مشاعره

[zibaaa]

دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی

که هیچ کار زپیت بدین هنر نرود

[Nassim_Agha]

در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش

حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش

[zibaaa]

شرح این آتش جانسوز مگر شمع برآرد به زبان

ورنه پروانه ندارد ز سخن پروایی

[Nassim_Agha]

شرح این آتش جانسوز مگر شمع برآرد به زبان

ورنه پروانه ندارد ز سخن پروایی

البته قصّه ممکن است چون آتش جانسوز باشد امّا ذوق و تخیّل زیبای شما بکنار شعر حافظ فکر می کنم
شرح این قصّه مگر شمع برآرد بزبان باشد

یار من چون بخرامد بتماشای جمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی

[zibaaa]

حق داری. البته قصد خیال پردازی نداشتم کاملا سهوی بود هرچند که شما هم باز از من تکراری گفتی

تو از خاری همی نالی نمی بینی عنایت ها

مخواه از حق عنایت ها یا کم کن شکایت ها

[Nassim_Agha]

ببخش تصحیح شد!

آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی

گردون ورق هستی ما در ننوشتی

[zibaaa]

یوسف مصر را بگو سکه به نام خود مزن

هر پسری عزیز شد یاد پدر نمیکند

شب بخیر

[Don_Ramtin]

دلی دیرم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت

[nabegheh95]

تو کشور‏گیر آفاقی و شعر تو تو را لشکر
چه خوش باشد چنین لشگر به هر کشور فرستادن

[Don_Ramtin]

نی که هر دم نغمه آرایی کند
در حقیقت از دم نایی کند

[ahoorezaee]

در اين هوای پر از باد، هر چه بادا باد
کلاهم از سرم افتاد، هر چه بادا باد

تمام عاطفه ها ،عشق ها، هویت من
اگرچه می رود از یاد، هر چه بادا باد

[Don_Ramtin]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان ، یا جان ز تن درآید

[Nassim_Agha]

دگر بگوش فراموش عهد سنگین دل

پیام ما که رساند مگرنسیـــــــــــــــــــ م شمال

[Don_Ramtin]

لیلی از این حرف بخندید و گفت
با تو چه گویم ، که تو مجنون نیی
-----------------------------------------------
اصل شعر این است :
بوالهوسی گفت به لیلی به طنز :
رو که چنین قابل و موزون نیی .
لیلی از این حرف بخندبد و گفت :
با تو چه گویم ، که تو مجنون نیی !

[Nassim_Agha]

یک ره ز ره دجله منــزل بـه مـدایـن کــن

وزدیده گلابی کن بر خـــــــاک مداین ران

[Mona]

نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسان ها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم