مشاعره

[morteza3164]

نه اندیشه از کس که رسواشوی
نه قوت که یک دم شکیباشوی
گرت جان بخواهد به لب برنهی
وگر تیغ بر سر نهد سرنهی

[emptiness]

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
زیب=زیور ، زینت

[Avazekhan]

تا من ان نرگس مست تو دیدم
دین و دل دادم و مهرت خریدم...

[ciity_night]

با اجازه
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

[zibaaa]

دریاب که از عمر نفسی بیش نماندست

بشتاب که اندر نفس باز پسینم

[Nassim_Agha]

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

که گر به پای درآیم به در برند به دوشم

[zibaaa]

مصیبتی دگر است آنکه مرده ی دل را

چو مرده ی تن خاکی به گور نتوان برد

[Nassim_Agha]

دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم؟

چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم

کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت

که فرومانده به حال دل تنگ خویشم

[zibaaa]

عشق تو ز عالم هیولانی نیست

سودای تو حد عقل انسانی نیست

ما را به تو اتصال روحانی هست

سهل است گر اتفاق جسمانی نیست

[Nassim_Agha]

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم

مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم؟

[zibaaa]

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

[Nassim_Agha]

دلبرا! نازده در مار سر زلف تو دست

چه کند کژدم هجران تو چندین نیشم؟

[zibaaa]

منکه در این جمع بگذشتم ز هرچه آرزوست

دست غم دیگر چه خواهد از دل تنهای من؟

[Nassim_Agha]

نیک بد کردی شکستن عهد یار مهربان

این بتر کردی که بد کردی و نیک انگاشتی

[zibaaa]

یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت

در بند آن نباش که مضمون نمانده است

[Nassim_Agha]

بله! میشه گفت ولی طوری که با ی شروع بشه یه چیز دیگه است!

تا به گفتار درآمد دهن شیرینت

بیم آن است که شوری به جهان در فکنم