لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

صفحه 7 از 16 نخستنخست ... 34567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 97 به 112 از 252

موضوع: صفر تا صد اپرا

  1. #97
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلاممممم امیدوارم خوب باشید. با معرفی یک سوپرانوی بسیار بلند مقام اومدم. انقدر با ارزشه که یک پست رو کامل به خودش اختصاص می ده بله! مگه فقط من این طرف هوای زن ها رو داشته باشم! البته اون وری ها خودشون هوای هنرمندان خانوم رو دارن. این وره که مشکل داره. خانوما هرچی هم سگ دو بزنن هرگز به جایی نمی رسن. خوندن از کسانی مثل همین بانو، افتخاراتش، قدردانی هایی که ازش شده و غیره و غیره داغ دل خیلی ها رو تازه می کنه! بگذریم. بریم سر اصل مطلب!

    رنه فلمینگ





    بانو، رنه فلمینگ یک سوپرانوی زیبا، ماهر، معروف و البته تمام-حرفه ای است! اوه! می دانید لقب خانوم فلمینگ چیست؟ „الهه ی مغرور”!!! هیچوقت نفهمیدم فلسفه ی این لقب احمقانه چیست؟ چون فلمینگ ابدا غروری ندارد! همه چیز دارد جز غرور! فلمینگ صدایی نرم و لطیف و شیشه ای دارد. او یک سوپرانوی لیریک و دراماتیک است. متخصص در خواندن اپراهای عاشقانه، قهرمان پرور، غمگین و غنی و سنگین. این سوپرانوی آمریکایی از پدر و مادری موسیقیدان متولد شد. او از مدرسه ی موسیقی معروف جولیارد فارغ التحصیل شد. این مدرسه از آن مدارس معروف و حرفه ای است که شاگردان برتر خود را به بازار کار واقعی وارد می کند. بنابراین فلمینگ نیز با کمک مدرسه اش در ابتدا شغلی در مرکز اپرای جولیارد – وابسته به همان مدرسه به دست آورد. اپرای لابوهم اولین کار حرفه ای فلمینگ بود. یک اپرای 2 پرده ای سبک و زیبا که برای شروع کار یک آماتور فوق العاده است. بعد از آن او در یک گروه جاز چند مدتی فعالیت کرد و بالاخره به خاطر توانایی هایش در کنسرت ها مورد توجه جهان قرار گرفت. اتللو شاهکار وردی، قدم بزرگتری برای فلمینگ بود . فلمینگ در این اپرا در نقش دِزدِمونا به همراه پلاسیدو دومینگو روی صحنه رفت.







    او در اکثر اپراهای بزرگ جهان از اکثر آهنگسازان جهان بازی کرده. آثار وردی، پوچینی، موزارت، ماسنت ، دونیزتی، بلینی و ... تخصص او اپراهای سریا است ولی کم و بیش در اپرا بوفا ها نظیر „زن ها همه همینطورند” و „عروسی فیگارو” نقش آفرینی کرده.

    تائیس اثر ماسنت، در نقش تائیس




    اپرای آرمیدا اثر روسینی در نقش آرمیدا



    عروسی فیگارو در نقش کنتس



    دون جووآنی در نقش دونا الویرا



    درست است که او دیگر جوان نیست اما من او را جزء پیشکسوتان قدیمی معرفی نکردم! چون او متعلق به این نسل اپراست. صدایی جوان و پرکار. فلمینگ یک جا بند نمی شود. مدام تور و کنسرت و سفر! او خیلی خیلی فعال است. پس باید همپای جوانانی چون آنا نتربکو از او یاد کنیم.



    رفته رفته، فلمینگ 54 ساله به چهلمین سال کاری اش نزدیک می شود! این همه سال تجربه کم نیست. کار با اساتیدی چون پلاسیدو دومینگو و دوئت هایش با اکثر تنورهای معروف جهان و بازی در انواع نقش های مثبت و منفی باعث شده که او به یک استاد بلا منازع تبدیل شود. او در قسمت سوم ارباب حلقه ها در چند ساندترک تک خوانی کرد و نامزد اسکار هم شد.




    رنه فلمینگ به نزدیک 10 زبان زنده ی دنیا صحبت می کند. و به طور مشخص زبان های اپرایی اش (ایتالیایی-آلمانی-فرانسه و روسی) کاملا روان و مسلط است. اکثر خوانندگان اپرا با زبان فرانسه مشکل دارند! به زور متن ها را حفظ می کنند ولی لهجه شان کاملا غلط است. خب البته حق دارند،صحیح فرانسوی صحبت ردن خیلی سخت است. اما رنه فلمینگ عین آب خوردن فرانسه صحبت می کند. به همین دلیل نیز اپراهای فرانسوی زیاد خوانده. مثل تائیس، رومئو ژولیت،فاوست،لوئیز، کارمن و ... همچنین او با روبرتو آلاگنا تنور هنجره طلایی فرانسوی و همسرش آنجلا جورجیو نیز دوستی و صمیمیت دارد.



    اکثر دوئت های بانو فلمینگ با استاد بی رقیب باریتون، دیمیتری وروستوفسکی است.












    جایزه ی کلاسیک بریتانیا



    دریافت مدال هنر از دست رئیس جمهور آمریکا، اوباما






    چند شاهکار از رنه فلمینگ



    دوئت „ما دستان هم را در آغوش می گیریم” از اپرای دون جووآنی... دوئت فلمینگ و برایان ترفل... بسیار بسیار زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبایی از تائیس. خیلی قشنگه. بازم لهجه ی فرانسوی رو داشته باشید!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    وای! آریای محبوب من! آریای غمگین کنُتس در عروسی فیگارو! رنه فلمینگ هرچند از اپرا بوفا خوشش نمی آید ولی خب از عروسی فیگارو نمی توان گذشت. اون نقش کنتس را به زیبایی بازی کرد.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    بازم وای! آریای کاستا دیوا! از اپرای نورا اثر بلّینی . وای که چقدر این آریای زیبا رو دوست دارم. حتما بشنوید محشرهههههه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای خیلی خیلی زیبای „دپوس لی جور” از اپرای زیبای لوئیز اثر شرپانتیه... به لهجه ی فرانسوی دقت کنید! عرض نکردم رنه فلمینگ حقا که استاد است!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    به به! آریای والس ژولیت! در این آریا ژولیت از عشق خود نزد ندیمه اش می خواند و می رقصد. و سعی دارد ندیمه را راضی کند که با او همکاری کند تا وقتی که مثلا وقتی رومئو قلاب می گیرد و به بالکون اتاق ژولیت می آید تا او را چند لحظه ای ببیند، سکوت کند و او را لو ندهد! بله! هههه این آریای بسیار بسیار قشنگیه! با صدای فلمینگ حتما امتحانش کنید. بازم زبان، فرانسه است! هههه

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اما دوئتی از لاتراویتا! به به! با دیمیتری وروستوفسکی! خیلی دوئت باحالیه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و در نهایت... آریای „پدر عزیزم” از آثار پوچینی! هزاران بار این آریا رو شنیدید اما بازم کمه. عاشققققققق این آریام. حتما بشنوید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    تا بعد رام رام.
    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 25 December 2013 در ساعت 09:29 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  2. 4 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  3. #98
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام... سلاممممم
    مطمئنم اگر تا حالا از صدای خوانندگان سوپرانو خوشتون اومده، از این پست هم لذت خواهید برد.
    با یک سوپرانوی خوب و جوان آشنا بشید. سوپرانویی از این نسل. جوان و تازه نفس. البته با تجربه های بزرگ!




    نینو ماچیدزه


    شخصا به تازگی با این سوپرانوی گرجستانی آشنا شدم. و این آشنایی رو هم مدیون اپرای رومئو و ژولیت هستم! نینو ماچیدزه 30 ساله یک سوپرانوی لیریک ، دراماتیک و کولوراتورا است. او احاطه و اشراف کامل روی تمام آریاهای اپرایی و غیر اپرایی مثل آریاهای مذهبی و کلیسایی و حتی تک آریاهای باروک را هم دارد. نینو ماچیدزه با چهره ی بی اندازه زیبایش بارها با آنجلینا جولی اشتباه گرفته شده ! ولی هنجره ی او خیلی زیباتر از صورتش است. درست در اوج جوانی نینو مورد توجه رهبران ارکستر بزرگ اپرا قرار گرفت. و او بالاخره این شانس را پیدا کرد که در جند آریای مذهبی و به خصوص نیایش های ویوالدی تک خوانی کند. و همین آریاها سکوی پرتاب او شد و ناگهان نقش ژولیت در اپرای رومئو و ژولیت اثر شارل گونود به او پیشنهاد شد. آن هم در کنار رولاندو ویلازون افسانه ای!!!





    بازی با دبراندو آرکانگلو ، باریتون – باس قدرتمند ایتالیایی در اپرای „یک ترک در ایتالیا” ساخته ی روسینی نیز یک برگ برنده ی دیگر برای نینو بود.



    لاتراویتا،دختر هنگ، و لابوهم نیز موفقیت های بعدی نینو به شمار می آیند. خصوصا نینو در دختر هنگ ساخته ی دونیزتی بسیار درخشید.
    و در نهایت نینو موفق شد نقشی به دست آورد که در خواب هم نمی توانست ببیند!!! نقش زیبای تائیس در اپرای تائیس ساخته ی ماسنت آن هم در مقابل پلاسیدو دومینگو استاد بلامنازع تنور جهان!!! نینو با اجرای فوق العاده در این اپرا مهارت خودش را به همگان ثابت کرد و تبدیل به یک نام بااعتبار اپرای امروز شد.





    احتمالش بسیار است که یانی جون برای آلبوم جدید اپرایی اش نینو ماچیدزه را هم دعوت کند!


    نمایی از لوچیا دی لامرمور ساخته ی دونیزتی



    نمایی از رومئو و ژولیت اثر شارل گونود




    نمایی از دختر هنگ ساخته ی دونیزتی




    چند کار بسیار زیبا از نینو ماچیدزه:

    آریای „پدر عزیزم” از آثار پوچینی!! واقعا عاااااااااشق این آریام

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای خیلییییییییییی قشنگ و شاد از „دختر هنگ” ... حتما بشنوید. عالیههههه

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    آریای والس ژولیت از اپرای رومئو ژولیت! این آریا محشرهههههههههههه


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    یک آریای محشر از „یک ترک در ایتالیا” اثر روسینی! خیلییییی زیباست.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت „فرشته ی عزیز دل” از رومئو و ژولیت! دوئت محشر نینو با رولاندو ویلازون! عالیه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب امیدوارم خوشتون اومده باشه ... همگی خوش رهونا

    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 25 December 2013 در ساعت 09:34 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  4. 4 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  5. #99
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

    سلام بر دوستان...

    بی مقدمه چینی عرض کنم که اصولا متسوسوپرانوها موجودات بسیار بسیار باارزشی هستند! متسو ها بر خلاف سوپرانوها صدایی با جنم و قدرتمند دارند نه با عشوه و ادا!!! ههههههههههه و از آن جایی که زن باید بیش از جذابیت، قدرت داشته باشد، پس متسوسوپرانوها از نظر من بسیار باارزش تر از سوپرانو ها هستند. من راستش اصلا از نت های لگاتوی بالای سوپرانو خوشم نمیاد . استکاتوهای بالا رو دوست دارم ولی لگاتو ها رو نه! من عاشق متسوهام چون در مایه های کنترآلتو می خونن! برام سواله که چرا همه دوست دارن سوپرانو باشن؟؟؟ اما متسوسوپرانو بودن ، لیاقت می خواد! که هرکسی نداره! امروز داشتم تمرین خوانندگی می کردم! هههههههه یعنی داشتم با سومی جو همصدایی می کردم، ناگهان به خودم آمدم و دیدم دارم دقیقا در رنج سومی می خوانم! خیلی خیلی زیر! گفتم وای! خدایا! نکنه منم یه سوپرانو باشم؟؟؟؟ وای! من؟یه سوپرانو؟ جرئت نکردم بیشتر ادامه بدم... حتی سراغ نرم افزار هم نرفتم! آخه اعصابم خیلی به هم ریخت! اما کمی بعد فکر کردم که من نت های بم متسوسوپرانو ها رو عالی در میارم پس اگه می تونم با سومی جو بخونم معنیش می شه: سوپرانو-متسو سوپرانو؟؟؟؟ یعنی من یکی از نوابغ هستم؟؟؟؟ هههههههههه یکی مثل سیسیلیا بارتولی؟؟؟ هههههههه و همچنان هم جوابی برای این سوال نیافتم! ولی به زودی تکلیف خودمو با هنجره ام معلوم می کنم!!! ههههههههههه روی همین اساس، امشب یک متسوسوپرانوی عالی رو بهتون معرفی خواهم نمود که امیدوارم مثل من از آشنایی باهاش لذت ببرید.





    نادیا کراستِوا


    کراستِوا، متسو سوپرانوی خوش صدایی است که در چند سال اخیر شهرتی اساسی به هم زده. اولین بار چند وقت پیش با نادیا آشنا شدم. به دنبال آشنایی قبلی با دبراندو آرکانگلو (باریتون-باس) یکی از اجراهای کارمن او را دیدم و با نادیا کراستِوا آشنا شدم. نادیا که اصالتا بلغارستانی است ، در شهر صوفیه ی این کشور متولد شد. او از کودکی به آواز علاقه مند بود. به همین دلیل به مدرسه ی موسیقی رفت و سرانجام از آکادمی ملی موسیقی صوفیه فارغ التحصیل شد .



    نادیا کار حرفه ای اش را در همان آکادمی موسیقی صوفیه آغاز کرد و اولین بار با نقش کارمن در اپرای کارمن در زادگاهش درخشید. اما هنوز یک سال بیشتر از اجرای نادیا نگذشته بود که او خیلی غیرمنتظره برای اجرای برنامه به معروف ترین سالن اپرای جهان، یعنی اپرای وین دعوت شد!!! وقتی الینا گرانکا چند سال پیش نقش کارمن را بازی کرد یکی از رهبران ارکستر در ستایش او گفته بود: بالاخره پس از 24 سال انتظار یک کارمن عالی را پیدا کردیم! و هنگامی که نادیا کراستِوا دوباره کارمن را بازی کرد در باره اش گفته شد که او واقعا خود کارمن است!





    در واقع به نظر من نادیا خیلی به کارمن واقعی شبیه است. خصوصا فیزیکش،چون کارمن دختری مکزیکی و درشت اندام ، چشم بادامی ،کمی تیره ، وقیه و بد دهن است و با نگاهش همه را حقیر می شمرد. متسوسوپرانویی که آن را بازی می کند باید بتواند بازی زیرپوستی کارمنی داشته باشد! کارمن نقش دخترهای معصوم و عاشق پیشه را خوب بازی می کند! اما باطنش همان دختر رقاص ولگرد است! درست است که شخصیت دون خوزه شیفته و مدهوش جذابیت های او می شود ولی شناختش نسبت به کارمن تقریبا هیچ است! در واقع شخصیت اسکامیلوی گاوباز شناخت خیلی بهتری از کارمن داشت!


    پرده ی آخر ... صحنه ی قتل کارمن







    و این مهارت بازیگری نقش کارمن است که بتواند در چهره و رفتار این دورویی و تظاهر را نشان بدهد طوری که اصلا هم مصنوعی نباشد! به خاطر همین کارمن خوب خیلی کم است! و نادیا کاملا این تظاهر را خوب به نمایش می گذارد. خیلی طبیعی دون خوزه را فریب می دهد. که در این اپرا او با ماسیمو جوردانو (دون خوزه) و دبراندو آرکانگلو (اسکامیلو) که از مهره های درشت اپرا ست همبازی بود.


    نادیا کراستِوا و دبراندو آرکانگلو در نماهایی از کارمن









    چون نادیا بازی عالی ای در کارمن به نمایش گذاشت،چندین و چند بار در آلمان،اتریش،ایتالیا، انگلستان و ... برای اجرای کارمن از او دعوت شد. اپرای وین بسیار از نادیا استفاده کرد . در همان جا بود که نادیا مرتبا با اجراهای زیبایی چون آیدا (در نقش آمنریس) مادام پروانه(در نقش سوزوکی) ، دون کارلوس(در نقش ابولی ندیمه ی الیزابت) ، لاکمه (ندیمه ی لاکمه) ، زن ها همه همینطورند (نقش دوم) ، دختر ایتالیایی در الجزایر (نقش اصلی) ، نورما (نقش اَدلگیسا) و ... بر شهرت خود افزود . نقش آمنریس در اپرای آیدا هم یکی از شاهکارهای نادیاست. چون او بی اندازه در این اپرا خشن و بی رحم است! همانطور که آمنریس واقعی باید باشد! نادیا کراستِوا غیر از مهارت های آوازی و صدایی بسیار دلنشین و منعطف، بازیگر فوق العاده ای است. خصوصا در ایفای نقش های منفی که اکثرا متسوسوپرانو ها بازی می کنند استاد بلامنازع است.



    نادیا کراستِوا در نمایی از آیدا در نقش آمنریس دختر فرعون








    نادیا کراستِوا در نمایی از دون کارلوس



    نادیا کراستِوا و دبراندو آرکانگلو در نمایی از اپرای نیروی سرنوشت اثر وردی



    نادیا کراستِوا در نمایی از اپرای نورما... در نقش اَدلگیسا



    از ویژگی های منحصر به فرد هنجره ی نادیا ، قدرت و جسارت فوق العاده است! او در برابر بزرگترین خوانندگان سوپرانو مثل دیانا دامرا هم طوری صدایش را سر می دهد که سوپرانوها زیر زنگ صدایش مدفون می شوند! اکنون به مدت بیش از 10 سال است که نادیا از اعضای رسمی مجموعه ی اپرای وین است. نادیا کراستِوا، اغلب با دعوت رسمی، در بسیاری از خانه های اپرای معتبر جهان روی صحنه می رود .



    چند شاهکار از نادیا کراستِوا:


    آریای فریفتن دون خوزه در کارمن... آریای بی نظیریه... اجرای نادیا یکی از اجراهای عالی این آریاست...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبایی از نورما... آریای اَدلگیسا (شاگرد نورما که عاشق همسر او پولیون شده بود)

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت گل ها از اپرای لاکمه اثر لئو دلیبس... دوئت نادیا کراستِوا و دیانا دامرائو ... بسیارررررررررررررر زیباست...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای هابانرا... آریای معروف ورود کارمن به صحنه! عاشق این آریام... اجرای عالی نادیا رو بشنوید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای آمنریس! از اپرای آیدا ... آمنریس در این آریا به حالت غمگینی از بی توجهی رادامس به عشق او شکوه می کند.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و آخرین آریا هم آریای محبوب منه! آریای رقص کارمن در مهمانی کولی ها! این آریای محشر به „ترا لا لا” هم معروفه... علاقه ی من به این آریا حدی ندارههههههههههه... نادیا خیلی خوب این آریای زیبا رو اجرا می کنه... اجراش بی نظیرههههههه


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب تا بعد... رام رام همگی
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  6. 4 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  7. #100
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    94209
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    نوشته ها
    8
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    50
    17 بار تشکر شده در 8 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 10/0
    Given: 8/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام . من خيلي اتفاقي با اين تاپيك آشنا شدم(دنبال داستان اپراي „عروسي فيگارو” مي گشتم) و فردا هم امتحان مخابرات دارم(هيچي هم بلد نيستم D:) ، ولي واقعا نمي تونم دست از خوندن بكشم! شما درست همون چيزايي رو نوشتين كه من مدتها دنبالش بودم... چه قدر هم كامل و خوندني... متاسفانه تعداد علاقه مندان اپرا در ايران خيلي كمه و وقتي با كسي راجع بهش حرف مي زني يا اصلا نمي فهمه داري چي ميگي يا بهت مي خنده:))) راستي لينك آرياهايي كه گذاشتين انگار فيلترنيا اصلا وجود ندارن! من نتونستم هيچ كدومو باز كنم...
    ویرایش توسط Ceilo : Sunday 24 November 2013 در ساعت 03:33 PM

  8. 2 کاربر برای این پست از Ceilo تشکر کرده اند:


  9. #101
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ceilo [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    سلام . من خيلي اتفاقي با اين تاپيك آشنا شدم(دنبال داستان اپراي „عروسي فيگارو” مي گشتم) و فردا هم امتحان مخابرات دارم(هيچي هم بلد نيستم D:) ، ولي واقعا نمي تونم دست از خوندن بكشم! شما درست همون چيزايي رو نوشتين كه من مدتها دنبالش بودم... چه قدر هم كامل و خوندني... متاسفانه تعداد علاقه مندان اپرا در ايران خيلي كمه و وقتي با كسي راجع بهش حرف مي زني يا اصلا نمي فهمه داري چي ميگي يا بهت مي خنده:))) راستي لينك آرياهايي كه گذاشتين انگار فيلترنيا اصلا وجود ندارن! من نتونستم هيچ كدومو باز كنم...
    سلام دوست جدیدم

    خیلی خوشحالم که تلاش من برای شما جالب و خوندنی بوده و تونسته شما رو راضی بکنه! خداروشکر. ممنونم از الطاف و محبت های شما. خیلی خوشحالم که تاپیک رو می خونید.

    به به! عروسی فیگارو! بله منم عاشق این اپرا هستم. کارای موزارت تمامشون ماهن. خصوصا عروسی فیگارو. من در رومانی که
    خودم در دست نگارش دارم هم به کفایت به عروسی فیگارو پرداختم چون اپراهای فیگارو تاثیر مهمی در زندگی خودم داشت. متاسفانه موسیقی کلاسیک در ایران خیلی غریب و مظلوم مونده. سال های سال قبل، پیش از انقلاب تلاش های خوبی در راه شناساندن موسیقی کلاسیک و اپراها و باله ها به مردم در حال شکل گیری بود. ولی بعد از اتقلاب همه چیز فراموش شد. البته گاها اجراهای خوبی از سمفونی ها و کنسرتو ها رو در ایران شاهد هستیم ولی دیگه اپراها و باله ها کاملا به دست فراموشی سپرده شدن. در حالی که اپرا به نظرم نشانه ی حیات موسیقی کلاسیک هستن! چرا؟ چون دو عنصر نمایش و آواز رو در کنار هم دارن. یعنی محبوب ترین گزینه های تفریحی مردم. همچنین پیام های اخلاقی و درس های زندگی در اپراها فراوانه! مثلا همین عروسی فیگارو پر از درسه! کُنت در آرایشگر شهر سویل (روسینی) که اولین قسمت داستان فیگارو بود به هر دری زد تا با روزینا ازدواج کند ولی چند سال بعد (عروسی فیگارو) روزینا دلش را زد و افتاد دنبال تصاحب کلفت خانه! نامرد پست! فکرش را بکن؟
    خب درس این اپرا همین است که به راحتی به هرکسی اعتماد نکنیم! کنتس (روزینا) چشم بسته به کنت اعتماد داشت! فکر می کرد هنوز همان جوان عاشق است!
    هدف این اپرا نکوهش اعتماد کورکورانه است! تازه غیر از سوزانا،کنت بی کار ننشسته بود! در پرده ی آخر جریان بی آبرویی کنت با دختر باغبان هم روو می شود!!! هههههههه کلا موزارت در اکثر اپراهایش به ما می گوید که مردم همیشه آن طور که نشان می دهند یا برایتان قسم می خورند نیستند!

    شخصا به خاطر علاقه ای که به موزارت و اپراهاش دارم در آینده هم اپراهای بیشتری رو از او معرفی خواهم کرد. منتظر باش دوست من. چیزای جدیدی توو راهـــــــــــه!

    همونطور که گفتین نیمی از لینک ها متاسفانه از دست رفته اند. خب هیچ سایت آپلودی در جهان نمی تونه ادعا بکنه که فایل هاش ابدی هستن! ههههههه اما دوست من نگران نباش، قبلا هم گفتم، بازم می گم اگه ببینم تقاضا برای لینک های خراب زیاده مجددا آپلودشون می کنم. چنانچه مایل باشی می تونی با پیام شخصی هم بهم خبر بدی. البته همه ی یک اپرای 4 پرده ای رو که نه، ولی قسمتای خوبشو بهتون خواهم داد. خواستی خبرم کن.

    قربانت
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  10. 4 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  11. #102
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام بر عزیزانم


    فردا، 216 امین سالگرد تولد گائتانو دونیزتی بزرگ است! به قول اپرایی ها : ویوااااااااا دونیزتی!!! به ایتالیایی یعنی زنده باد دونیزتی! به همین مناسبت خوب، اجازه می خوام یک اپرای زیبای زیبای زیبا رو از این آهنگساز بزرگ براتون معرفی بکنم. امیدوارم لذت ببرید.


    اکسیر عشق!






    این اپرای زیبای کمدی - دراماتیک ساخته ی منحصر به فرد دونیزتی ست که آشنایی شما باهاش حیاتیه! هههههه این اپرای زیبا و کوتاه در دو پرده و به زبان ایتالیایی نوشته شده. چه در زمان خود دونیزتی و چه حتی امروز دارای شهرت و طرفدارا بسیار است. اکثر ستارگان اپرا در این اپرا درخشیده اند. خصوصا این اپرا برای خوانندگان حرفه ای تنور مانند استاد فقید، لوچیانو پاواراتی و همینطور استاد پلاسیدو دومینگو بسیار محبوب است چون یکی از زیر پوستی ترین نقش های تنور اپرایی است.

    در این سال های اخیر دو تنور رعدآسای اپرا، روبرتو آلاگنا و رولاندو ویلازون در نقش نرمورینو کولاک کرده اند! همچنین سوپرانوهای قدرتمندی چون آنجلا جورجیو ، دیانا دامرائو و آنا نتربکو نیز نقش آدینا را ایفا نموده اند. روبرتو آلاگنا و همسرش آنجلا جورجیو در کنار هم در این اپرا ایفای نقش کردند.

    داستان در یک روستا شروع می شود. اکثر زمین های کشاورزی این روستا متعلق به آدینا ،دختری زیبا و ثروتمند است که تمام املاک پدرش را به ارث برده. نرمورینو هم یکی از روستاییان فقیر است که عاشق و بیمار آدینا است. هر چقدر هم که به او ابراز عشق می کند فایده ای ندارد چون آدینا اصلا او را در حد خودش نمی بیند که بخواهد به او فکر کند! نرمورینو با „دوستت دارم” هایش پاک آدینا را کلافه کرده ، خلاصه که کار برای نرمورینو بی اندازه سخت شده.


    روبرتو آلاگنا در نقش نرمورینو



    روبرتو آلاگنا (نرمورینو) و آنجلا جورجیو (آدینا)



    رولاندو ویلازون ر نقش نرمورینو





    آدینا عاشقان زیادی دارد ولی به هیچکدام بها نمی دهد! طوری که مردم روستا به او لقب ایزولده داده اند و می گویند او مثل ایزولده مغرور است! تا اینکه یک روز یک دوره گرد با ارابه اش در روستا بساط پهن می کند و خود را دکتر دالسامرا می نامد ! او ادعا می کند که معجون هایی می سازد که دوای هر دردیست.


    دبراندو آرکانگلو ، باریتون-باس قدرتمند ایتالیایی در نقش دکتر دالسامرا



    نرمورینو ناگهان به یاد افسانه ی تریسان و ایزولده می افتد که با نوشیدن معجون عشق دیوانه وار عاشق هم شدند! او هیجان زده از دکتر دالسامرا می پرسد آیا با معجون های او می تواند همان اتفاق برای او و محبوبش بیفتد؟ دکتر به او یک بطری نشان می دهد که حاوی اکسیر عشق است و به او تضمین می دهد که اگر نرمورینو از این معجون بنوشد محبوبش عاشق او می شود.





    نرمورینو ی ساده لوح خوشحال و مشتاق، جیب هایش را می تکاند اما او جز یک سکه هیچ پولی ندارد! هههههههه ناگهان گروهبان بِلکور را می بیند و از او طلب قدری پول می کند. بلکور به او پیشنهاد می کند که به ارتش ملحق شود چون حقوق خوبی برایش به همراه دارد. نرمورینو هم قبول می کند و با عضویت در ارتش، پولی از بلکور می گیرد و اکسیر را می خرد. اما غافل از اینکه این بطری نه تنها حاوی اکسیر عشق نیست بلکه فقط شراب قرمز معمولی است که دکتر دالسامرای کلاه بردار دروغگو به او قالب کرده! نرمورینو کمی از اکسیر می نوشد ولی دکتر می گوید که اکسیر، 24 ساعت بعد اثر می کند. و اما در این اثنا، گروهبان بِلکور سراغ آدینا می رود و از او تقاضای ازدواج می کند!

    ماریوش کفیچین باریتون خوش صدای لهستانی در نقش گروهبان بِلکور به همراه آنا نتربکو در نقش آدینا



    آدینا هم چون از دست نرمورینو خسته شده به بلکور جواب مثبت می دهد اما می گوید یک هفته بعد با او ازدواج خواهد کرد! نرمورینو که سایه به سایه دنبال آدیناست از شنیدن این خواستگاری ناراحت می شود ولی از طرفی خوشحال است که 24 ساعت بعد اکسیرش اثر کرده و آدینا عاشق او می شود!!!



    ولی همان دم بلکور می گوید که او و سربازانش باید فردا صبح این روستا را ترک کنند و آدینا هم موافقت می کند پیش از حرکت او به همسری وی در آید! وای که ولوله ای به جان نرمورینو می افتد! او زمان زیادی ندارد.



    صحنه عوض می شود! آدینا همه ی روستاییان را به عروسی اش دعوت می کند. چند تن از زنان روستا با هم مشغول وراجی هستند. یکی از آن ها پچ پچ کنان می گوید که عموی نرمورینو به تازگی مرده و پول خوبی برای برادرزاده اش ارث گذاشته اما نرمورینو هنوز در این باره چیزی نمی داند! او غمگین و افسرده گوشه ای نشسته. دور تا دور او را زنان و دخترانی (که از موضوع ارثیه باخبرند) گرفته اند! آدینا با خودش فکر می کند که نرمورینو هم برای خودش طرفدارانی دارد! او از دکتر دالسامرا که ادعای همه چیز دانی دارد می پرسد چرا نرمورینوی ساده و بی عقل، انقدر مورد توجه دیگران است؟ دکتر هم که نمی داند او محبوبه ی نرمورینو است به او می گوید که این ها هیچیکدام دوای درد او نیستند! چون او عاشق کسیست که او را دوست ندارد و تعریف می کند چطور به خاطر تهیه ی پول خرید اکسیر عشق به عضویت ارتش در آمده و تنها آرزویش این است که دل محبوبش را به دست آورد. آدینا به سرعت در می یابد که آن محبوب، خودش است! تازه از رفتارش با نرمورینو پشیمان می شود و متوجه می شود که در تمام این مدت نرمورینو خالصانه او را دوست داشته ولی او فکر می کرده که قصد او فقط مزاحمت است. آدینا احساس می کند که نرمورینو را دوست دارد. او به سراغ نرمورینو می رود . هرچند سعی می کند اشک هایش را از او پنهان کند اما نرمورینو اشک های آدینا را می بیند و فکر می کند که اکسیر عشق بالاخره در محبوبش اثر کرده و او عاشقش شده. و در همین جاست که „قطره اشک پنهانی” یکی از شاهکار ترین آریاهای تاریخ اپرا را می خواند.



    در انتها آدینا به نرمورینو می گوید که او را دوست دارد و با او ازدواج می کند. سپس از او می خواهد عضویت در ارتش را پس بدهد و همان جا بماند. همچنین نرمورینو از ارثیه ی عمویش هم خبردار می شود! حالا او هم آدینا را به دست آورده و هم مرد ثروتمندی شده! او سر از پا نمی شناسد و به سراغ دکتر دالسامرا می رود و می گوید که اکسیر او ، زندگی اش را نجات داد! آوازه ی اکسیر عشق دالسامرا در روستا می پیچید و همه برای گرفتن معجون های او صف می کشند! کاسبی دالسامرا حسابی گرم می شود و دو دلداده هم به هم می رسند.



    قسمت هایی از اپرای اکسیر عشق



    آریای „چقدر او زیباست”! آریای زیبای نرمورینو ... این آریا رو با صدای پاواراتی بزرگ بشنوید. محشره...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای „مغرور مثل ایزولده” آریای آدینا... خیلی خیلی زیباست. خصوصا با صدای آنا نتربکو

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای گروهبان بِلکور... با صدای ماریوش کفیچین... بسیار زیبا و شنیدنیه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و اما آریای زیبای ورود دکتر دالسامرا! آریای „گوش کنید،گوش کنید” با صدای دبراندو آرکانگلو... دکتر در اینجا مهارت ها و محصولات جادویی اش را برای روستاییان تبلیغ می کند! بسیار بسیار زیباست. دبراندو آرکانگلو کلا چون یک باس بوفو است (باس مخصوص کمدی) نقش های کمدی را عالی می خواند و بازی می کند.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و محشر ترین آریا! آریای „قطره اشک پنهانی” ... آریای نرمورینو بعد از دیدن گریه ی آدینا. همونطور که گفتم به جرئت یکی از زیباترین آریاهای کل تاریخ اپرا است. حتما حتما بشنوید... واقعا رومانتیک و احساساتیه. مثل اسمش اشک آدمو در میاره. نرمورینو در این آریا با خوشحالی توام با غمی می خواند: او مرا دوست دارد، بله او مرا دوست دارد ... واقعا استثناییه.


    آریای قطره اشک پنهانی با صدای استاد پلاسیدو دومینگو ... درد آور و پراحساس

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای قطره اشک پنهانی با صدای روبرتو آلاگنا ... واقعا معرکه است

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای قطره اشک پنهانی با صدای رولاندو ویلازون ... به لطافت اشک...

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    دوئت کوتاه اما زیبای آدینا و گروهبان بلکور... خیلی زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اینم دوئت زیبای آدینا و نرمورینو ... با اجرای زوج اپرایی آنجلا جورجیو و روبرتو آلاگنا

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب فکر کنم لذت بردید! تا بعد... همگی رام رام!
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  12. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  13. #103
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    شب به خیررررررررررررر

    خب حالا که با اپرای اکسیر عشق آشنا شدید یکی از تنورهای بسیار خوب رو که اتفاقا در این اپرا هم خوش درخشیده رو حضورتون معرفی می کنم. و در ضمن این تنور، آخرین خواننده ی معروفیست که باهاش آشنا می شید. حالا دیگه تمام ستارگان اپرا رو می شناسید. از این به بعد مجددا با اپراها تاپیکو پی خواهیم گرفت.





    خوآن دیه گو فلورِز

    فلورز ، تنور جوان و موفق امروز اپرا ست که چند سال اخیر اسمش بر سر زبان ها افتاده. شفافیت و صدای زیر عالی فلورز به جوانک های
    14-15 ساله شباهت دارد و اصلا نشان نمی دهد که او 40 ساله است! فلورز متولد پرو است. والدین او هر دو موسیقیدان بودند. پدرش گیتاریست و مادرش هم خواننده. خوآن نیز از کودکی به خواندن علاقه نشان داد و موفق شد کمک هزینه ی تحصیل در کنسرواتوری فیلادلفیای آمریکا را به دست آورد! فلورز چند سالی در این مدرسه تعلیم اپرا دید و به خواننده ای زبده و هوشمند تبدیل شد
    فلورز با صدای چابک و فرح بخش خود قادر است به خوبی در اپراهای بوفا (کمدی) هنر نمایی کند. او عاشق خواندن در اپراهای بوفاست! موزارت و روسینی آهنگسازان محبوب او هستند که در اکثر اپراهایشان ایفای نقش کرده. آرایشگر شهر سویل و زن ها همه همینطورند با اجرای زیبای فلورز این چند سال خیلی سر و صدا راه انداخته!


    نمایی از آرایشگر شهر سویل












    همچنین بیوه ی خوشحال اثر لهیر، اتللو اثر وردی و در نهایت دختر هنگ و اکسیر عشق، دو اپرای زیبای دونیزتی و چندین بار همبازی شدن با دیانا دامرا نیز افتخار دیگری در پرونده ی فلورز بود.

    فلورز در نمایی از اکسیر عشق همراه دیانا دامرا و ماریوش کفیچین






    فلورز به قدری در دختر هنگ درخشید که از او دعوت شد یک بار دیگر آن را در متروپولیتن بازی کند آن هم کنار کسی که فکرش را نمی کرد! استاد بانو، ناتالی دسائی! اما فلورز در کنار این استاد صدا و بازی هم به خوبی ایفای نقش کرد و کم نیاورد!

    فلورز در نمایی از دختر هنگ همراه ناتالی دسائی





    اما غیر از آثار کمدی، فلورز در ایفای نقش های جدی نیز تواناست... از جمله اپرای زیبای ریگولتو اثر وردی که چند بار با سوپرانوهای مختلف آن را بازی کرد.

    نمایی از ریگولتو با نینو ماچیدزه




    فلورز در بین هنرمندان اپرا از آن جوانانی ست که استاد پلاسیدو دومینگو خیلی دوستش دارد! فلورز پارسال موفق شد در پانزدهمین جشنواره ی موسیقی دومینگو ، برنده ی جایزه ی تنور برتر شود.







    خوآن دیه گو فلورز دوستان زیادی در اپرا دارد! اکثر خوانندگان بزرگ و اساتید اپرا او را دوست دارند و از مصاحبت با او لذت می برند! همه عقیده دارند که او خجالتی و سر به زیر است! اما روی صحنه چنان پر و بال باز می کند که کسی حریفش نیست.



    فلورز و روبرتو آلاگنا



    فلورز و سیسیلیا بارتولی



    فلورز و دیانا دامرا




    فلورز و کاترین جنکینز در یک کنسرت زنده



    فلورز و الینا گرانکا در کنسرت بزرگ کلیسا



    فلورز و رولاندو ویلازون




    چند شاهکار از خوآن دیه گو فلورز:


    دوئتی خیلییییی زیبا از ریگولتو ... دوئت فلورز و دیانا دامرائو

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    یک آریای دیگه از ریگولتو... خیلی قشنگه

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    این یکی آریا هم از ریگولتوئه... معروف ترین آریای این اپراست... عاشقشمممممممممم

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای قطره اشک پنهان از اکسیر عشق... محشر و ستودنیییییییییی

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اینم آریای „عشق من” از دختر هنگ... همون آریایی که جونمو هم براش می دممممممممممممممم... عاشقشممممممممم
    ویژگی ای که در این آریا خواننده ی تنور باید داشته باشه اینه که باید صداش خیلی شیشه ای باشه،بدون خش و انحراف و البته فالستو خوندن! خیلی از تنورها مثل رولاندو ویلازون متمایل به باریتون هستند . اما در اینجا ملاحظه می کنید که فلورز چطور یک تنور واقعیست و بدون نقص وارد محدوده ی کنترآلتو می شود ! رنج صدای تنور در این آریا باید تا حد امکان زیر زیر باشه. خودتون بشنوید و نظر بدید! اجرای فلورز به جرئت عالیه! حتی از اجرای بوچلی و آلاگنا هم بهتره... واقعا نمره اش بیسته!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    خب تا بعد... رام رام
    ویرایش توسط lakshemi : Sunday 1 December 2013 در ساعت 08:06 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  14. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  15. #104
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    94209
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    نوشته ها
    8
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    50
    17 بار تشکر شده در 8 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 10/0
    Given: 8/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    خيلي خوب بود... من صداي اين آقاي فلورز رو بار اول بود ميشنيدم... اصلا فكرشم نميكردم كسي بتونه اون آرياي دختر هنگ(خيلي دوستش دارم و قبلاشنيده بودم ولي نميدونستم مال اين اپراس!) رو اون طوري بخونه... بعضي جاها واقعا قابل تشخيص نيست تنوره! واقعا با كنترآلتو عوضي گرفته ميشه...
    من با اين كه لپ تاپم خراب شده ولي پستهاتون رو هر شب با گوشيم(با بدبختي البته!) دنبال ميكنم... واقعا ممنون;)

  16. 2 کاربر برای این پست از Ceilo تشکر کرده اند:


  17. #105
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلامممممممم دوست عزیزم
    بله واقعا آقای فلورز فوق العاده است... هرکس در چیزی به خصوص استاده! می دونی خوبی اپرا اینه که یک نفر نمی تونه در همه چیز عالی باشه! و همین ، نیاز به خوانندگان مختلف رو ایجاد می کنه!

    مثلا وقتی پای بامزگی وسط بیاد باید سراغ رولاندو ویلازون(تنور) ، ناتالی دسائی(سوپرانو) ، رنه پاپه (باس) ، سیسیلیا بارتولی (متسوسوپرانو) رفت!

    وقتی پای خباثت و جدیت و بدی وسط میاد باید یه راست برید سراغ الینا گرانکا (متسوسوپرانو) ، دبراندو آرکانگلو (باریتون-باس) ، دیانا دامرائو (سوپرانو) یا براین ترفل(باریتون-باس) !

    و وقتی صحبت از عشق و احساس و رومنس باشه بی شک باید روبرتو آلاگنا(تنور) ، آنجلا جورجیو (سوپرانو) ، دیمیتری وروستوفسکی (باریتون) ، کاترین جنکینز(متسوسوپرانو) مارینا پوپلاوسکی(سوپرانو) و جوناس کافمن(تنور) رو خبر کنید!
    به خاطر همینه که گونه های صدایی دارای طبقه بندیه مثلا سوپرانو لیریک، تنور دراماتیک ، باس بوفو هر کدوم قابلیتی دارند که دیگری نداره! و کم پیش میاد که کسی در تمام حالت ها و نقش ها عالی باشه مثل مونسترات کاباله!

    راستی امروز تولد ماریا کالاس فقیده! البته من ازش خوشم نمیومد چون از موزارت بد می گفت! ههههههههه
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  18. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  19. #106
    کاربر جدید

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر جدید
    شماره عضویت
    63054
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    سن
    47
    نوشته ها
    5
    میانگین پست در روز
    0.00
    تشکر از پست
    10
    14 بار تشکر شده در 5 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    0 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 2/0
    Given: 2/0
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]
    Beethoven - Opera Fidelio

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

  20. 3 کاربر برای این پست از Mehrak7 تشکر کرده اند:


  21. #107
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام حضور دوستداران اپرا. اخبار غیر منتظره و فوق العاده ناراحت کننده ای از سایت رسمی „اپرا ی روز” به دستم رسید.
    کاشکی من می مردم و این روزو نمی دیدم. خیلی بد شد. خیلی...


    جدایی رسمی روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو قریب الوقوع است!


    این خبر چندیست مثل بمب در محافل اپرا پیچیده! هیچکس توان باور این خبر را ندارد. آهنگسازان، رهبران ارکستر و بسیاری از خوانندگان اپرا که اکثرشان از دوستان مشترک آلاگنا و جورجیو هستند حتی فکرش را هم نمی کردند طلاق، پایان کار این زوج اپرایی باشد!



    تا مدتی پیش، افسانه ی عشق زوج اپرایی، روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو با وجود سال ها زندگی مشترک همچنان قدرتمند به چشم می خورد. آلاگنا و جورجیو سال های سال قلب تمام شنوندگانشان را با اصوات جادویی خود محسور کرده بودند. هر سال دست کم 5 کنسرت با هم برگذار می نمودند و هنوز هم بعد از اینکه دوئتی عاشقانه می خواندند دقایقی هم را در آغوش می فشردند ! انگار فراموش می کردند که روی صحنه اند و هزاران نفر در حال تماشایشان هستد!






    نزدیک بیست سال این عشق آتشین میان این زوج ، پاینده بود. تا اینکه در اواسط 2012 بود که آنجلا جورجیو در مصاحبه ای اعلام کرد زندگی مشترک او و آلاگنا به آخر رسیده است! و بلافاصله بعد از پخش این خبر ، ولوله ای در رسانات هنری و محافل اپرایی بر پا شد. جالب اینکه درست بعد از اتمام آخرین کنسرت مشترک آلاگنا و جورجیو این تصمیم یک طرفه گرفته شده!





    کنسرت بزرگ 2012 این زوج در لندن. این آخرین باری بود که علاقه مندان اپرا روبرتو و آنجلا را کنار هم دیدند!






    روبرتو آلاگنا می گوید: درست بعد از اتمام تور آنجلا بی آنکه توضیحی به من بدهد من را ترک کرد و رفت! جواب تلفن هایم را نمی دهد. پیغام هایم را نمی خواند. بیش از یک سال است که خبری از او ندارم. بعد از اینکه آنجلا این مصاحبه را انجام داد دوست صمیمی ام با من تماس گرفت و گفت:

    روبرتو؟ بین تو و آنجلا چه اتفاقی افتاده؟ و جواب من فقط یک کلمه بود: نمی دانم! هنوز هم نمی دانم. مصاحبه گر می گوید: آلاگنا وقتی این حرف ها را به من می زد بی اندازه غمگین بود! غم از سر و رویش می بارید!
    آلاگنا با اندوه ادامه می دهد:
    آنجلا فرشته من بود! با او من زیبا بودم! وقتی با او بودم حتی صدایم زیباتر بود. مدت هاست که احساس می کنم بدون آنجلا صدایم فرم همیشگی اش را ندارد. راستش... این اواخر آنجلا خیلی حساس شده بود. ما زیاد جر و بحث می کردیم. اما فکرش را نمی کردم آنجلا بخواهد زیر همه چیز بزند و تمام این سال ها را ندیده بگیرد. می خوام علتش را بدانم! فقط همین!




    به گزارش خبرگذاری های فرانسه، آلاگنا علیه همسرش ادعای حیثیت کرده و از دادگاه خواسته خانم آنجلا جورجیو دلیل قانع کننده ای بابت طلاقش به او ارائه دهد! و آنجلا جورجیو هم به طور غیر منتظره ای آلاگنا را به خشونت ، پرخاشگری و هتّاکی به خود متهم کرده!!!
    آنجلا جورجیو در دفاع از ادعایش گفت: من هرگز دروغ نمی گویم! هر کسی که مرا بشناسد می داند که در دروغ گفتن عاجزم! به نظر می رسد آنجلا جورجیو هم زیاد خوشحال نیست! یا دست کم به قدر گذشته ها خوشحال نیست. وقتی درباره ی روبرتو از او سوال می شود دست و پایش را گم می کند. مدام به صورت و لباس ها و دست و پایش ور می رود و عصبیست. جورجیو با اندوه می گوید:

    من به هیچکس نیازی ندارم! به خانه نیازی ندارم! به مراقبت نیاز ندارم! به هیچکس! می توانم زندگی ام را ادامه دهم. در تلاشم تا طلاقم را رسمی کنم ولی آلاگنا هر بار به دلیلی سر باز می زند. با وجود اینکه اتهام خشونت آلاگنا، در دادگاه راهی به جایی نبرد اما جورجیو مصمم است!





    آلاگنا در دفاع از خود اظهار کرد: هیچکس نمی تواند باور کند! حتی خود من! اگر اختلافی بین ما بوده، انقدر لاینحل نیست که آنجلا را مجبور به چنین کاری کند. اما با این همه من به تصمیمش احترام می گذارم. اگر او اینطوری خوشحال است...
    آلاگنا واقعا متاثر است! انگار روی صحنه دارد کارمن را بازی می کند ولی این بار دیگر این اپرا نیست! زندگی واقعیست.




    آلاگنا بعد از طلاق ضمنی ، هنوز حلقه ی ازدواجش را به دست دارد! و با لبخند غم انگیزی ادامه می دهد:

    اولین بار در 1994 هم را دیدیم! لابوهم اثر پوچینی را با هم بازی کردیم. آن موقع من متاهل بودم. یک سال بعد همسر اولم در اثر سرطان فوت کرد و یک سال بعد از مرگ او من و آنجلا با هم ازدواج کردیم و این ازدواج همیشه عاشقانه بود. هرچند هر دوی ما خیلی گرفتار و پرمشغله بودیم ولی این گرفتاری ها هیچگاه ما را از هم دور نکرد. بلکه ما را به نزدیک تر هم می کرد. من هنوز خیلی عاشقم! آنجلا همه چیز من است و من همیشه عاشق او خواهم ماند!

    این طور که به نظر می رسد هیچ یک از طرفین از طلاق رضایت قلبی ندارند. حتی خود جورجیو هم با تاسف اعلام کرد:

    بدون شک، این یک صفحه ی سیاه در زندگی من است! وقتی می خواستم با آلاگنا ازدواج کنم همه ی نزدیکانم،دوستانم ، حتی همکارانم به من می گفتند „مراقب باش”! اما من عاشق بودم! و وقتی شما عاشقید، کور هستید!




    اگر کمی به عقب بر گردیم، چند سال پیش هم یک بار شایعه ای (اما نه آنقدر بزرگ) مبنی بر اختلاف این زوج عاشق پخش شد. سال 2011 آلاگنا و جورجیو مجددا لابوهم را در کنار هم بازی کردند! و آنجلا جورجیو در مصاحبه ای اعلام کرد:
    ما در کنار هم خیلی شادیم. جدا شدن، احمقانه است!!!

    اما حرف های آنجلا اکنون رنگ و بویی کاملا متفاوت با حرف های دو سال قبلش دارد:
    مدام به خودم می گفتم: این درست نیست! نمی توانم! من گریه می کردم و می خواندم! می خواندم و گریه می کردم! نمی دانم چقدر اشک ریختم! گریه،گریه،گریه! من انقدر افسرده و از پا افتاده بودم که هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم. اما حالا من فرق کرده ام. روزی که تصمیم قطعی گرفتم که از روبرتو جدا شوم،مطمئن بودم که خود واقعی ام آشکار شده.




    آنجلا جورجیوی 48 ساله و روبرتو آلاگنای 50 ساله به تازگی مجددا فعالیت های اپرایی و کنسرت هایشان را از سر گرفته اند. هر دو روی صحنه به نظر خوب و سرحال می آیند. آیا باز هم آن دو را در کنار هم خواهیم دید؟ آن ها هنوز طلاقشان را رسمی نکرده اند. احتمالا روزی که این جدایی رسمی و علنی شود، روز مرگ اپرا خواهد بود.
    نماینده ی رسمی آلاگنا از هر گونه پاسخگویی به سوالات سر باز می زند. اما یکی از نزدیکان روبرتو و آنجلا به یک خبرگذاری اعلام کرده که آنجلا اشتباه جبران ناپذیری مرتکب شد! نباید فراموش کنیم که چندین سال آزگار خیلی از همکاران روبرتو و حتی دوستانش به آنجلا حسادت می کردند! هرچند روبرتو هنوز او را دوست دارد اما اکنون که روبرتو مرد تنهاییست ، همکاران زن زیبای روبرتو دیگر رقیبی برای خود نمی بینند! آنجلا میدان را خالی کرده و اگر در آینده پشیمان شود ممکن است خیلی دیر شده باشد!

    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  22. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  23. #108
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

    سلام مجدد!

    به دنبال شوک بزرگی که در پست قبل با شما تقسیمش کردم (اما آروم نشدم) ، این بار با شوک بزرگ تری اومدم!
    خدایا... به نظر می رسه زندگی و دنیا همش یه حباب توخالی و پوچه! از بچگی همه ی ما داستان های زیادی خوندیم و ته همش یک جمله ی مشترک بود : „... و اونا تا همیشه در کنار هم به شادی زندگی کردند!
    آره درسته! آخر تمام کتابا،فیلما،حتی اپراها که می دونید عاشقشونم همین بود! اما این „تا همیشه” به نظرم یک دروغ بزرگه!
    یا دست کم دوامش ابدی نیست! قهرمانای واقعی برخلاف قهرمانای تخیلی، انگار نمی خوان „تا همیشه” کنار هم بمونن! آره دوام عشق در دنیای واقعی ابدی نیست! دوامش در حد نهایت به اندازه ی دوام عشق روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو ست! یعنی 18 سال!
    همه چیز تموم شده... تمام اون 18 سال رویایی، که طرفدارانشون هم همپای اونا به رویا رفته بودند تموم شد... تموم اون دوئت ها... اون لگاتو ها... اون پیانو ها... همش تموم شد... „رودولفو و می می” (لابوهم) ... „ویولتا و آلفردو”(لاتراویتا) ... „نرمورینو و آدینا” (اکسیر عشق) ... „مانون و دگريو” (مانون لسکو) ... „فاوست و مارگاریتا” (فاوست) ... „ماریو و توسکا” (توسکا) و مهم تر از همه „روبرتو و آنجلا” دیگه به تاریخ پیوستن... بله با تاسف و اندوه بسیار زندگی مشترک و زندگی اپرایی روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو تموم شده ست... من و امثال من، یعنی عاشقان و مشتاقان اپرا، دیگه باید قبول کنیم که روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو دیگه هرگز با هم نخواهند بود! حتی نیم درصد! حتی نصف نصف نصف نیم درصد هم احتمال دوباره همپا شدن روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو وجود نداره!



    ولی مهم ترین چیزی که منو آتیش می زنه اینه که اونا دیگه هرگز در کنار هم روی صحنه نخواهند رفت! ضربه ای مهلک تر از این نمی تونست اپرا رو بلرزونه! اما بدتر از اون چگونگی این جداییه! اخباری که دیشب به دستم رسید به مراتب فجیع تر از اخبار پریروزه! طوری که تمام ایدئولوژی منو راجع به زندگی تغییر داد!
    خدمت شما عارضم که من هم مثل خیلی های دیگه فکر می کردم اختلاف روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو انقدرام جدی نیست و فکر می کردم تاحالا آشتی کردن! اما خب این طور نبود...! آنجلا حدود 2 سال روبرتو و خانه و زندگی شونو در فرانسه ول کرد و به رومانی زادگاهش برگشت! خب شاید می شد حدس زد که آنجلا به زادگاهش برگشته چون قصد تمدد اعصاب و بودن با خانواده ی پدریشو داشته! اما ابدا اینطور نبود! آنجلا جورجیو در رومانی با یک تنور خیلی جوان به نام سزار کوآتو آشنا می شه و از اون خوشش میاد(؟؟؟) !!! خب او تا اون وقت داشت با یک مرد 50 ساله زندگی می کرد و با خودش فکر کرد شاید یک جوان 32-33 ساله ، بهتر اونو درک کنه (؟؟؟؟؟؟؟)!!! به این ترتیب تصمیم گرفت شناخت بیشتری از این آقا پیدا کند و با او زیر یک سقف برود! ... آنجلا خیلی زود به این نتیجه می رسد که دیگر روبرتو را دوست ندارد! و روبرتو آلاگنا هم که روحش از این جریانات خبر نداشت خیال می کرد او به خاطر بگو مگوهای اخیرشان در رومانی ماندگار شده! بعد از کلی اصرار و شکایت و دادگاه کشی، بالاخره روبرتو تسلیم شد و آنجلا را رها کرد تا برود.



    اینطور که 2-3 روز پیش در سایت لا اپرا آمده ، آنجلا جورجیو اعلام کرده: اوایل نمی خواستم کسی چیزی از این رابطه بداند! اما الآن با گذشت یک سال دیگر ترسی از عیان شدنش ندارم! من و سزار مدت ها قبل با هم آشنا بودیم و اکنون هم جفت خوبی هستیم!!! و جناب سزاز هم فرمایش فرموده اند که: سن و سال فقط یک عدد است! دوست قبلی ام 25 سال داشت! من اگر با کسی به درک متقابل برسم 80 سالش هم که باشد می توانم با او شاد باشم!!! واقعا آنجلا جورجیو خیلی بی شخصیت است! انقدر که در سن 48 سالگی خودش را تا حد یک دوست دختر ذلیل کرده!!! جالب ترین قسمت ماجرا هم این است که سایت لا اپرا ، سزار کوآتو را „سارق عشق” خطاب کرده! کسی که آنجلا را از روبرتو دزدید!



    واقعا متاسفم! آنجلا بد معامله ای کرد! همیشه در هر معامله ای، چیزی که می دهید و چیزی که می ستانید باید ارزش برابر داشته باشند! اما آیا واقعا این جوانک نخراشیده با روبرتو آلاگنا هم ارزش است؟؟؟؟؟؟
    یعنی این زن با خودش چه فکری کرده؟ 18 سال زندگی پربار و کار و فعالیت دوشادوش رو فروخت به یک بچه قرتی که تازه 15 سال هم از خودش کوچکتر است؟؟؟؟؟؟ باید با هزار کانتینر چندین تن خاک آورد و دو بامپی کوباند توی سر این زن دیوانه! آخه این جوجه چی داشت که روبرتو نداشت؟ زیبایی؟ ثروت؟ شهرت؟ مهربانی؟ عشق؟ چه؟ روبرتو در آسمان هفتم است و این آقای سزار زیر زیر زیر زمین! حتی ارزش واکس زدن کفشای روبرتو آلاگنا رو هم نداره! آیا واقعا این نخراشیده از روبرتو آلاگنا سر است؟ گیرم که اختلافاتی بین او و آنجلا بوده! آیا 18 سال زندگی انقدر ارزش نداشت که کمی گذشت و تجدید نظر به خرج دهد؟ آیا این همه پیغام و میانجی گری دوست و آشنا برای بازگرداندن آنجلا سر زندگی اش کافی نبود؟ مگر روبرتو آلاگنا چه گناهی کرده بود که به یک باره به این شکل ناخوشایند به او خیانت کرد؟ آخر کدام عاقلی ، بهترین تنور دنیا رو ول می کند و یک همچین آدمی رو انتخاب می کند؟؟؟ خب من که هیچ جوابی ندارم! خلایق، هرچه لایق! خاک دو عالم بر سرش! شوهری ممتاز و آقا مثل روبرتو آلاگنا داشتن لیاقت می خواهد! مثل یک خانوم با شخصیت و محترم و با آبرو زندگی کردن لیاقت می خواهد! همه جای دنیا، حتی در اوج روشنفکری و آزادی و بی قید و بندی، تقاوت هست بین یک زن متاهل محترم و یک زن دمدمی مزاج که هر سال با یکی زندگی کند!



    وقتی او و روبرتو دست در دست هم روی صحنه می آمدند ، خدا می داند که چقدر مردم به آن ها احترام می گذاشتند! روبرتو و آنجلا به خاطر سال ها تعهد و تاهل خیلی دارای احترام و قدر و منزلت بودند. مردم به انسان های شریف بیشتر احترام می گذارند! این طبیعیست! افسوس که آنجلا روو دل کرد و خوشی زده شد! مطمئنا روبرتو بعد از فهمیدن جریان او و سزار تازه دریافته که چقدر احمق بوده! چه حساب ها روی زنش می کرده! و چه راحت فریب خورده و از میدان به در شده! کاش حداقل آنجلا کسی را انتخاب می کرد که لااقل سر سوزنی از روبرتو بالاتر که نه (چون وجود ندارد) ، لااقل همسان و هم رتبه ی روبرتو بود! ههههههه نه هزار درجه زیر صفر!

    باید جدا برای آنجلا جورجیو و نادانی اش متاسف بود! حالا روبرتو هیچ، حتی فکر وجهه و مقام و رتبه ی خودش را هم نکرد! او بعد از رنه فلمینگ، برترین سوپرانوی زنده ی جهان است! هیچکس قدرت او را در آواز، خصوصا آواز دراماتیک ندارد! او با این کارهایش این همه سال کار هنری اش را لکه دار کرد! با این کارش کلی از مجهه ی جهانی اش کم شد! مطمئنا مردم حقیقت را می فهمند و تشخیص می دهند ... در این اتفاقات، به ظاهر روبرتو آلاگنا مورد ظلم واقع شد اما در حقیقت برنده بود. چون صادق با مردم صحبت کرد و هیچ چیز پنهانی نداشت. آنجلا با این ناسپاسی وحشتناکش، در واقع به خودش بد کرد! چرا؟؟؟ چون یک همچین روابطی معمولا دوام زیادی ندارد!



    سزار یک تازه کار است و فقط قصد دارد از نفوذ و اعتبار آنجلا جورجیو برای شهرت استفاده کند! کما اینکه همین هم شد و حالا آنجلا این همه اعتباری که سال ها در کنار روبرتو جمع کرده بود را دارد خرج این جوانک می کند! حتی کنسرتی با بوچلی هم برای او در رومانی ترتیب داد!!! به محض اینکه این آقای „سارق عشق” ، کمی اسم و رسم در کند آنجلا را رها خواهد کرد! مثل روز روشن است! و آن زمان تازه وقت پشیمان شدن است!!! وقت رجوع به گذشته و پی بردن به اشتباهات! اما همیشه نمی توان برگشت و دوباره شروع کرد! خصوصا در مورد مرد جذابی مثل روبرتو آلاگنا! همانطور که گفتم روبرتو آلاگنا با زیباترین و خوش صدا ترین زنان کار می کند. و آن ها سه سوت روبرتو را روی هوا می برند! مطمئن باشید!
    دو سالی از این جدایی می گذرد. روبرتو تا چند ماه پیش واقعا افسرده و دلشکسته بود. خیلی از طرفدارانش او را در خیابان می دیدند که تنها در خیابان ها قدم می زند و چندین ساعت با سر پایین پیاده خیابان ها را پرسه می زند... تا اینکه اتفاق دیگری برای او افتاد!



    خبرها حاکی از این است که خانوم الکساندرا کارزاک، سوپرانوی 36 ساله ی لهستانی جدیدا خیلی به روبرتو آلاگنا نزدیک شده است! روبرتو و الکساندرا یکی دو سال قبل از این داستان، در اپرای اکسیر عشق کنار هم ظاهر شده بودند و رفتن آنجلا مجالی به او داد تا به روبرتو خودی نشان دهد. من خیلی خیلی خوب خانوم کارزاک رو می شناسم. او سوپرانوی بسیار بسیار خوبیست. زیبا، جذاب، خیلی خوش صدا، توانا و با تجربه! و تازه یک ویژگی خیلی خیلی خاص هم دارد! او غیر از مهارت لیریک و دراماتیک، یک سوپرانو کولوراتوراست! یعنی تخصص او در اپراهای بوفا (کمدی) است! اتفاقا قبل از اینکه ای جریان مهلک را بشنوم، یکی از اپراها را با اجرای او در لیست معرفی به شما گذاشته بودم. (و به زودی هم آن را خواهید دید)
    استعداد کمدی خواندن، یعنی الکساندرا یک زن شاد است! و یک زن شاد و شنگول در روزگار افسردگی و تنهایی یک مرد، حلال مشکلات است! آلاگنا از شکست در زندگی اش خیلی افسرده بود و به نظر می رسد الکساندرای شاد او را از این غم و اندوه در آورده و رنگ و روح تازه ای به او بخشیده! بهتان که عرض کردم روبرتو را روی هوا می قاپند! این هم شاهدش! خلاصه که چند ماهی است که روبرتو و الکساندرا این طرف و آن طرف با هم دیده می شوند .



    روبرتو به تازگی در آخرین مصاحبه اش اعلام کرد:
    "من همه چیزم را مدیون اپرا هستم. اپرا به من شادی داد ، غم داد ، شهامت داد ، ترس داد ، قدرت داد ، ضعف داد ، رنج داد ، درد داد ، خوبی و بدی داد ... من همه چیز را از اپرا گرفتم و می گیرم. خیلی ها معتقدند که یک خواننده ی اپرا وقتی غمگین است بهتر می خواند. اما من بر این عقیده ام که ما وقتی شادیم بهتر می خوانیم. و من الآن احساس شادی می کنم. احساس می کنم وضعم خیلی بهتر شده. چند ماه قبل یک روز صبح از خواب برخاستم و به خودم گفتم: غصه خوردن کافیست! وقتی نمی توانم زندگی ام را مطابق میلم تغییر دهم چرا باید غصه بخورم؟ من آن روز تصمیم گرفتم دوباره زندگی را شروع کنم. تصمیم گرفتم خودم را حفظ کنم و نجات دهم. الکساندرا زن خیلی مهربانیست و خیلی به بهتر شدن من کمک کرد. این یک تولد دوباره برای من بود.
    آنجلا 18 سال همسر من بود. ما روزهای خیلی خوشی در کنار هم داشتیم. 18 سال را نمی توان ظرف 2 سال فراموش کرد! من فکر می کنم باید زمان زیادی به خودم بدهم. و رفته رفته وضع را تغییر دهم. عشقی که به او داشتم خارج از قدرت کلمات است. و فکر می کنم تا روزی که زنده باشم هم عاشق او خواهم ماند. هر اتفاقی که در زندگی ام بیفتد، باز هم او در قلب من است. (الهیییییییییی) من الکساندرا یا هر زن دیگری را جانشین آنجلا نکرده ام! بلکه آنجلا قصه ای جدا گانه است. و همینطور الکساندرا.
    او می داند که من خیلی تحت فشار بودم و هستم. و در تحمل این سختی ها به من کمک می کند. او به راحتی می تواند من را خوشحال کند! و من با گذشت این چند ماه حس بهتری به زندگی دارم و فکر می کنم این را هم مدیون اپرا هستم! و باید از آن ممنون باشم."



    این مصاحبه درست 4-5 روز قبل در سایت لا اپرا درج شده و من دیشب پیداش کردم! بازم بارک الله به سلیقه ی روبرتو آلاگنا که لااقل کسی هم شان و رتبه ی خودش را پیدا کرده ، نه مثل آنجلا که با کسی جور شده که مایه ی خجالت است!!!
    نمی دونم چی بگم؟ زندگی هر دو از هم پاشید. خیلی احتمال می رود که بعد از سال نوی میلادی روبرتو آلاگنا و الکساندرا کارزاک با هم ازدواج کنند. اما مطمئنا اگر چنین اتفاقی هم بیفتد همانطور که خود آلاگنا گفت ، روبرتو آلاگنا ، روبرتو آلاگنای سابق نخواهد شد ... این زندگی، انتخاب روبرتو آلاگنا نبود! آنجلا هم خودش رو بدبخت کرد، هم روبرتو رو بدبخت کرد و هم اپرا و طرفداران اون رو ! لعنت بر باعثش!

    این همه خاتمه ی غم انگیز دو اسطوره ی اپرا ...
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  24. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  25. #109
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام شب شما به خیر


    هرچند که تراژدی روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو به آخر رسید، ولی محض خداحافظی با این زوج هم که شده ، قصد دارم بهترین و باشکوه ترین بازی این زوج در کنار هم را حضورتان معرفی کنم.



    توسکا

    توسکا ، اپرایی در 3 پرده و با لیبرتویی ایتالیایی ، شاهکار بی نظیر جیاکامو پوچینی ، آهنگساز ایتالیایی و یکی از تکرار نشدنی ترین آثار اپراییست. مثل تمام اپراهای پوچینی، قهرمان داستان یک زن است. توسکا ملودرام غمبار و دردناک عشق و جنگ، اعتماد و فریب، خنده و گریه و زندگی و مرگ است. همچنان که در قبل هم حضورتان معرفی کردم اپراهای پوچینی اکثر قریب به اتفاقشان دراماتیک(غم انگیز) هستند و در پایان آن ها قهرمان داستان می میرد. پوچینی با مرگ ، پیوندی ناگسستنی داشت! احتمالا خودش هم همیشه خود را به مرگ نزدیک حس می کرده! در هرحال توسکا هم مانند مادام پروانه، لابوهم،خواهر آنجلیکا و ... داستانی زنانه و غم انگیز و زیبا دارد.

    با اینکه از آنجلا جورجیو متنفر شدم، ولی این حقیقت محض است که آنجلا جورجیو ستاره ی بی رقیب اپرای توسکاست. هرگز در تاریخ اپرا هیچکس به زیبایی ، جسارت و دردناکی او این اپرا را بازی نکرده! و همچنین قهرمان دیگر این اپرا هم کسی نیست جز تنور بی تکرار، روبرتو آلاگنا! بازیگری اعجوبه با صدایی که فقط باید وقت شنیدن آریاهایش گریه کنید! آلاگنا در نقش ماریو ، یک گوشت قربانی و یک طعمه ی ظالمانه بازی می کند. کسی که بی گناه و معصوم فدا می شود. هرگز هیچ تنوری نمی تواند نقش ماریو را به این حد زیبا و غم انگیز بازی کند. آنجلا جورجیو و روبرتو آلاگنا در این اپرا بی نظیر بودند. چندین و چند بار هم با هم این اپرا را روی صحنه بردند.





    البته چند باری هم آنجلا جورجیو همراه یوناس کافمن تنور آلمانی قدرتمند روی صحنه رفت. یوناس هم روی صحنه بی نظیر بود اما انگشت کوچک آلاگنا هم نمی شود!




    همچنین براین ترفل باریتون-باس قدرتمند ولزی نیز در نقش منفی اسکارپیا به طور غیر قابل باوری عالی بود!

    اپرا در قرن 18 در رم آغاز می شود... احتمال هجوم ناپلئون به این شهر بسیار قوی است. در پرده ی اول، یک نقاش به نام ماریو داخل کلیسا شده تا روی تصویر نیمه کاره ی مریم عذرا(س) کار کند. همچنان که او کار می کند در وصف عشق خود توسکا که یک خواننده ی معروف است می خواند. یک زندانی سیاسی فراری به نام چزاره آنجلوتی که کنسول سابق رم هم هست در کلیسا مخفی شده و با شنیدن آواز ماریو بیرون می آید! ماریو هم که از فعالان سیاسی است او را می شناسد! آنجلوتی از او کمک می خواهد . ماریو دوستش آنجلوتی را فراری می دهد و در باغش به او جا می دهد تا پنهان شود. او این ماجرا را با عزیز ترین کس زندگی اش ، توسکا در میان می گذارد. توسکا نگران است که به خاطر کمک به یک فراری ، زندگی ماریو و مهم تر از ان آینده و ازدواجشان به خطر بیفتد! اما ماریو مطمئن است که هیچ نیرویی نمی تواند توسکا را از او جدا و او را از توسکا جدا کند!

    آنجلا جورجیو (توسکا) و روبرتو آلاگنا(ماریو)



    آنجلا جورجیو و یوناس کافمن



    از طرفی، بارون اسکارپیا سربازرس پلیس، یک مرد بدجنس و ظالم و بی رحم است که مدت هاست که روی ماریو زوم کرده و از او متنفر است؟ چرا؟ چون عاشق توسکاست و همه ی تلاشش را به کار گرفته تا ماریو را از زندگی توسکا بیرون بکشد.. او بالاخره ماریو را بازداشت می کند چون توسکا را برای خودش می خواهد.


    براین ترفل با یک گریم عالی در نقش اسکارپیا





    خلاصه ماریو دستگیر می شود و زیر دست دژبانان حکومتی شکنجه می شود.




    توسکا نمی تواند شکنجه شدن عشقش را تاب بیاورد و به ماریو قول می دهد برای او کاری کند . او سریعا نزد اسکارپیا رفته و از حال و روز ماریو می پرسد؟ این که وضعش چقدر خراب است. اسکارپیا می گوید اگر آنجلوتی را به او تحویل دهد در مجازات ماریو تخفیف زیادی می دهد! توسکا می پرسد؟ اگر آنجلوتی را دستگیر کنید ماریو را آزاد می کنید؟ و بعد از آزادی هم دیگر خطری او را تهدید نمی کند؟ اسکارپیا هم به او تضمین می دهد البته به دروغ!






    توسکا راهی جز اعتماد کردن به اسکارپیا ندارد و به شرط اینکه برای خودش و ماریو امان نامه بگیرد محل اختفای آنجلوتی را لو می دهد. اما اسکارپیا می گوید که او باید مقامات بالادست خود را راضی کند. بنابراین او ترتیب یک اعدام ساختگی با گلوله های الکی را می دهد و بعد از آن ماریو و توسکا را فراری می دهد. توسکا با خوشحالی به زندان می رود و نقشه را با ماریو در میان می گذارد! ماریو به اسکارپیا اعتماد ندارد و ته دلش باور نمی کند که او راست بگوید اما با این حال به توسکا امید می دهد و از این نقشه استقبال می کند و خود را خوشحال نشان می دهد که او و توسکا می توانند با هم فرار کنند.




    خلاصه ، ماریو هنوز در زندان است و اسکارپیا از فرصت بهره می جوید و مجالی پیدا می کند تا خودی نشان دهد و دل توسکا را به دست آورد. او شیک و پیک کرده و توسکا را به شام دعوت می کند! اما توسکا ساکت است! او توسکا را نزد خود فراخوانده و به او می گوید که عاشقش است.



    اما توسکا به او محل نمی گذارد و می خواهد آنجا را ترک کند ولی اسکارپیا صد راهش شده و در را می بندد. او قصد دارد که به هر شکلی شده به توسکا نزدیک شود اما توسکا همانطور که عقب عقب می رود چاقویی از روی میز بر می دارد .




    و در نهایت مجبور می شود اسکارپیا را با چاقو بکشد. اول خودش نمی فهمد چه کار کرده! اما بعد شمعدانی را بر می دارد و نزدیک می آورد! تازه در می یابد که اسکارپیا مرده! ولی ناچار است پیش از اینکه کسی او را ببیند از آنجا فرار کند.





    ماریو در نومیدی محض منتظر اعدام است و به یاد رویاهای گذشته و حسرت بودن با محبوبش „وقتی ستاره ها درخشان بودند!” یکی از محشر ترین آریاهای اپرایی را می خواند .




    زمان اعدام فرا می رسد. محکوم را برای اجرای حکمش به پشت بام زندان سنت آنجلو در رم می برند .


    زندان سنت آنجلو در رم، محل واقعی اجرای صحنه ی اعدام ماریو




    طبق نقشه ماریو باید ادای مردن را در بیاورد! توسکا در صحنه ی اعدام حاضر است و امیدوار است که هر چه زودتر این صحنه ی ساختگی تمام شود و او با ماریو فرار کند. حکم انجام می شود . با فرمان رگبار ، ماریو بر زمین می افتد. توسکا ناگهان می بیند که خون ماریو همه جا را گرفته! ماریو را تکان می دهد! تازه می فهمد که اسکارپیای کثافت به او خیانت کرده ! گلوله های ماریو واقعی بودند و جوان نگونبخت کشته شده!!!




    توسکا شیون کنان جسد را در آغوش می گیرد. اما همان موقع معاون اسکارپیا سر می رسد و به سربازان دستور می دهد که آن زن را بگیرید او قاتل اسکارپیاست! توسکا بی جان و بی توان از دست ماموران فرار می کند و وقتی راه فراری نمی یابد خودش را از همان پشت بام زندان به پایین پرت می کند و جان می بازد ... نقشه ی اسکارپیای ظالم موفقیت آمیز انجام می شود. توسکا و ماریو فقط بازیگرانی در دست او بودند که بی آنکه اراده ای از خود داشته باشند بازی ای که او گفت را کردند. بعد از مرگ مظلومانه ی ماریو و توسکا ، اپرا با تِم „وقتی ستاره ها درخشان بودند!” تمام می شود.


    قسمت هایی از اپرای توسکا


    دوئت „من حسودم !” دوئت عاشقانه ی ماریو و توسکا ... واقعا بی نظیره... خوندن از اعماق وجود و بیرون ریختن همه ی احساسات از طریق صدا یعنی همین! این دوئتو روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو واقعا زیبا خوندن.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای „من در قلب تو رخنه می کنم” آریای اسکارپیا ... خیلی زیباست. در اینجا اسکارپیا داره از هدفش که دستیابی به قلب توسکای زیباست می گه. این آریا رو براین ترفل بی نظیر خونده.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای توسکا به نام „خدایا ، چرا اینطوری به من پاداش می دهی؟” توسکا در این آریا با خدا راز و نیاز می کنه و می گه من به خاطر هنر زندگی می کنم و هرگز کسی رو آزار ندادم. دست هام از گناه تمیزه... چرا حق من باید این باشه؟ واقعا آریای قشنگیه...

    اجرای آنجلا جورجیو

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اجرای رنه فلمینگ


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای عاشقانه ی دیگه ی توسکا! البته ماریو آخرای این آریا می رسه و تبدیل به دوئت می شه! ههههه واقعا قشنگه. بازم روبرتو آلاگنا و آنجلا جورجیو این دوئتو خوندن. واقعا عالیه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و محشر ترین آریا هم آریای „وقتی ستاره ها درخشان بودند!” ... آریای زیبا و محزون و دردناک ماریو در شرُف اعدام! محشرهههههههههههههه. هرچی از زیبایی این اریا بگم کمه.

    „وقتی ستاره ها درخشان بودند!” با اجرای محشررررررررر پلاسیدو دومینگو

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    „وقتی ستاره ها درخشان بودند!” با اجرای تحسین برانگیز روبرتو آلاگنا... خارق العاده است!


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    „وقتی ستاره ها درخشان بودند!” با اجرای یوناس کافمن! کافمن هم بی نظیر این آریا رو خونده.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت کشتن اسکارپیا!!! وَه! عجب صحنه ای! اسکارپیا برای به چنگ آوردن توسکا با او درگیر می شود و توسکا خشمگین و عنان از دست داده، مجبور می شود با چاقویی که قبلا برداشته ، دخل او را بیاورد! واقعا اجرای جورجیو عالیه در این صحنه.


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و پرده ی آخر، صحنه ی پایانی اپرا! اعدام واقعی ماریو ... وای فوق العاده است! بعد از اعدام، توسکا آرام به ماریو می گوید که سربازان رفته اند و وقت مناسبی برای فرار است! اما ماریو جواب نمی دهد! توسکا کم کم نگران می شود بالای سر او می رود و او را غرق به خون می بیند. صدایش می کند! جوابی در کار نیست! توسکا جیغ می زند و همان حین، معاون اسکارپیا سر می دهد و دستور بازداشت توسکا را می دهد. توسکا به سمت لبه ی برج می دود و در اخرین فریادش می گوید : اسکارپیا، همدیگر را در پیشگاه خدا خواهیم دید! و خودش را از آن بالا پرت می کند... دیگه آنجلا جورجیو در این صحنه از نهایت قدرتش استفاده کرده! واقعا سنگ تموم گذاشته... خارق العاده است!


    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    خب امیدوارم خوشتون اومده باشهههههههههههههههه. رام رام.
    ویرایش توسط lakshemi : Saturday 7 December 2013 در ساعت 09:52 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  26. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  27. #110
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!

    سلامممممممم ... خب انقدر در این چند مدت اخبار ناراحت کننده شنیدم که غمباد گرفته بودم! وقتشه یه کمی از این کسالت در بیایم! با یکمی خنده چطورید؟؟؟؟ با یه اپرای شاد؟ با موزارت؟ بلــــــــــه! مگه می شه به موزارت نه گفت؟ امروز
    می خوام با یکی از شاهکارهای موزارت بخندونمتون!




    از راست به چپ : دبراندو آرکانگلو ، الکساندرا کارزاک ، روکساندرا دونوس ، سایمر پیرگو در نمایی از زن ها همه همینطورند!


    زن ها همه همینطورند!


    این اپرای بسیار زیبا یکی از بهترین اپرا بوفاهای تاریخ اپرا و همچنین جزء بهترین های دنیای اپراست. موزارت نقش گولیلمو را برای باریتون-باس ... فِراندو را برای تنور ... دسپینا و دبورلا را برای متسوسوپرانو و دلیجی را برای سوپرانو نوشته بود. دون آلفوسونو هم که دانای کل داستان است و صدای باس دارد. بسیاری ستارگان اپرا مثل رنه فلمینگ، سیسیلیا بارتولی، الینا گرانکا، جوناس کافمن و ... در این اپرا درخشیده اند. همچنین دبراندو آرکانگلو در نقش گولیلمو و الکساندرا کارزاک سوپرانوی لهستانی در نقش دلیجی در تازه ترین اجرای این اپرا کولاک کردند! از زمانی که خبر نزدیکی الکساندرا کارزاک به روبرتو آلاگنا پخش شده باید دقت بیشتری در اجراهای خانوم کارزاک بکنید! من اگر جای روبرتو آلاگنا باشم یه راست می رم پیش دبراندو آراکانگلو و از او درباره ی الکساندرا می پرسم! چرا؟ چون دبراندو خیلی خوب او را می شناسد. آن ها در 4 اپرا با هم هم بازی بودند! عروسی فیگارو،آرایشگر شهر سویل، یک ترک در ایتالیا و زن ها همه همینطورند! او هم مثل دبراندو از عاشقان موزارت است! پس دبراندو خیلی خوب او را می شناسد!

    عارضم خدمت شما که موزارت عاشق اپرا بود و بیشتر از آن عاشق اپرا بوفا! چون او اتفاقات خنده دار و سر کار گذاشتن اطرافیان را خیلی دوست داشت. از طرفی موضوع „خیانت” موضوعی بود که موزارت عاشق پرداختن به آن بود. زن ها همه همینطورند، عروسی فیگارو ، آدم ربایی از حرم سرا ، دون جوآنی و ... همگی موضوع خیانت را به شکلی متفاوت شرح می دهند. بنده مطمئنم اگر موزارت بیشتر زنده می ماند قطعا تعداد خیلی بیشتری اپرا با محوریت این موضوع می ساخت! اما زن ها همه همینطورند یک جورهایی با باقی اپرا بوفاها و حتی باقی کارهای موزارت متفاوت است! این اپرا یک سال قبل از مرگ موزارت ساخته شد. در شرایطی که خود موزارت هم نمی دانست قرار است آخرین اپرا بوفایش باشد! به بیان دیگر این آخرین شوخی موزیکال موزارت بود! کلمه ی آخرین شوخی خیلی غم انگیز است! خب چرخ ایام، موافق دل موزارت نمی چرخید! ولی با وجود تمام بدبختی ها ، انبار استعداد، توانایی و شوخ طبعی او همیشه پر ِ پر بود. نشانه اش هم همین اپرای زن ها همه همینطورند است. در زمان موزارت نام این اپرا „زن ها همه همینطورند” کمی ابهام برانگیز و برای مردم ایجاد سوال می کرد. از این رو موزارت نام کمکی „مدرسه ی عشّاق” را هم به آن اضافه کرد تا رفع ابهام کند. این اپرا در دو پرده و با لیبرتویی ایتالیایی نوشته شده .


    و اما داستان!

    فِراندو و گولیلمو دو افسر عاشق، در کافه نشسته اند و دارند از نامزدهایشان تعریف می کنند. فراندو عاشق دلخسته ی دِبورلا ست و گولیلمو دیوانه ی خواهر دبورا، دِلیجی است. فراندو می گوید که هیچکس مثل دبورا او را دوست ندارد . گولیلمو هم به نشان تایید می گوید دلیجی محال است کسی را قدر من دوست داشته باشد!

    دبرادو دارکانگلو (گولیلمو) و سایمر پیرگو (فراندو)



    خلاصه که فضا اساسا رومانتیک است و دو عاشق، انقدر از نامزدهایشان تعریف می کنند که نزدیک است غش و ضعف کنند! ناگهان دون آلفوسونو که یک پیر باتجربه و داناست وارد می شود و می گوید: بابا بزنید گاراژ! زن ها همه شون مثل همند! تمامشون بی معرفتند و هیچکدام راستگو نیستند!!! (آخه نه که مردها آلبومی از جمیع صفات پسندیده هستند و اصلا پستی و نامردی در وجودشان نیست؟؟؟!!!) خلاصه ، مردها از این حرف دون خوششان نمی آید و همچنان تاکید می کنند که نامزدهای آنان با تمام زنان فرق دارند! دون به خامی دو جوان می خندد و می گوید حاضر است بر سر نصف اموالش شرط ببندد که نامزدهای آنان هم مثل باقی زنان بی وفا هستند! خب! شرط می بندید؟



    گولیلمو به رفیقش می گوید که این بهترین فرصت است که پول و پله ای به هم بزنیم! دخترها که محال است به ما خیانت کنند! دون خیلی راحت شرط را می بازد و ما پولدار می شویم و می توانیم عمری در کنار عشقمان خوشبخت زندگی کنیم! فِراندو هم که چشم بسته نامزدش را قبول دارد با خوشحالی قبول می کند!

    خب، حالا برویم پیش خواهرها،

    جوانان تصمیم می گیرند خودشان را به دست نقشه ی دون آلفوسونو بسپارند ! آن ها به سرعت پیش خواهرها می روند و می گویند که به ارتش احضار شده اند و باید به هنگ ملحق شوند. دخترها اشک و آه سر می دهند و می گویند نمی توانند بدون نامزدهایشان زندگی کنند. خلاصه این جدایی با اشک و آه تمام می شود و مردها می روند! اما آیا واقعا می روند؟ نه!



    سایمر پیرگو (فراندو) ، روکساندرا دونوس (دبورلا) ، الکساندرا کارزاک (دلیجی) ،دبراندو آرکانگلو (گولیلمو)




    دو خواهر، کلفتی به نام دِسِپینا دارند که از حقوقش ناراضیست! دون آلفوسونو ، دسپینا را کنار می کشد و می گوید دلت می خواهد یک پول چرب و نرم و راحت گیرت بیاید؟ جواب دسپینا واضح است! بله! آلفوسونو می گوید تو هیچ کاری لازم نیست بکنی فقط باید دو تا از دوستان مرا به خانوم هایت معرفی کنی و از آن ها تعریف و تمجید کنی همین! خب ! در باز می شود و دو جوان به دنبال دون وارد می شوند. آن ها خودشان را جوانانی اهل آلبانی معرفی می کنند اما در واقع همان فِراندو و گولیلمو هستند که تغییر قیافه داده اند و خودشان را شکل آلبانیایی ها ساخته اند ! هههههههههههههههه



    دبورلا و دلیجی اصلا از این دو مرد بیگانه و کمی هم نخراشیده خوششان نمی آید و به قول خودمان محل سگ به آنان نمی گذارند و می روند! مردها خوشحالند چون دخترها همانطور که آن ها گفته بودند به آنان وفادارند. اما هنوز برای نتیجه گیری خیلی زود است! راند اول شروع می شود. دون نقشه را آغاز می کند. پسرها تصمیم می گیرند روی مخ خواهرها بروند و خودی نشان دهند. در ابتدا آن ها از در خوش و بش و لاس زدن در می آیند. گولیلمو آریای „خجالت نکش” را می خواند ! او و فراندو حسابی دخترها را با اعمال مشمئزکننده و البته خنده دارشان اذیت می کنند. دست آخر دلیجی که حس می کند این دو مرد دیگر زیادی دارند به آنان نزدیک می شوند با خواهرش از مهلکه می گریزد!





    پسرها از اینکه خواهران بیچاره را انقدر سر کار گذاشته اند کلی می خندند و باز هم خوشحالند که دخترها وا ندادند و یک قدم دیگر به پول قلمبه نزدیک تر شدند! اما دون به آنان تذکر می دهد که صبور باشند!

    راند دوم!
    شوخی و تفریح تمام! داستان کمی جدی می شود! آلبانیایی ها می آیند و خودشان را به دست و پای دخترها می اندازند که عاشق آن ها شده اند و اگر آن ها را رد کنند خودشان را می کشند!!! آن ها این را می گویند و تظاهر می کنند که دارند زهر می خورند. آن ها بی هوش نقش زمین می شوند! اینجاست که دیگر دخترها تلنگری جدی می خورند! ترس برشان می دارد و دِسِپینا را صدا می کنند و از او می خواهند کاری کند! آن ها حسابی قالب تهی می کنند!!!





    خب دون آلفوسونو حساب همه جای بازی را کرده و خودش دکتر می آورد بالا سر دو مریض. اما دکتر همان دسپیناست با یک سیبیل بزرگ !!! ههههههههه او یک آهن ربای بزرگ روی جسد ها می گذارد و آنان را مِسمری می کند.



    دکتر فرانس مِسمِر که در زمان موزارت زندگی می کرد ادعا داشت که از طریق آهن ربا می تواند بیماران را درمان کند! البته نظریه ی او موفقیتی در پی نداشت! موزارت تصمیم گرفت که در „زن ها همه همینطورند” مِسمر و روش درمان آهن ربای مسمر (مسمری شدن) را دست بیندازد!
    خلاصه، دسپینا دو جنازه را با آهن ربا مسمری می کند! نتیجه؟ آلبانیایی ها زنده شده،سور و مور و گنده بلند می شوند. دخترها متفکرند و به نظر می رسد احساس می کنند باید تجدید نظری درباره ی این دو آلبانیایی از جان گذشته بکنند!

    قیافه ی دِسِپینا رو ببینین؟؟؟ههههههههههههههه



    پرده ی دوم ... راند سوم!

    دسپینا مثل خوره به جان خانوم هایش می افتد و آنان را شست و شوی مغزی می دهد که حیف نیست جوانان به این خوبی را که تازه خودشان را پیش مرگ شما هم می کنند رد کنید؟تا جوانید از زندگی لذت ببرید. آینده را که دیده؟ همین دم را خوش است! خلاصه دبورلا _ خواهر کوچکتر ، به خواهرش می گوید که این آلبانیایی ها انقدرها هم بد نیستند! خیلی هم آتش عشقشان تیز و تند است! بیا شانسمان را با آن ها امتحان کنیم! دلیجی هنوز مردد است اما بالاخره قبول می کند. دبورلا ، گولیلمو را انتخاب می کند و دلیجی هم فِراندو را! یعنی هر کدام نامزد دیگری را بر می دارند! ههههههههه

    راند چهارم!

    4 جوان قصه در باغی نشسته اند. پسرها مثلا قرار است رسما از دختر ها خواستگاری کنند. گولیلمو ، دبورلا را به کناری می برد و فِراندو هم دلیجی را صدا می کند. قبلا از این اتفاقات فِراندو و گولیلمو به نامزدهایشان دو گردنبند قلبی شکل داده بودند که عکس خودشان درونش بود و نشانه ی عشق فناناپذیرشان باشد. در این جا فِراندو و گولیلمو دو گردنبند جدید به دخترها نشان می دهند ! یعنی حالا آن ها عشق جدیدی یافته اند! پسرها در عین حال که شاد و شنگول و عاشقند، نگران و سراسیمه اند! این آزمون وفاداری کم کم داشت ترسناک می شد! آن ها احساس خطر کرده اند! و شش دونگ حواسشان به واکنش دخترهاست! اما ... دبورلا مقابل چشمان نگران گولیلمو گردنبند قبلی را از گردنش در می آورد و اجازه می دهد گولیلمو گردنبند جدید را به گردنش بیندازد!!! گولیلمو باورش نمی شود !!! دبورلا، که در اصل نامزد فِراندو است خیلی راحت وا می دهد !!! اما دلیجی! دلیجی دختر عاقل تریست. فِراندو هر کاری می کند گردنبند را از او نمی پذیرد!!!





    صحنه عوض می شود. فِراندو شاد و شنگول و سربلند بر می گردد و می گوید دلیجی هنوز وفادار است! اما گولیلمو با غم و اندوه فراوان گردنبند سابق دبورلا را که از گردنش در آورده نشان می دهد و می گوید دبورلا عاشقش شده! او با دلشکستگی آواز تلخی از بی وفایی می خواند.



    انگار دون آلفوسونو بی راه هم نمی گفت!
    فِراندو باز هم روی مخ دلیجی کار می کند! انقدر التماس می کند و عشقولانه در می کند تا این که دلیجی هم بالاخره تسلیم می شود و می گوید که عاشقش شده!!! خب دیگر دختر ها هر دو از دور خارج می شوند!



    در همین لحظه است که دون آلفوسونو روی صحنه می آید و می گوید: خب! حالتون چطوره؟ ههههههه عرض نکردم نامزدهای شمام مثل باقی زن هان؟؟؟؟؟ و مردها 3 تایی در یک تریو از سست عنصر بودن زن ها می خوانند و می گویند زن ها همه همینطورند! بیچاره پسرها! معلوم نیست دخترها خیلی شل بودند یا پسرها خیلی خوب نقششان را بازی کردند؟! که البته دومی درست تر است! آن ها در این مدت سعی کردند خیلییییی خوب و جذاب باشند! انقدر خوب که حتی از قبلشان هم بهتر باشند! انقدر که هیچ دختری نتواند آن ها را رد کند! خب پس مقصر خودشان بودند!


    خب دخترها خیلی خوشحالند. آنان احتمالا دو مرد بی نظیر پیدا کرده اند که برای آن ها همه کار می کنند! آن ها با عشق و آرزو به گردنبند های جدیدشان می نگرند!





    صحنه ی آخر اپرا! روز عروسی جوانان است! دخترها خوشحال هستند و پسرها غمگین!
    دخترها لباس عروس پوشیده و آراسته و شیک منتظرند تا به محبوبان آلبانیایی شان برسند. سر دفتر هم برای رسمی کردن عقد سر می رسد که باز هم همان دسپیناست! البته با یک سیبیل دیگر! هههههههه خلاصه که دیگر وقتش است این بازی مسخره تمام شود! فِراندو و گولیلمو به بهانه ای از جشن خارج می شوند و این بار به شکل واقعی شان_ فِراندو و گولیلمو ی اصلی با لباس های فرم وارد می شوند و می پرسند این جا چه خبر است؟ دخترها خشکشان می زند! دسپینا که بی معطلی زرد می کند و همه چیز را لو می دهد که سر دفتر نیست و کلفت خانه است!!! هههههه دبورلا و دلیجی هم تته پته کنان مجبور می شوند واقعیت را بگویند! آن ها سرشان را پایین می اندازند . و انگار از خجالت آب شده اند! پسرها اعتراف می کنند که همه ی این ها یک بازی بوده که خودشان ترتیب داده بودند! دون آلفوسونو شرط را برده و با دمش گردو می شکند! اما دخترها خیلی از کارشان پشیمانند و طلب بخشش می کنند! پسرها هم که هنوز عاشقند گردنبند های اصلی را دوباره گردن نامزدهای واقعی خودشان می اندازند و همگی تصمیم می گیرند که همه چیز را فراموش کنند و تا ابد کنار هم بمانند! اپرا با شادی و خوشحالی تمام می شود.



    خب این هم از این اپرا... داستان فوق العاده زیبا و لحظات کمدی و حساسش امروزه هم هزاران طرفدار برای این اپرا ساخته. موزارت وقتی این اپرا را ساخت خیلی حال و روز خوشی نداشت! هم از نظر مالی بد بود و هم از نظر جسمی! و مهم تر از همه همسرش کنستانزه هم کنارش نبود چون روماتیسمش عود کرده بود و برای درمان به چشمه ی های آّب گرم رفته بود. جریان عجیب این اپرا و اتفاقات باورنکردنی که برای مردهای قصه می افتد اساسا روی مخ موزارت رفته بود! او در آن ایام مرتب به این فکر می کرد که اگر کنستانزه هم ... ؟ ههههههه خب این سوالیست که شاید هر مرد یا زنی درباره ی زوج خود بپرسند. و بنابراین موزارت که اصلا مرد مقرراتی و ایرادگیری نبود مدام در نامه از همسرش سوال و جواب می کرد: امروز چه کارها کردی؟ چند ساعت بیرون بودی؟ کی خوب می شوی و بر می گردی؟ گاهی از شدت نگرانی و ناامنی می پرسد: بگو هنوز هم همان قدر دوستم داری؟ و هنوز در چشم تو از سایر مردان بهترم؟ و امثالهم! و دست آخر هم انگار نتوانسته جلوی خودش را بگیرد و گفته: انگار آنجا دارد خیلی به تو خوش می گذرد!!! هههههههههه بله دیگر پر واضح است که این اپرا خیلی روی موزارت تاثیر گذاشته بوده... از این جهت این اپرا یک اپرای خیلی خاص است و پر از درس عبرت! دست کم برای موزارت! هههههههههههه


    قسمت هایی از اپرای „زن ها همه همینطورند”

    اوورتور زیبای این اپرا... محشرههههههههههههههه ببینید موزارت چه کرده!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای „مثل سنگ!” بعد از اینکه دو آلبانیایی برای اولین بار به خانوم ها معرفی می شوند این آریا را دلیجی در توصیف نفرت خودش از این دو غریبه می خواند! ههههههه آریای محشریه!

    اجرای الکساندرا کارزاک ! عالیه! همونطور که گفتم سوپرانوی محشریه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    با صدای سیسیلیا بارتولی این آریا رو بشنوید. عالیه.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    اینم اجرای رنه فلمینگ!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای „یه کمی زیرآبی را دوست دارم!” دبورلا خواهرش رو تهییج می کند که از خر شیطان پایین بیاید و به خواستگار آلبانیایی اش نه نگوید! اجرای الینا گرانکا رو بشنوید! محشره!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت „قلبت رو به من بده!” دوئت محشر گولیلمو و دبورلا! این دوئت هنگام انداختن گردنبند جدید به گردن دبورلاست! عشقولانه و رومانتیک: قلب منو ببین چطوری می زنه؟ پیپ پیپ پیپ! وای قلب تو هم همینطوری می زنه!!! هههههههه دبراندو آرکانگلو و روکساندرا دونوس این دوئت رو واقعا عالی اجرا کردن! خصوصا دبراندو! وقتی او گردنبند جدید رو نشون دبورلا می ده بر خلاف تصورش دبورلا می پره و اونو بغل می کنه! و شما باید چشمای گرد شده و خنده دار دبراندو رو در این اجرا ببینید!!! هههههههههه
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای خجالت نکش!!! یکی از زیباترین آریاهای باریتون-باس تاریخ اپرا !!! عااااااااااااااشق این آریام! این آریای گولیلمو ست. وای! در این آریا پسرها دخترها رو محاصره کرده و خیلی می ترسونن!!! دبراندو انقدر ادا و اطفار های مضحک انجام می ده که مردم از خنده روده بر می شن!!! ههههههههه عاقبت دلیجی دست خواهرشو می گیره و فرار می کنن! اون وقت صدای خنده ی پسرها رو باید بشنوید! بازم دبراندو آرکانگلو عالی اجرا کرده!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت „در آغوش هم” دوئت عشقولانه ی دلیجی و فراندو ... از اون جایی که دلیجی وفادار تر از خواهرش است ، فراندو حدود 7 دقیقه ای یک نفس با دلیجی دوئت می کنه!!! تا بالاخره موفق می شه اونو رام کنه. خیلی دوئت فوق العاده ایه! با صدای الکساندرا کارزاک و سایمر پیرگو این دوئت زیبا رو بشنوید. خیلی قشنگه!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    یکی از زیباترین تریو های تاریخ اپرا! „خدا کند باد موافق بیاید!” این آواز سه نفری در هنگامی که پسرها به دروغ می گویند که به ارتش احضار شده اند خوانده می شود. دلیجی، دبورلا و دون آلفوسونو سپسران را بدرقه می کنند. بی نظیرهههههههههههههههه
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    „یک دختر 15 ساله!” خب با توجه به اینکه زمان این اپرا به زمان خود موزارت (قرن 18) بر می گردد، در آن زمان ها سن ازدواج یک دختر 14-15 سالگی بود! و دختری به این سن دم بخت خوانده می شد! این آریای محشر رو دسپینا کلفت خانه برای شستشوی مغزی خانوم هایش و ترغیب اون ها به معاشرت با آلبانیایی ها می خواند. اجرای سیسیلیا بارتولی عالیهههههههههههههههه.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    „هاله ی عشق” این آریا، آریای فراندو است که برای زدن مخ دلیجی می خواند. بسیار بسیار زیباست. از زیباترین آریاهای تنور. سایمر پیرگو بسیاررررررررررررر عالی این آریا رو خونده! ایشون از تنورهای جوان و خیلی خوب روزگار هستن. کارش خیلی خوبه و صداش مثل پسربچه ها تازه و لطیفه.
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب انشالله پسندیدید... تا زود... رام رام.
    ویرایش توسط lakshemi : Friday 9 October 2015 در ساعت 07:46 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  28. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  29. #111
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلام روز به خیر

    وای که چقدر گرفتارم! و این گرفتاری ها مجال نمی ده که بیشتر به اینجا سر بزنم. همونطور که می دونید هر یک پست اینجا کلی وقت می گیره. شاید باور نکنید ولی گاهی روی یک پست 10 روز کار می کنم تا تنظیم و مرتبش کنم و با بهترین کیفیت و بهترین اجراها و عکس ها به شما تقدیم کنم. کار خیلی سختیه. اما پرداختن به اپرا برام انقدر شیرینه که از این همه سختی ها استقبال می کنم.
    خب با معرفی یک اپرای بسیار بسیار عالی به حضورتون رسیدم. یک اپرای زیبای دراماتیک، شیک ، باکلاس و با معنا و سرشار از درس زندگی!!! یک اپرا که به راحتی شما رو جذب خودش می کنه! شما رو عاشق و اسیر خودش می کنه و وادارتون می کنه هر روز بهش گوش بدید. واقعا یک اپرای معتاد کننده است!




    اوگنی اونیگین

    اوگنی اونیگین ، یکی از شاهکارهای اپرایی جهان و ساخته ی منحصر به فرد آهنگساز شهیر روس، استاد مسلم موسیقی ، پیتر چایکوفسکی است.



    چایکوفسکی این اپرا را در 3 پرده و با لیبرتویی به زبان روسی که اقتباسی بسیار نزدیک به رومان اوگنی اونیگین ، نوشته ی الکساندر پوشکین روسی بود ساخت. رومان اوگنی اونیگین منبع الهام بسیاری از هنرمندان جهان در هر زمینه ای شد و از رویش تاتر ها، فیلم ها و آثار موزیکال فراوانی ساخته شد.
    این اپرا یک اپرای سرشار از درس عبرت است! کبر و غرور ، خود ستایی و جاه طلبی را نکوهش می کند ، ستیز بین وفاداری و عهدشکنی ست و عشق حقیقی را به ما می شناساند. شخصیت اوگنی اونیگین از جهاتی بسیار شبیه شخصیت فاوست است. یک مرد منفی و خودخواه که برای اهداف خودش حاضر است همه چیز را زیر پا له کند و خانه ی رویاهایش را روی آشیانه ی دیگران بنا کند! این شخصیت واقعا منفور است! ولی در نقاطی حساس از قصه، حقاً دلتان برایش خواهد سوخت و حس ترحمتان بر انگیخته می شود. گاهی آرزو می کنید کاش زمان به عقب بر می گشت و اوگنی اشتباهاتش را پاک می کرد!

    درخشش خوانندگان بزرگ روس مانند دیمیتری وروستوفسکی، آنا نتربکو و مارینا پوپلافسکی در این اپرا همیشه زبانزد است. روس ها چون بسیار وطن پرست هستند و به آثار غنی موسیقی کشورشان وفادارند، در اکثر اپراهای روسی بازی می کنند. و اگر هم لازم باشد بهترین خوانندگان را از جای جای جهان دعوت می کنند تا به گروه اپراهایشان ملحق شوند! ستارگان بسیاری نظیر پلاسیدو دومینگو، رنه فلمینگ، ماریوش کفیچین، رولاندو ویلازون و ... بارها و بارها در این اپرا درخشیده اند. در حین توضیحات بیشتر با نقش ها آشنا خواهید شد.


    و اما داستان...

    اوگنی اونیگین ، پسری جوان، زیبا و تک فرزند یک خانواده ی اشرافی روس است که به تازگی ارثیه ی هنگفتی از عموی مرحومش به او رسیده. اوگنی با این که اهل ادبیات و شعر و نویسندگیست ، انقدر ثروتمند است که هرچه ریخت و پاش و خوشگذرانی می کند باز هم ثروتش تمام نشدنیست!



    او بالاخره از این همه تجملات خسته می شود و تصمیم می گیرد مدتی دور از اشرافیت زندگی کند. از این رو چند صباحی به منزل یکی از دوستان شاعرش به نام „ولادیمیر لنسکی” که در روستای دور افتاده‌ای زندگی می کند می رود. ولادمیر با همسرش اولگا و خواهرزنش تاتیانا زندگی بخور و نمیر اما شادی دارد و خیلی از آمدن اوگنی خوشحال می شود و از او پذیرایی گرمی می کند.


    دیمیتری وروستوفسکی (اوگنی) و رولاندو ویلازون (ولادمیر)



    تاتیانا خواهرزن ولادمیر دختر نوجوان بسیار زیباییست که اتفاقا اهل شعر هم هست. همانطور که گفتم اوگنی انقدر خوش تیپ و زیباست که تاتیانا به محض دیدن او یک دل نه صد دل عاشقش می شود. او سعی می کند به طریقی سر صحبت را با اوگنی باز کند ولی اوگنی به قول معروف انگار در باغ نیست و توجهی به او ندارد! تاتیانا بد جوری گرفتار عشق اوگنی شده. خواب و خوراکش را از دست داده . خودش در رسیتیتاتیفی با خودش می گوید: „به هرجا نگاه می کنم او را می بینم! چه اتفاقی برای من افتاده! قلب من کم طاقت تر از تحمل این عشق است.” خلاصه تاتیانا بعد از کشمکش های درونی بسیار با خودش سرانجام تصمیم می گیرد که نامه ای به اوگنی نوشته و حرف دلش را به او بزند. نتیجه هر چه که باشد، باشد. حداقل از این درد خلاص می شود. این قسمت اپرا واقعا فوق العاده است. تاتیانا در یکی از شاهکارترین آریاهای تاریخ اپرا ، شعر بلندی سراسر از درد عشق و رنج دوری برای اوگنی می سراید و در آن به او می گوید که بی اندازه دوستش دارد و اگر او بخواهد با کمال میل همسر او خواهد شد. و با هزار امید نامه را به دست اوگنی می رساند.


    مارینا پوپلافسکی، در نقش تاتیانا در صحنه ی نامه



    آنا نتربکو ، در همین صحنه



    امّا اوگنی مغرور بعد از خواندن نامه جواب رد به تاتیانا می دهد و نامه اش را با بی رحمی می سوزاند. با تحکم، مغرورانه و ناجوانمردانه ، اوگنی ، تاتیانا را در هم می شکند. دخترک به خاک می افتد و در محضر خداوند شیون می کند. او خودش را به خاطر عشق، سبک و شرمنده کرد ولی نمی دانست که به جای یک مرد خوب، با یک هیولای دلسنگ طرف است. خلاصه همه چیز از دست می رود البته فقط برای تاتیانا!

    رنه فلمینگ و دیمیتری وروستوفسکی در صحنه ی جواب اوگنی





    روس ها خیلی اهل مهمانی گرفتن هستند! همیشه بدتر از هندی ها به دنبال بهانه ای برای جشن گرفتن هستند!!! ههههه خب چه بهانه ای بهتر از ورود اوگنی به آن روستای کوچک؟ ولادمیر به همین مناسبت مدام در خانه اش مهمانی بزرگی می گیرد تا همه دور هم خوش بگذرانند! ولی این خوشی ، زیاد هم خوش نیست! چون اوگنی در این مهمانی با اولگا همسر ولادمیر می رقصد و این رقصیدن همانا و عاشق شدن این دو همانا!


    ماریوش کفیچِن در صحنه ی رقص اوگنی و اولگا



    اولگا و اوگنی دلبسته ی هم می شوند و تا ولادمیر بیچاره بفهمد دنیا دست کیست، اوگنی نمک نشناس همسر او را از چنگش در می آورد! اولگا هم انقدر تحت تاثیر ظاهر فریبنده و جذاب اوگنی قرار می گیرد که فراموش می کند شوهر بدبختی هم دارد!!! خب دقیقا به همین دلیل است که می گویند متأهلین نباید با دوستان مجرد خود زیاد قاتی شوند!!! چون احتمالا نتیجه اش همین می شود که می بینید! خلاصه یکی از همین شب ها تولد تاتیاناست و باز جشن شلوغی برقرار است. اولگا و اوگنی هم از شلوغی سوء استفاده می کنند و غیب می شوند!!!



    آن دو ضمن یک ملاقات عاشقانه، با هم قرار و مدار فرار می گذارند! اولگا خیلی می ترسد و به اوگنی می گوید که ولادمیر به سختی عاشق اوست و اگر چیزی بفهمد خون راه می اندازد. ولی اوگنی که همچنان به خود مغرور است می گوید که ولادمیر در برابر او هیچ قدرتی ندارد! خلاصه صحبت از همین حرف و حدیث ها بود که ناگهان ولادمیر سر می رسد و مچ آن دو را می گیرد!!!



    اینجای اپرا باید زهره ترک شوید و ناخن هایتان را بجوید!!! ولادمیر از همه جا بی خبر ، با دیدن اولگا و اوگنی و استراق سمع حرف هایشان، فهیده که چه خاکی بر سرش شده! اولگا که از ترس فرار می کند ولی اوگنی و ولادمیر با هم دست به یقه می شوند! رگ غیرت ولادمیر تا حد نهایت بالا آمده و اوگنی را به خاطر پستی و نمک نشناسی اش لعن و نفرین می کند. ولادمیر ، اوگنی را بیرون می کند و می گوید گورش را از آن جا گم کند. ولی عجبا که اوگنی گستاخ نارفیق با تمسخر به او جواب می دهد که او هرکجا برود مطمئنا اولگا دنبالش خواهد آمد! چون او دیگر تو را دوست ندارد! من و اولگا هم را دوست داریم و قصد داریم با هم از اینجا برویم!!!


    وروستوفسکی و ویلازون مشغول تمرین این صحنه!




    خلاصه آبرو ریزی ای به پا می شود که آن سرش نا پیدا! همه ی مردم دورشان جمع می شوند.



    تاتیانای بیچاره هم که هنوز از ضربه ی قبلی داغ است، از شنیدن این خبر شوکه می شود و می فهمد که اوگنی زندگی خواهرش را هم به تباهی کشاند!

    مارینا پوپلافسکی (تاتیانا) و رولاندو ویلازون (ولادمیر)



    ولادمیر که خونش به جوش آمده با شجاعت می گوید که حاضر است تا سر حد جان جلوی او بایستد! و اوگنی را به دوئل فرا می خواند! در این دوئل یکی از آن دو ، دیگری را خواهد کشت و انتقامش را خواهد گرفت! اوگنی هم می پذیرد. ولادمیر نگون بخت، با بی رحمی مورد خیانت همسر عزیزش واقع شده اما هنوز هم او را دوست دارد و با دلی شکسته آریای غمگینی می خواند و خود را برای دوئل آماده می کند.



    اما بدبختانه تیراندازی اوگنی بهتر از ولادمیر بود و ولادمیر بیچاره با گلوله ی اوگنی کشته شده و جانش را از دست می دهد. اوگنی هم با اولگا از روستا فرار می کنند. در ابتدا اوگنی ظاهرا عاشق دلخسته ی اولگا بود ولی او عاشق واقعی نبود! او فقط یک مرد از خود متشکر و بی احساس بود که همه چیز فقط مدت کوتاهی برایش جذاب است! مثل اولگا! او هم خیلی زود دلش را زد و بعد از مدتی تمام آن عشق سوزان ، خاموش شد و اوگنی، اولگا را هم ول کرد و رفت!





    پرده عوض می شود. چند سال سپری شده. اوگنی کمی سنش بالا رفته ولی همچنان یک اشراف زاده ی مجرد، زیبا و ثروتمند است و مرتبا در قصرش واقع در سن پترزبورگ ضیافت های اشرافی راه می اندازد. خب ما ایرانی ها مثلی داریم که می گه: کوه ها به هم نمی رسن ولی آدم ها چرا! این دنیا خیلی بالا و پایین داره. در یکی از این مهمانی ها یکی از اشراف رده بالای درباری برای اولین بار مهمان اوگنی ست. در باز می شود و او به همراه همسر زیبایش وارد می شود! اوگنی ناگهان میخکوب می شود. تاتیانا دست در دست آن مرد وارد می شود! او زنی میانسال و به همان زیبایی و حتی زیباتر از قبل است. با لباسی گران قیمت ، جواهراتی زیبا و ملازم و خدم و حشم! اوگنی به سرعت در می یابد که او همسر این اشرافزاده شده و حالا درجه ی اجتماعی بالایی دارد و در سن پترزبورگ زندگی می کند.


    رنه فلمینگ در صحنه ی ورود به مهمانی



    آنا نتربکو در همین صحنه




    ههههههههه خوبی این اپرا به اینه که یک ماجرا توش دو بار تکرار می شه! راند قبل، راند اوگنی بود! و حالا راند تاتیاناست! ههههههه تاتیانا هم او را می شناسد اما واکنشی نشان نمی دهد. ولی این بار اوگنی با اولین نگاه دلش می لرزد. انگار قلبش می ایستد او بی آنکه خودش متوجه شود به سختی عاشق تاتیانا می شود. باورش نمی شود که در گذشته چنین فرشته ای را از خود رانده ! او احساس می کند برای نخستین بار در تمام عمرش عشق واقعی را شناخته. و شادی و شعف این عشق به تمام جانش می افتد. به قول حکیم فردوسی: گهی پشت به زین و گهی زین به پشت! این بار ماجرای سال ها قبل برعکس می شود! این بار اوگنی نامه ای برای تاتیانا می نویسد و می گوید که دیوانه وار عاشقش شده. تاتیانا اشک ریزان نامه ی عاشقانه ی اوگنی را می خواند و خاطرات تلخ این عشق کهنه در قلبش بیدار می شود.



    خلاصه اوگنی به نزد تاتیانا آمده و خودش را در پیش او به خاک می اندازد و زار و پشیمان التماس می کند که او را ببخشد و عشق او را رد نکند. تاتیانا هم اعتراف می کند که هنوز بعد از سال ها عشق او در قلبش زنده است ولی با این وجود گذشته قابل جبران نیست و به هیچ وجه همسرش را ترک نخواهد کرد.


    فلمینگ و وروستوفسکی در دوئت فینال





    نتربکو و کفیچین در دوئت فینال





    اوگنی عمیقا خواستار این است که تاتیانا یک بار دیگر فرصتی به او بدهد تا عشق و وفاداری اش را به او ثابت کند و اشتباهاتش را جبران کند. ولی تاتیانا برای همیشه با او وداع می کند و او را ترک می گوید. اوگنی در تنهایی و ناامیدی رها می شود و فریاد می زند: آه از این سرنوشت رقّت بار! و گریه کنان به خاک می افتد. پرده در همین جا می افتد و اپرا پایان می پذیرد.



    نکاتی جالب پیرامون داستان اوگنی اونیگن

    وای از این داستان پر احساس! وای وای! وقتی اولین بار این اپرا را دیدم تا 3 روز مخم هنگ کرده بود! انقدر تحت تاثیر داستان و فضا و آریاها و دوئت های افسانه ای قرار گرفته بودم که شب ها هم خواب این اپرا را می دیدم. باید به نویسنده ی اثر الکساندر پوشکین، درود بفرستیم! پوشکین هشت سال روی این داستان کار کرد. و بارها آن را بازنویسی کرد. اما جالب است بدانید که او زندگی خصوصی غم انگیز خودش را هم در این داستان بیان می کند. پوشکین همسری داشت که هم از اشراف بود و هم بی اندازه زیبا. طوری که همه ی مردان حتی شخص تزِار هم چشمش دنبال او بود. مدت ها شایع بود که همسر پوشکین با یک افسر فرانسوی سر و سری دارد. پوشکین در ابتدا به شایعات بها نداد ولی مدتی بعد احتمالا مدارکی دال بر صحت این شایعات دستگیرش شده و غیرتش اجازه ی سکوت به وی نمی دهد. او درست مثل مرد قصه ی خودش، معشوق همسرش را به دوئل فرا می خواند. اما در این دوئل گلوله ی رقیب به او اصابت کرده و دو روز پس از آن پوشکین در 37 سالگی مظلومانه اما سربلند درگذشت. به نظر می رسد زندگی پوشکین با زندگی قهرمانان داستانش گره خورده و او در ورای داستان اوگنی اونیگن ، „چطور مردن خودش” را هم پیش بینی کرده بوده. در واقع پوشکین ، همان ولادمیر است. او یک مرد بزرگ است. می دونم که بعد از گذشت این همه سال از مرگ پوشکین، خیلی دیره ولی من اونو ستایش می کنم و به مرد بزرگی چون او افتخار می کنم .

    صدا شناسی این اپرا

    کمتر باریتونی می تواند نقش اوگنی را پسندیده اجرا کند. اما اوگنی اونیگین واقعی با هنجره ی جادویی دیمیتری وروستوفسکی به شما شناسانده می شود. دیگر نیازی به تعریف نیست! خواندن او حرف ندارد. چه قسمت های رومنس ، چه قسمت های دراماتیک، چه قسمت های خشن و منفی، او در همه چیز تواناست! او تا کنون چندین بار در کنار بزرگانی چون رنه فلمینگ و آنا نتربکو نقش اوگنی را بازی کرده. دیمیتری وروستوفسکی ، باریتون روس، که سال هاست لقب „سمبل جذابیت” را از آن خود دارد ، همچنان در 51 سالگی هم این لقب را از کف نداده و همچنان مرد جذاب اپراست! دیمیتری با جذابیت و خودستایی اش ، اوگنی را حتی بهتر از آنچه در لیبرتوی واقعی اثر آمده بازی کرده است. وروستوفسکی گذشته از صدای بی همتایش، بازیگر فوق العاده ای هم هست. او ستاره ی بی تکرار این اپراست و به حدی تمیز و عالی در قالب نقش فرو می رود که نمی توان باور کرد او بازیگر نقش های مثبت هم می تواند باشد. وقتی او خشن و پلید است از او متنفرید و هنگامی که زانو می زند، اشک می ریزد و با صدای لرزان به محبوبش التماس می کند دلتان به حالش کباب می شود. او فوق العاده است. فوق العاده و بی همتا!

    سوپرانوی تحسین برانگیز هموطن دیمیتری، مارینا پوپلافسکی نیز یکی دیگر از ستارگانیست که در این اپرا بارها و بارها درخشیده است. همونطور که می دونید من دیوانه وار عاشق مارینا ، بازی مارینا و صدای مارینا هستم. او با صدای شیشه ای اش یک تاتیانای ملموس است. مثبت، معصوم، بازی خورده و دلشکسته ، ولی عاقل و محکم است.

    همچنین دیگر فوق ستاره ی روس، آنا نتربکو هم قهرمان دیگر این اپراست! او در نقش تاتیانا بارها و بارها در کنار خوانندگان قَدَر قدرتی چون دیمیتری وروستوفسکی و ماریوش کفیچین روی صحنه رفت. آنا فوق العاده است منتها همیشه به نظر من صدایش کمی بی احساس و خشن است! و چندان تاثیرگذار نمی تواند گریه کند! البته این نظر من است!

    ماریوش کفیچین نیز یک باریتون زبردست و با احساس است. او در نقش اوگنی بی نظیر ظاهر شد. هم خشن و خودخواه و هم مظلوم و بیچاره و تنها . وقتی سر و وضع پریشان و قیافه ی سر تا پا تمنایش را در صحنه ی فینال می بینید دلتان می خواهد دست نوازش به سرش بکشید. او مثل پسربچه ای که به مادرش پناه برده باشد، به دامان معشوق چنگ می زند و به او التماس می کند رهایش نکند. ماریوش مثل خورشیدی در این اپرا می درخشد.



    از حضور خوانندگان پر آوازه ی تنور در نقش ولادمیر هم نباید بگذریم! فوق ستارگانی چون پلاسیدو دومینگو، رولاندو ویلازون، خوآن دیه گو فلورِز و یوناس کافمن هر کدام در اجراهای متعدد این اپرا در اقصی نقاط جهان در نقش ولادمیر درخشیده اند. ولی در این سال ها رولاندو ویلازون در نقش ولادمیر چندین بار کولاک کرده!

    ولی ... ولی ... ولی ... شاهکار ترین، محشر ترین و بی همتا ترین اجرای این اپرا متعلق به استاد مسلم سوپرانو، رنه فلمینگ است! فلمینگ روس نیست ولی هم به زبان روسی مسلط است و هم متخصص ایفای نقش های دراماتیک و غم انگیز است. به نظر من برترین اجرای اپرای اوگنی اونیگین ، اجرای رنه فلمینگ و دیمیتری وروستوفسکی است. این دو مهره ی کارکشته و فوق حرفه ای اپرا، چنان جانانه در کنار هم بازی کرده اند که واقعا کف شما می بره! نمی تونید بگید کدوم بهتر هستن؟ کدوم عاشق ترن؟ کدوم مظلوم تر؟ کدوم دوست داشتنی تر؟ واقعا جدی می گم. در لحظاتی که رنه فلمینگ اشک می ریزد و به خدا ازبخت سیاهش شکایت می کند با همه ی وجود با او حس همدردی خواهید داشت. خصوصا در صحنه ی فینال. فلمینگ به قدری با احساس نقش تاتیانا را بازی می کند که روح از تنتان پر می کشد! آریاهای غمگین و اشک بار او و خصوصا دوئت هایش با وروستوفسکی بی نظیر است. بی نظیر. واقعا بی نظیر.


    بخش هایی از اپرای زیبای اوگنی اونیگن

    آریای زیبای اونیگن تحت عنوان „من مردی ام با سرنوشت از پیش تعیین شده” بسیار زیباست! از اون آریاهای زیبای باریتون هاست!

    این آریا رو با صدای دیمیتری وروستوفسکی بشنوید. اجرای بی نقص و پر احساس.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    همین آریا رو با صدای ماریوش کفیچین بشنوید. خیلی زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای محزون ولادمیر به نام „کجا رفتند روزهای طلایی من؟” این آریا را ولادمیر بعد از فهمیدن خیانت همسرش ، و پیش از دوئل با اوگنی می خواند. واقعا بی نظیره. دلم خیلی براش می سوزه.

    این آریا رو با صدای پلاسیدو دومینگو بشنوید. عالیه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    همین آریا رو با صدای رولاندو ویلازون عزیزم بشنوید. محشره.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای نامه! یکی از تاریخی ترین آریاهای سوپرانو! آریای تاتیانا که در آن با اشک و آه نامه ای برای اوگنی می نویسد و به او ابراز علاقه می کند.
    محشره! عاشق این آریام.

    تاتیانا می خواند:

    „بگذار تا بمیرم ، اما قبل از آن خوشبختی را صدا بزنم . رویاها من را احاطه کرده اند. این اعتراف ، از سر شور و شوق لجام گسیخته ی من است. افسوس، من قدرتی ندارم و قلبم به زانو در آمده! هر چه می شود ، بشود. من خود را آماده کرده ام! من همه چیز را با شجاعت به تو اعتراف می کنم! آه ... چرا تو به دیدار ما آمدی؟ما مدفون در این روستای دور افتاده بودیم . کاش هرگز تو را نمی شناختم. و این همه عذاب نمی کشیدم. قلبم نا آرامم را به هیچکس نخواهم داد... نه نه.. چون تو آن را مال خود کرده ای... تو را از قبل در رویاهایم دیده بودم. و حتی قبل از اینکه ببینمت هم دوستت داشتم. خدا تو را برای من فرستاده. ما مقدر شده که با هم باشیم... بله من مال توام. در اولین نگاه، تو را شناختم و گفتم:او خودش است! او خودش است. و شعله ور شدم... از شدت شوق. هیچکس نمی تواند حال مرا درک کند. من خیلی اینجا تنها هستم. آه... من از شرم این اعتراف دارم غش می کنم! اما دیگر تو را پیدا کرده ام. و به تو ثابت خواهم کرد که همسری فداکارم و مادری پاکدامن...”


    این آریای زیبا و غم انگیز را با صدای رنه فلمینگ عزیزم بشنوید. خارق العاده است.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای نامه را با صدای آنا نتربکو بشنید. بسیار زیباست.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و درست بعد از این آریا... اوگنی در صحنه ی بعد با تاتیانا در باغی قرار می گذارد تا حضورا به او جواب دهد! حتی زحمت نوشتن هم به خود نمی دهد! شاید هم به عمد برای خرد کردن دخترک حضورا می آید! خلاصه در جواب تاتیانا رک و بدون ملاحظه به او می گوید که : آرزوهای من با تو فرق دارد. آرزوهای من به داشتن یک خانواده، شوهر بودن و پدر بودن ختم نمی شود! من خیلی بیشتر از این می خواهم! و ازدواج برای من به معنی عذاب است! تو مرا دوست داری ولی من تو را به این چشم نمی بینم. من تو را برادرانه دوست دارم! فهمیدی؟ برادرانه! تو یک دختر جوان و احساساتی هستی! اما یاد بگیر که احساساتت را کنترل کنی و خامی نکنی! چون خامی همیشه به دردسر منتهی می شود! او بی رحمانه این حرف ها را را می گوید و تاتیانای به خاک افتاده را رها می کند و می رود.

    اجرای عالی این آریا رو با صدای دیمیتری وروستوفسکی بشنوید. مهارت او ستودنیست!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت دوئل! اوخ اوخ! این دیگه شوخی بردار نیست! دو رقیب عشقی ابتدا برای هم کُری می خوانند و بعدش هم دوئل شروع شده و رقیبان تپانچه هایشان به سمت هم نشانه می گیرند. همان اولین تیر، تیر مرگ ولادمیر است! موسیقی چایکوفسکی در این قسمت خارق العاده است! ترس و وحشت مرگ در این قسمت موج می زند! موسیقی عالیست!

    این دوئت را بشنوید! دیمیتری وروستوفسکی در اینجا رقیب را می کشد!!!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    والس زیبا! این همان والسیست که اولگا و اونیگن در آن می رقصند! چقدر زیباست! روس ها که استاد والس هستند! چایکوفسکی هم یکی از سرآمدان والس است! واقعا قشنگه!
    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت خواهر ها... اولگا و تاتیانا... خیلی دوئت زیباییه.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    یک آریای کوتاه ولی خیلییییییییی زیبای دیگه از اوگنی! اوگنی بعد از اینکه دوباره تاتیانا را در مهمانی ملاقات می کند ناگهان عاشق او می شود. و همراه با موسیقی والس زیبایی با خودش می خواند:
    „این چیست در درون من؟ احساس می کنم سر تا پایم را فرا گرفته! انگار به سال ها قبل برگشتم! مثل یک پسر جوان عاشق شده ام! نمی توانم لحظه ای به او فکر نکنم. زندگی دوباره به من رو کرده! وای که چه احساسیست! ...” خب باید هم اینطور باشد! این ها همه علائم عشق است!!! در آن لحظه، مقدار زیادی اکسی توزین (هورمون عشق) در بدن اوگنی ترشح شده و به همین دلیل او عرش را سیر می کند و سر از پا نمی شناسد و می خندند. سپس دوان دوان می رود تا برای تاتیانا نامه ای بنویسد. دیمیتری وروستوفسکی خیلی قشنگ این آریا رو خونده.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    و بهترین قسمت اپرا، دوئت فینال. صحنه ی نهایی. دوئت تاتیانا و اوگنی. تاتیانا نامه ی اوگنی را می خواند . عشقی که سال ها در دلش دفن کرده بود دوباره شعله ور شده. اوگنی می آید و جلوی تاتیانا زانو می زند و با دامانش چنگ می زند. تاتیانا که داغش تازه شده سکوت چند ساله را می شکند و لب به سخن می گشاید:
    - من روزگاری جوان تر بودم و عاشق تو شدم. یادت هست؟ من عشقم را به تو صادقانه ابراز کردم ولی چه جوابی گرفتم؟ جز سردی ، هیچ چیز! تو مرا از خود راندی. نامه ام را سوزاندی. قلب مرا شکستی و رفتی. اما من تو را سرزنش نمی کنم! حداقل با من صادق بودی! حالا من هم با تو حرف دارم. چرا بعد از این همه سال که مرا دیده ای به نظرت جذاب شده ام؟ من همان دختر روستایی فقیرم! چرا دنبال من می آیی؟ چون من در بین افراد مهم هستم؟ چون از اشراف شده ام؟ چون همسرم یکی از رجال است؟ چرا؟
    اوگنی با تضرع می گوید :
    - من اشتباه بزرگی کردم. می دانم. اما دوستت دارم. تو مال منی. التماس می کنم. قلب تو سنگ نیست. کسی که اینطوری به پایت افتاده را ببخش و مرا ترک نکن.
    -خوشبختی درست در نزدیکی ما بود. خیلی نزدیک!
    اوگنی گریان می گوید: افسوس!
    تاتیانا گریان ادامه می دهد :
    -پنهان نمی کنم. انکار نمی کنم که هنوز هم دوستت دارم. دوستت دارم.
    اوگنی با شنیدن این جمله جان دوباره ای می یابد و خوشحال و سرمست می گوید:
    - باورم نمی شود! درست شنیدم؟ تو دوستم داری! انگار شادی باز هم به سراغ من آمده! حالا می توانم دوباره زندگی را از سر بگیرم! تو مرا دوست داری. دوباره همان تاتیانایی شدی که من می شناختم! تو مال منی برای همیشه. برای همیشه.
    ولی تاتیانا با افسوس سر تکان می دهد:
    - نمی توان به گذشته برگشت. دیگر همه چیز فرق کرده. حالا من ازدواج کرده ام و تعهد دارم که به همسرم وفادار بمانم و تحت هیچ شرایطی هم او را ترک نخواهم کرد. حالا که همه چیز تمام شده خواهش می کنم مرا رها کن و برو.
    اوگنی حیرت زده می گوید :
    -تو را ترک کنم؟ تو را ترک کنم و بروم؟ محال است. من خیلی دوستت دارم.
    -باید بروی. التماست می کنم.
    اوگنی دارد سکته می کند! با گریه شعر خود تاتیانا را که سال ها پیش برایش نوشته بود را برایش می خواند:
    - بگذار تا بمیرم ، اما قبل از آن خوشبختی را صدا بزنم . رویاها من را احاطه کرده اند.
    تاتیانا همچنان به شدت گریه کنان می گوید:
    - دیگر خیلی دیر شده! از اینجا برو. ولم کن.
    - من نمی توانم بدون تو زندگی کنم. تو من را دوست داری و من هم تو را. خواهش می کنم . من محال است تو را رها کنم. تمنا می کنم همه چیز را ول کن و با من بیا. همه چیز را رها کن. جایگاه اجتماعی ات را. این شهر را. این زندگی را. من و تو مال همیم. با من بیا.
    -همان اشتباهی که خواهرم کرد! نه! من به شوهرم وفادار خواهم ماند.
    -اما من خیلی دوستت دارم.
    -من هم خیلی دوستت دارم ولی تقدیر ، مرا متعلق به مرد دیگری کرد.
    - اما تو فقط متعلق به منی.
    -من او را ترک نمی کنم.
    -التماست می کنم. به پایت می افتم. تنهایم نگذار. بدون تو می میرم. بدون تو می میرم. می میرم.
    -برای همیشه خداحافظ...
    تاتیانا این جمله را گفته و هق هق کنان فرار می کند. اوگنی درمانده و دلشکسته فریاد می زند: آه از این سرنوشت رقّت بار! و گریه کنان به خاک می افتد.

    دوئت فینال با اجرای خیره کننده ی رنه فلمینگ و دیمیتری وروستوفسکی! وای از این اجرا... معرکه است. شما را دیوانه می کند! من تا حالا شونصد میلیون بار این دوئت رو دیدم و هنوزم سیر نشدم. دیمیتری و رنه خارق العاده اجرا کردن.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    دوئت فینال با اجرای آنا نتربکو و ماریوش کفیچین... این یکی اجرا هم عالیه. اینجا ماریوش واقعا مظلوم شده! شاید اگر من و شما جای تاتیانا بودیم، نمی توانستیم از این همه التماس های ماریوش بگذریم! ههههههه ماریوش معرکه بازی کرده و همینطور آنا نتربکو هم سرد و به ظاهر دلسنگ! اما در درون گریان و داغدار.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    وااااااااااااای چقدر طولانی! اینم از سیر تا پیاز „اوگنی اونیگن” ... انشالله لذت بردید.
    خوش رهونا همگی


    ویرایش توسط lakshemi : Wednesday 25 December 2013 در ساعت 03:21 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  30. 2 کاربر برای این پست از lakshemi تشکر کرده اند:


  31. #112
    lakshemi آواتار ها
    مسئول بخش گوناگون موسیقی

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    مسئول بخش گوناگون موسیقی
    شماره عضویت
    23680
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    نوشته ها
    2,309
    میانگین پست در روز
    0.45
    تشکر از پست
    3,130
    9,545 بار تشکر شده در 2,307 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    7 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 1,589/59
    Given: 1,144/21
    میزان امتیاز
    17

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    سلامممممممممممممممم
    چطور مطورید؟ من ای بدک نیستم! داریم به سال جدید میلادی نزدیک می شیم. کار و بار ستارگان اپرا با اکران های مخصوص عید و کنسرت های ویژه ی کریسمس حسابی گرمه!!! دیشب یه سری به فیسبوک خانه ی اپرای وین زدم و دیدم که اپرای „ترحم تیتو” برنامه ی مخصوص عید سال نو ست! وای چه اپرای محشری!!! حسودیم می شه به همه ی کسانی که می تونن برن و تماشا کنن!!! اما نگران نباشید! لاکشمی که نمرده! خب! چشماتونو ببندید و تصور کنید که اینجا هستید : اپرای وین!!!







    خب! صندلی تونو پیدا کردین؟ همه حاضرین؟ الآنه که پرده ها بره بالا و اپرا شروع بشه! این شما و اینم ترحم تیتـــــــــــو!!!






    ترحم تیتو!

    „ترحم تیتو” یکی از شاهکارهای موزارت ، یک اپرا سریا (اپرای جدی) در دو پرده و با لیبرتوی ایتالیایی است این اپرا درست قبل از فلوت سحر آمیز روی صحنه رفت و یکی مانده به آخرین اپرای موزارت است. همه شاید موزارت را با اپرا بوفا (کمدی) بشناسند ولی در حقیقت موزارت اپرا سریا ها و همچنین زینگ اشپیل های زیادی ساخت و در سبک جدی هم مثل کمدی موفق بود و ترحم تیتو هم مصداقی برای توانایی او در اپرا سریاست. داستان زیبای این اپرا باز هم موضوع مورد علاقه ی موزارت _ „خیانت” است. و همراه با این خیانت، عشق، درد،تنهایی،خوبی،بدی و موسیقی فوق العاده زیبا هم مقابل چشمان و گوش های زیبایی شناس هزاران علاقه مند اپرا قرار می گیرد که هنوز هم این اپرا را دوست دارند و حاضرند برایش بلیط های گران قیمت را از چند ماه زودتر پیش خرید کنند!!!

    داستان در روم قدیم، قرن 17 شروع می شود.

    ویتلیا دختری جوان و یک درباری عزل شده است.



    او به شدت عاشق امپراتور روم،تیتو است. تیتو ، در بین رعایا و زیردستان ،مظهر انسانیت و بخشش است اما ویتلیا به خاطر بی تفاوتی او نسبت به خودش در آتش خشم و انتقام می سوزد. از این رو از یکی از دوستان تیتو ،سِستو کمک می طلبد . سستو اشرافزاده ای جوان اما عقیم شده است که عاشق ویتلیاست. و نقش وی را در این اپرا خواننده ی متسوسوپرانو ایفا می کند.


    الینا گرانکا متسوسوپرانوی لتونیایی در نقش سستو





    ویتلیا هنوز ته دلش امیدوار است که تیتو او را فرا بخواند و به عنوان امپراتریس (امپراتور زن) معرفی کند. اما ناگهان خبردار می شود که تیتو قصد تجدید فراش دارد! او می خواهد دوباره ازدواج کند و از قضا سِرویلیا ، خواهر سستو را برای همسری مد نظر دارد!

    جوزپه فیلیانوتی، تنور ایتالیایی در نقش تیتو



    ویتلیا به شدت از شنیدن این خبر خشمگین می شود و از فرط حسادت مثل فشفشه گُر می گیرد!!! هههههه او از سستو می خواهد که نقشه ی قتل امپراتور را اجرا کند. ویتلیا به خوبی می داند که سستو عاشق اوست و از این عشق به عنوان برگ برنده بهره می جوید. می گن معشوق از عاشق هر چیزی بخواد او نه نمی گه! مصداق این سخن هم سستوی بیچاره ست! سستو دوست قدیمی و وفادار تیتو ست و قلباً راضی به کشتن تیتو نیست اما عشق به ویتلیا به او توان رد کردن این دستور را نمی دهد. او برخلاف میلش به سرعت به سمت قصر تیتو حرکت می کند.



    از طرف دیگر، تیتو به محض اینکه تصمیم خود را می گیرد آنیو ، دوست نزدیک سستو را خبر می کند و از او می خواهد که ازدواج او و خواهرش را به گوش او برساند. آنیو، وا می رود و رنگ از رخش می پرد! آخر او و سِرویلیا عاشق دلخسته ی هم هستند! خلاصه سِرویلیا خدمت امپراتور شرفیاب شده و با ناراحتی فراوان می گوید که موافق این ازدواج نیست و کس دیگری را دوست دارد اما اگر امپراتور همچنان اصرار به این ازدواج دارند برخلاف میلش تسلیم فرمان او می شود. اما تیتو تحت تاثیر صداقت دختر قرار می گیرد و از ازدواج با او صرف نظر می کند و تصمیم می گیرد روی دومین گزینه ی ازدواج فکر کند. و اتفاقی می افتد که هیچکس تصور آن را هم نداشت!!! آنیو همان شب با شادی به ویتلیا خبر می دهد که تیتو قصد ازدواج با او را را دارد! و ویتلیا امپراتریس آینده خواهد بود! ویتلیا در بهت فرو رفته ،از انتقامجویی پشیمان می شود اما دیگر برای متوقف کردن سستو خیلی دیر شده. ویتلیا حتی در رویا هم نمی تواند سستو را از این دستور باز بدارد.



    خب اون زمان متاسفانه هنوز موبایل اختراع نشده بود که ویتلیا با یه اس ام اس به سستو بگه برنامه کنسل شده!!! ههههههه بلــــــــــه! سستو فرمان ویتلیا را اجرا می کند. امپراتور به دست سستو کشته می شود.
    در پرده ی بعدی، آنیو به سستو می گوید که امپراتور هنوز زنده است و سستو اشتباهی یکی از مشاوران تیتو را به جای او کشته! ناگهان افسران گارد سلطنتی سر می رسند و سستو را به جرم اقدام به قتل امپراتور جلب می کنند. سستو هم چون عاشق ویتلیاست نامی از او نمی برد و همه چیز را گردن گرفته، به جرمش اعتراف می کند. آنیو نزد امپراتور تیتو رفته و التماس می کند که سستو را از بخشش شاهانه اش محروم نکند و بر او رحم کند. اما خود سستو هیچ چیزی بروز نمی دهد و می گوید که مستحق مرگ است. تیتو از او می پرسد چرا ؟ مگر ما با هم دوست دیرینه نبودیم؟ به خاطر چه چیزی به من خیانت کردی؟ از کشتن من چه هدفی داشتی؟







    سستو اشک ریزان در آریای بی اندازه زیبایی، از امپراتور طلب بخشش می کند اما التماس می کند از چون و چرای این اتفاق از او چیزی نپرسد چون نمی تواند چیز بیشتری بگوید. بنابراین تیتو با اندوه فراوان حکم اعدام وی را امضا می کند.



    سِرویلیا خواهر سستو بعد از اینکه می فهمد سستو قرار است اعدام شود گریه کنان از ویتلیا می خواهد اگر چیزی می داند که کمکی به وضع سستو می کند به او بگوید. او می داند که برادرش عاشق دلخسته ی اوست و حسی به او می گوید که ویتلیا از همه چیز باخبر است و مطمئن است حقیقت چیز دیگریست. سِرویلیا به او التماس می کند که حالا که قرار است همسر امپراتور شود میانجی شده و ریش گرو بگذارد تا تیتو برادرش را عفو کند. اما او خبر ندارد که مقصر اصلی همین ویتلیاست!



    اما ویتلیا ... در درونش غوغایی برپاست. اگر حقیقت را به تیتو بگوید ازدواجش با او به هم می خورد. ویتلیا سال ها منتظر وصال با تیتو بود. ولی تکلیف سستوی نگون بخت چه می شود؟ آیا رواست در چنین شرایطی از او روی برگرداند؟ ویتلیا بعد از ساعت ها کشمکش درونی با خودش تصمیم می گیرد که نزد تیتو رفته و همه چیز را اعتراف کند. زمان اعدام سستوست. تیتو بار دیگر از سستو می خواهد هدفش از سوء قصد به جان او چه بوده؟ سستو جوابی نمی دهد. ناگهان ویتلیا با عجله وارد می شود و خودش را به پای تیتو می اندازد. تیتو او را بلند می کند و می گوید:
    -این چه کاریست؟ شما امپراتریس آینده هستید! نباید اینطوری زانو بزنید.
    ویتلیا می گوید که آمده گناهکار اصلی را معرفی کند.
    تیتو فورا می پرسد:
    -خب او کیست؟
    -شما باور نمی کنید . او منم ! و اعتراف کند که او دستور قتل تیتو را به سستو داد و برای انجامش تحریکش کرد.



    تیتو جا خورده و با حیرت از او می پرسد : اما چرا؟ با چه هدفی به من خیانت کردی؟ ویتلیا به یک باره راز دلش را باز می کند:
    -برای اینکه عاشقتان بودم. ولی شما انقدر غرق در امور شاهانه تان بودید که مرا ندیدید. البته انکار نمی کنم که به مقام هم چشم داشتم. سلطنت و امپراتریس بودن اغوا کننده است. اما همیشه آرزو داشتم همسر شما شوم. وقتی خبر ازدواج تان به من رسید می خواستم بمیرم. می دانم که فکر می کنید من خودخواهم! می خواستم قلب شما فقط مال خودم باشد نه کس دیگری . همین هم باعث شد که سستو را بازی دادم و مجبور به آن عمل کردم. من مرگ را جلوی چشمانم می بینم. می دانم که دیگر با من ازدواج نخواهید کرد پس بهتر آن است که بمیرم تا بدون شما زندگی کنم. مرگ برایم شیرین تر از زیستن بدون شماست. تیتو با شنیدن اعترافات ویتلیا شوکه می شود! او متفکر است! شنیدن حقیقت باورنکردنیست! جالب این است که ویتلیا و سستو هر دو از سر عاشقی دست به خیانت زده اند! و تیتو سر همین علت جرم گیر کرده و مشوش است. در حالی که سستو منتظر اجرای حکم اعدام است تیتو می گوید:
    - من همیشه می خواهم در روم آرامش و مهربانی برقرار باشد. من خودم را وقف آرامش روم کرده ام.
    در نهایت تیتو بر سستو رحم کرده و وی را می بخشد... او از گناه ویتلیا نیز می گذرد و او را عفو می کند. سِرویلیا ، آنیو و تمام حضار و رعایا از شنیدن این خبر ذوق می کنند و همصدا می گویند :

    چه قلب بخشنده ای!
    چه کسی تاکنون به این درجه نائل شده؟
    خوبی بی حد او
    اشک های ما را جاری کرده...


    تیتو به روی ویتلیا و سستو لبخند دوباره ای می زند و همگی امپراتور را به خاطر ترحم و بخشایشش تشویق می کنند. اپرا همین جا خاتمه می یابد.




    صداشناسی این اپرا

    در زمان حیات موزارت یعنی همان چند ماه پیش از مرگ او این اپرا خیلی کم نمایش داده شد. یکی دو سال بعد از مرگ موزارت همسرش کنستانزه که زیر بار بدهکاری های سنگین موزارت فقید رفته بود با سختی بسیار بعضی از آخرین کارهای او از جمله رکوئیم و همین ترحم تیتو را به نمایش گذاشت. خودش شخصا نقش ویتلیا را با تمام آریاهای مشکلش به زیبایی تمام اجرا کرد و این اپرا را دوباره زنده کرد.

    در مورد انتخاب خوانندگان در این اپرا موزارت سلیقه و هوشمندی فراوانی به خرج داده. او نقش سستو را در زمان خودش برای خواننده ی کاستراتو یا متسوسوپرانو نوشت. خب آن وقت ها هنوز کاستراتو ها منقرض نشده بودند! اما الآن دیگر عملا در اپرای امروزی روی صحنه ی نمایش نمی روند. پس این وظیفه به متسوسوپرانو ها سپرده می شود. درخشش متسوسوپرانو های حرفه ای چون سیسیلیا بارتولی و الینا گرانکا در این اپرا همیشه زبانزد است! البته هر متسوسوپرانویی هم جرئت بازی در نقش سستو را ندارد! زیرا این نقش بسیار چندلایه و احساساتی و حتی مقداری ترسناک است! به جای یک مرد، آن هم یک قاتل که تازه عاشق هم هست بازی کردن خیلی سخت است!
    در این لحظه که شما در حال خواندن جملات بنده هستید، هیچ متسوسوپرانویی قدرتمند تر از الینا گرانکا در جهان وجود ندارد! و او ستاره ی بی بدیل و بدون بحث „ترحم تیتو” ست. او نقش سستو را به کمال رساند و با گریم عالی و مناسبی که داشت ، آنقدر در این نقش فرو رفت که در اواسط اپرا کسی یادش نمی آمد که او به راستی یک زن است!!! گرانکا فوق العاده است! دلیلش همین است که من متسوسوپرانو ها را می پرستم! چون هر کاری از دستشان بر می آید! خصوصا گرانکا که استاد استادان است. به حدی از اجرای زیبا و دراماتیک گرانکا تقدیر و تحسین به عمل آمد که چند بار دیگر از وی در خواست شد که نقش یک مرد را بازی کند! البته در اپرای دیگری! „سوارکار گل سرخ” اپرایی از اشتراوس! که بعدا به آن هم خواهیم پرداخت. خلاصه ی مطلب این که اگر اپرا دوست دارید حتما سعی کنید تمام کارهای الینا گرانکا را ببینید و بشنوید. چرا ؟ چون احدی در اپرای امروز، نمی تواند کارهایی که گرانکا می کند انجام دهد!

    اگر دقت کنید نقش امپراتور تیتو را هم در این اپرا یک تنور خوانده! این در حالیست که اغلب باریتون ها یا باس ها نقش شاهان را می خوانند! در اینجا موزارت به عمد نقش امپراتور را برای تنور نوشته. چون امپراتور این داستان، برخلاف سایر شاهان ، مثبت ، رئوف و بخشنده است. پس دلیلی ندارد صدای کلفت و رعب آور داشته باشد! ههههه به همین دلیل موزارت با هوشمندی خواننده ی تنور را که صدای لطیف تر و مثبت تری دارد را برگزیده! بله! بازی جوزپه فیلیانوتی، تنور حرفه ای و خوش صدای ایتالیایی در نقش تیتو در این سال ها خیلیییییی مورد توجه قرار گرفته. تقریبا این سال های اخیر همه جوزپه فیلیانوتی را به عنوان تیتو می شناسند! هیچکس مثل او نمی تواند انقدر بخشش شاهانه داشته باشد!!! ههههههههههه او چهره ی خیلی مهربان و مثبتی دارد و مهم تر از همه صدای گرم و دلنشینش ، تیتو را باور کردنی می کند! در این دنیای عجیب و هزار رنگ، دیدن و شنیدن ترحم تیتو ، ما را به این دنیا امیدوار می کند! شاید هنوز چند تیتو در این دنیا زنده باشند و نسل „خوبی” منقرض نگشته باشد!!!


    قسمت هایی از اپرای ترحم تیتو

    آریای سستو ... سستو برای کشتن تیتو ترغیب شده و قصد ترک روم را دارد. خواننده ی آریا الینا گرانکای خوش صدا است.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    یکی از معروف ترین آریاهای موزارت، آریای زیبای سستو است. در این جا سستو آوازی برای ویتلیا می خواند و دستور او را قبول می کند.


    این آریای زیبا رو با صدای سیسیلیا بارتولی بشنوید

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    همین آریا ، با صدای الینا گرانکای عزیزم

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای اعتراف ویتلیا ... اگه همه ی مجرمان این قدر قشنگ و دلنشین اعتراف می کردن، حتما همگیشون مثل ویتلیا بخشیده می شدند! هههههه کلارینت زیبایی خواننده رو در تمام طول آریا همراهی می کنه. این آریا واقعا زیباست. خصوصا با صدای سیسیلیا بارتولی!!! تعجب نکنید! بارتولی هم سوپرانو ست هم متسو سوپرانو! خیلی عالیه که آدم هم سستو رو بخونه و هم ویتلیا رو!!! هههههههه این آریا رو از دست ندید.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای زیبای دیگری از سستو ... سستو در اینجا تمام گناهان را به تنهایی گردن می گیرد و به دروغ اعتراف می کند به تنهایی اقدام به قتل تیتو نموده. آریای محشریه... الینا گرانکا هم خیلی زیباتر اجراش کرده.

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای تیتو ... تیتو بعد از اینکه می فهمد سِرویلیا عاشق کس دیگریست از او می گذرد و برایش آرزوی خوشبختی می کند. چه شاه خوبی! این آریا هم فوق العاده است! خصوصا در انتهای آریا به چه اوج خوبی می رسد! موزارت استاد تمام کردن آریاست! پایانش محشره! این آریای زیبا رو با صدای زیبای جوزپه فیلیانوتی بشنوید. محشرهههههههه

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]

    آریای ویتلیا ... ویتلیا خبردار می شود که تیتو قصد ازدواج با او را دارد... از طرفی خوشحال می شود و از طرفی نگران و مثل سگ پشیمان!!! چون در آن لحظه سستو در راه قتل تیتو بود!

    [ میهمان گرامی برای مشاهده لینک ها نیاز به ثبت نام دارید]


    خب همینجا پرده ها می افته! تشویییییییییییییییق! ویوااااااااااااا موزارت!!! ویوا! موزارت زندگی کوتاهی داشت ولی با موسیقی بی همتایش تا ابد زنده است.
    خب اینم تجربه ی اپرای تجسمی در خانه ی اپرای وین!!! هههههههههه امیدوارم لذت برده باشید! حتما لذت بردید! همیشه اپرایی باشید. خوش رهونا.
    ویرایش توسط lakshemi : Friday 7 February 2014 در ساعت 06:58 PM
    هوش، به ارث برده می شود، دانش، آموخته می شود، بصیرت، کسب می شود،
    اما حماقت، تا ابد ادامه می یابد!

  32. کاربران زیر از lakshemi به خاطر این پست تشکر کرده اند:


صفحه 7 از 16 نخستنخست ... 34567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •