه است. واقعا آریای زیباییه. خارق العاده است. این آریا رو با صدای استاد پاواراتی بشنوید:


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    همین آریا رو با صدای دیه گو فلورز ، تنور خوش صدای مکزیکی بشنوید. عالیه! چه آهنگی! چه صدایی!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای آمور _خدای عشق_ که اورفیوس را به سفر به زیر زمین تشویق می کند. واقعااااااااااا زیباست... عالیه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    پریلود(میان پرده) ی „رقص ارواح خوب” ارواح خوب با خوشحالی می رقصند و یوردیسه را از دنیای مردگان بدرقه می کنند. این پریلود بین پرده ی دوم و سوم اجرا می شود. اواسط این پریلود تکنوازی فلوت آغاز می شود که متعلق به روح یوردیسه است که پشت سر همسرش در حال حرکت به سمت دنیای زندگان است... قسمت فلوت فوق العاده است و دقیقا گویای این سفر عجیب یوردیسه است.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    انشالله خوشتون اومده باشه... خوش رهوناااااااااااا
    ویرایش توسط lakshemi : Tuesday 28 October 2014 در ساعت 08:26 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  16. 4 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  17. #201
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلاممممممممممممم بر عسل های خودم... اونایی که مث من به اپرا علاقه دارن.
    خیلی وقت بود که فشار کار بهم اجازه نمی داد دستی به سر و گوش اینجا بکشمممممممممممم... اما امروز مجالش بهم دست داد و یه اپرای خفن براتون آوردم... یک اپرا بوفا (کمدی) زیبا اثر گائتانو دونیزتی اپراساز ایتالیایی قرن 18 .
    عاشق اپراهای دونیزتی ام به جون شما... عارضم خدمت شما که اپرای دون پاسکال یک اپرای کمدی در 3 پرده و به زبان ایتالیایی است. خیلی از کارشناسان موسیقی معتقدند که دون پاسکال بهترین اپرای کمدی دونیزتی ست. (البته من دختر هنگ رو بیشتر دوس دارم)

    و اما بشنوید ماجرای دون پاسکال رو:

    دون پاسکال پیرمرد ثروتمند و ساده لوحی است که با برادرزاده ی خود ارنست زندگی می کند. دون پاسکال هیچگاه ازدواج نکرده و فرزندی ندارد. تنها وارث او همین ارنست است.


    دبراندو دارکانجلو باریتون باس ایتالیایی در نقش دون پاسکال



    از طرفی ارنست به تازگی عاشق یک بیوه ی جوان و فقیر اما زیبا شده و به عمویش می گوید که قصد دارد با او که نورینا نام دارد ازدواج کند. دون پاسکال عصبانی می شود و می گوید که ارنست حق ندارد با یک زن فقیر ازدواج کند چون مسلما آن زن طمع پول و ثروت او را دارد. دون می گوید ارنست باید هرچه سریع تر دست از این زن بکشد و با زنی که خودش برای وی انتخاب می کند ازدواج کند. اما برادرزاده ی سرکش زیر بار نمی رود و می گوید یا نورینا یا هیچکس!

    آنا نتربکو سوپرانوی روس در نقش نورینا





    دون هم عصبانی می شود و ارنست را از ارث محروم می کند و برای این که به خیال خام خودش پسرک گستاخ را ادب کند تصمیم می گیرد خودش ازدواج کند تا وارث شایسته ای برای اموالش بیابد! هههههههههه دون پاسکال قصد ازدواجش را به نزدیک ترین دوستش دکتر مالاتستا می گوید و از او می خواهد زن خوبی به او معرفی کند!!!

    ماریوش کفیچین باریتون لهستانی، در نقش دکتر مالاتستا



    دکتر مالاتستا از طرفی دلش به حال ارنست می سوزد و از طرف دیگر مطمئن است که دوست عزیزش دون پاسکال مثل همیشه دارد مرتکب حماقت شده و تصمیم اشتباهی می گیرد!!! چرا که ازدواج در آن سن و سال را عقلانی نمی بیند! دکتر تصمیم می گیرد که دوستش را سر عقل بیاورد و در این خلال کمی هم با او شوخی کند. از این رو می گوید که با چه کسی می خواهی ازدواج کنی که از خواهر من بهتر باشد؟؟؟ من خواهری دارم که در زیبایی و کمال درجه یک است. دون خیلی خوشحال می شود که دارد با یک آشنا و فرد مطمئن ازدواج می کند! و چشم بسته می پذیرد! غافل از اینکه خواهر دکتر در یک صومعه زندگی می کند و روحش از این قول و قرارها بی خبر است!!!
    حالا ... دکتر مالاتستا یک راست نزد نورینا _ نامزد ارنست _ می رود و به او می گوید اگر می خواهد وصلت او و ارنست سر بگیرد باید به او کمک کند و نقش خواهر او _ سافرینا _ را بازی کند! نورینا در ابتدا قبول نمی کند و به دکتر نه می گوید. اما بعد از دو دوتا چارتا و کمی تامل قبول می کند.



    خلاصه دکتر ترتیب یک ازدواج ساختگی و قلابی را برای دون پاسکال و سافرینا می دهد. اما هنوز جوهر سند ازدواجشان خشک نشده که سافرینا 180 درجه رنگ عوض می کند و شروع به جلف بازی و شراب خوردن می کند! و چار چشم دون دیدن دارد!!! ههههههههههههه



    سافرینا طبق نقش خود با پول های دون مهمانی و بزن و بکوب می گیرد و هرشب به جفتک چارکوش انداختن و شراب خوردن و ریخت و پاش می گذرد!!! دون پاسکال به او اعتراض می کند و سافرینا انقدر بی حیاست که سیلی محکمی بیخ گوش دون بدبخت می زند!!! بیچاره دون که از کرده ی خود مثل سگ پشیمان است و راه پس و پیش هم ندارد. ههههههههههه



    دکتر مالاتستا سر می رسد و حال زار او را می بیند و متوجه می شود که او از ازدواجش واقعا پشیمان است. بالاخره بازی طولانی آن ها تمام می شود. نورینا هویت واقعی اش را بروز می دهد و معلوم می شود همه چیز ساختگی بوده و دون پاسکال فقط سر کار بوده!!! دون پاسکال خوشحال از اینکه از شر سافرینا راحت شده، می فهمد که او نمی تواند حتی برای خودش همسر مناسبی انتخاب کند پس در آدم شناسی هنوز ضعیف است و نورینا را هم درست نشناخته و نباید نظرش را به ارنست تحمیل کند. نورینا هر چه باشد از این سافرینای بی حیا و پر رو بهتر است!!! هههههههههه و به این ترتیب رضایت به ازدواج او و برادرزاده اش می دهد. اپرا به خوشی تمام می شود. پیام این اپرا این است که لزوما نباید از روی ظاهر آدم ها را مورد قضاوت قرار داد!


    نقش دون پاسکال برای باس بوفو(باس کمدی) ، دکتر ملانستا برای باریتون ، نورینا برای سوپرانو و ارنست برای تنور نوشته شده است. البته هر 4 قهرمان این داستان باید مهارت کامل بوفا خواندن (خواندن سریع و متقاطع) را داشته باشند. خاصیت اپراهای کمدی این است که اکثر آریاها یا دوئت هایش تند و سریع و ادا کردن اشعارش سخت و مشکل است. و در مورد دون پاسکال نیز دقیقا همینطوره. خوانندگان زبردست می توانند از پس این اپرا بر بیایند. در سال های اخیر درخشان ترین اجرای دون پاسکال متعلق به دبراندو دارکانجلو ، ماریوش کفیچین ، آنا نتربکو و خوآن دیه گو فلورز می باشد که در تماشاخانه ی متروپولیتن آمریکا اجرا شد و تحسین همگان را برانگیخت. علی الخصوص هنرنمایی
    دبراندو دارکانجلو در نقش دون پاسکال بسیار بسیار ستودنی ست. دبراندو دارکانجلو واقعا توانا و دارای صدایی منحصر به فرد است. عاشقشم!

    بخش هایی از اپرای دون پاسکال:

    دوئت دون پاسکال و دکتر ملانستا ... در این دوئت دون از گستاخی برادرزاده اش می خواند و اینکه قصد دارد درس خوبی به او بدهد و ازدواج کند! واقعا قشنگه... اجرای دبراندو دارکانجلو واقعا زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت نورینا و دکتر ملانستا ... موضوع این دوئت فیلم خنده داریه که قراره برای دون پاسکال بیچاره بازی کنند و با هم نقشه می کشند.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت عاشقانه ی ارنست و نورینا... با صدای جادویی خوآن دیه گو فلورز عزیزم و آنا نتربکو ... معمولا سوپرانو ها انق فرکانس صداشون بالاس که اجازه نمی دن صدای مردها شنیده بشه ولی خوآن انقد صدای تیز و برنده ای داره که نمی ذاره صدای آنا نتربکو شنیده شه!!! هههههههههه حیرت آوره! او بی نظیره!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای نورینا ... „من می دونم چطوری زندگی کنم”... نورینا زن فقیر و بی چیزیست که در عین حال شاد است و می خواند که با همین نان بخور و نمیرش هم بلد است خوش باشد! واقعا آریای زیباییه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای عاشقانه ی ارنست که در عشق نورینا می خواند... با صدای رولاندو ویلازون عسل خودم... خیلی قشنگه. حتما بشنوید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت دیگری از دون پاسکال و دکتر ملانستا... این دو ، شادمان قرار مدار ازدواج با خواهر دکتر را می گذارند. غافل از اینکه دکتر چه نقشه ای در سر دارد!!! ههههههههه

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    امیدوارم پسندیده باشید... رام رام...
    ویرایش توسط lakshemi : Friday 8 May 2015 در ساعت 05:04 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  18. 5 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  19. #202
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام و شب به خیر

    طبق درخواست دوستان ، مجددا اپرای زیبای دون کارلوس اثر جوزپه وردی اپراساز اعجوبه ی ایتالیایی رو خدمتتون معرفی می کنم. پیش تر در صفحات نخست معرفی این اثر به ایجاز اومده بود اما امشب مجددا این اثر رو خدمتتون معرفی می کنم. اپرای دون کارلوس یک اپرای بسیار طولانی و در 5 پرده تدوین شده. از زمان خود وردی تا کنون بارها و بارها مورد بازنویسی قرار گرفته و سعی شده کمی خلاصه تر شود تا در نهایت امروز دون کارلوس در 4 پرده اجرا می شود که باز هم زمانی حدود 3 ساعت را شامل می شود!!! دون کارلوس برمبنای زندگی واقعی شاهزاده کارلوس سوم پسر شاه فرانسه فیلیپ دوم است. یک تراژدی بسیار غم انگیز و ماجرای محبت، نفرت ، دوستی و دشمنیست. بسیاری از ستارگان اپرا تا کنون در این اثر ارزشمند و فاخر بازی کرده اند. هنرمندانی نظیر لوچیانو پاواراتی، پلاسیدو دومینگو ، مونسترات کاباله ، ماریا کالاس، ماریو دل موناکو ، انریکو کاروسو از زمان های گذشته و همچنین روبرتو آلاگنا ، یوناس کافمن ، مارینا پوپلافسکی، آنجلا جورجیو ، رولاندو ویلازون ، دیمیتری وروستوفسکی ، رنه پاپه و بسیاری دیگر تاکنون بارها و بارها در این اپرا به قهرمانان جان داده اند. نويسنده ي لیبرتوی اپرای دون کارلوس „کامي دولوکول” است که به زبان فرانسه نوشته شده. اما اپرا در نهایت به ایتالیایی برگردانده شد.


    دون کارلوس (دون کارلو) :

    پرنسس الیزابت فرانسوی که در این اپرا اسم او ایزابل تلفظ می شود بدون این که بخواهد از جمع جدا افتاده و در جنگل گم می شود. پرنس کارلوس اهل اسپانیا او را اتفاقی پیدا می کند و نجات می دهد و در نظر اول واقعا از او خوشش می آید.



    خلاصه کنم که این عشق بین کارلوس و ایزایل آغاز می شود . اما این دل باختن سرانجامی ندارد چون به ایزابل خبر می دهند که برای صلح اسپانیا و فرانسه باید او با شاه فرانسه فیلیپ دوم ازدواج کند که همان پدر کارلوس است!!!





    خلاصه که الیزابت چهارده ساله در یک ازدواج مصلحتی به عقد فیلیپ دوم در آمد. طفلی کارلوس! می خواست الیزابت عروسش شود ولی نامادری اش شد ... بعد از این ازدواج،کارلوس نگونبخت دیگر روز خوش ندید. او به بیماری صرع مبتلا بود و ضعف اعصابش به بیماری نیز دامن می زد. ایزابل هم مثل مرغ سرکنده مجبور بود خون دل بخورد و خم به ابرو نیاورد.



    کارلوس دوست بسیار نزدیکی به نام رودریگو داشت که از مردان شجاع روزگار و شوالیه ی دربار فیلیپ بود. رودریگو متوجه تغییر خلق و خوی کارلوس شده و از او می خواهد برایش حرف بزند. کارلوس او را امین خود می داند و راز عشق خود به ایزابل را به رودریگو می گوید. رودریگو از شنیدن حقیقت سخت متاثر می شود و با کارلوس پیوند برادری می بندد و قسم می خورد هر کاری بکند تا او را شاد و خوشحال کند. از طرفی فیلیپ هم از سردی و بی انگیزگی ایزابل بو می برد که خبرهایی هست! او اتفاقا عکس کارلوس را در جعبه ی جواهرات ایزابل پیدا می کند و راز خاموش، عیان می گردد!



    حسادت پدر به پسر شروع شده و این کینه هر روز بزرگ تر می شود. کشیش اعظم به سراغ فیلیپ می آید و شکایت کارلوس را به پادشاه می کند. کارلوس طرفدار رعایاست و
    مانع زورگویی کلیسا به مردم شده. مسلما این به ضرر دستگاه کلیساست. در ادامه ی اپرا کارلوس در اعتراض به رفتار حکومت با مردم در یکی از زیباترین صحنه های تاریخ اپرا به روی پدر شمشیر می کشد! اما با دخالت و درایت رودریگو ، از مرگ نجات پیدا می کند. کارلوس به خاطر این گستاخی به زندان می افتد.کشیش اعظم پادشاه را ترغیب می کند که کارلوس را از میان بردارد .



    دستگاه فاسد کلیسا مدارک و اسنادی علیه کارلوس جمع آوری می کنند و او را به زندان می اندازند. اما رودریگو ، دوست فداکار کارلوس، مخفیانه تمام اسناد را می دزدد و به جای آن ها اسنادی دال بر گناهکاری خودش قرار می دهد. او به زندان رفته و به کارلوس مژده می دهد که به زودی آزاد خواهد شد و خودش به جای او کشته می شود. اما کار رودریگو از چشم جاسوسان دور نمی ماند و فرد ناشناسی به ضرب گلوله ای رودریگو را از پا در می آورد . رودریگو در آغوش کارلوس جان می دهد اما در آخرین لحظات به کارلوس می گوید مقدمات فرار او را فراهم کرده و ایزابل هم برای وداع با او خواهد آمد. اما کارلوس فرصت فرار پیدا نمی کند و مقابل دیدگان ایزابل کشته می شود. اپرا با مرگ غم انگیز کارلوس خاتمه می یابد و پدر ، پسر خود را می کشد...



    قسمت هایی از دون کارلوس :


    دوئت دون کارلوس و رودریگو ... دوئت پیمان برادری. واقعا قشنگه. این دوئت به طور کلی معروف ترین آواز اپرای دون کارلوس است. یک دوئت محشر برای تنور و باریتون.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای صحنه ی مرگ رودریگو ... او خودش را پیشمرگ کارلوس می کند تا او را نجات دهد. رودریگو نماد یک دوست وفادار واقعیست. رودریگو در آغوش کارلوس می افتد. اما قبل از مرگ به او می گوید که اسباب سفر او را آماده کرده و ایزابل هم برای خداحافظی و آخرین دیدار آنجا خواهد بود. عاشق آخرین کلام رودریگو ام : آدیو کارلو (بدرود کارلوس!) با صدای جادویی دیمیتری وروستوفسکی باریتون قدرتمند روس. عاشق صدای دیمیتری ام. معرکه س.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای فیلیپ... فیلیپ می فهمد که ایزابل عاشق کارلوس است! شکست پادشاه در این صحنه فوق العاده است. آریای خیلی قشنگیه. با صدای معرکه ی باس!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت ایزابل و کارلوس... در پرده ی اول. کارلوس دچار حمله ی غش شده و ایزابل با وحشت به او نزدیک می شود. اول فکر می کند که او مرده است. اما کارلوس چشم باز می کند و با خشم شروع به خواندن می کند. او ایزابل را محکوم می کند که چرا همسری فیلیپ را پذیرفته. اما ایزابل می گوید : آیا من حق انتخاب داشتم؟ چرا انقدر خودخواهی که فکر می کنی فقط خودت زجر می کشی؟ این صحنه دیدن دارد. طفلکی ایزابل... این دوئت با صدای روبرتو آلاگنا و مارینا پوپلافسکی خارق العاده ست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    رام رام.
    ویرایش توسط lakshemi : Friday 8 May 2015 در ساعت 05:01 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  20. 6 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  21. #203
    amir1055 آواتار ها
    مسئول بازنشسته بخش پیانو

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بازنشسته بخش پیانو
    شماره عضویت
    20813
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    سن
    45
    نوشته ها
    1,183
    میانگین پست در روز
    0.22
    تشکر از پست
    1,294
    1,917 بار تشکر شده در 871 پست

    شبکه های اجتماعی من

    Add amir1055 on Linkedin
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    2 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 155/1
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    16

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خیلی تاپیک ارزشمندیه. چقدر زحمت کشیده شده براش. دستتون درد نکنه.
    .Applaud, my friends, the comedy is over

  22. کاربران زیر از amir1055 به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  23. #204
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط amir1055 [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    خیلی تاپیک ارزشمندیه. چقدر زحمت کشیده شده براش. دستتون درد نکنه.
    سپاسگذارم... خیلی لطف داری امیر عزیز. خوشحالم که نظر شما رو جلب کرده. امیدوارم روز به روز به طرفداران موسیقی کلاسیک علی الخصوص اپرا افزوده بشه... چون اپرا موسیقی ایه متعلق به تمام ملل... نه فقط اروپا... بازم ممنونم.
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  24. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  25. #205
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    شب به خیررررررررررررررررررر

    با معرفی یه اپرای خیلی جالب اومدم!!! اپرای „ظاهرا احمق!” اثر موزارت عزیزم!

    اپرای " ظاهرا احمق!!!

    „ظاهرا احمق یا ساده لوح قلابی” ، اولین اپرا بوفا (کمدی) موزارت است که او وقتی فقط 12 سال داشت آن را ساخت!!! با وجود سن و سال کم او این اپرا واقعا یک اپرای سنگین و پر کار بوده! چون برای هفت صدا و ارکستر نوشته شده! عجبا که این بچه ی نابغه به زیبایی تمام از پس این اپرا و تک تک آریاها ، دوئت ها و رسیتاتیف ها بر آمده و خیلی خوب توانسته هارمونی و هماهنگی به وجود آورد! اصلاا ااااا در این حد ها نیستم که حتی ازش تعریف کنم!!! خلاصه که موزارت بی نظیر بود و هست و این اپرا هم شنیدنی و دیدنیه! موسیقی بی نظیره . البته در مقابل با شاهکارهای دیگر موزارت نظیر عروسی فیگارو، زن ها همه همینطورند، دون جوآنی و ... احمق ظاهری امروزه شهرت کمتری دارد ولی هنوز هم از مد نیفتاده و طرفداران خاص خود را دارد.


    فراکاسو یک کاپیتان مجارستانی است که به ایتالیا آمده و از مردی به نام کاساندرو اتاقی برای سکونت اجاره می کند. کاساندرو از تشکیل خانواده بیزار است و معتقد است ازدواج حماقت است! او همان ابتدا به مستاجر جدید هشدار می دهد اینجا عشق و عاشقی تعطیل است و او حق ندارد زن بگیرد و گرنه باید خانه ی او را خالی کند!!! هههههههه
    کاساندرو همراه برادر و خواهرش جیاسینتا زندگی می کند!برادر کوچک و خجالتی اش پولیدورو هم چون از برادرش می ترسد عقاید او را تایید می کند. تعصب مسخره و کورکورانه ی دو مرد باعث شده جیاسینتا خواهر زیبایشان تمام خواستگارانش را از دست بدهد ! او با اینکه از سن ازدواجش گذشته و چندان هم جوان به نظر نمی رسد هنوز از برادرانش دستور می شنود!



    از طرفی فراکاسو اتفاقا عاشق جیاسینتا خواهر کاساندرو می شود و گماشته اش سیمونه نیز دل به نینه-تا خدمتکار جیاسینتا می بازد. دو مرد عاشق عشقشان را به خانم ها ابراز می کنند! پاسخ هر دو خانم مثبت است!



    ولی مشکل بزرگ این است که برادران سختگیر جیاسینتا به او اجازه ی ازدواج نمی دهند چون از وضع کنونی خود راضی اند و دوست ندارند خواهرشان را از دست بدهند! آن ها همچنین ارباب نینه-تا هم هستند و اجازه ی ازدواج به او هم نمی دهند! کار برای دو زوج سخت می شود تا اینکه سر و کله ی روزینا خواهر زیبای فراکاسو پیدا می شود. نینه تا و روزینا تصمیم می گیرند نقشه ای بکشند تا رضایت برادرها را به دست آورند.



    روزینا می گوید ابتدا باید بیزاری آن ها از ازدواج از بین برود! او به سراغ پولیدورو برادر کوچک می رود و نقش یک دختر خیلی ساده و مطیع را بازی می کند و با او طرح آشنایی می ریزد. اندک زمانی نمی کشد که پولیدورو چشم بسته به او باور پیدا می کند و به او دل می بندد و به او پیشنهاد ازدواج می دهد! ههههه



    اما غافل از اینکه روزینا همزمان دارد روی مخ برادر بزرگتر یعنی کاساندرو هم کار می کند!!! ههههههههههه! کاساندرو ابتدا دم به تله نمی دهد و همچنان سرد و بی تفاوت است اما روزینا انقدر می آید و می رود و آواز عشقولانه می خواند تا بالاخره او هم تسلیم و گرفتار عشق روزینای به ظاهر ساده می شود. تا اینجای نقشه عالی پیش رفته. اما خب خود روزینا نیز حالا به کاساندرو علاقه مند شده است! در ادامه ی اپرا ، روزینا ، پولیدوروی ساده را تحریک می کند تا سهمش از ارثیه ی خانوادگی را از برادرش بگیرد و از طرف دیگر نیز با کمک نینه تا مقداری از پول های کاساندرو را بر می دارد و زیر گوش او می خواند که کار پولیدورو است!!! هههههه او دنبال ارثیه است و تو باید او را سر جای خود بنشانی! همچنین پولیدورو را هم شیر می کند که حقش را از برادر زورگوی خود بگیرد! خلاصه برادران به جان هم می افتد و تصمیم می گیرند با هم دوئل کنند! ولی ناگهان جیاسینتا و نینه تا همزمان ناپدید می شوند. سیمونه و فراکاسو به سرعت پیش برادران رفته و خبر می دهند که خواهر و خدمتکارشان با تمام ارثیه ی خانوادگی آن ها فرار کرده اند. برادران که خیلی نگران ارثیه ی خود هستند و از طرفی خواهر را هم واقعا دوست دارند می گویند اگر آن ها بتوانند گم شده ها را پیدا کنند اجازه ی ازدواج به آن ها داده خواهد شد. جیاسینتا و نینه تا که در جای امنی پنهان شده اند توسط عاشقانشان به خانه بازگردانده می شوند.



    در انتها دو زوج هم به مراد دل خود می رسند و روزینا پول هایی که برداشته را به کاساندرو پس می دهد ! و اعتراف می کند که همه چیز یک بازی بوده! کاساندرو حالا فهمیده که عشق حقیقی بسیار بارزش است و نباید از آن گریخت! روزینا قبول می کند که با او ازدواج کند ! این وسط فقط سر پولیدورو بی کلاه می ماند و می فهمد که چقد ساده لوح و زودباور بوده!!! ههههههههه



    موزارت نقش روزینا و نینه تا را برای سوپرانو ، فراکاسو و پولییدورو را برای تنور ، کاساندرو و سیمونه را برای باس و جیاسینتا را برای متزوسوپرانو نوشته. موسیقی به نظر من برای موزارت 12 ساله شاهکار به شمار میاد! بخش هایی از این اپرا رو بشنوید و بگید نظر شما چیه؟؟؟

    اوورتور (پیش در آمد) زیبای اپرای احمق ظاهری! واقعا زیباس!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای کاساندرو به نام „قانون اول، ازدواج نه!” این آواز زیبا اتمام حجت یک صاحب خانه به مستاجرش فراکاسو است!!! قانون ماندن در خانه ی او این است که در خط و خال ازدواج نباشد!!! ههههههههههههه حتما بشنوید بسیار زیباس!!!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    اما مستاجر او با دیدن خواهر صاحب خانه دل از کف می دهد و عاشقش می شود!!! فراکاسو قانون صاحب خانه را قبول ندارد و قانون خودش را به زیبایی در آریایش می خواند : „جنگ در عشق، قانون اول!”

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    جیاسینتا هم عاشق مستاجرشان شده و در خلوت خودش می خواند „همسری که من می خواهم” ... بله! عشق قدرتمند تر از هر مانع و سدیه! این آریا رو با صدای زیبای متزوسوپرانو رو هرگز از دست ندید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای نینه تا خدمتکار جیاسینتا! او هم دلش پیش سیمونه است و در این آریای عاشقانه می خواند „کسی که مرا دوست دارد”... خیلی قشنگهههههههههه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و معروف ترین آریای این اپرا ، آریای فوق العاده زیبای روزینا به نام „احساس حماقت می کنم !” هرچند خشک و بی احساس، اما او عاشق کاساندرو شده! بله! و این فیلم بازی کردن را دوست ندارد ولی تا انتها ادامه می دهد تا کاساندرو را از خر شیطان پایین بیاورد و قلب او را نرم کند!!! واقعا این آریا معرکههههههههههههههههه ست! از دستش ندید! فوق العاده است! این آریا رو با صدای دیانا دامرا سوپرانوی مشهور آلمانی بشنوید که عاشقشم!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و آریای زیبای سیمونه _ گماشته ی فراکاسو _ که عاشق نینه تا خدمتکار جیاسینتاست! او در آریای „نینه تای من می آید یا نه ؟” از عشق نینه تا می خواند. خیلیییییییی قشنگه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    چطور بود؟؟؟؟؟؟؟؟ امیدوارم باب طبعتون بوده باشه! مگه می شه موزارت با طبع کسی سازگار نباشه؟؟؟ خب رام رام تا بعد!
    ویرایش توسط lakshemi : Friday 8 May 2015 در ساعت 04:34 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  26. 4 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  27. #206
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

    سلاممممم بر دوستدارن اپرا

    وای که چقد دلم برای اینجا تنگیده بود. خیلی تلاش کردم که زودتر بیام ولی نتونستم شرایط رو فراهم کنم.
    چند بار خواستم بیام یه اپرا اینجا معرفی کنم ولی از شما چه پنهون به دلیل „وحشت از پیلتِر شدن” ازش دست کشیدم. چون همونطور که می دونید اپرا یک هنر اروپاییه و بر اساس فرهنگ و زندگی اروپایی شکل گرفته. قهرمان اپراها الهام گرفته شده از مردمی هستن که روزگاری در همون شهرها زندگی می کردن. روی همین اساس بعضی اپراها رو نمی شه اینجا بیان کرد چون با فرهنگ ما همراستا نیستن. جامعه ی ما به این اندازه ها باز نیست. البته خداروشکر که نیست!!! هههههههههه اگه بود خیلی چیزای دیگه براتون تعریف می کردم. البته چند اپرای دیگه هم بود که یه کوچولو سانسورش کردم یا به اجبار تغییرش دادم ولی بعضی های دیگه رو نمی شه با همچین ترفندهایی براتون بگم چون اساس و خمیرمایه ش غیرمجازه!!! هههههههه اپراهایی که فوق العاده قشنگن اما خب از تعریف کردنشون معذورم! ههههههههه خلاصه کنم این مسائل دست و پامو بسته و انتخابامو محدود و محدود تر می کنه. ولی لاکی تسلیم نمی شه.

    خیلی وقته که جواکینو روسینی تمام ذهن و فکرمو به خودش مشغول کرده بود. عشیشم! او فوق العاده خوش ذوق و قریحه و مبتکر بود و در آهنگسازی فوق العاده و بی نظیر بود. عاشق اپراهای روسینی ام... پیش تر با چند اپرای شگفت انگیز او نظیر „آرایشگر سویل” و „دختر ایتالیایی در الجزایر” آشنا شدید. راستشو بخواین یکی دو تا از اپراهای روسینی هم جزء هم اپراهای ورود ممنوع بود. اما بازم ولش نکردم. یه اپرای قشنگ دیگه از روسینی عزیزم رو براتون معرفی خواهم کرد که فوق العاده زیباست و ستارگان بسیاری تا کنون در اون ایفای نقش کردن. یه اپرای خیلی زیبا به نام „آرمیدا” ساخته ی روسینییییی اپراساز محبوب و عزیز بنده! روسینی اکثرا اپرا بوفا (کمدی) می ساخت ولی آرمیدا کمدی نیست. یه نوع جدی خاص روسینیه! لیبرتوی آرمیدا در 3 پرده و به زبان ایتالیایی نوشته شده. و امروزه هم بسیار بسیار طرفدار داره و خیلی روی صحنه می ره.



    آرمیــــــــــــــدا




    در دوران جنگ های صلیبی هستیم. سربازان مشغول عزاداری برای سردارشان هستند که تازگی کشته شده. و قرار می شود که یکی از سربازان به عنوان فرمانده ی جدید انتخاب شود. همه رینالدو را پیشنهاد می کنند. یک جوان برازنده و بهترین جنگجو در میان سربازان. خلاصه رینالدو فرمانده می شود. در همین اثنا یک زن اشراف زاده وارد شده و ادعا می کند که صاحب تاج و تخت واقعی پادشاه است و عموی شیطان صفتش حکومت او را غصب کرده. او از سربازان کمک می خواهد تا تخت شاهی اش را پس بگیرد.
    او کسی نیست جز آرمیدا که یک ساحره است! او از طرف شیاطین زیر زمین مامور شده که ارتش مسیحیان را شکست دهد و بهترین راه برای نابودی ارتش ، نابودی فرمانده است! و حالا رینالدو فرمانده شده.. سربازانی که تحت تاثیر زیبایی آرمیدا قرار گرفته اند ژنرال خود را ترغیب می کنند که به این شاهزاده خانوم کمک کنند تا حقش را پس بگیرد. آرمیدا طبق نقشه اش رینالدو را طلسم کرده و گرفتار عشق خود می کند. رینالدو شیفته ی آرمیدا شده و برای لحظاتی از زمان و مکان جدا می شود.


    رنه فلمینگ (آرمیدا) و لارنس براونلی (رینالدو)



    ناگهان یکی از سربازان به نام جراندو که به فرمانده شدن رینالدو حسادت می ورزد همه چیز را به هم می ریزد. جراندو آریای پر هیجانی می خواند و در حضور همه ی سربازان شروع به ناسزا گفتن به رینالدو می کند. او را فاسد و زن باره خوانده و ادعا می کند که چنین کسی لیاقت فرمانده شدن ندارد و باید بمیرد! جراندو به قصد کشتن او پا جلو می گذارد.



    رینالدو هم برای تکذیب ادعاهای او و دفاع از خود مجبور به دوئل می شود. ولی سرانجام دوئل کشته شدن جراندو است. رینالدو وحشت زده از این اتفاق قبل از اینکه به چنگ سربازان بیوفتد با آرمیدا می گریزد... پرده ی اول همین جا می افتد.



    آرمیدا ، رینالدو را به باغ دوری می برد تا حسابی روی او کار کند. طلسم او چنان رینالدو را غرق در خود کرده که دیگر خود را نیز از یاد برده. ماموریت آرمیدای ساحره با موفقیت پیش می رود ولی یک جای کارش می لنگد و آن هم این است که ساحره ها هم دل دارند ! نکته ی پیش بینی نشده ی این نقشه هم همین جاست. آرمیدا هم دلباخته ی رینالدو شده .



    در انتهای پرده ی دوم از زیر زمین و یکی از شیاطین به آرمیدا پیغام می رسد که حالا طعمه آماده ی نابودیست. آرمیدا باید رینالدو را بکشد... آرمیدا با این دستور آرمیدا در اندوه فرو می رود ... فرمانده ی آرمیدا در زیر زمین مالک آرمیدا و قدرت اوست... اما مالک قلب او فقط و فقط یک نفر است... کسی که باید او را نابود کند ... آیا آرمیدا قادر به این کار خواهد بود؟




    دو تن از سربازان به نام کارلو و اوبالدو که نگران فرمانده ی جدید خود هستند در به در دنبال او می گردند. آن دو می خواهند ببینند چه بر سر او آمده. آن دو به باغ آرمیدا می رسند و با زیبایی غیرطبیعی این باغ مواجه می شوند. چندین پری زیبا آن اطراف می پلکند و سعی می کنند این دو را نیز جادو کنند. کارلو و اوبالدو در می یابند که پای سحر و جادو وسط است و رینالدو در خطر افتاده. بالاخره این دو با زحمت از سحر آن باغ فرار کرده و رینالدو را می یابند و خوشبختانه او تنها هم هست. کارلو و اوبالدو همه چیز را برای رینالدو شرح می دهند و رینالدو تازه می فهمد چه فریبی خورده!



    3 مرد با هم فرار می کنند اما آرمیدا توسط نیروهای غیبی متوجه فرار آن ها می شود و سر بزنگاه سر می رسد. سعی می کند رینالدو را دوباره فریب داده و رام کند اما رینالدو دیگر هشیار شده و او را از خود می راند. او دوباره فرمانی از زیر زمین می شنود که دستور کشتن رینالدو ست.



    آرمیدا در کشمکش با احساس و انتقام تصمیم می گیرد رینالدو را نجات دهد و با نیروی اهریمنی اش خودش را نابود کند. مرگ آرمیدا و اشک های رینالدو همزمان با افتادن پرده ی سوم و پایان اپراست...




    آرمیدا به نظر من یکی از اپراهای متفاوت روسینی ست! اولا اپرا بوفا (کمدی) نیست. دوما چندان شبیه اپراهای سریا (جدی) هم نیست! به نظر من اسم „فانتزی” بهترین نام برای این اپراست. داستانی جدی و دور از کارهای مضحک! هرچند تصور ما از آهنگسازی روسینی یک موسیقی پر جنب و جوش و ناآرام است اما موسیقی آرمیدا خیلی سنگین و با وقار است! قطعا مناسب ریش زدن فیگارو (آرایشگر سویل) نیست!!! ههههههههه بلکه کاملا برازنده ی آرمیدای جادوگر است! سبک آواز خواندن خوانندگان چیزی بین کمدی و جدی است. همان چه چه های خوانندگان متخصص کمدی را داشته، ولی ریتمی آرام و سنگین و جادویی دارد. و به خاطر آرام بودنش هم هست که اجرای نت هایش سخت تر از سایر اپراهای روسینیست.
    نقش آرمیدا برای سوپرانو ، رینالدو برای تنور ، کارلو و اوبالدو و جراندو هر سه برای باریتون – باس نوشته شده.
    البته چون روسینی به صدای متزوسوپرانو خیلی علاقه داشت قهرمان اکثر اپراهایش متزو ها هستند ولی به طور استثنا آرمیدا یک سوپرانو است! سوپرانو های محشری مثل ماریا کالاس ، مونسرات کاباله و رنه فلمینگ در نقش آرمیدا درخشیده اند. در این چند سال اخیر رنه فلمینگ بهترین اجرای آرمیدا را به نمایش گذاشته. با این که او خیلی کم در این سبک می خواند اما نشان داد که در هر سبکی توانا و شماره 1 است.


    بخش هایی از اپرای آرمیدا اثر روسینی


    اول از همه، اورتور زیبای اپرا رو بشنوید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای جراندو ، سربازی که به رینالدو حسادت می کند و در این آریا با صدای باس از کینه جویی و انتقامش می خواند. خیلی زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای فوق العاده زیبای آرمیدا به نام „عشق، امپراطوری شیرین!” ... در پرده ی دوم آرمیدا از این که رینالدو را با عشق خود سحر کرده و تحت کنترل خود درآورده خوشحال است و با شادی این آریای زیبا را می خواند. واقعا اجرای این آریا سخت و مشکل است. کلا روسینی خواندن به هیچ وجه آسان نیست و فن بیان عالی و هنجره ای واقعا منعطف می خواهد که عین فنر گاهی جمع شود و گاهی کش بیاید. رنه فلمینگ یکی از صاحبان چنین هنجره هاییست. اجرای او بی نظیر است. در این آریا او شما را شگفت زده خواهد کرد. از دستش ندید. عالیههههههه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت عاشقانه ی آرمیدا و رینالدو به نام „عشق بزرگ” ... رینالدو عشق خود به آرمیدا را ستایش می کند و آرمیدا نیز او را! این دوئت رو با صدای لارنس براونلی _ تنور واقعا خوش صدای آمریکایی و رنه فلمینگ نازنین بشنوید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    یه دوئت دیگه از آرمیدا و رینالدو ... بازم با صدای فلمینگ و براونلی. فوق العاده رومانتیک،آرامبخش و زیباست.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    خب امیدوارم خوشتون اومده باشه... تا بعد رام رام همگی
    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 3 June 2015 در ساعت 02:12 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  28. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  29. #207
    faezejalali
    مهمان

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    Vaaaay bayad begam ali bood, kheili khaailiiii mamnoon :-) Faqat man vaqan hasrat mikhoram k natonestam file hai k gozashtido dl konam!!!

  30. کاربران زیر از faezejalali به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  31. #208
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام دوست عزیز
    خیلی خیلی ممنونم از لطف شما و خوشحالم که از تاپیک خوشتون اومد. در مورد فایل ها ، اکثر اپراهای قدیمی صفحات نخست به روز شدند اما اگر بازم مشکلی رویت کردید با ذکر اسم اپرا بفرمایید تا من بررسی و در صورت نیاز فایل ها رو به روز کنم. بازم ممنونمممممم
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  32. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


صفحه 13 از 16 نخستنخست ... 3910111213141516 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •