لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 14 از 16 نخستنخست ... 410111213141516 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 209 به 224 از 252

موضوع: صفر تا صد اپرا

  1. #209
    faezejalali
    مهمان

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    Opera az alayeqame vali to in topic vaqan jazb qalam e shirin o giraye shoma shodam, bazam tashakkor mikonam, va mikhastam azatoon ejaze begiram k age eshkali nadare qesmati az matn ro ba zekr manba va nam shoma baraye dostanam k ahl mosiqi an naql konam.

  2. کاربران زیر از faezejalali به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  3. #210
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    دوست عزیز لطف دارید. اولا ممنون می شم اگه فارسی تایپ کنید. انگلیسی تایپ کردن منافی با قوانین سایته. اگه فارسی ندارید در این لینک متن رو تبدیل به فارسی کنید. [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید] مرسی از توجهتون.
    چرا که نه؟ اگه با ذکر منبع باشه می تونید و خیلی هم خوشحال می شم که دیگران با نوشته های من آشنا بشن. خدا رو شکر که مفید فایده بوده. بازم سپاسگذارم از الطافت شما.
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  4. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  5. #211
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام عزیزان. بعد از یه غیبت طولانی با معرفی یه خواننده ی خعلی خفن اومدم! دیریم دارام دارااااااااااام! لطفا با یه متزوسوپرانو _که صدای مورد علاقه ی منه_ آشنا بشید :



    جویس دیدوناتو (جوی-س- دیدو-ناتو)

    خانوم جویس دیدوناتو، متزو سوپرانوی 46 ساله ی بسیار مشهور آمریکایی (فک می کنم با اصلیت ایرلندی) ، جاش اینجا بسیار خالی بود! جویس یه متزوسوپرانوی لیریک و کولوراتورا (قابلیت کمدی و سریع خواندن) است که مهارت بسیار بسیار زیادی در انواع آواز دارد. او کودکی را با خواندن در گروه های کر شروع کرد اصولا و به طور کلی خوانندگانی که کولوراتورا (کمدی و سریع برای سوپرانوها و متزو ها) یا بوفو (کمدی و سریع برای خوانندگان باریتون و باس) می خوانند معمولا در انواع سبک های دیگه هم درخشان و توانا هستن چون کمدی خواندن سخت ترین شکل آوازه. خوانندگان دراماتیک کللللللللللللللللللی کلاس می ذارن که ما مثلا گریه دار و تاثیرگذار می خونیم ولی
    ونا هرگز نمی تونن یه خط کمدی و سریع بخونن چون برای خوانندگان کمدی خوندن دیگر گونه ها آسونه! برعکس،خوانندگان کمدی به خوبی اونا می تونن دراماتیک بخونن!


    جویس دیدوناتو هم یکی از اون خوانندگان برجسته ی کولوراتورا ست و اکثرا به خاطر اجراهای اپراهای بوفا (کمدی) معروفه. شهرت اون به خاطر اجراهای بی نظیر آثار روسینی و موزارته.





    آرایشگر سویل اثر روسینی، به همراه خوآن دیه گو فلورز

    هنجره ی او بسیار گرم و منعطف، صداش غنی و خوندن اون حرفه ای و بسیار سطح بالاست. جویس محبوب تمام تماشاخانه های مهم جهان به ویژه مترو پولیتن آمریکا ست. البته هرچند جویس اکثرا اپراهای کمدی اجرا کرده ولی در آثار دراماتیک هم معروفه! معروف ترین نقش دراماتیک او اپرای ماری استوارت اثر بی همتای دونیزتی و در نقش اصلی (ماری استوارت) است.





    همچنین جویس در ترحم تیتو اثر موزارت که قبلا باهاش آشنا شدین چندین بار در نقش سِستو درخشید! یادآوری می کنم که سستو در این داستان یک مرده که در کودکی عقیم شده و از این رو زنان نقش سستو رو بازی می کنن. این نقش درواقع سخت ترین نقش متزوسوپرانوی تاریخه!!! این نقش ها در اپرا زیاده!



    نقش سستو در ترحم تیتو


    آرایشگر شهر سویل، عروسی فیگارو ، دون جوآنی ، سیندرلا، زن ها همه همینطورند، ترحم تیتو ، دختر ایتالیایی در الجزایر ، یک ترک در ایتالیا و ... از برترین اجراهای جویس هستند.

    صدای جویس دیدوناتو را گوش دهید :

    آریای بسیار زیبا و سخت روزینا در آرایشگر شهر سویل

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت دون جوآنی و زرلینا دختر ساده لوح دهاتی! ههههههه دوئت جویس دیدوناتو و براین ترفل باریتون چیره دست ولزی (عزیز دل من) فوق العاده ست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای عروسی فیگارو

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت محشر اپرای زن ها همه همینطورند اثر موزارت! عاشق این دوئتم! دوئت جویس و ناتان گان.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    زود بر می گردم! فعلا خوش رهونا!

    ویرایش توسط lakshemi : Friday 4 September 2015 در ساعت 07:00 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  6. 5 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  7. #212
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    بالاخره بعد از مدت ها با یه اپرای فوق العاده زیبا اومدم. حالا که جویس دیدوناتوی عزیز رو شناختین یکی از اپراهاشم بشناسید. درواقع با این پست،یه تیر و دو نشون دارم! هم یه اپرای جدید اثر روسینی عزیز و هم آشنایی بیشتر با جویس دیدوناتو!


    اپرای سیندرلا اثر جیاکامو روسینی، آهنگساز و اپراساز ایتالیایی

    عارضم خدمت شما که تقریبا همه ی شما داستان سیندرلا رو می دونید . این داستان زیبا جانبخش بسیاری آثار هنری نظیر تاتر ها، فیلم ها ، انیمیشن ها و ... شد. اصل و اساس افسانه ی سیندرلا اولین بار توسط شارل پرو نویسنده ی پر آوازه ی فرانسوی خلق شد و بعدها با تغییراتی در داستان ، لیبرتوی سیندرلا به روسینی جوان داده شد. این داستان به قدری زیباست که هرچه از آن بسازند محشر است. همانطور که گفتم اپرای سیندرلا اندکی با داستان اصلی مغایر است. سیندرلا در اپرا به جای نامادری ، یک ناپدری بدجنس به نام دون مگنیفیکو دارد و ناخواهری هایش از طرف مادری خواهر واقعی اش هستند. در واقع حاصل ازدواج مادر او با دون مگنیفیکو هستند. همچنین شخصیت فرشته ی نجات نیز در داستان تبدیل به یک مرد مهربان و از نزدیکان شاهزاده ی جوان قصه شده. مهم ترین عنصر این اپر یعنی „کفش بلورین” نیز در داستان عوض شده. دلیل تغییر این اجزا این است که در زمان روسینی امکان نمایش جادو روی صحنه ی زنده وجود نداشت. در ادامه خودتان متوجه سایر تغییرات خواهید شد.اپرای زیبای سیندرلا در دو پرده و به زبان ایتالیایی نوشته شده.


    سینــــــــــــــدرلا


    سیندرلا دختر مهربان و بی نوای قصه بعد از مرگ مادر عزیزش زیر دست ناپدری بدجنسش می افتد .



    این مرد سنگدل زندگی را به کام نادختری اش زهر کرده و سیندرلا برای این که در خانه ی خودش لقمه نان و سرپناهی داشته باشد مجبور است کلفتی او و دخترانش را بکند. اما این همه ظلم و بی عدالتی ، نهال خوبی و مهربانی را در دل دخترک نخشکانده. سیندرلا هنوز هم به آینده امیدوار است و سختی ها را تحمل می کند در عین حال ناخواهری هایش کلوریندا و تیسبه حق او را می خورند و با در ناز نعمت خوش می گذرانند.



    جویس دیدوناتو متزوسوپرانوی آمریکایی در نقش سیندرلا



    روزی یک گدا در خانه ی آن ها می آید و تقاضای غذا می کند . کلوریندا و تیسبه به آن مرد اخم و تخم می کنند اما سیندرلا او را به داخل خانه آورده و با محبت به او خوردنی و نوشیدنی می دهد. بعد از رفتن آن گدا چند نفر از طرف حاکم شهر می آیند و جار می زنند که شاهزاده رامیرو _پسر حاکم _ قصد ازدواج دارد و تصمیم گرفته همسرش زیباترین دختر این سرزمین باشد . به همین منظور خانه به خانه در جستجوی یافتن دختر مورد نظرش می رود. اما در اصل یکی از همین کارگذاران، شاهزاده رامیرو است که در لباس مبدل ظاهر شده چون می خواهد صداقت و شرافت دختران پیش رویش را واقعا بشناسد. او از همان نظر اول مجذوب زیبایی و سر به زیری خاص سیندرلا می شود.



    بالاخره شاهزاده هم وارد می شود ولی او در واقع „دندینی _ خدمتکار شاهزاده” است. کلوریندا و تیسبه شروع به خودنمایی و چاپلوسی می کنند و سعی می کنند از شاهزاده ی قلاّبی دلربایی کنند! دندینی هم که مثلا شاهزاده است تمام دختران خانه را به جشن رقص دعوت می کند. سیندرلا از ناپدری می خواهد اجازه بدهد او نیز در جشن شرکت کند. اما ناپدری بی رحم می گوید این مهمانی اشراف است و افراد زیردست و دون شأن حق شرکت ندارند! سیندرلا با ناراحتی گوشه ای غمبرک می زند که ناگهان گدایی که در ابتدای اپرا مورد محبت و دستگیری سیندرلا واقع شده بود دوباره سر می رسد. این مرد در حقیقت „آلیدرو” معلم شاهزاده رامیرو است که به دستور شاهزاده برای سنجش مهربانی و انسانیت دختران آن شهر خانه به خانه رفته و به شکل گدا درخواست کمک می کند. او به سیندرلا می گوید که به او کمک خواهد کرد تا او هم در مهمانی آن شب شرکت کند. او لباس پاره و مندرس گدایی اش را در آورده و لباس های درباری اش آشکار می شود! سیندرلا شگفت زده می گردد اما آلیدرو به او اطمینان می دهد که چون او قلب بزرگ و مهربانی دارد پاداش بزرگی در انتظار اوست.






    بالاخره دون مگنیفیکو و دخترانش به مهمانی بزرگ شاهزاده می روند و دندینی با لباس های شاهزاده به آن ها خیر مقدم می گوید. کلوریندا و تیسبه در مقابل شاهزاده مدام خودشیرینی و جلب نظر می کنند. شاهزاده ی قلابی می گوید اگر او یکی از خواهرها را انتخاب کند ، خواهر دیگر حاضر است با خدمتکارش رامیرو ازدواج کند؟ ولی خواهرها رامیرو را مسخره می کنند او را یک آدم بی ارزش از طبقه ی پست جامعه می خوانند ! (آن ها نمی دانند که رامیرو شاهزاده ی واقعی است) در این هنگام اعلام می شود یک دختر زیبا ولی گمنام و ناشناس وارد مهمانی شده. سیندرلا با پیراهن زیبا و جواهرات قیمتی و ظاهری آراسته وارد می شود. چشم همگان مخصوصا خواهران بدجنس سیندرلا میخکوب زیبایی این دختر می شود.



    دندینی که به جای شاهزاده خود را جا زده بعد از رقص با سیندرلا او را بیرون از مهمانی می برد. شاهزاده رامیروی واقعی گوشه ای مخفی شده و شاهد حرف های آن دو است. دندینی از سیندرلا تقاضای ازدواج می کند ولی سیندرلا می گوید عاشق خدمتکار او _ که درواقع شاهزاده ی واقعی _ است شده و برای دیدن او به قصر آمده. رامیرو خوشحال از شنیدن این جمله از مخفی گاهش بیرون جسته و او نیز به سیندرلا ابراز علاقه می کند. دیر وقت است و سیندرلا که بدون اجازه ی ناپدری اش به مهمانی آمده باید قبل از آن ها به خانه برسد. او هراسان رامیرو را ترک می کند اما یکی از النگوهایش را به رامیرو می دهد و از او می خواهد اگر واقعا دوستش دارد با این النگو پیدایش کند.



    خوآن دیه گو فلورز ، تنور مکزیکی در نقش شاهزاده رامیرو


    رامیرو تمام افرادش را بسیج می کند تا به دنبال آن دختر بروند. دندینی هم با بقیه می رود اما قبلش به دون مگنیفیکو می گوید که خدمتکار شاهزاده است!!! هههههههههههه قیافه ی دون مگنیفیکو دیدن داره!!! ههههههههههه! او که حسابی بازی خورده، عصبانی شده و داد و بیداد می کند . به این ترتیب او و دخترانش را از مهمانی بیرون می کنند!!! ههههه از آن روز به بعد شاهزاده، تمام خانه ها را به امید یافتن دختر رویاهایش جستجو می کند تا اینکه نوبت به خانه ی دون مگنیفیکو می رسد. به محض اینکه او و سیندرلا هم را می بینند همدیگر را می شناسند. او النگو را به دست سیندرلا می کند و دون مگنیفیکو و دخترانش در حیرت فرو می روند. دون مگنیفیکو به پای سیندرلا می افتد و شروع به چاپلوسی و تملق می کند. شاهزاده رامیرو می خواهد به جبران ستم هایی که این مرد به همسر آینده اش کرده او را مجازات کند ولی سیندرلا می گوید که آن ها را بخشیده و هیچ کینه ای از آن ها ندارد. اپرا با ازدواج سیندرلا و شاهزاده رامیرو و شادی و پایکوبی همگان خاتمه می یابد.

    به جرئت باید بگم روسینی، نابغه ی اپراست! سیندرلا هم مث الباقی اپراهای زیبای او به نظر من واقعا فوق العاده ست. موسیقی، بی نظیره و مث همیشه نیاز به خوانندگان زبردست داره. جویس دیدوناتو متزوسوپرانوی آمریکایی بهترین سیندرلایی ست که تا حالا دیده شده. او با صدایی غنی و پر زنگ و توانایی خواندن کولوراتورا (آوازهای تند و سخت) فوق العاده ست. هرچند در اپرا همیشه شهرت سوپرانو ها بیشتر از سایر خوانندگان زن است اما همانطور که قبلا بارها گفتم روسینی به صدای متزو خیلی علاقه داشت. و حتی بم تر از آن کنترآلتو!!! نقش سیندرلا برای کنترآلتو نوشته شده که امروزه متزوسوپرانو ها آن را اجرا می کنند. متزو ها معمولا نقش های منفی می خوانند اما روسینی نقش های مثبت را به آن ها می سپرد و خدمتی ابدی و اساسی به متزوسوپرانوها کرد. همچنین خوآن دیه گو فلورز نیز پای ثابت اپراهای روسینی ست و این بار هم مث قبل با اجرای حیرت آورش در نقش شاهزاده رامیرو ثابت می کنه که یکه تاز و بی رقیبه!

    بخش هایی از اپرای سیندرلا اثر روسینی

    آواز سیندرلا با نام „بیش از این غمگین نخواهم بود” او این آریای زیبا را در صحنه ی اول می خواند. او عاشق خدمتکار شاهزاده شده (که در واقع شاهزاده ی خقیقی است) و می خواند که این عشق او را از همه ی غم ها آزاد خواهد کرد. این آریای محشر و فوق العاده سخت و مشکل رو با صدای خارق العاده ی جویس دیدوناتو بشنوید. از دستش ندید.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آواز زیبای شاهزاده رامیرو به نام „قسم می خورم پیدایش کنم!” ... از اسم آریا معلومه که رامیرو بعد از مهمانی می خواهد به دنبال دختری بگردد که عاشقش شده! همان دختری که النگو به دستش بخورد! این آریا رو با صدای حیرت آور خوآن دیه گو فلورز بشنوید. وای از قدرت این مرد! اون خارق العاده ست! این آریا رو از دست ندید!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت عشقولانه ی سیندرلا و شاهزاده رامیرو با صداهای زیبای جویس دیدوناتو و خوآن دیه گو فلورز. عالیهههههه

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و آریای ناپدری بدجنس! مهمانی نزدیک است! در این آریا دون مگنیفیکو به دخترانش سفارش می کنند که تا می توانند به خودشان برسند و تلاش کنند تا یکی از آن ها قاپ شاهزاده را بدزدند و خانواده ی آنان عضو خانواده ی سلطنتی شود! او از همین حالا در رویای اشرافی شدن فرو رفته و خودش را پدر ملکه می بیند! این آریا بسیااااااااااااااار زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    امیدوارم که لذت برده باشین... رام رام
    ویرایش توسط lakshemi : Tuesday 5 January 2016 در ساعت 09:14 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  8. 3 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  9. #213
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام بر عزیزان موشی خودم. امیدوارم اوقات خوشی رو در کنار موسیقی طی کنید! دوستان عزیزم و علاقه مندان به اپرا، امشب بازم طبق روال معمول با معرفی یه اپرای عالی اومدم! باور کنید برای هر 1 اپرا کلی وقت می ذارم و حداقل 3 روز جلوتر شروع به آماده سازی فایل ها و آپلود عکس ها و آهنگ ها می کنم تا بتونم اون طور که شایسته ی شماس بیام پیشتون. امشبم یه اپرای فانتزی آوردم که از آغاز تا انتها پر از زیبایی و ظرافته. یه اپرا که وحشتنااااااااااااک دوستش دارم. من و لاکشمی عاشقشیم. اپرای „افسانه های هوفمان” اثر خارق العاده ی ژاک اوفنباخ آهنگساز آلمانی مشهور قرن 19.



    اوفنباخ متخصص در ساختن اپرا و به ویژه اپرا اُپرُت (اپرای هجو و سبُک) و اپرا بوفا (کمدی) بود. تقریبا 100 اُپرُت از او بر جای مانده که به نظرم واقعا در بین تمام آهنگسازان تاکنون تکرار نشده! اپراهای او که اکثرا کمدی بودند در بین مردم و حتی آهنگسازان دیگر بسیار محبوب بود. اوفنباخ که مدیر کنسرتواری پاریس هم بود به موسیقی بسیار خدمت کرد. شاهکارهای اوفنباخ تاثیر بسیاری بر اپراسازان بعد از او که دنباله روی سبک اُپرُت بودند نظیر یوهان اشتراوس پسر یا آرتور سالیوان (سازنده ی اُپرُت میکادو که قبلا معرفی شده) داشت. اوفنباخ طرفداران و دوستان زیادی در بین همکارانش داشت. او یک بار یک رقابت آزاد برای آهنگسازان جوان برگذار کرد که هیئت داورانش آهنگسازان و نمایش نامه نویسان مشهور آن زمان بودند. جالب ترین نکته ی این مسابقه این بود که برنده ی این مسابقه ژرژ بیژت بود! که بعدها اپرا ساز مشهوری شد و شاهکاری چون کارمن را آفرید! بیژت بعد از آن رقابت دوست صمیمی اوفنباخ شد. اوفنباخ نوازنده ی چیره دست چلو یا ویولون سل هم بود و کنسرتوی ویولون سل او هنوز هم بسیار پرطرفدار است! او در جوانی تابعیت فرانسه را اختیار کرد و تا آخر عمر نیز در پاریس زندگی کرد لذا اپراهایش همگی به زبان فرانسه هستند. از اوفنباخ چندین و چند اپرا باقی مانده که معروف ترین آن ها یعنی „افسانه های هوفمان” امشب حضور شما معرفی خواهد شد.


    افسانه های هوفمان




    افسانه های هوفمان، اپرایی در 3 پرده و به زبان زیبای فرانسه امروزه هم همچنان شهرت بی حد و اندازه ای در بین علاقه مندان و حتی خوانندگان اپرا دارد . اما خیلی کم اجرا می شود. چرا؟ چون به هیچ وجه یک اپرای معمولی نیست و اجرای آن فقط از خوانندگان زبده و استخوان خرد کرده بر می آید. به همین دلیل این اپرا خیلی کم و حساب شده به نمایش در می آید. همونطور که در ابتدا عرض کردم این یک اپرای فانتزی است. یعنی عنصر خیال انگیز و غیر واقعی بودن در سراسر آن موج می زند. بسیاری از ستارگان اپرا تا کنون در این اثر فاخر درخشیده اند.

    قبل از نقل داستان ذکر پاره ای توضیحات واجبه:

    اولا داستان زیبای این اپرا نوشته ی ارنست هوفمان نویسنده و داستان نویس مشهور قرن 18 فرانسه ست که درواقع اقتباسیه از زندگی واقعی خود هوفمان . این اپرا داستان 3 عشق بزرگ هوفمان رو روایت می کنه. هر کدوم از این عشق ها در یکی از پرده های اپرا معرفی می شن. هوفمان _ نویسنده ی داستان_ در این داستان هم مثل اکثر آثار دیگرش خودش نقش اول داستان است.
    دوم اینکه در این داستان به افراد به گونه ای نمادین نگاه شده. هر شخص نماد چیزی است. نکته ی جالب دیگر این است که „نَمسیس” که در اساطیر یونان به عنوان الهه ی انتقام شناخته شده است در این داستان خودش را به اشکال مختلف در میاورد تا قهرمان داستان یعنی هوفمان را آزار دهد و از او انتقام بگیرد. در افسانه ها آمده که نمسیس از خائنین، گناهکاران و مغروران انتقام می گیرد. هوفمان نیز به دلیل بدشانسی بیش از حدش ، هربار به وسیله ای هدف بلاهایی که نمسیس سر او می آورد قرار می گیرد.


    پرده ی اول: اُلمپیا !

    اپرا در یک میخانه آغاز می شود. هوفمان _ یک شاعر و نویسنده ی اپرا_ مشغول نوشتن داستانی تازه است و در اوراقش غرق شده. او نامه ای از استلّا دریافت کرده که در آن استلّا درخواست کرده هوفمان را امروز ببیند. استلّا خواننده ی اپرای معروفی است که عاشق شده. هوفمان هم از او خوشش می آید اما به دلایلی که بعدا خواهید دانست دیگر دوست ندارد عاشق باشد!!! او می خواهد به نصیحت دوست صمیمی و وفادارش نیکولاس گوش سپرده و وقتش را به نوشتن و شاعری اختصاص دهد. نیکولاس در این داستان در واقع الهه ی شهر و موسیقیست که خود را به شکل یک مرد و دوست و ناجی همیشگی هوفمان در آورده. استلّا هوسباز و خوشگذران است و چندان قابل اعتماد نیست. عشق او برای هوفمان دیگر بی معنی شده از این رو خودش را از استلّا مخفی می کند.



    دیانا دامرا به نقش استلّا


    خلاصه چند دانش آموز به اضافه ی طرفداران هوفمان و دوستان وی وارد میخانه می شوند و از هوفمان می خواهند که یکی از قصه هایش را برای آن ها تعریف کند. هوفمان با آریای بسیار زیبایی شروع به تعریف داستان یک کوتوله می کند اما آن ها می خواهند که یک داستان واقعی از او بشنوند. هوفمان هم به آن ها پیشنهاد می دهد که داستان 3 عشق فاجعه بار پیشین خودش را بشنوند! و این است داستان آن 3 عشق!

    صحنه عوض می شود. ما به گذشته ای نه چندان دور می رویم. آن روز قرار است یک دانشمند از اختراع حیرت انگیزش پرده برداری کند و همه جا صحبت از این شاهکار علمی ست! هوفمان با اینکه یک شاعر است و به فیزیک و مکانیک علاقه ای ندارد از روی کنجکاوی به محل اجتماع مردم می رود. همان جایی که قرار است این اختراع مهم معرفی شود. اما ای دل غافل که هوفمان همان جا اولین عشق زندگی اش را ملاقات می کند! اولین عشق زندگی او اُلمپیا است! یک زن بسیار زیبا که هوفمان به او دل می بندد! دوست بسیار صمیمی او نیکولاس راز بزرگی را در مورد اُلمپیا می داند! و آن راز چیست؟ این که اُلمپیا انسان نیست! اگه انسان نیست پس چیه؟ فرشته؟ جن؟ روح؟ خیالات؟ نه هیچکدام! اُلمپیا در اصل یک عروسک است!!! یک عروسک کوکی بزرگ که توسط همان دانشمند نابغه ساخته شده! اختراعی که نُقل همه ی مجالس بود درواقع همان اُلمپیا ست!



    دیانا دامرا (راست) و سوومی جو در نقش اُلمپیا ! دیانا 21 سال بعد از سوومی در این نقش درخشید.



    ارین مورلی (راست) و ناتالی دسائی در نقش اُلمپیا با اختلاف 23 سال!!!

    ظاهر این عروسک هیچ فرقی با انسان ندارد و همین هم همگان را فریب می دهد! نیکولاس سعی می کند با آریای قشنگی که می خواند حقیقت را به هوفمان بگوید ولی هوفمان انقد والح و شیداست که او را مسخره کرده و احمق می نامد!



    کیت لیندزی متزوسوپرانوی آمریکایی در نقش نیکولاس

    اما در حقیقت احمق واقعی خود اوست! چون فریب سازنده ی اُلمپیا را خورده. خالق اُلمپیا که در واقع حاصل تغییر قیافه ی نمسیس الهه ی انتقام است به هوفمان یک عینک اسرار آمیز فروخته که قادر است اُلمپیا را به شکل یک انسان عادی نمایش دهد! او می خواهد با کمک این عینک هوفمان با پرداخت پول بسیار با عروسکش ازدواج کند! درواقع هوفمان به خاطر زدن آن عینک است که عاشق اُلمپیا شده!



    خلاصه، اُلمپیا وارد صحنه می شود و یکی از زیباترین و معروف ترین آریاهای تاریخ اپرا را می خواند. آریای „پرنده هادر باغ!” این قسمت واقعا شاهکار اوفنباخ است! حرکات و رفتار این عروسک بی اندازه خنده دار و تماشاییست. خواندن مستمر این آواز طولانی و حدود 5-6 دقیقه ای برای یک عروسک کوکی غیر ممکن است! در طی این آواز چند بار کوک اُلمپیا تمام شده و از این رو سازنده اش مجبور است او را کوک کند تا بتواند آواز را ادامه دهد!!! هههههه اما هوفمان به خاطر بر چشم داشتن آن عینک متوجه این قضایا نیست!



    نیکولاس تلاش می کند دوستش را سر عقل بیاورد مدام با او کل کل می کند ولی کو گوش شنوا!



    کیت لیندزی و ویتوریو گریگولو (سمت راست) و در اجرایی دیگر همراه جوزپه فیلیانوتی (سمت چپ)

    خلاصه هوفمان حسابی عاشق اُلمپیا شده و تقاضا می کند که با او برقصد.



    ارین مورلی در نقش اُلمپیا به همراه ویتوریو گریگولو (سمت راست) و در اجرایی دیگر همراه جوزپه فیلیانوتی (سمت چپ)




    الکساندرا کورژاک (سوپرانوی لهستانی) و رامون ورگاس

    اما در حین رقص از قضا هوفمان زمین می خورد و عینک جادویی اش از چشمش میوفتد! تازه اینجاست که حقه ی آن عروسک ساز آشکار می شود و هوفمان با غم و اندوه فراوان در میابد که عاشق یک عروسک کوکی بوده!!! ههههههههههههههههه . خالق اُلمپیا وقتی خنده و تمسخر مردم را می شنود و می فهمد نقشه اش با شکست مواجه شده، اُلمپیای بیچاره را مقابل دیدگان هوفمان خرد و نابود می کند!

    پرده ی دوم : آنتونیا !

    ما به زمان دیگری می رویم. هوفمان با کمک دوستش نیکولاس بعد از مدت مدیدی موفق می شود خانه ی جدید آنتونیا را پیدا کند! آنتونیا خواننده ی خوش صداییست که هوفمان قبلا با او کار می کرده و دوستش دارد اما پدر آنتونیا مخفیانه اسباب کشی کرده تا این پسرک دست از سر دخترش بردارد! چرا؟ چون آنتونیا بیمار است. یک بیماری قلبی ناشناخته که علاجی هم ندارد. او به خاطر بیماری اش نباید هیجان زده شود و علیرغم صدای قشنگی که از مادرش به ارث برده دارد حق ندارد آواز بخواند. به طور طبیعی خوانندگی روی قلب، مغز، فشار خون، رگ ها ،ریه ها و همه چیز فشار وارد می کند. مادر آنتونیا که خواننده ای بزرگ بوده هم دقیقا با همین بیماری از دنیا رفته . هوفمان در گذشته (بدون اطلاع از بیماری آنتونیا) آنتونیا و صدای زیبایش را تشویق می کرد ولی چون خواندن برای وضعیت قلب دخترک مضر است پدر آنتونیا دخترش را از دید هوفمان پنهان کرده.



    دیانا دامرا به نقش آنتونیا

    آن روز قرار است دکتر به خانه ی آن ها بیاید تا در مورد سلامتی آنتونیا با پدرش صحبت کند. همین هم می شود. هوفمان از غیبت کوتاه پدر استفاده می کند و از پنجره داخل خانه می شود و آنتونیا را ملاقات می کند. هوفمان لش لک زده برای صدای قشنگ آنتونیا و از او می خواهد که کمی برایش بخواند. آنتونیا می گوید که پدرش به او گفته که نباید بخواند اما بالاخره با اصرار های هوفمان آنتونیا با او یک دوئت عاشقانه ی بسیار زیبا را می خواند. البته در آخر آواز حالش بد می شود و هوفمان او را جایی می نشاند تا حالش جا بیاید. در اتاق دیگر دکتر که باز هم یکی از تغییر چهره های نمسیس الهه ی انتقام است با پدر آنتونیا صحبت می کند.



    هوفمان اتفاقا از پشت در می شنود که آنتونیا چه بیماری ای دارد و خواندن می تواند باعث سکته ی قلبی او شود. دکتر اصرار دارد که آنتونیا را تحت درمان خود قرار دهد ولی پدر آنتونیا به دکتر اعتماد ندارد چون معتقد است که او در گذشته نتوانسته همسرش را معالجه کند و از مرگ نجات دهد. هوفمان با غم و اندوه و پشیمانی بر می گردد و از آنتونیا قول می گیرد که دیگر آواز نخواند و او را هم فراموش کند چون با هم بودن آن ها به بیماری آنتونیا دامن می زند. آنتونیا با غصه ی فراوان می پذیرد که نه به هوفمان فکر کند و نه به کار مورد علاقه اش خوانندگی. سپس دکتر وارد اتاق می شود تا با آنتونیا صحبت کند. دکتر برخلاف آن چه تاکنون برای پدر آنتونیا گفته بود به آنتونیا می گوید که او باید هنر مورد علاقه اش را ادامه دهد. او باید آواز بخواند. در ضمن می گوید که هوفمان به او دروغ گفته که خواندن برایش مضر است. هوفمان این کلک را به او زده تا از دست او خلاص شود و سراغ زنان زیبای دیگر برود! خاطر نشان می کنم که نمسیس خودش را به شکل دکتر در آورده تا ضربه ی دیگری به هوفمان بزند. او با یک قدرت جادویی کاری می کند که تصویر مادر آنتونیا به حرف می آید و مادر دختر را ترغیب می کند که راه او را ادامه دهد! خلاصه دکتر با تلقیناتش آنتونیا را وادار به خواندن می کند.



    ناتالی دسائی به نقش آنتونیا . او غیر از نقش اُلمپیا به جای قهرمانان زن دیگر این اثر نیز بازی کرده است.


    دکتر ویولونی در آورده و با سرعت هرچه تمام تر می نوازد. آنتونیا هم با همان سرعت با او می خواند و می خواند اما چند لحظه ای که می گذرد دخترک به حال مرگ افتاده و روی زمین بی جان بر زمین می افتد!



    پدر بیچاره هراسان خود را به دختر می رساند اما او دیگر زنده نیست. دکتر به پدر می گوید که دخترش هوفمان را ملاقات کرده و او وادارش کرده که باز هم بخواند. ناگهان هوفمان وارد اتاق می شود. پدر آنتونیا که هوفمان را مقصر و مسئول مرگ دختر دردانه اش می داند اسلحه اش را روی او می گیرد ناگهان نیکولاس دوست وفادار هوفمان سر رسیده و او را نجات می دهد.

    پرده ی سوم : گیولتا

    مدتی گذشته. پرده ی سوم در یک میخانه و با زیباترین دوئت زنانه ی تاریخ اپرا شروع می شود. گیولتا و نیکولاس (که خواننده ی متزوسوپرانو نقش او را بازی می کند) یک دوئت مدهوش کننده می خوانند. گیولتا یک زن زیبای بدکاره است که توسط یک مرد بدجنس اما ثروتمند مامور شده تا روح مردان جوان را از آنان بگیرد! این مرد ظاهرا داپرتوتو نام دارد اما باز هم در حقیقت همان الهه ی انتقام نمسیس است که خود را به آن شکل در آورده.



    توماس هامپسون باریتون معرکه ی آمریکایی در نقش داپرتوو


    گذار هوفمان و نیکولاس به آن میخانه افتاده. هوفمان از ابتدا تحت تاثیر جذابیت و فریبندگی گیولتا قرار می گیرد . نیکولاس به او هشدار می دهد که عشق و عاشقی را کنار بگذارد اما دیگر دیر شده! همه مشغول ورق بازی هستند. هوفمان نیز مثل سایرین بازی می کند. داپرتوتو به گیولتا می گوید که هدف بعدی روح هوفمان است و در ازای روح هوفمان قول می دهد الماس بزرگ و بسیار باارزشی به گیولتا بدهد. به این ترتیب گیولتا چراغ سبز را به هوفمان نشان می دهد تا او را فریب دهد و روحش را از او بگیرد.



    دیانا دامرا در نقش گیولتا

    خلاصه هوفمان و گیولتا دوئت عاشقانه ی بسیار زیبایی می خوانند و هوفمان بیچاره تصور می کند گیولتا هم همان قدر عاشقش است!



    در بین مردانی که بازی می کنند مردی به نام پیتر هم وجود دارد که عاشق قبلی گیولتا بوده و از او به شدت زخم خورده است. قبلا او هم روحش را در ازای عشق به گیولتا داده بود. خلاصه حسادت پیتر تحریک شده و به یکی از همراهانش می گوید که باید کلک هوفمان را بکنند! در ابتدا یکی از همراهان پیتر، سعی می کند نیکولاس را از دور خارج کنند. آن ها در یک گیلاس شراب زهر زیادی می ریزند و تلاش می کنند آن را به نیکولاس بنوشانند. اما نیکولاس از شراب خوشش نمی آید و گیلاس را دست نخورده کناری قرار می دهد. پیتر دیگر نمی تواند تحمل کند که هوفمان عشق او را دزدیده! پس با خشم او را به دوئل دعوت می کند! نیکولاس خیلی سعی می کند به هوفمان بفهماند که با این کارهایش دارد باز هم خود را به دردسر می اندازد و او را بیدار کند اما بی فایده است. دو مرد با هم دوئل می کنند اما پیتر در نهایت کشته می شود. نیکولاس که خیلی وحشت کرده می گوید که آن ها باید سریعا از آن جا دور شوند و بی درنگ به دنبال اسب می رود. و اینجاست که داپرتوتو وارد شده و می گوید که آمده تا روح او را بگیرد. هوفمان با عصبانیت می گوید که دوستش نیکولاس به زودی آمده و او را نجات خواهد داد! گیولتا از ذوق اینکه به آن الماس گرانبها دست یافته سر از پا نمی شناسد! از این رو می خواد به سلامتی این پیروزی کمی شراب بنوشد و گیلاسی از روی میز بر می دارد و سر می کشد. اما ناگهان بر زمین افتاده و رنگش سیاه می شود! خب، او ندانسته گیلاس پر از زهری که برای نیکولاس مهیّا شده بود را نوشیده بود!!! او در دست های هوفمان نفس آخر را می کشد. و در نهایت قبل از آنکه داپراتوتو بتواند او را طلسم کند نیکولاس سر رسیده و هوفمان را نجات می دهد.

    در انتهای اپرا ، دانش آموزان و طرفداران هوفمان از شنیدن قصه ی عشق های او در حیرت فرو رفته اند! هوفمان اظهار می کند که هر 3 عشق هوفمان انگار 3 چهره از یک شخص واقعی هستند: استّلا !!! یک خواننده، یک بدکاره و یک عروسک زیبای دروغین! در انتها استلّا وارد می شود و هوفمان با غم و اندوه به او می گوید که او را دوست ندارد و تقاضا می کند که ترکش کند. همه دور هوفمان جمع می شوند و دوست دارند بگویند که از داستان های غم انگیز هوفمان چه نتیجه ای گرفته اند. آن ها می خوانند که : „به غصه هایت بخند! عشق، مردان را بزرگ می کند و غصه، بزرگتر!”

    و این پایان این اپرای زیباست.

    اوفنباخ متاسفانه 4 ماه پیش از اولین اجرای اپرا در 61 سالگی در پاریس از دنیا رفت. البته او اکثر آریا ها را نوشته بود، ارکستر را چیده بود و پرده ی اول را هم کاملا به اتمام رسانده بود. اما بعد از او آهگسازان دیگری سعی کردند کار نیمه تمام او را ادامه دهند. از این رو این داستان به اشکال مختلفی تعریف می شود.
    اوفنباخ نقش هوفمان را در ابتدا برای باریتون نوشته بود ولی بعد از فوتش آهنگسازان دیگری که اپرا را تمام کردند صدا ی تنور را جایگزین باریتون کردند که ای کاش نمی کردند و یه اپرای خفن برای قهرمانی باریتون ها خلق می شد (که همونطور که می دونید باریتون ها خیلی کم قهرمان اپرایی هستن) تنورهای معرکه ای نظیر استاد پلاسیدو دومینگو ، رولاندو ویلازون تنور خارق العاده ی مکزیکی ، ویتوریو گریگولو تنور ایتالیایی ، رامون ورگاس تنور مکزیکی دیگر و بسیاری دیگر از تنورهای نامی در این اپرا به جای هوفمان بازی کرده اند..
    نقش هر 4 زن داستان یعنی استلّا ، اُلمپیا ، آنتونیا و گیولتا برای سوپرانو نوشته شده. منتها نقش اُلمپیا را سوپرانوی کولوراتورا (سریع) اجرا می کند. هنرمندان برجسته ای نظیر استادبانو سوومی جو سوپرانوی کره ای و برترین سوپرانو کولوراتورای جهان. ناتالی دسائی استاد سوپرانوی کولوراتورا ی محشر دیگر . دیانا دامرا ی آلمانی، یکی دیگر از سوپرانو کولوراتورا های درخشان امروز. دیانا دامرا از معدود سوپرانوهایی در جهان است که در یکی از بهترین نسخه های دی وی دی این اپرا هر 4 زن قصه را به تنهایی بازی کرد و از این حیث یک رکورد درخشان و منحصر به فرد از خود برجای گذاشت. دیانا فوق العاده ست.
    نقش نیکولاس نیز برای خواننده ی متزو سوپرانو نوشته شده. نیکولاس در ظاهر یک مرد و دوست هوفمانه ولی در اصل الهه ی موسیقیه که خودشو به اون شکل در آورده. نقش های بسیاری در اپرا هستند که در اصل برای یک مرد ولی با صدای متزوسوپرانو ایفا می شوند.


    بخش هایی از اپرای افسانه های هوفمان اثر ژاک اوفنباخ:


    آریای زیبای هوفمان که به نام „آریای کلاینزاک” معروفه. در ابتدای اپرا هوفمان داستان کوتوله ای زشت به نام کلاینزاک که نوشته را برای دوستانش تعریف می کند. او صورت، پاها،دماغ، لباس ها و همه چیز کلاینزاک را به تصویر می کشد و این کوتوله ی زشت عاشق زنی زیبا می شود. واقعا زیباست. با صدای استاد پلاسیدو دومینگو بشنوید:

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اینم اجرای معرکه ی رولاندو ویلازون نازنین. از دستش ندین. فوق العاده زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت „شب زیبا” یا "بارکاروله که گیولتا و نیکولاس با هم می خوانند. این دوئت در واقع بارکاروله (یک سبک در موسیقی کلاسیک) یک قطعه ی آوازی مستقل از این اپرا بود که قبلا اوفنباخ ساخته بود. اما بعد از مرگش این قطعه توسط آهنگسازان دیگر در ابتدای پرده ی دوم گنجانده شد که به نظرم تنظیم هوشمندانه ای هم بوده.
    این دوئت زیبا با صدای سوپرانو و متزو سوپرانو به حق زیباترین دوئت زنانه ی تاریخ اپراست و با هیچ کلامی توصیف نمی شه. حتی مردان هم عاشق خوندن این آوازن. مثلا آندره آ بوچلی قسمت سوپرانو رو با صدای تنور خونده و به شکل تکخوانی (نه دوئت) منتشر کرد! پیشنهاد من اینه که هرگززززززز از دستش ندین!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای خارق العاده ی „پرنده ها در باغ” با اجرای اُلمپیا عروسک زیبای مکانیکی! هههههههههه این آریا واقعا خارق العاده ترین آوازیه که یه سوپرانوی کولوراتورا می تونه بخونه! فوق العاده سخت، دقیق و نیازمند مهارت و توانایی بی اندازه ی خواننده!
    فقط کولوراتورا های حرفه ای می تونن به درستی از پس اجرای این آریا بربیان. من نمی تونم برای توصیفش چیز دیگری بگم. فقط باید بشنوید و از موسیقی عروسکی و فانتزی این آریا لذت ببرین. حتما گوش بدین.
    اجرای استادبانو سوومی جو بهترین اجراییه که تاحالا از این آریا شنیدم. محشرهههههههه. حرکات او به جای عروسک و تلفظ کلمات به شکل ماشینی و عروسکی واقعا مثال زدنیه ... خودتون گوش بدین عااااااالیه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اجرای دیانا دامرا دیگر اجرای زیبای این آریاست. اینم از دست ندین. فوق العاده ست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و اجرای ارین مورلی _سوپرانو کولوراتورای حرفه ای آمریکایی_ که یکی از زیباترین اجراهاس. البته فقط نصفه ی دوم آریا رو با صدای ارین پیدا کردم. حتما گوش بدین. اجراش عالیه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    «این آهنگ عشقه» دوئت عاشقانه ی هوفمان و آنتونیا ، واقعا رومانتیک و لطیفه. بسیار زیباست. این دوئت رو با صدای آنا نتربکو و ژوزف کالجا بشنوید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای عاشقانه ی هوفمان و ابراز عشق به گیولتا... این آریا „اگه حضور تو منو هیجان زده می کنه” نام داره. بسیار عاشقانه ست هرچند حیف که گیولتا نقشه های شومی برای هوفمان بیچاره کشیده. خیلی زیباس.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و در نهایت والس زیبای نیکولاس. او می خواد چشم های دوست ساده لوحشو باز کنه تا به راحتی به همه اعتماد نکرده و همیشه از عقلش استفاده کند. این والس زیبا و خیلی خاص باز هم ثابت می کنه که اوفنباخ آهنگساز اثر چه فکر خلاقانه و متفاوتی داشته. جنس موسیقی او با همه متفاوته. فوق العاده ست. این آریای زیبا رو با صدای متزو سوپرانوی خوش صدا „کیت لیندزی” بشنوید. واقعا صداش توانا، شیرین و گرمه.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    امیدوارم که خوشتون اومده باشه. تا بعد رام رام.
    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 4 November 2015 در ساعت 07:09 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  10. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  11. #214
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام... به درخواست دوستانم اپرای زاغه نشین اثر فاخر پوچینی رو دوباره براتون روایت می کنم. در ضمن در صفحه ی اول هم این اپرا آپدیت شد و لینک هاش قابل دانلوده.


    لابوئم (زاغه نشین):



    زاغه نشین يک اپرای 4 پرده ای ، يک ملودرام بسيار غم انگيز و عاطفيست که امروزه هم طرفداران زيادي دارد. ولي يک عيب دارد. البته به نظر من . و آن اين است که داستانش تقريبا شبیه به„لاتراويتا” اثر وردي است. در هر حال لابوهم هرچه هست اپراي بي نظيريست. به غريبي دل هاي جوانان که خيلي نزديک است. هييييييي



    داستان کلي لا بوهم ماجراي چند جوان است که از نظر مالي بسيار فقير ولي از لحاظ هنر و استعداد غني هستند. آن ها شاعر،نوازنده و نقاش هستند که با هم زير شيرواني خانه اي در پاريس به سختي روزگار مي گذرانند.



    يکي از جوانان به نام رودولفو که شاعر است عاشق دختري به نام می می مي شود که در خياط خانه ي مجاور کار و زندگي مي کند. رودولفو به او ابراز عشق مي کند. رودولفو و می می در عین فقر شدید و در حالی که هر دو بی چیزند و شکمشان را هم به زور سیر می کنند خیلی زود یک روح در دو بدن می شوند و به سختی به هم دل می بازند. برای آن دو عشق بزرگترین ثروت هاست!

    روبرتو آلاگنا (رودولفو) و آنجلا جورجیو (می می)




    اما بعد از مدتي رودولفو تصمیم می گیرد که از می می جدا شود چون معتقد است او باید سراغ مردی ثروتمند تر برود تا بتواند هزینه های درمان می می را پرداخته و برایش امکانات استراحت فراهم کند. او تظاهر می کند که حسود و متعصب است و به می می شک دارد. می می از رفتارهای او آزرده می شود.




    آنا نتربکو و رولاندو ویلازون در نمایی از لابوئم



    می می با قلب شکسته و بیماری لاعلاج سل تنها می ماند. اما روزی مخفیانه حرف های رودولفو و دوستش را می شنود ... و می فهمد که همه ی این ها بهانه ای برای این بوده که می می او را رها کند! (چه کار احمقانه ای!) رودولفو در حالي که دخترک به سختي به سل مبتلا شده و مدام سرفه می کند او را متقاعد می کند که جدایی شان به نفع او خواهد بود. او فکر می کند که صلاح می می را بهتر تشخیص می دهد ولی این جدایی ضربه ی بدتری به دخترک می زند. در نهايت وقتي رودولفو پي به اشتباهش مي برد که معشوق زيبايش در بستر فقيرانه اش مي ميرد.





    بايد اعتراف کنم پوچيني تلاش و خلاقيت زيادي براي لابوهم به کار برده. واقعا اپراي مظلومانه و غم انگيزيست. يکي از معروف ترين اپراهاي دراماتيک غني که بهترين خوانندگان اپرا تا به حال اجرايش کرده اند.

    بسیاری ستارگان اپرا تاکنون در این اپرا درخشیده اند. ماریا کالاس، لوچیانو پاواراتی، مونسترات کاباله، خوزه کاراس،رنه فلمینگ، آنا نتربکو ، رولاندو ویلازون ... اما به نظر این حقیر، آنجلا جورجیو سوپرانوی رومانیایی و روبرتو آلاگنا تنور فرانسوی خارق العاده این اپرا را زیباتر از هر کس دیگری اجرا کردند... اون ها بهترین رودولفو و می می تاریخ هستن!

    قسمت هایی از اپرای زاغه نشین :

    معروف ترین دوئت این اپرا و یکی از برترین دوئت های عاشقانه ی اپرا ، دوئت „دختر دوست داشتنی” این دوئت بسیاااااار زیباست. زیبا و غمگین. حتما گوش بدین. با صدای آنجلا جورجیو و روبرتو آلاگنا. معرکه ست. حتما گوش بدین.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای عاشقانه ی می می به نام „می می صدایم کن” . بسیار زیباست. می می برای معرفی خودش این آریا را می خواند. با صدای افسانه ای استادبانو مونسترات کاباله. اجرای او واقعا سرآمد همه ی اجراهای دیگه ست!


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای عاشقانه ی رودولفو به نام „آن دست های کوچک سرد”... می می از فقر زیاد در سرمای زمستان دستکش گرمی ندارد... این آریا رو با صدای روبرتو آلاگنا _ محشرترین تنوری که در عمرم دیدم _ بشنوید...
    عالیه... در انتهای آریا یه قسمت از دوئت دختر دوست داشتنی رو هم می شنوید. از دستش ندین.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای پایانی اپرا ، „من وانمود به خواب کرده بودم” ... رودولفو وقتی به خطایش پی می برد که می می در بستر مرگ است... این آخرین آواز می می است... بعد از آن از دنیا می رود... آنا نتربکو سوپرانوی روس این آریا را به زیبایی خوانده.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    رام رام.
    ویرایش توسط lakshemi : Tuesday 19 January 2016 در ساعت 08:33 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  12. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  13. #215
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلامممممممممممممم

    معرفی اپرای „واسکو دا گاما” اثر جاکامو مایربیر(ما یر بیر)



    مایربیر آهنگساز و اپراساز مشهور و موفق آلمانی قرن 19 بود که درست مانند اوفنباخ به تابعیت فرانسه در آمد و در این کشور زندگی کرد. مایربیر یکی از موفق ترین و با اعتبارترین اپراسازان زمان خودش بود و عموما از کارهایش استقبال می شد. اما امروزه دیگر کمتر از او و اپراهایش نام برده می شود.از او چندین اپرای زیبا بر جای مانده که مشهورترینشان اپرای „واسکو دا گاما” است. اپرایی بزرگ (اپراهای بیش از 3 یا 4 پرده) ، در 5 پرده و به زبان فرانسه ساخته شده. لیبرتوی (نمایشنامه ی) اپرا یک داستان خیالی و غیرواقعی از „واسکو دا گاما” دریانورد معروف پرتغالی است. این اپرا که آخرین اپرای مایربیر بود در زمان خودش بی حد و اندازه پرطرفدار بود و وحشتناک از آن استقبال به عمل آمد اما رفته رفته با ظهور اپراسازان دیگر از شهرت آن کاسته شد تا حدی که امروزه دیگر به سختی می توان به یاد آورد که همچین اپرایی هم وجود دارد که روزی مردم برای تماشایش سر و دست می شکستند! و بدترین چیز هم در عالم هنر „فراموش شدنه” . البته درسته که امروزه „واسکو دا گاما” فراموش شده است و به ندرت اجرا می شود ولی به قدر کافی در روزگار خودش معروف بود. همین کافیست.

    قرار بود اسم اپرا هم واسکو دا گاما باشد ولی متاسفانه مایر بیر یک سال پیش از اجرای اپرا فوت کرد و آهنگساز دیگری نام اپرا را به „زن آفریقایی” تغییر داد. البته لیبرتوی اپرا با آنچه که واقعا در تاریخ اتفاق افتاده تغییرات زیادی دارد. مثلا شخصیت واقعی واسکو دا گاما ابدا مهربان و دوست داشتنی نبود! درست برعکس! او یک ظالمِ ستمگرِ آدمکش بود! یک دیکتاتور محض! اما در اپرا شخصیت او تا حد زیادی تلطیف شده. در نقش اول زن اپرا „ذلیخا” هم تغییرات زیادی داده شد! ذلیخا در لیبرتوی اصلی یک زن هندی بوده و اصلا به آفریقا تعلق نداشته!!! اما امروزه ذلیخا را به همان شکلی که باید باشد یعنی یک زن هندی به تصویر می کشند. اکنون اسم اپرا را هم همان واسکو دا گاما می خوانند چون این اسمی بوده که آهنگساز اصلی اثر انتخاب کرده بوده. خاطر نشان می کنم که اتفاقات این اپرا همگی خیالی هستن و تنها از اسم و شغل واسکو دا گاما استفاده شده و این اتفاقات همگی زاده ی تخیل نویسنده بودن.

    اپرای واسکو دا گاما

    اپرا در اواخر قرن 15 میلادی، روی عرشه ی یک کشتی واقع در لیسبون پرتغال آغاز می شود.
    دریاسالار „دون دیه گو” با داد و بیداد سعی می کند دختر زیبایش „اینزه” را مجبور کند با „دون پدرو” ازدواج کند و دست از عشق واسکو دا گاما بکشد! واسکو دا گاما یک دریانورد ماجراجو است و همه فکر می کنند که در آخرین ماجراجویی اش برای کشف سرزمین های ناشناخته، کشته شده!

    نینو ماچیدزه سوپرانوی خوش صدا و زیبای گرجی در نقش اینزه




    اما اینزه همچنان در عشقش راسخ مانده و منظر اوست. بالاخره روزی واسکو دا گاما در حالی که یک زن و مرد غریبه را با خود آورده، در حیرت همگان وارد شده و می گوید که سرزمین جدیدی در آفریقا کشف کرده و این دو نفر هم نشانه ی حیات و وجود یک قبیله ی انسانی در آن سرزمین هستند. او درخواست می کند که برای اکتشاف بیشتر همه به آفریقا سفر کنند اما با مخالفت رئیس هیات تحقیق مواجه شده و به دلیل جر بحث زیادی با او به زندان انداخته می شود.


    روبرتو آلاگنا تنور معرکه ی فرانسوی به نقش واسکو





    اینزه به پدرش می گوید اگر واسکو را آزاد کند حاضر است با دون پدرو ازدواج کند. به این ترتیب واسکو آزاد شده و بالاخره بالادستی هایش موافقت می کنند که به سرزمین ناآشنایی که او کشف کرده سفر کنند. همان جایی که 2 اسیر واسکو یعنی „ذلیخا” و „نیلوسکو” به آنجا تعلق دارند. البته او زیاد هم خوشحال نیست چون حالا فهمیده که اینزه به خاطر نجات جان او قید همه ی آرزوهایش را زده...





    واسکو ، نیلوسکو را به عنوان غلام به اینزه هدیه می کند. اما ذلیخا که کلمه ای حرف نزده همانطور دست و پا بسته می ماند. هیچکسی نمی داند که او در حقیقت ملکه ی قبیله ی خودش است! (درست مث اپرای آیدا اثر وردی که آیدا به عنوان کنیز به اسارت گرفته شده بود اما در اصل شاهزاده ی حبشی بود(



    نیلوسکو مردی که همراه ذلیخا اسیر شده و حالا غلام اینزه است پیشنهاد می کند که گروه را در رسیدن به جزیره ی مورد نظر (که خانه ی خودش است) رهبری کند. اما پنهانی نقشه ی نابودی آن دریانوردان اروپایی را می کشد. خلاصه دون پدرو ، اینزه و نیلوسکو در یک کشتی و واسکو در کشتی دیگری که ذلیخا هم آنجاست پشت سر کشتی دون پدرو به دنبال جزیره می روند. نیلوسکو می گوید که مسیر کشتی را باید به یک جهت خاص تغییر دهند اما واسکو که دریانورد با تجربه ای است بی درنگ در میابد که نیلوسکو دارد آن ها را به سمت یک طوفان دریایی می برد!!! او به دون پدرو می گوید که متوجه نقشه ی انتقام جویانه ی نیلوسکو شده و از خواهش می کند تا به مسیری که او می گوید نروند اما دون پدرو که واسکو را رقیب عشقی خود می داند به او اعتماد ندارد و بی توجه به خواهش و التماس واسکو سکان کشتی را می چرخاند.
    در نتیجه ی این نا به خِردی دون پدرو ، کشتی او در طوفان افتاده و همه ی سرنشینان را به کام مرگ می کشد. اما کشتی واسکو آسیب کمتری می بیند. وقتی همه به جزیره می رسند نیلوسکو به مردم قبیله اش می گوید که همه ی این اروپاییان را به جز واسکو بکشد . پرده ی سوم اینجا می افتد.



    در پرده ی چهارم ما جزیره ی زیبای ذلیخا را در آفریقا می بینیم. واسکو که توسط بومیان جزیره اسیر شده در ستایش زیبایی های آن جزیره آریای „بهشت” که معروف ترین آریای این اپراست را می خواند! همه ی مردم جزیره یکصدا از ذلیخا که ملکه ی آنان است میخواهند که قوانین قبیله را انجام داده و آن مرد اروپایی را قربانی کند! اما چی حدس می زنید؟ ذلیخا دلبسته ی واسکو شده و هرگز راضی به مردن او نیست... ناگهان ذلیخا به همه دستور می دهد که دست از شورش و هیاهو بردارند و ساکت شوند! او می گوید که این مرد هرگز نخواهد مرد چون شوهر اوست! و آن ها وظیفه دارند به شوهر ملکه مانند خود او احترام بگذارند. او سپس نیلوسکو را مجبور می کند تا به مردم بگوید که این جملات حقیقت دارند و نیلوسکو هم از ترس ذلیخا حرف های او را تایید می کند. به این ترتیب ذلیخا ، واسکو را از مرگ قطعی نجات می دهد. مردم قبیله از ازدواج ملکه خوشحال می شوند و برای آن دو جشن عروسی سنتی به راه می اندازند.



    واسکو که در حیرت و شگفتی فرو رفته و هنوز نمی داند چی به چی و کی به کیه به این نتیجه می رسد که ازدواج کردن از مردن که بهتره!!! نیست؟؟؟ پس می پذیرد که آنجا بماند و از آن همه زیبایی طبیعت که مدهوشش کرده لذت ببرد. اما ناگهان صدای فریاد اینزه را می شنود! اینزه زنده است! اما به چنگ مردم قبیله افتاده و در یک قدمی قربانی شدن است! اینزه به قربانگاه آورده می شود اما واسکو برای نجات او می شتابد. تمام محافظان را تار و مار کرده و خودش را به اینزه می رساند. چه شعفی اینزه را فرا می گیرد وقتی می بیند که محبوبش واسکو زنده است!





    اما واسکو با ناراحتی به اینزه می گوید که او حالا ازدواج کرده و نمی تواند با او باشد. اینزه نمی تواند جلوی اشک های خود را بگیرد. ذلیخا وقتی که می فهمد واسکو و اینزه همدیگر را دوست دارند به آن ها اجازه می دهد که به کشورشان برگردند و نیلوسکو را مامور بدرقه ی آن دو تا کشتی شان می کند.
    ذلیخا درمانده و شکست خورده است. مردی که عاشقش است و او را از مرگ نجات داده با محبوبش از جلوی چشمان او دور می روند. ذلیخا با غم و اندوه فراوان یک گل سمی را بو می کند و با این کار به زندگی خود پایان می دهد. و این پایان اپراست. به طور کلی در اپرا راه های بسیاری برای مردن وجود داره، ولی روشی که ذلیخا برای مردن انتخاب کرد انصافا بکر بود!!! هههههههههه

    دلم می خواست 2 ماه قبل این اپرا رو حضورتون معرفی کنم، دقیقا زمانی که „واسکو دا گاما” در تماشاخانه ی پاریس و با بازی روبرتو آلاگنا و نینو ماچیدزه روی صحنه بود. ولی خب ناگهان انقد گرفتار شدم و مشکلات مختلف روی سرم ریخت که تا امشب به تعویق افتاد، اما خوشحالم که این اپرا رو امشب به شما تقدیم کردم.

    بخش هایی از اپرای واسکو دا گاما :


    آریای زیبای ذلیخا به نام „زانو می زنم” ... او در ستایش عشقش به واسکو آواز بسیار سخت و زیبایی می خواند.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای فوق العاده ی „بهشت” که از زیباترین و معروف ترین آریاهای تنور اپراست. این آریا رو واسکو بعد از دیدن طبیعت شگفت انگیز جزیره ی ناشناخته می خواند. آریا بهشت رو با صدای استاد فقید، پاواراتی بشنوید: به ، چه صدایی!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای بهشت با اجرای روبرتو آلاگنا (تنور مورد علاقه ی من)! صدای خارق العاده ی آلاگنا رو از کف ندین!


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    و آریای عاشقانه ی اینزه ... بسیار زیباست


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    امیدوارم راضی بوده باشید. رام رام.
    ویرایش توسط lakshemi : Monday 11 January 2016 در ساعت 07:15 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  14. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  15. #216
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    برنارد شاو _ نویسنده ی نامی ایرلندی_ می گه:

    „اپرا، یعنی یک سوپرانو و یک تنور عاشق هم دیگه اند ولی یک باریتون مانعشون می شه!!!”


    هههههههههههههه به نظر من که تعبیر جالب و بامزه ایه!!! خیلی از اپراهای معروف دقیقا داستانی به همین ترتیب دارن... نظر شما چیه؟ من همیشه عاشق باریتونام... هرچند گاهی دوست نداشتنی می شن ولی من عاشقشونم... زنده باد باریتون ها.


    باریتون بدجنس _ کنت دی لونا _ مانع عشق مانریکو و لئونورا ... اپرای شاعر دوره گرد اثر وردی.




    باریتون بدجنس _ دکتر بارتلو _ مانع عشق روزینا و کُنت... اپرای آرایشگر شهر سویل اثر روسینی



    باریتون بدجنس _ اسکارپیا _ مانع عشق توسکا و ماریو... اپرای توسکا اثر پوچینی




    باریتون بدجنس _ گروهبان بلکور _ مانع عشق آدینا و نرومینو ... اپرای اکسیر عشق اثر دونیزتی



    باریتون بدجنس _ کنت آلماویوا_ مانع عشق سوزانا و فیگارو ... اپرای عروسی فیگارو اثر موزارت



    باریتون بدجنس _ انریکو _ مانع عشق خواهرش لوچیا و ادگاردو ... اپرای لوچیا دی لامرمور اثر دونیزتی



    ویرایش توسط lakshemi : Sunday 24 January 2016 در ساعت 06:27 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  16. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  17. #217
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    137708
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    نوشته ها
    3
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    0
    1 بار تشکر شده در 1 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خیلی ممنون از اینکه راجع به اپرا در ایران هم توضیح دادید.
    با خوندن این پست اطلاعاتم درباره اپرا در داخل ایران خیلی بالا رفت چون هیچ اطلاعی در این باره نداشتم و فکر میکردم اصلا اپرا در ایران نبوده.
    به هر حال امیدوارم در آینده ای نه چندان دور شاهد اجرای اپرا در ایران باشیم تا ما (منظورم به خودمه) نسل امروزی ها هم از این سبک جالب و زیبا بتونیم بهره ببریم.

  18. کاربران زیر از hasport37 به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  19. #218
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    قانون بی چون و چرای جهان موسیقی مستلزم آن است که متن آلمانیِ یک اپرای فرانسوی با صدای خوانندگان سوئدی باید به ایتالیایی ترجمه شود تا شنوندگان انگلیسی آن را بهتر درک کننند!!! هههههههههههههههههه



    ادیت وارتون - نویسنده ی آمریکایی
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  20. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  21. #219
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلاممممممممممممم بر عزیزانم.

    قصد دارم بازم با یک آهنگساز و اپراساز معرکه آشناتون کنم! با من همراه باشین.



    نیکولای ریمسکی کورساکوف آهنگساز و اپراساز مشهور قرن 19 روسیه است.
    ریمسکی کورساکوف از معدود آهنگسازان مرفه و ثروتمند است. در خانواده های متموّل اصولا موسیقی جایگاه ویژه ای دارد. ریمسکی کورساکوف با تشویق مادرش یادگیری پیانو را در کودکی آغاز کرد. اما بعدها نتوانست تحصیلات آکادمیک و حرفه ای در موسیقی را ادامه دهد چون به ارتش پیوست و افسر نیروی دریایی شد. آن موقع او به عضویت یک گروه 5 نفره ی موسیقی درآمده و آثار خوبی هم می ساخت ولی علم تئوری موسیقی و هارمونی شناسی را درست نمی دانست. در نهایت او برای حل این مشکل با استاد پیتر چایکوفسکی که گه گاهی با او در تماس بود مشورت نمود و استاد به او توصیه کرد که درسش را ادامه ده.
    ریمسکی کورساکوف هم این نصیحت را آویزه ی گوش کرد. او ضمن آهنگسازی، آموزش در هنرستان موسیقی و خدمت به ارتش، مطالعات خود افزایش داد و با تلاش و سخت کوشی شبانه روزی هرچه لازم بود آموخت. مدتی بعد او به عنوان استاد آهنگسازی و رهبری ارکستر در کنسرتواری سنپترزبورگ نائل شد اما هرگز ارتش را رها نکرد!!! جلب است بدانید که او همیشه با لباس فرم نیروی دریایی سر کلاس می رفت چون افسران ارتش روسیه همیشه و همه جا باید لباس فرم داشته باشند که نشانه ی آماده باش بودنشان است. او در طی 35 سال تدریس، بسیار به موسیقی خدمت کرد. اگر کلاس درس کافی نبود برای بعضی شاگردان مستعدش بعد از کلاس هم وقت می گذاشت و حتی در منزلش به آن ها خصوصی درس می داد. او خستگی ناپذیر بود و بیش از 250 شاگرد را آموزش داد که بسیاری از آنان آهنگسازان مشهوری شدند. آهنگسازان بزرگی چون ایگور استراوینسکی و سرگئی پروکوفیف!
    معروف ترین آثار ریمسکی کورساکوف قطعه ی پرواز زنبور عسل و بوئم-سمفونیک شهرزاد است. اما در بین اپراهای وی 3 اپرا امروزه هم محبوبیتشان را حفظ کرده اند : افسانه ی تزار سالتان ، ملکه ی برفی و عروس تزار ! امشب با اپرای عروس تزار آشنا خواهید شد.
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  22. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  23. #220
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خب دوستان، طبق وعده با اپرای „عروس تزار” از اپراهای معروف روسی آشنا بشید.

    „عروس تزار” اپرایی در 4 پرده و به زبان روسی ست. ساخته ی نیکولای ریمسکی کورساکوف آهنگساز و اپراساز مشهور قرن 19 روسیه.
    اپرای عروس تزار به یکی از هزاران داستان حقیقی و البته تلخ تاریخ بر می گردد. داستانی که سالیان سال پیش، در قرن 15 میلادی در روسیه واقع شد و روایت گر سرنوشت یک ملکه است! ملکه ای نگون بخت به نام مارفا _ همسر سوم تزار ایوان _ که عمر ملکه بودنش هم مانند عمر خودش بسیار کوتاه بود. تزار ایوان چهارم _ نخستین تزار روسیه _ به دلیل بی رحمی ، بی محبتی و بیماری پارانویا (شک و بدبینی) به ایوان مَخوف مشهور بود و همه از او وحشت داشتند. جنایات و ظلم هایی که در زمان سلطنت وی در روسیه و حتی در دربار خودش اتفاق افتاد بعدها تبدیل به رومان ها، نمایش نامه ها و فیلم های جالبی شد. البته بیشتر از تمام جنایاتش، تزار ایوان به دلیل قتل تنها پسرش _ شاهزاده ایوان _ در تاریخ مشهور است!

    بد نیست بدانید که اصولا در دربار تزار ایوان مخوف، مرگ های مشکوک و مرموز بسیاری رخ می داد! ایوان مخوف 7 بار ازدواج کرد که تمامشان نافرجام بود! یا همسرانش را می کشت، یا به شهر های دیگر تبعید می کرد و یا آن ها خود به طرز اسرارآمیزی می مردند!!! اولین ملکه ی تزار ، ملکه آناسازیا ناگهان به شکل مرموزی بیمار شد و درگذشت. علت بیماری او هرگز کشف نشد. ملکه مارینا همسر دوم او بدون دلیل خاصی و کاملا مشکوک فوت کرد. همسر سوم تزار _ ملکه مارفا _ حتی 1 ماه هم دوام نیاورد. او به بیماری مرموزی مبتلا و فقط 15 روز بعد از ازدواجشان و در سن 19 سالگی درگذشت. فرزندان تزار نیز یکی پس از دیگری در اثر بیماری و یا حوادث از دنیا رفتند. این اتفاقات یا از توطئه آب می خورد و یا تقدیر شوم تزار بود! کدام یک؟ هنوز هم معلوم نیست!
    سرنوشت ملکه مارفا ی بیچاره (که داستان اپرای عروس تزار است) هم در آن دربار وحشتناک رقم خورد. به احتمال بسیار زیاد او مسموم شده بود. سمّی سریع ، کاری و بدون ردپا. بعد از مرگ مارفا تزار تمام کسانی که به آن ها مشکوک بود به قتل رساند.

    „عروس تزار”



    گریازنُوی _ یک مامور مخفی دربار تزار _ چند وقتیست که نسبت به محبوب قبلی اش لیُوباشا بی تفاوت شده است.


    اِکاترینا گوبانووا، متزوسوپرانوی روس (لیوباشا) و یوهان ریوتر ،باریتون دانمارکی (گریازنوی)


    اما دلیل این بی تفاوتی ین است که گریازنوی به تازگی عاشق مارفا دختر زیباروی یک تاجر شده. اما قلب مارفا به پسر جوانی به نام لیکوف تعلق دارد. لیکوف نیز به مارفا علاقه مند است. آن دو قرار و مدار عروسی را هم گذاشته اند.


    مارینا پوپلافسکی سوپرانوی مشهور روس (مارفا) به همراه دیمیترو پوپوف، تنور اوکراینی (لیکوف)


    وقتی گریازنوی از این موضوع خبردار می شود آتش حسادت درونش شعله می زند! او به طور مخفیانه „باملیوس” دعانویس (رمال) مخصوص تزار را ملاقات می کند و طی یک آریای پرشکوه و قدرتمند از او می خواهد که یک جادوی مهر و محبت بسازد تا با آن مارفا به او علاقه مند شود. لیوباشا تصادفا حرف های آن دو را می شنود. از این رو او هم نزد باملیوس می رود و داروی دیگری از او می گیرد . یک جادو برای از اینکه مارفا از چشم گریازنوی بیفتد و دوباره پیش او برگردد.



    در پرده ی بعد در جشن نامزدی باشکوه لیکوف و مارفا تمام اشراف و نجبای روسیه دعوت می شوند از جمله گریازنوی! او که هنوز به تصاحب مارفا امیدوار است مخفیانه دارویی که از باملیوس گرفته بود را در نوشیدنی مارفا می ریزد!





    پرده ی سوم بالا می آید. لیکوف از فرط عشق و علاقه ی بی حدش نسبت به مارفا آواز دل انگیزی سر می دهد. او قطعا خبر ندارد که چه حوادثی پیش رویش است! نه او بلکه هیچکس فکرش را هم نمی کند که تزار ایوان مخوف قصد تجدید فراش دارد و در صدد است همسرش را از بین بهترین و زیباترین دختران روسیه برگزیند. تزار اتفاقا مارفا را می بیند و او را به عنوان عروسش انتخاب می کند! مارفا بر خلاف میلش مجبور می شود به این ازدواج تن دهد.
    و اما پرده ی آخر ... مارفا به شدت بیمار شده. هیچکس نمی داند چرا و چطور؟ گریازنوی که هنوز هم از لیکوف _ نامزد سابق مارفا _ کینه به دل دارد فورا نزد تزار رفته و می گوید که لیکوف چون نتوانسته به مارفا برسد از سر حسادت او را مسموم کرده! با تحریک او تزار فورا دستور دستگیری و اعدام لیکوف بیچاره را صادر می کند. لیکوف هرچه التماس می کند که بی گناه است و هیچ دخالتی در بیماری مارفا ندارد بی فایده است. گریازنوی شخصا لیکوف بیچاره را شکنجه کرده و با بی رحمی می کشد...



    حال و روز مارفا با شنیدن خبر مرگ لیکوف بدتر می شود. گریازنوی با زاری اعتراف می کند که دارویی در نوشیدنی او ریخته و از ملکه می خواهد دستور اعدام او را هم بدهد. اما ناگهان لیوباشا وارد می شود و اقرار می کند که او معجون گریازنوی را با معجونی که بعدا از باملیوس گرفته بود عوض کرده اما هرگز خبرنداشت که دارو سمی است. گریازنوی با شنیدن واقعیت کنترل خود را از دست داده و تحت تاثیر یک جنون آنی لیوباشا را در جا می کشد.



    اما دیگر انتقام فایده ای دارد. ملکه مارفا لبخند می زند و در آریای غمگینی می خواند : „لیکوف، فردا به دیدارم بیا” و بی جان بر زمین میوفتد. اپرا با مرگ ملکه به اتمام می رسد.



    نیکولای ریمسکی کورساکوف بسیار با دقت و ظرافت موسیقی این اپرا را نوشته. کاملا مشخص است که موسیقی او احساسات و رنگ و بوی چایکوفسکی را دارد شاید چون چایکوفسکی همیشه مشاور، منتقد و راهنمای او در کارش بود. برای اپرای عروس تزار نقش مارفا برای سوپرانو ، نقش لیکوف برای تنور ، نقش گریازنوی برای باریتون نوشته شده! از همون باریتون هایی که چند پست بالاتر گفتم همیشه مانع عشق سوپرانو ها و تنورهاست!!! ههههه در نهایت نقش لیوباشا را هم متزوسوپرانو ایفا می کند.

    توضیح یک نکته ی مهم ضروریست که اصولا خواندن اپراهای روسی بسیار مشکل است چون زبان روسی زبان بسیر سخت و پیچیده ای ست و اکثرا فقط خوانندگان روس می توانند نقش هایش را بازی کنند البته در مواردی هم دیده شده که خوانندگان حرفه ای و باهوش کشورهای دیگر، زبان روسی را می آموزند و اپراهای روسی را بازی می کنند. مثلا رولاندو ویلازون، رنه فلمینگ ، پلاسیدو دومینگو و ... همگی زبان روسی را به عشق بازی در اپراهای افسانه ای روسی نظیر ،„اوگنی اونیگن” ، „بی بی پیک” و حتی همین „عروس تزار” فرا گرفتند. و الحق بسیار هم هنرمندانه نقش هایشان را ایفا کردند اما در کل اغلب در اپراهای روسی، خوانندگان روس ایفای نقش می کنند چون همه کسی از پس زبان روسی بر نمی آید!!


    بخش هایی از اپرای عروس تزار :

    اوورتور (پیش درآمد نخستین پرده) زیبای اپرا ... موسیقی ریمسکی کورساکوف واقعا زیبا و دقیقا حس و حالی شبیه خیانت و سوء قصد دارد که موضوع اصلی اپراست. حتما گوش کنید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای عاشقانه ی مارفا که برای لیکوف می خواند... این آریا بسیار بسیار دل انگیز و لطیفه. حتما گوش بدین.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای گریازنوی در پرده ی اول! او در این آریا به دنبال یک دارو و طلسم برای به دست آوردن دل مارفاست! او نمی خواهد لیکوف مارفا را تصاحب کند و می خواهد هرطور شده بر او پیروز شود!!! آریای محشریه با صدای قوی و عمیق باریتون!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای لیوباشا. با صدای غنی و بم متزوسوپرانو! لیوباشا از اینکه گریازنوی را از دست بدهد وحشت دارد. و با این آریای زیبا تصمیم می گیرد عشق مارفا را از سر او بیرون کند! واقعا آریای زیباییه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای بسیار زیبای لیکوف که در عشق مارفا می خواند. بسیار بسیار شنیدنیه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای مارفا در پرده ی آخر... او در اثر مسمویت به شدت دچار توهم شده در آخرین آواز خود از لیکوف می خواهد که فردا در باغ درختان سیب به دیدارش بیاید... سپس بی جان روی زمین میوفتد...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    امیدوارم لذت برده باشید. باور کنید برای تهیه و تدوین هر پست من زحمت زیادی متحمل می شم. با حمایتتون به من بگید تلاشم بی نتیجه نیست. متشکرم از همگی. خوش رهونااااااااااا
    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 10 February 2016 در ساعت 09:07 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  24. 3 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  25. #221
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام سلام... همگی نمسته. دوستان خوب شبتون به خیر.

    امشب یه اپرای قدیمی باروکی براتون آوردم... از سلطان اپرا (البته در زمان باروک) از آنتونیو ویوالدی بزررررررررررگ که همه باید با آوردن اسمش قیام کنین... اگر صفحات نخست ررو خونده باشین قبلا عرض کرده بودم دوران باروک (قرن 17 و اوایل 18) اوج جولان دادن اپرا در تماشاخانه ها بود... ویوالدی حدود 100 اپرا در عمرش نوشت که خیلی هایش بسیار در آن زمان مورد استقبال قرار می گرفتند. اما به تدریج و با ظهور سبک نوین آهنگسازی و به ویژه اپراسازی، اپراهای باروکی از نظرها فراموش شد... ویوالدی و هندل بزرگترین فراموش شدگان باروکی هستند که در زمان خودشان مردم برای دیدن اپراهایشان سر و دست می شکاندند! اما بعضی از این اپراها هنوز هر از گاهی اجرا می شوند. یکی از بهترین های آن ها اپرای گُریزلدا ساخته ی ویوالدی.





    گُریزِلدا

    گریزلدا اپرایی در 3 پرده و به زبان ایتالیاییست. در زمان ویوالدی گریزلدا با استقبال بی نظیری مواجه شد اما امروزه مانند اکثر اپراهای دیگر باروک فراموش شده و دیگر علاقه مندی ندارد. نه به این خاطر که موسیقی اش گوش نواز نیست که صد البته هست اما خب دیگر موسیقی باروک و خصوصا اپراسازی باروک امروزه از مد افتاده. بگذریم، هرچند گریزلدا امروزه به ندرت اجرا می شود اما چند تا از آریاهایش هنوز هم بسیار معروفند و خوانندگان مشهور و مهم دنیا نظیر سیسیلیا بارتولی این آریاها را در کنسرت ها یا رسیتال هایشان می خوانند. حال این شما و این هم گریزلدا...



    گوالتیرو پادشاه یونان با چوپان فقیری به نام گریزلدا ازدواج می کند. اما این ازدواج از طرف یاران، نزدیکان و درباریان و به ویژه مردم سرزمین منفور و پذیرفته نشده است. بعد از اینکه اولین فرزند آن ها که دختر است به دنیا می آید پادشاه به دلیل دختر بودن آن او را می کشد... اما آیا واقعا او را می کشد؟ خیر! او دختر دلبند خود را به امین ترین یار خود کورادو می سپارد تا به آتن ببرد و نزد خانواده ی خوبی تربیت کند. سال ها می گذرد. گریزلدا پسر دیگری به دنیا می آورد. اما در همین زمان شورش دیگری علیه ملکه آغاز می شود مردم خواستار عزل او هستند چون فکر می کنند صلاحیت ملکه بودن را ندارد. پادشاه گوالتیرو تسلیم می شود و گریزلدا همسرش را فرا می خواند و می گوید که می خواهد دوباره ازدواج کند.



    گریزلدا هرچند بسیار شوکه می شود اما تاجش را از سر بر می دارد و با اندوه فراوان می پذیرد که سرنوشتش این بوده. اما همسر تازه ی شوهرش دختر بسیار جوانیست که کانستانزا نام دارد او دلباخته ی شاهزاده ای به نام روبرتو ست!



    اما ... نجیب زاده ای به نام „اوتون” که از دیرباز عاشق گریزلدا است از این فرصت طلایی استفاده کرده و حالا که گریزلدا دیگر ملکه نیست به شرط قبول ازدواج او قول می دهد پادشاه را بکشد اما گریزلدا قویّا رد می کند و او را از خود می راند.. ولی اوتون عقب نمی نشیند و در عوض این رفتار سرد و خشمگین گریزلدا ، پسر کوچک او را گروگان می گیرد.
    در پرده ی بعد، اوتون می خواهد گریزلدا برای نجات پسرش معالمله کند. ازدواج در مقابل آزادی فرزند! نقشه ای بسیار کثیف! در ابتدا گریزلدا قبول می کند اما بعد که خوب فکر می کند حاضر نمی شود به پادشاه خیانت کند و باز هم اوتون رد می کند.
    کانستانزا و روبرتو آواز عاشقانه ای می خوانند. کانستانزا از این که قرار است همسر شاه شود بسیار ناراحت و افسره است. روبرتو نیز غمگین است اما باز هم او را از عشق خود مطمئن می کند. آن دو اقرار می کنند که هنوز هم همه چیز هم هستند.



    گریزلدا از شدت گریه در کلبه اش به خواب رفته و کانستانزا و روبرتو با هم از آن جا رد می شوند . کانستانزا گریزلدا را در خواب می بیند و از او خوشش می آید. دخترک خواهش می کند که گریزلدا ندیمه اش باشد. و شاه از گریزلدا می خواهد بدون چون و چرا به ملکه خدمت کند.
    در پرده ی آخر گریزلدا ، کانستانزا و روبرتو را با هم می بیند که با غم و اندوه آواز عاشقتانه ای می خوانند. او از گستاخی کانستانزا خشمگین می شود و او را خائن می نامد.



    گریزلدا تصمم می گیرد این خیانت را به شاه بگوید اما برخلاف تصورش شاه می گوید که این امور به تو مربوط نیست! تو فقط خدمتکاری ات را بکن!!! و چقدر گریزلدا خرد می شود.



    ناگهان اوتون با سربازانش برای تهدید پادشاه می آید. او می گوید که پسرش در اسارت اوست. در ناباوری، شاه تصمیم به ترک ملکه ی سابقش می گیرد و می گوید به شرط آنکه پسرک سالم باشد گریزلدا را به او تحویل خواهد داد..
    اما گریزلدا می گوید ترجیح می دهد بمیرد تا به اوتون سپرده شود. او حتی حاضر است مرگ را انتخاب کند اما به پادشاه وفادار می ماند.



    در این هنگام شاه او را در آغوش گرفته و کورادو دوست و امین پادشاه وارد می شود و می گوید کانستانزا دختر آن هاست. او سال ها مخفیانه این دختر را بزرگ کرده. و این آزمون وفاداری و لیاقت گریزلدا بوده تا به همه ی درباریان و مردم ثابت شود که او چقدر به پادشاه وفادار است پس او به تاج و تخت بر می گردد. اوتون دستگیر شده و پسر دلبند پادشاه و گریزلدا آزاد می شود. کانستانزا هم با روبرتو ازدواج می کنند. اپرا با شادی تمام می شود.


    نقش پادشاه گوالتیرو با صدای تنور به شما معرفی می شود. البته باریتون یا باس برای نقش پادشاهان مناسب تره! اما سلیقه ی اپراسازی دوران باروک با دوران رومانتیک زمین تا آسمون فرق دارن. گریزلدا حاصل کار یک آهنگساز چیره دست باروکیه. بلــــــــه!
    نقش گریزلدا در زمان ویوالدی با صدای کنترآلتو اجرا شد. آنا جیرو شاگرد معروف ویوالدی و خواننده ی اکثر آثار او در نقش گریزلدا هم خواند. این که ویوالدی اصرار داشت که نقش اول اپراهایش را برای صدای نادر و کم شهرتِ کنترآلتو بنویسد، مهارت بسیار آنا جیرو در بازیگری (و نه خوانندگی) بود و البته علاقه ی استاد به شاگرد وفادارش. امروزه گریزلدا با صدای متزو سوپرانو اجرا می شود.
    نقش شاهزاده روبرتو و همچنین نقش اوتون نجیب زاده ی شرور در زمان ویوالدی با صدای کاسترانو (مراجعه به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]) اجرا شد. فراموش نکنید که اپرا در دوران باروک و قرن 17 تالیف و تصنیف شده. آن موقع اوجِ جولان دادن کاستراتو ها بود. چون صدای سوپرانو (صدای نازک زنانه) بسیار محبوب بود و خوانندگان کاستراتو در اپراها نقش های زیادی بازی می کردند. اما امروزه چون خواننده ی کاستراتو وجود ندارد. خوانندگان متزو سوپرانو یا کنترتنور (مراجعه به [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]) نقش روبرتو و اوتون را می خواند. البته بعضی کارگردانان یا رهبران ارکستر خواننده ی تنور را جانشین سوپرانو می کنند که عاقلانه تر است. اما عده ی زیادی از آهنگسازان به تصمیم آهنگساز اصلی احترام گذاشته و همچنان به نسخه ی اصلی وفادارند.


    بخش هایی از اپرای گریزلدا اثر آنتونیو ویوالدی


    نخست، „آشفته توسط بادها” معروف ترین آریای این اپرا آریای کانستانزا در پرده ی دوم... از سخت ترین آواز ها برای خوانندگان سوپرانو... به شدت مشکل و نفس گیر... این آریا امروزه همچنان در کنسرت های خوانندگان توانا بسیار اجرا می شود. معرکه ترین اجرای این آریا به نظر من متعلق به سوومی جو سوپرانوی شهیر کره ای است... محشره حتما بگوشین.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای بسیار سخت پادشاه در پرده ی اول به نام „طوفان دریا” او به گریزلدا می گوید دوران ملکه بودن و همسر بودن او تمام شده... این آریا فوق العاده مشکل است... با صدای معرکه ی خواننده ی تنور بشنویدش. کمتر تنوری چنین مهارتی داره... معرکه ست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای گریزلدا به نام „نه ، انقدر بی رحم نباش” او
    کانستانزا را به دلیل ابرز عشق علنی به روبرتو„خائن به پادشاه” می داند و روابط مخفیانه ی کانستانزا و روبرتو را به شدت محکوم می کند... گریزلدا در این اپرا نماد وفاداری بی چون و چراست. ... این آریا هم بسیار زیباست.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای دیگری از گریزلدا به نام „من بسیار ناراضی هستم” او می خواند که ترجیح می دهد بمیرد تا اینکه به اوتون نامرد تحویل داده شود و با او ازدواج کند.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای غمگین و عاشقانه ی روبرتو به نام „در دادگاه عشق” همانطور که از نامش پیداست روبرتو از حادثه ای که بر سرش آمده بسیار غمگین و ناامید است... این آریا رو معمولا متزوها می خونن. اما شما با صدای یه کنترتنور محشر بشنوید که قبلا هم صداشو شنیدین. صدای بسیار زیبای فیلیپ جاروسکی ... حتما گوش بدین.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب عدیدانم... تا بعد رام رام...


    - - - Updated - - -

    سلام سلام... همگی نمسته. دوستان خوب شبتون به خیر.

    امشب یه اپرای قدیمی باروکی براتون آوردم... از سلطان اپرا (البته در زمان باروک) از آنتونیو ویوالدی بزررررررررررگ که همه باید با آوردن اسمش قیام کنین... اگر صفحات نخست ررو خونده باشین قبلا عرض کرده بودم دوران باروک (قرن 17 و اوایل 18) اوج جولان دادن اپرا در تماشاخانه ها بود... ویوالدی حدود 100 اپرا در عمرش نوشت که خیلی هایش بسیار در آن زمان مورد استقبال قرار می گرفتند. اما به تدریج و با ظهور سبک نوین آهنگسازی و به ویژه اپراسازی، اپراهای باروکی از نظرها فراموش شد... ویوالدی و هندل بزرگترین فراموش شدگان باروکی هستند که در زمان خودشان مردم برای دیدن اپراهایشان سر و دست می شکاندند! اما بعضی از این اپراها هنوز هر از گاهی اجرا می شوند. یکی از بهترین های آن ها اپرای گُریزلدا ساخته ی ویوالدی.





    گُریزِلدا

    گریزلدا اپرایی در 3 پرده و به زبان ایتالیاییست. در زمان ویوالدی گریزلدا با استقبال بی نظیری مواجه شد اما امروزه مانند اکثر اپراهای دیگر باروک فراموش شده و دیگر علاقه مندی ندارد. نه به این خاطر که موسیقی اش گوش نواز نیست که صد البته هست اما خب دیگر موسیقی باروک و خصوصا اپراسازی باروک امروزه از مد افتاده. بگذریم، هرچند گریزلدا امروزه به ندرت اجرا می شود اما چند تا از آریاهایش هنوز هم بسیار معروفند و خوانندگان مشهور و مهم دنیا نظیر سیسیلیا بارتولی این آریاها را در کنسرت ها یا رسیتال هایشان می خوانند. حال این شما و این هم گریزلدا...



    گوالتیرو پادشاه یونان با چوپان فقیری به نام گریزلدا ازدواج می کند. اما این ازدواج از طرف یاران، نزدیکان و درباریان و به ویژه مردم سرزمین منفور و پذیرفته نشده است. بعد از اینکه اولین فرزند آن ها که دختر است به دنیا می آید پادشاه به دلیل دختر بودن آن او را می کشد... اما آیا واقعا او را می کشد؟ خیر! او دختر دلبند خود را به امین ترین یار خود کورادو می سپارد تا به آتن ببرد و نزد خانواده ی خوبی تربیت کند. سال ها می گذرد. گریزلدا پسر دیگری به دنیا می آورد. اما در همین زمان شورش دیگری علیه ملکه آغاز می شود مردم خواستار عزل او هستند چون فکر می کنند صلاحیت ملکه بودن را ندارد. پادشاه گوالتیرو تسلیم می شود و گریزلدا همسرش را فرا می خواند و می گوید که می خواهد دوباره ازدواج کند.



    گریزلدا هرچند بسیار شوکه می شود اما تاجش را از سر بر می دارد و با اندوه فراوان می پذیرد که سرنوشتش این بوده. اما همسر تازه ی شوهرش دختر بسیار جوانیست که کانستانزا نام دارد او دلباخته ی شاهزاده ای به نام روبرتو ست!



    اما ... نجیب زاده ای به نام „اوتون” که از دیرباز عاشق گریزلدا است از این فرصت طلایی استفاده کرده و حالا که گریزلدا دیگر ملکه نیست به شرط قبول ازدواج او قول می دهد پادشاه را بکشد اما گریزلدا قویّا رد می کند و او را از خود می راند.. ولی اوتون عقب نمی نشیند و در عوض این رفتار سرد و خشمگین گریزلدا ، پسر کوچک او را گروگان می گیرد.
    در پرده ی بعد، اوتون می خواهد گریزلدا برای نجات پسرش معالمله کند. ازدواج در مقابل آزادی فرزند! نقشه ای بسیار کثیف! در ابتدا گریزلدا قبول می کند اما بعد که خوب فکر می کند حاضر نمی شود به پادشاه خیانت کند و باز هم اوتون رد می کند.
    کانستانزا و روبرتو آواز عاشقانه ای می خوانند. کانستانزا از این که قرار است همسر شاه شود بسیار ناراحت و افسره است. روبرتو نیز غمگین است اما باز هم او را از عشق خود مطمئن می کند. آن دو اقرار می کنند که هنوز هم همه چیز هم هستند.



    گریزلدا از شدت گریه در کلبه اش به خواب رفته و کانستانزا و روبرتو با هم از آن جا رد می شوند . کانستانزا گریزلدا را در خواب می بیند و از او خوشش می آید. دخترک خواهش می کند که گریزلدا ندیمه اش باشد. و شاه از گریزلدا می خواهد بدون چون و چرا به ملکه خدمت کند.
    در پرده ی آخر گریزلدا ، کانستانزا و روبرتو را با هم می بیند که با غم و اندوه آواز عاشقتانه ای می خوانند. او از گستاخی کانستانزا خشمگین می شود و او را خائن می نامد.



    گریزلدا تصمم می گیرد این خیانت را به شاه بگوید اما برخلاف تصورش شاه می گوید که این امور به تو مربوط نیست! تو فقط خدمتکاری ات را بکن!!! و چقدر گریزلدا خرد می شود.



    ناگهان اوتون با سربازانش برای تهدید پادشاه می آید. او می گوید که پسرش در اسارت اوست. در ناباوری، شاه تصمیم به ترک ملکه ی سابقش می گیرد و می گوید به شرط آنکه پسرک سالم باشد گریزلدا را به او تحویل خواهد داد..
    اما گریزلدا می گوید ترجیح می دهد بمیرد تا به اوتون سپرده شود. او حتی حاضر است مرگ را انتخاب کند اما به پادشاه وفادار می ماند.



    در این هنگام شاه او را در آغوش گرفته و کورادو دوست و امین پادشاه وارد می شود و می گوید کانستانزا دختر آن هاست. او سال ها مخفیانه این دختر را بزرگ کرده. و این آزمون وفاداری و لیاقت گریزلدا بوده تا به همه ی درباریان و مردم ثابت شود که او چقدر به پادشاه وفادار است پس او به تاج و تخت بر می گردد. اوتون دستگیر شده و پسر دلبند پادشاه و گریزلدا آزاد می شود. کانستانزا هم با روبرتو ازدواج می کنند. اپرا با شادی تمام می شود.


    نقش پادشاه گوالتیرو با صدای تنور به شما معرفی می شود. البته باریتون یا باس برای نقش پادشاهان مناسب تره! اما سلیقه ی اپراسازی دوران باروک با دوران رومانتیک زمین تا آسمون فرق دارن. گریزلدا حاصل کار یک آهنگساز چیره دست باروکیه. بلــــــــه!
    نقش گریزلدا در زمان ویوالدی با صدای کنترآلتو اجرا شد. آنا جیرو شاگرد معروف ویوالدی و خواننده ی اکثر آثار او در نقش گریزلدا هم خواند. این که ویوالدی اصرار داشت که نقش اول اپراهایش را برای صدای نادر و کم شهرتِ کنترآلتو بنویسد، مهارت بسیار آنا جیرو در بازیگری (و نه خوانندگی) بود و البته علاقه ی استاد به شاگرد وفادارش. امروزه گریزلدا با صدای متزو سوپرانو اجرا می شود.
    نقش شاهزاده روبرتو و همچنین نقش اوتون نجیب زاده ی شرور در زمان ویوالدی با صدای کاسترانو (مراجعه به http://www. noteahang. com/forum/showthread. php?16298-%D8%B5%D9%81%D8%B1-%D8%AA%D8%A7-%D8%B5%D8%AF-%D8%A7%D9%BE%D8%B1%D8%A7&p=351938&viewfull=1#post3 51938) اجرا شد. فراموش نکنید که اپرا در دوران باروک و قرن 17 تالیف و تصنیف شده. آن موقع اوجِ جولان دادن کاستراتو ها بود. چون صدای سوپرانو (صدای نازک زنانه) بسیار محبوب بود و خوانندگان کاستراتو در اپراها نقش های زیادی بازی می کردند. اما امروزه چون خواننده ی کاستراتو وجود ندارد. خوانندگان متزو سوپرانو یا کنترتنور (مراجعه به http://www. noteahang. com/forum/showthread. php?16298-%D8%B5%D9%81%D8%B1-%D8%AA%D8%A7-%D8%B5%D8%AF-%D8%A7%D9%BE%D8%B1%D8%A7&p=353059&viewfull=1#post3 53059) نقش روبرتو و اوتون را می خواند. البته بعضی کارگردانان یا رهبران ارکستر خواننده ی تنور را جانشین سوپرانو می کنند که عاقلانه تر است. اما عده ی زیادی از آهنگسازان به تصمیم آهنگساز اصلی احترام گذاشته و همچنان به نسخه ی اصلی وفادارند.


    بخش هایی از اپرای گریزلدا اثر آنتونیو ویوالدی


    نخست، „آشفته توسط بادها” معروف ترین آریای این اپرا آریای کانستانزا در پرده ی دوم... از سخت ترین آواز ها برای خوانندگان سوپرانو... به شدت مشکل و نفس گیر... این آریا امروزه همچنان در کنسرت های خوانندگان توانا بسیار اجرا می شود. معرکه ترین اجرای این آریا به نظر من متعلق به سوومی جو سوپرانوی شهیر کره ای است... محشره حتما بگوشین.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای بسیار سخت پادشاه در پرده ی اول به نام „طوفان دریا” او به گریزلدا می گوید دوران ملکه بودن و همسر بودن او تمام شده... این آریا فوق العاده مشکل است... با صدای معرکه ی خواننده ی تنور بشنویدش. کمتر تنوری چنین مهارتی داره... معرکه ست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای گریزلدا به نام „نه ، انقدر بی رحم نباش” او
    کانستانزا را به دلیل ابرز عشق علنی به روبرتو„خائن به پادشاه” می داند و روابط مخفیانه ی کانستانزا و روبرتو را به شدت محکوم می کند... گریزلدا در این اپرا نماد وفاداری بی چون و چراست. ... این آریا هم بسیار زیباست.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای دیگری از گریزلدا به نام „من بسیار ناراضی هستم” او می خواند که ترجیح می دهد بمیرد تا اینکه به اوتون نامرد تحویل داده شود و با او ازدواج کند.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای غمگین و عاشقانه ی روبرتو به نام „در دادگاه عشق” همانطور که از نامش پیداست روبرتو از حادثه ای که بر سرش آمده بسیار غمگین و ناامید است... این آریا رو معمولا متزوها می خونن. اما شما با صدای یه کنترتنور محشر بشنوید که قبلا هم صداشو شنیدین. صدای بسیار زیبای فیلیپ جاروسکی ... حتما گوش بدین.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب عدیدانم... تا بعد رام رام...
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  26. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  27. #222
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    144949
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    نوشته ها
    1
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    0
    1 بار تشکر شده در 1 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1/0
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام دوست عزیز... من هم از علاقمندان اپرا هستم . از مطالبتون استفاده کردم... عالی است. فقط ویدیو ها باز نمیشه. اگه ممکنه لطف کنید یک بازنگری بکنید. متشکرم

  28. کاربران زیر از fatemeh212 به خاطر این پست تشکر کرده اند:


  29. #223
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام دوست عزیز... من هم از علاقمندان اپرا هستم . از مطالبتون استفاده کردم... عالی است. فقط ویدیو ها باز نمیشه. اگه ممکنه لطف کنید یک بازنگری بکنید. متشکرم
    سلام بر شما عزیز دل
    خوش اومدی و خوشحالم که از این تاپیک خو. شتون اومده. باعث افتخاره.
    دوست عزیزم. لینک های قدیمی به کرّات در صفحات مختلف به روز شدن. خواهش من از شما و همه ی عزیزان دیگه اینه که سری به صفحات مختلف بزنین. لینک های قدیمی رو هر از گاهی دوباره آپلود کردم. حتما پیدا خواهید کرد.

    ارادتمند
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  30. #224
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام بر عزیزان دل لاکشمی و دوستداران هنر زیبای اُپرا


    امشب می خوام یکی از خوانندگان جوان و خوش آتیه ی اپرا رو به حضور شما خوبان معرفی کنم. یک خواننده ی تنور ایرانی!!! اما نه فقط ایرانی، که جهانی! بله امروزه دیگه اکثر دوستداران اپرا „رامتین قضوی _ تنور ایرانی” رو می شناسن!






    رامتین قضوی خواننده ی تنور ایرانی مقیم ایتالیا و زاده ی اصفهان زیباست. او از کودکی تحت تعلیم موسیقی و آواز اصیل ایرانی قرار گرفت. اما در جوانی به آواز کلاسیک علاقه مند شده و برای ادامه ی تحصیل تخصصی اپرا به ایتالیا سفر کرد. سپس در کنسرواتوار میلان پذیرفته شده و خیلی زود به دلیل صدای پرقدرتش مورد توجه تماشاخانه ی لاسکالای میلان قرار گرفت. تماشاخانه ی لاسکالای میلان یکی از 5 تماشاخانه ی اپرای معروف جهان است و اپراهایش همیشه در بالاترین کیفیت و توسط حرفه ای ترین خوانندگان اجرا می شود. رامتین قضوی نخستین تنور ایرانی است که با تماشاخانه ی لاسکالا قرارداد کار دائمی دارد و آثار بزرگ آهنگسازان مهم تاریخ را روی صحنه ی آن ایفا کرده است. کارهای شاخصی چون:

    توسکا و زاغه نشین اثر دو اثر معروف پوچینی،
    عروسی فیگارو اثر موزارت،
    ریگولتو ، لاتراویتا، آیدا و سیمون بوکانگرا، 4 اثر جاودانی وِردی و ...

    رامتین قضوی در پشت صحنه ی عروسی فیگارو اثر موزارت





    قضوی امروزه دوست خوب و همکار پرقدرتی برای اکثر آهنگسازان، رهبران ارکستر و خوانندگان پر آوازه ی اپرا به شمار می رود . ستارگانی نظیر استاد پلاسیدو دومینگو، رامون ورگاس یا آنجلا جورجیو بارها با او همکاری های موفقیت آمیز سطح جهانی داشته اند.







    بالا چپ: صحنه ای از توسکا اثر پوچینی در نقش ماریو ، سمت راست : صحنه ای از لاتراویتا اثر وردیدر نقش آلفردو
    پایین گروه خوانندگان مادام پروانه اثر پوچینی در نقش پینکرتون




    همراه با استاد موسیقی و رهبرارکستر هندوستانی زوبین مهتا



    وای چه سعادتی!!! کنار استاد پلاسیدو دومینگوی افسانه ای! پشت صحنه ی سیمون بوکانگرا اثر وردی...








    بالا سمت چپ : استادبانو و سوپرانوی پیشکسوت اسلواکیایی ادیتا گروبروا
    سمت راست: آنجلا جورجیو سوپرانوی شهیر رومانیایی و یکی از 3 سوپرانوی برتر حال حضر جهان در پشت صحنه ی زاغه نشین اثر معروف پوچینی (در نقش های اصلی)
    پایین سمت چپ: در کنار استاد آندره آ بوچلی پشت صحنه ی یکی از کنسرت ها
    سمت راست: کنار رامون ورگاس تنور پر آوازه ی مکزیکی




    راست: پشت صحنه ی اپرای آیدا و در کنار متزوسوپرانوی بسیار معروف آنیتا راشویل_ایشویلی و در سمت راست کنار سوپرانوی تراز اول آلمانی دینا دامرا پشت صحنه ی لاتراویتا در هر دو اپرا قضوی نقش اصلیست.








    ویژگی بارز صدای رامتین قضوی شفافیت و قدرت بالای آن است. قضوی به هیچ وجه در نت های بالا که فشار زیادی به هنجره وارد می کند زور نمی زند بلکه بسیار راحت و حرفه ای می خواند. صدای او واقعا حجیم است و او می تواند به راحتی نت های بالا را اجرا نماید هرچند به نظر من او به ندرت از حداکثر حجم صدایش استفاده می کند چون خطر سقوط و ریزش محتمل خواهد بود!!! همچنین او از توانایی بازیگری خوبی نیز برخوردار است و همه می دانند که آن دسته از خوانندگان اپرا که بازیگران خوبی هم هستند همیشه موفق ترند! چون اپرا نمایش و آواز توامان است.
    متاسفانه و برخلاف پر کار بودن رامتین قضوی عزیز، اجراهای بسیار کمی از ایشون با کیفیت بالا در دسترسه. اما من چند تایی گیر آوردم و تقدیمتون می کنم... واقعا حیفه اگه چنین صدای تحسین برانگیزی رو از دست بدین!

    یک آریای باشکوه عاشقانه از ارنستو دیکورتیس

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای مشهور و غمگین ماریو در اپرای توسکا... بسیااااااااار زیباست

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    و آریای بسیار زیبای دوک، در اپرای معرکه ی ریگولتّو! آریایی که تمام تنورهای جهان عاشقش هستن!!!
    آریای „زن ها بی وفایند! ”

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    خب رامتین قضوی عزیز خیلیییییییی بهت افتخار می کنیم! براوووووووووووو


    امیدوارم پسندیده باشید... تا بعد رام رام... همگی خوش رهونا...


    - - - Updated - - -

    سلام بر عزیزان دل لاکشمی و دوستداران هنر زیبای اُپرا


    امشب می خوام یکی از خوانندگان جوان و خوش آتیه ی اپرا رو به حضور شما خوبان معرفی کنم. یک خواننده ی تنور ایرانی!!! اما نه فقط ایرانی، که جهانی! بله امروزه دیگه اکثر دوستداران اپرا „رامتین قضوی _ تنور ایرانی” رو می شناسن!






    رامتین قضوی خواننده ی تنور ایرانی مقیم ایتالیا و زاده ی اصفهان زیباست. او از کودکی تحت تعلیم موسیقی و آواز اصیل ایرانی قرار گرفت. اما در جوانی به آواز کلاسیک علاقه مند شده و برای ادامه ی تحصیل تخصصی اپرا به ایتالیا سفر کرد. سپس در کنسرواتوار میلان پذیرفته شده و خیلی زود به دلیل صدای پرقدرتش مورد توجه تماشاخانه ی لاسکالای میلان قرار گرفت. تماشاخانه ی لاسکالای میلان یکی از 5 تماشاخانه ی اپرای معروف جهان است و اپراهایش همیشه در بالاترین کیفیت و توسط حرفه ای ترین خوانندگان اجرا می شود. رامتین قضوی نخستین تنور ایرانی است که با تماشاخانه ی لاسکالا قرارداد کار دائمی دارد و آثار بزرگ آهنگسازان مهم تاریخ را روی صحنه ی آن ایفا کرده است. کارهای شاخصی چون:

    توسکا و زاغه نشین اثر دو اثر معروف پوچینی،
    عروسی فیگارو اثر موزارت،
    ریگولتو ، لاتراویتا، آیدا و سیمون بوکانگرا، 4 اثر جاودانی وِردی و ...

    رامتین قضوی در پشت صحنه ی عروسی فیگارو اثر موزارت





    قضوی امروزه دوست خوب و همکار پرقدرتی برای اکثر آهنگسازان، رهبران ارکستر و خوانندگان پر آوازه ی اپرا به شمار می رود . ستارگانی نظیر استاد پلاسیدو دومینگو، رامون ورگاس یا آنجلا جورجیو بارها با او همکاری های موفقیت آمیز سطح جهانی داشته اند.







    بالا چپ: صحنه ای از توسکا اثر پوچینی در نقش ماریو ، سمت راست : صحنه ای از لاتراویتا اثر وردیدر نقش آلفردو
    پایین گروه خوانندگان مادام پروانه اثر پوچینی در نقش پینکرتون




    همراه با استاد موسیقی و رهبرارکستر هندوستانی زوبین مهتا



    وای چه سعادتی!!! کنار استاد پلاسیدو دومینگوی افسانه ای! پشت صحنه ی سیمون بوکانگرا اثر وردی...








    بالا سمت چپ : استادبانو و سوپرانوی پیشکسوت اسلواکیایی ادیتا گروبروا
    سمت راست: آنجلا جورجیو سوپرانوی شهیر رومانیایی و یکی از 3 سوپرانوی برتر حال حضر جهان در پشت صحنه ی زاغه نشین اثر معروف پوچینی (در نقش های اصلی)
    پایین سمت چپ: در کنار استاد آندره آ بوچلی پشت صحنه ی یکی از کنسرت ها
    سمت راست: کنار رامون ورگاس تنور پر آوازه ی مکزیکی




    راست: پشت صحنه ی اپرای آیدا و در کنار متزوسوپرانوی بسیار معروف آنیتا راشویل_ایشویلی و در سمت راست کنار سوپرانوی تراز اول آلمانی دینا دامرا پشت صحنه ی لاتراویتا در هر دو اپرا قضوی نقش اصلیست.








    ویژگی بارز صدای رامتین قضوی شفافیت و قدرت بالای آن است. قضوی به هیچ وجه در نت های بالا که فشار زیادی به هنجره وارد می کند زور نمی زند بلکه بسیار راحت و حرفه ای می خواند. صدای او واقعا حجیم است و او می تواند به راحتی نت های بالا را اجرا نماید هرچند به نظر من او به ندرت از حداکثر حجم صدایش استفاده می کند چون خطر سقوط و ریزش محتمل خواهد بود!!! همچنین او از توانایی بازیگری خوبی نیز برخوردار است و همه می دانند که آن دسته از خوانندگان اپرا که بازیگران خوبی هم هستند همیشه موفق ترند! چون اپرا نمایش و آواز توامان است.
    متاسفانه و برخلاف پر کار بودن رامتین قضوی عزیز، اجراهای بسیار کمی از ایشون با کیفیت بالا در دسترسه. اما من چند تایی گیر آوردم و تقدیمتون می کنم... واقعا حیفه اگه چنین صدای تحسین برانگیزی رو از دست بدین!

    یک آریای باشکوه عاشقانه از ارنستو دیکورتیس

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای مشهور و غمگین ماریو در اپرای توسکا... بسیااااااااار زیباست

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    و آریای بسیار زیبای دوک، در اپرای معرکه ی ریگولتّو! آریایی که تمام تنورهای جهان عاشقش هستن!!!
    آریای „زن ها بی وفایند! ”

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]



    خب رامتین قضوی عزیز خیلیییییییی بهت افتخار می کنیم! براوووووووووووو


    امیدوارم پسندیده باشید... تا بعد رام رام... همگی خوش رهونا...
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  31. 3 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


صفحه 14 از 16 نخستنخست ... 410111213141516 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •