مشاعره

[zendegieh_khabha]

دستم نداد قوت رفتن به پيش دوست
چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم

[sarsabz]

مرا نگر که نریزد، دهی چو باده به دستم
فدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستم...

[Avazekhan]

مرا دوچشم براه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایام...

[mahour.M]

مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می‌بینم و رویت نمی بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز

[tavalode_1fereshteh]

زشت است که صد سال دو تن پيش تو باشد

هموار يکي سير و يکي گرسنه‌ي زار

جان تو برهنه‌است و تنت زير خز و بز

عار است ازين، چونکه نپرهيزي از اين عار؟

جان جامه نپوشد مگر از بافته حکمت

مر حکمت را معني پودست و سخن تار

[zendegieh_khabha]

روي نگار در نظرم جلوه مي نموند
وز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم

[M_T]

من از فردای خود ترسی ندارم
که بر سینه نشانی از تو دارم
ولیکن گر تو خواهی من بسوزم
میان شعله هم پا می گذارم

[tavalode_1fereshteh]

ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است

عالم به مراد دل و اقبال غلام است

صيدي که دل خلق جهان بود بدامش

المنته لله که امروز بدامست

[M_T]

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

[mahour.M]

یا عافیت از چشم فسونسازم ده
یا آن که زبان شکوه پردازم ده
یا درد و غمی که داده‌ای بازش گیر
یا جان و دلی که برده‌ای بازم ده

[tavalode_1fereshteh]

هر کجا از عشق جاني در هم است

محنت اندر محنت و غم در غم است

خاصه عشقي که‌ش ملامت يار شد

گفت و گوي ناصحان بسيار شد

[z_m]

دلم را نشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن

[M_T]

نام زهرا بهر قرآن شد نگین
نام تو نقش نگین فاطمه

[z_m]

هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند دلی
گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو

[M_T]

ولیکن ز دریا بر آمد خروش
ز شرم تنگ مایگی رو مپوش

[z_m]

شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش