مشاعره

[shab_ahang]

مور گرد آورد به تابستان
تا فراقت بود زمستانش

[leilyruzbahany]

شــــــــــیرین دهنا! این همه شیرین نتوان بود
شیری که تو خوردی مگر از شیره ی جان بود؟!

[morteza3164]

در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی

کای هرزه‌گرد بی سر و بی پا چه می‌کنی

ما میرویم تا که بدوزیم پاره‌ای

هر جا که میرسیم، تو با ما چه می‌کنی

[shab_ahang]

يكي بي زيان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آيد همي بر سرم

[radman1376]

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

[shab_ahang]

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

[morteza3164]

تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت


غم با دل رمیده ما آشنا نبود


از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی

با چون منی بغیر محبت روا نبود

[shab_ahang]

داد معشوقه به عاشق پيغام/
كه كند مادر تو با من جنگ/
هر كجا بيندم از دور كند/
چهره پر چين و جبين پر آژنگ

[danesh72]

گـل کـه شـب سـاهـر شـود پـژمـرده گردد بامداد
ویـن گـل پـژمـرده چـون سـاهـر شـود زاهـر شود

[sarveazad]

دوستی با مردم دانا نکوست/
دشمن دانا به از نادان دوست/
دشمن دانا بلندت میکند/
بر زمینت میزند نادان دوست/

[danesh72]

تـا دل بـه برم هوای دلبر دارد
افـسـانـهٔ عـشق دلبراز بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد

[radman1376]

دریاب کنون که نعمتت هست به دست
کاین دولت و مُلک می رود دست به دست

[danesh72]

تــا دل بــه هـوای وصـل جـانـان دادم
لــب بــر لــب او نــهــاده و جـان دادم
خضر ار ز لب چشمهٔ حیوان جان یافت
مـن جـان بـه لـب چـشمهٔ حیوان دادم

[morteza3164]

مذاق جانش ز تلخی غم شود ایمن

کسی که شکر شکر تو در دهان گیرد


ز عمر برخورد آن کس که در جمیع صفات

نخست بنگرد آنگه طریق آن گیرد

[danesh72]

دوش ای صـبـا از آن گـل در بـوسـتـان چـه گفتی
کـاتـش بـه جـان فـکـنـدی مـرغـان خـوش نوا را
بــخــت ار مــدد نــمــایــد از زلــف ســر بـلـنـدش
بـــنـــدی بــه پــا تــوان زد صــبــر گــریــز پــا را

[morteza3164]

ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم

خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم


چون کرم‌پیله، عشق تنیدم به خویش بر

چون پرده راست گشت من اندر میان شدم