مشاعره

[hichnafar]

رهرو آن نیست که گهی تند وگهی حسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

[kaka]

در اين خيال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلاي زلف سياهت به سر نمي‌آيد

[Hmd_N]

دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جائی

که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود

[kaka]

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نوميد نتوان بود از او باشد که دلداري کند

[fanoos]

دارمت دوست به حدی که خدا می داند
راز این نکته فقط باد صبا می داند

[kaka]

در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توست
اين دل زار نزار اشک بارانم چو شمع

[maryama]

عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید

[hichnafar]

دست عشق از دامن دل دور باد
می توان آیا به دل دستور داد
امین پور

[kaka]

دل از من برد و روي از من نهان کرد
خدا را با که اين بازي توان کرد

[Hmd_N]

دارم امید براین اشک چو باران که دگر

برق دولت که برفت از نظرم باز آید

[maryama]

در پرده ی عاشقان خنیده
زخم دف مطربان شنیده

[kaka]

در غريبي و فراق و غم دل پير شدم
ساغر مي ز کف تازه جواني به من آر

[fanoos]

روي خوبت آيتي از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما

[kaka]

آن چه سعي است من اندر طلبت بنمايم
اين قدر هست که تغيير قضا نتوان کرد

[fanoos]

دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

[kaka]

يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب
بود آيا که فلک زين دو سه کاري بکند